ساز تاریخ…
انتشارات نگاه به تازگی داستان “بعد از عروسی چه گذشت” رضا براهنی را چاپ کرده است. داستانی که سال ها پیش نیز انتشار یافته بود و از نوشته های پیشاز انقلاب براهنی است (مرداد و شهریور 1353). رضا براهنی در سال 1314 در شهرتبریز متولد شد. پدرش کارگر بود وخودش نیز تا 18 سالگی مجبور بود در کارخانه ها کار کند. اما این عسرت باعث نشد که او از تحصیلات خود جا بماند. براهنی در 22 سالگی موفق به گرفتن لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه تبریز شد و سپس به ترکیه رفت و در آن جا همین رشته را ادامه داد و به دکترای ادبیات انگلیسی نایل شد. او چند سالی نیز ساکن آمریکا بود و در دانشگاه های آن کشور از جمله تگزاس و ایندیانا به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. در ضمن وی در سال 1356 (1977 میلادی) جایزه روزنامه “واشنگتن پست” در زمینه مسایل حقوق بشر را دریافت کرد. براهنی در حوزه های مختلف هنری – ادبی فعالیت داشته است: شاعر، داستاننویس، مترجم و منتقد ادبی. از آثار داستانی او می توان به “دو برادر آخر خط در یک خط”، “چاه به چاه”، “بعداز عروسی چه گذشت” و “آواز کشتگان” اشاره کرد. بارهنی همچنین آثاری از سنت اگزوپری، ویلیام شکسپیر، دیوید کات و میلان کوندرا را نیز ترجمه کرده است. درباره براهنی نوشتن خود موضوعی جداگانه است که مقاله و جستاری مستقل می طلبد؛ پس بگذارید عجالتا از خود براهنی بگذرم و به داستان اش بپردازم. چه بسا که تحلیل کردن و حرف زدن درباره خود هنرمند باشد.
داستان “بعد از عروسی چه گذشت” را باید داستانی درباره یک شخصیت دانست؛ داستانی درباره “رحمت شهپر” و البته رحمت شهپرها. “رحمت” داستان براهنی گویی همان انسان “هایدگر”ی است که پرتاب شده به دایره هستی؛ و زندان همان “دازاین” رحمت است. محل باشیدن او در دایرهمحدود زندگی (هستی). و درست همین جاست که او کم کم استحاله می یابد و دست به انتخاب می زند. استحاله ای که برای رحمت موجب نوعی تغییر دیدگاه می شود. اودر زندان رنج می برد و شاید این رنج ها و دردها باعث “پیری زودرس” هم شوند ولی “مساله بالاتر بود… دستی تیشه را بر سر و روی اومی زد. قبلاانگار این سنگ بود، یک تکهمرمر ساده، بی خط، بی سیما، بی چهره و بی شخصیت. هر ضربه تیشه که بر سر و رویش فرو می آمد و او را در اعماق زجر می داد و از او می کاست، بر هویت رنجیده، محتمل، زجر کشیده و صبور او می افزود.” و این گونه است که ظلم های وارد شده بر او باعث عمیق تر شدن و غنا یافتن و دگرگونه نگاه کردن رحمت به پیرامونش می شود.
رحمت در واقع کسی است که زندگی اش “از درون دستخوش تکان یک زیبایی رنج آور” شده و تغییرات درونی و ذهنی اش بیش از تغییرات بیرونی ومکانی (خارج شدن از فضای آزاد بیرون واسیر شدن در زندان ساواک) است. اگرچه تغییرات نوع اول به نوعی محصول تغییرات نوع دوم می باشند. زندانی شدن برای رحمت زندگی تازه ای است همراه با تولد انسانی دیگر. و شاید همان طور که او در خواب و رویا می بیند و می پندارد پرنده ای است که” در زندگی سابقش یک انسان بود.” و” رحمت داشت وقوف هایی به ماهیت زندگی اش در شرایط زندان پیدا می کرد که در شرایط عادی امکان نداشت به آن ها دست پیدا کند.” در این شرایط جدید( و زایش دوباره) “وقتی که دهان باز میکرد تا بیان حال بکند به جای حرف زدن مثل انسان ها، و یا مثل انسانی که در زندگی اولش بود، فقط به طوری دردناک جیک جیک می کرد و از میان آدم ها و واقعیت ها به اعماق گمنامی و عزلت و بی زبانی رانده می شد.” فضای زندان و قرار گرفتن او در این موقعیت تاره منجر به قطع ارتباط رحمت با جهان پیش از این حادثه می شود؛ چرا که دیگر نوع ونحوه رفتار و اندیشه اش چندان نشانی از گذشته ندارد. او “حالا از تدریس عجیب بدش می آمد” و درست به همین خاطر (تغییرات فکری) دیگر نسبت به زنش هم آن احساس سابق را ندارد و درصدد طلاق دادن زهره بر می آید. گرچه هنوز از لحاظ عاطفی تا حدودی به او وابسته است اما تصمیمش مبنی بر جدایی از زهره کاملا جدی است. هر چند در داستان این اصرار بر جدایی، به عنوان یک از خودگذشتگی از جانب رحمت برای فنا نشدن زندگی زهره مطرح می شود، اما ماهیتا و به شکل ضمنی چیزی فراتر از این هاست. باید توجه داشت که این دگرگونی ها باعث نمی شود عقلانیت واندیشه رحمت به سطح پایین تری – نسبت به گذشته – تقلیل یابد؛ بلکه نوعی بلوغ فکری را موجب می شود که درهای تازه ای را به رویش باز می کند. درهایی که فی نفسه ارزشمند به نظر می رسند حتی اگر رحمت قادر به درک تمامی آن ها نباشد و یا موجب شود او به سمت نوعی بیهودگی و پوچی (و سیاهی جهان) سوق داده شود. در بدترین حالتش او را در وضعیت یک انسان “سخت تیزهوش، رسوا کننده و پیشگو” باقی می گذارد.
رحمت شهپر در داستان “بعد ازعروسی چه گذشت” یک قهرمان انقلابی ( و حتی به معنای درست کلمه یک فعال سیاسی هم) نیست؛ بلکه تنها جز آن دسته از انسان هایی است که “ ناگهان احساس زول وحی می کردند، بار مصایب تاریخ، اجتماع و درماندگی مردم را به تنهایی، حتی بدون آن که خود بدانند، به دوش می گرفتند و ناگهان، با دهان کف کرده، جلو می پریدند و هر چه از دهانشان در می آمد به شاه می گفتند.” او بیشتر شبیه یک قربانی است و کسی که در حسرت و (حتی) غبطه خوردگی مردان سیاسی به سر می برد و به این فکر می کند که “… مردان سیاسی حرفه ای چقدر راحت هستند؛… یا به شاه فحش نمی دهند و یا اگر دادند، پایش می ایستند، و مرگ و حبس را به راحتی قبول می کنند. و یا فحش ها را طوری می دهند که بعدا بتوانند از زیرش در بروند، و با وجود این، احترامی را که فحش دادن به شاه در جامعه مخالف با شاه جلب می کند، به طرف خود جلب می کنند.” رحمت احساس می کند در این زمینه ناتوان و ناشی است و دارد چوب همین ناشی گری اش را می خورد.
اما نکته دیگری که اهمیت ویِژه ای در داستان “بعد از عروسی چه گذشت” دارد این است که براهنی آدم های قصه اش را در یک “ این همانی” تاریخی قرار می دهد. رحمت شهپر معلم در ابتدا به علت تشابه اسمی به جای رحمت شهپر چریک گرفته می شود، “بیرجندیه” نگهبان و مامور بردن رحمت به ملاقات هایش، با دستبندی به اووصل می شود و (حداقل برای یک شب هم شده) مجبور است دربند باشد و شب را با رحمت در سلول اش بگذراند؛ و در اینزیمنه تفاوتی با او نمی کند. این آدم ها که همگی در ظاهر متمایز از یک دیگراند و از لحاظ اجتماعی نیز ایفاگر نقش های متفاوتی هستند (معلم، چریک، نگهبان ساواک)، ماهیتا و جبرا تفاوتی با یک دیگر نمی کنند و به نظر یم رسد در یک شرایط مشابه تاریخی – اجتماعی، تبدیل به آدم های مشابهی شده اند.
در نهایت رحمت “بعد از عروسی چه گذشت” بیش از هر چیز انسانی است که به شکل کامل مفعول تاریخ و شرایط اجتماعی پیرامونش شده است؛ و به همین خاطر قادر به تصمیم گیری در امور کلی زندگی نمی باشد و درست به همین علت است که در انتخها دچار یک توهم پراضطراب و ترسناک می شود. چرا که علی رغم تمام انتخاب هایش در زندان (و حتی خارج از آن) او اراده ی چندانی ندارد (اگرچه رحمت بین ساواکی شدن و رهایی با خبرچینی نکردن و در بند ماندن دست به انتخاب می زند اما در واقع او در حال انتخاب کردن بین چیزهایی است که از پیش برایش تعیین شده است). کسی نمی تواند “آینده ی حوادث زندان و یا حوادث خارج از زندان را پیش بینی بکند. شاید از همین امروز تا روز آخر آن دو سال یا چهارسال، ده ها حادثه بزرگ در مملکت اتفاق می افتاد. کسی چه می دانست! ممکن بود زودتر و یا دیرتر از زندان بیاید بیرون، و یا در زندان بماند، اشتباه دیگری مرتکب بشود، بماند و بپوسد، یا بمیرد.” در واقع نوعی عقیم شدگی و عدم فردیت در پیش بردن وقایع زندگی (تاریخی) در رحمت حضور دارد که انکار نشدنی است و به نظر می رسد هیچ راه فراری از آن نیست؛ انسان به مثابه مفعول تاریخ و الت دست آن شدن است. و در بهترین حالتش، به زعم فوکو، ما تبدیل به سازی می شویم که تاریخ با آن نت هایش را می نوازد.
در باره ی نویسنده: رضا براهنی
رضا براهنی، نویسنده کتاب های متعدد در زمینه رمان، نقد ادبی و شعراست. وی درسال 1304 درتبریز به دنیا امده است. دکتری ادبیات انگلیسی دارد. دردانشگاه تهران و دانشگاه های امریکا ادبیات معاصر تدریس کرده است. دارای بیش از چهل کتاب چاپ شده است از جمله هفت رمان، پانزده مجموعه شعر و بیش از ده جلد کتاب نقد و نظریه ادبی است. هم اکنون دکتر براهنی استاد دانشگاه تورونتو کانادا و رئیس انتخابی اسبق کانون نویسندگان کاناداست. اثار براهنی به زبان های انگلیسی المانی، فرانسه، عربی، ترکی، اسپانیولی ترجمه شده است براهنی در تاریخ معاصر در قدوقواره بسیار بلندی ظاهر شده است. دانش بسیار وسیعش، نقدهای فراوان و عمیقش، رمان های بزرگ و مشهورش، شعر ها و تئوری های ادبیش او را به چهره ای شاخص تبدیل کرده است. علاوه بر این براهنی یک فعال اجتماعی سیاسی در داخل و خارج کشوربوده است. او در سال 1347 از اولین موسسان کانون نویسندگان ایران بود. در سال 1353 به خاطر حمایت از مخالفان در زمان شاه دستگیر و زندانی و شکنجه شد. بعد از یکسال ازاد شد و به امریکا رفت و رئیس کمیته برای ازادی هنر و اندیشه در ایران شد. همزمان با انقلاب به ایران برگشت و فعالیت های خود را ادامه داد. او در تشکیل مجدد کانون نویسندگان ایران نقش بسزایی داشت.
کتاب آزاده خانم و نویسندهاش با عنوان فرعی آشویتس خصوصی دکتر شریفی، اثر این نویسنده است.