پس از سیزده روز بحران بین ایران و بریتانیا، درنهایت 15 ملوان دستگیر شده در آب های خلیج فارس روز چهارشنبه 4 آوریل مورد عفو رییس جمهور ایران قرار گرفتند و آزاد شدند.
به راستی چگونه می توان استراتژی رویارویی بین ایران و غرب را توضیح داد؟ همدم مصطفوی، روزنامه نگار و کارشناس امور ایران در روزنامه کوریه انترناسیونال به سؤالاتی در این زمینه پاسخ می دهد.
آیا اقدامات ایران در عوض به دست آوردن امتیازات دیگر انجام نمی شود؟ آیا قصد ندارد مسایل را رسانه ای کند یا از گذشت زمان به نفع خود استفاده نماید؟
احتمال اینکه آزادی گروگان های بریتانیایی برای”هیچ” نبوده باشد بسیار بالاست. به هر حال روابط کم کم دارد کدر می شود، به ویژه با روسیه که درحال ساخت مرکز هسته ای بوشهر است. به گفته مطبوعات ایرانی، روس ها مجدداً تهدید کرده اند که تحویل سوخت مورد نیاز این مرکز به تعویق خواهد افتاد و این مسأله ای است که شرایط بسیار سختی برای مسؤولین ایرانی به وجود می آورد. این یکی از دلایلی است که احمدی نژاد را به اعلام خبر آزادی گروگان ها مجاب کرد. درواقع می توان گفت مقامات ایرانی یک حرکت رسانه ای را، حداقل در داخل کشور، با موفقیت پشت سرگذاشتند. مطبوعات ایرانی در صفحات اول خود رییس جمهور احمدی نژاد را لبخندزنان در کنار گروگان های آزاد شده به تصویر کشیدند.
آیا محمود احمدی نژاد در مدت این بحران از حمایت مردم ایران برخوردار بود؟ یا اینکه برعکس، مورد انتقاد مردم قرار گرفت؟
این مسأله ابتدا آنچنان دنبال نشد، زیرا این ملوانان در زمانی دستگیر شدند که به تعطیلات سال نو ایرانی برخورد کرد. ولی حمایت مردم از این سیاست رویارویی بسیار محدود است. مردم ایران روزانه محرومیت هایی را تجربه می کنند که به وضعیت اقتصادی ضعیف کشور مربوط می شود. موضوع ملوانان در وهله اول یک موضوع ژئوپلیتیک بود و حکومت ایران طی آن قصد داشت به جامعه جهانی و حتی به خود نشان دهد که تا چه اندازه قدرت دارد. ازطرف دیگر، کاملاً مسلم است که مردم ایران تاخت و تازهای غربی ها را در خاک کشورشان نمی پسندند.
آیا آزادی ملوانان را می توان به عنوان نشانه ای از میانه روی سیاست خارجی ایران تفسیر کرد؟ آیا می توان آن را به عنوان گامی برای مسالمت و سازش با غرب تلقی کرد؟
همان طور که گفتید، شاید هدف این مسأله سازش با غرب بوده باشد. درحقیقت، مقامات ایرانی از دیرباز به دنبال این هستند که به طور مستقیم با غربی ها به مذاکره بنشینند. آزادی ملوانان زمانی روی داد که مقامات بریتانیا قبول کردند به طور مستقیم با علی لاریجانی مذاکره کنند. آزادی “غافگیرانه” آنها توسط شخص رییس جمهور نیز همان گونه که بارها در جریان پرونده هسته ای دیده شده، یک حرکت کلاسیک دیگر از سیاست “شل کن سفت کن” جمهوری اسلامی است. این یکی از عادات سران ایرانی است که پس از هر تندروی یا اقدام خشن، جانب اعتدال را می گیرند.
آیا حمایت از شبه نظامیان [در عراق و لبنان]، نعمات نفتی و حربه دین را می توان به عنوان اسبابی در توان ایجاد اغتشاش ایران دانست؟
بله مطمئناً همین طور است. تهران آنها را علم کرده تا قدرت منطقه ای خود را حفظ کند. ایران ازنظر مالی و لجستیکی حامی اصلی حزب الله لبنان است. حربه دین این امکان را برای احمدی نژاد به وجود آورده که خود را پرچمدار جهان اسلام نشان دهد.
آیا استراتژی رویارویی ایران دلیلی برای حفظ نظام این کشور نیست؟ در حقیقت، ایران از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ازبین رفتن دشمن عراقی دیگر هیچ قربانی یا شعاری ندارد که مورد استفاده تصمیم گیرندگان حکومتی قرار گیرد.
هدف سران ایرانی منسجم کردن پایه های حکومت است که هر روز نسبت به روز قبل از حمایت کمتری در داخل کشور برخوردار می شود. آنها به واسطه شخصیت احمدی نژاد به دنبال انتقال این ایده هستند که در نزد حکومت مهره های میانه روی بسیاری وجود دارند که با محافظه کاران و اردوگاه احمدی نژاد کاملاً مخالفند و به گونه ای دیگر فکر می کنند. هدف این است که بدین طریق غربی ها بقای این حکومت را بپذیرند و این تصور را داشته باشند که با روی کار آمدن شخصیت های میانه رو، تنش ها کاهش خواهند یافت.
آیا انتقاداتی که درخصوص سیاست احمدی نژاد [داشتن حالت تهاجمی نسبت به خارج و سرکوب در داخل کشور] مطرح شده می تواند سبب عزل این شخصیت از سمت خود شود؟ او تا چه مدت دیگر می تواند در این سمت باشد؟
احمدی نژاد تا سال 2009 می تواند در این سمت بماند و حتی می تواند برای یک دوره دیگر نیز انتخاب شود. ولی باید دانست که احمدی نژاد صاحب واقعی قدرت در ایران نیست. همه چیز در ایران تحت نظارت علی خامنه ای، رهبر انقلاب است. پس تغییر شخصیت نمی تواند راه حل خوبی باشد. به عنوان مثال، علی اکبر هاشمی رفسنجانی که در نظر مقامات خارجی به عنوان یک شخصیت میانه رو شناخته می شود، درواقع یکی از بی رحم ترین شخصیت های حکومت و برنامه ریز عملیات تروریستی است که قبلاً نیز در زمان ریاست جمهوری خود [از سال 1989 تا 1997]، از طرفداران نابودی اسراییل به شمار می رفت. خاتمی نیز به عنوان رهبر “اصلاح طلبان” که از سال 1997 تا 2004 سمت ریاست جمهوری ایران را برعهده داشت، برنامه هسته ای ایران را متوقف نکرد؛ برنامه ای که به هیچ وجه مورد تأیید کشورهای غربی نبوده و نیست.
هیچ شخصیتی در نزد این حکومت نمی تواند به واقع تغییری در روند و ماهیت آن ایجاد کند و هدف اصلی، حفظ حکومت است. در این ارتباط، اصلاح طلب و محافظه کار را باید با دقت بسیار متمایز کرد. در تاریخ این حکومت، شخصیت های بسیاری را دیده ایم که گفته می شده اصلاح طلب هستند ولی به راحتی به اردوگاه دیگر ملحق شده اند.
استراتژی رویارویی امریکا و بریتانیا کاملاً روشن و غیرقابل توجیه است. چرا اتحادیه اروپا نمی تواند در این زمینه نقش یک واسطه کارآمد را ایفا کند؟
اتحادیه اروپا در تلاش است تا نقش یک واسطه را ایفا کند. خاویر سولانا، مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، از هیچ موقعیتی برای مذاکره با مقامات ایرانی، به ویژه علی لاریجانی، فروگذار نمی کند. آلمان، فرانسه و انگلستان از همان ابتدا که پیچیدگی های پرونده هسته ای ایران [سال 2003] برملا شد در حال مذاکره با ایران هستند. متأسفانه مقامات اروپایی در برابر سیاست “شل کن سفت کن” مسؤولان ایرانی بسیار منفعل ظاهر شدند و در این راستا زمان بسیاری را نیز از دست دادند.
به علاوه، احتمال اینکه دولت تهران با مقامات اروپایی به توافق برسد بسیار کم است. ایران بدون شک زمانی کوتاه خواهد آمد که به طور مستقیم با امریکا مذاکره کند. به خوبی دیدیم که در جریان درخواست برای آزادی گروگان ها، صدراعظم آلمان به نمایندگی از اتحادیه اروپا یک موضع بسیار میانه اتخاذ کرد.
آیا می توان این “کشمکش” دیپلماتیک را به عنوان نشانه ای از کینه ایران نسبت به کشورهای غربی دانست که از زمان حمایت آنها از صدام حسین در جریان جنگ ایران و عراق به وجود آمده است؟
این مسأله کاملاً روشن است که مسؤولین ایرانی هیچگاه غربی ها را به خاطر حمایت از صدام حسین در خلال 8 سال جنگ نبخشیده اند. در عین حال، این جنگ که در اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی روی داد، باعث شد اعتراضات مردم نسبت به جمهوری اسلامی در نطفه خفه شود و حتی برعکس، مردم علیه یک دشمن خارجی که چنان شرایط سختی برای زندگی آنها به وجود آورده بود متمرکز شوند و حتی جوانان و فرزندان خود را به جبهه ها اعزام کنند.
ازطرف دیگر شاید سران جمهوری اسلامی قصد دارند به واسطه این کشمکش ها، غضب خود را از حضور امریکا و بریتانیا در کنار مرزهای خود نشان دهند.
آیا تهران به دنبال یک تعریف دوباره و ارزیابی مجدد نسبت به وضعیت خود در صحنه بین المللی و مناسبات جهانی نیست؟
تهران به دنبال این است که بر منطقه تسلط یابد؛ سلطه ای که البته از هم اکنون در برخی مسایل وجود دارد. ایران به شیوه های متفاوت در منطقه مداخله می کند: می توان ردپای آن را به واسطه حمایت از حزب الله، حماس و شبه نظامیان شیعه، در لبنان، فلسطین و عراق یافت. اکنون مسابقه هسته ای نیز به این “منطق سلطه گری” وارد شده. باید یادآوری کرد که مقامات ایرانی همواره بر صلح آمیز بودن برنامه هسته ای خود تأکید کرده اند و البته تاکنون نیز هیچ مدرکی خلاف آن را ثابت نکرده است، به جز چند اظهارنظر غلوآمیز از سوی حکومت که به ویژه به تعداد سانتریفوژهای نصب شده مربوط می شد. حکومت بدین طریق قصد دارد صرفاً در نزد دیگر کشورهای منطقه ایجاد ترس کند.
آیا شما فکر می کنید بین ایران و ایالات متحده جنگی درخواهد گرفت؟
درحال حاضر، احتمال وقوع چنین جنگی ضعیف است. برنامه ریزی حمله ای مشابه حمله عراق مشکل است، ولی می توان سناریوی افغانستان را مجسم کرد؛ به این هدف که کشور را از دست مذهبی ها آزاد و بدین ترتیب تلاش برای ایجاد یک حکومت دموکراتیک با حضور اشخاصی که به امریکا اعتماد دارند را خلق کرد. ایران نیز به نوبه خود امکان روبرو شدن با چنین جنگی را ندارد، حتی اگر اقدامات آن را در منطقه [ایجاد بی ثباتی] به مثابه یک جنگ مخفی علیه امریکا یا اسراییل تلقی کنیم.
آیا غرب و جهان عرب می توانند به طور واقعی تبدیل به متحدانی علیه ایران شوند؟
غربی ها خود نسبت به یکدیگر تفاهم ندارند و به همین دلیل احتمال اینکه یک ائتلاف جهانی بین جهان عرب و غربی ها علیه ایران شکل گیرد بسیار کم است. جهان عرب نیز خود دارای اختلاف و تفرقه های بسیاری است. به عنوان مثال، سوریه هیچگاه علیه ایران به مخالفت برنخواهد خاست. به علاوه، کشورهای عرب و ایران به طور مشترک در سازمان های بسیاری حضور دارند، مانند سازمان اپک یا کنفرانس سران اسلامی. به همین دلیل رویارویی آنها علیه ایران بسیار تعجب آور خواهد بود.
درعین حال ایران با “محک زدن” کشورهای غربی، راه خود را به دیگر کشورهای عربی باز می کند، به ویژه درخصوص مسایل هسته ای. کشورهای عربی نیز علاقه مندند که دست ایران را باز بگذارند.
مترجم: علی جواهری