ما ملت ایران هستم

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

با توجه به اینکه دکتر آیت الله نورالدین احمدی نژاد، اخیرا هم به لقب آیت الله از سوی خانم فاطی رجبی مفتخر شده و هم از سوی خودش به عنوان ملت ایران شناخته شده است، موارد زیر در همین راستا بعرض می رسد:

ملت ایران دیشب در یک دیدار شبانه با برخی از اساتید دانشگاه که هنوز اخراج نشده اند، شرکت کرد و گفت: « برای اینکه ایران را بسازیم، باید تلاش کنیم دنیا را بسازیم» آگاهان توضیح دادند که شما فعلا همین که زائیدید بزرگ کنید، انشاء الله وقتی تورم به 30 درصد و قیمت گوشت به 10هزار تومان و میزان بیکاران به سه برابر رسید، شرایط برای ساختن جهان هم آماده می شود. سپس احمدی نژاد که ماهها بود توی ـینه نگاه نکرده بود، افزود: « مگر می شود اندیشه را با چماق سرکوب کرد؟» حضار که از اساتید منتخب وزیر جدید علوم بودند، با همدیگر گفتند: « بعله، ما الآن دو سال است داریم همین کار را در دانشگاه می کنیم، اولش دردشان می گیرد و سروصدا می کنند، بعدا ساکت می شوند.» آنگاه ملت ایران به شرح حضور این ملت در دانشگاه کلمبیا اشاره کرد و گفت: « در کلمبیا منطق ملت ایران آنقدر قوی بود که آنها را متوقف کرد.» وی افزود « آنها می خواستند در این دانشگاه ملت ایران محکوم شود.» وی گفت: « طرحی که آنها برای محکومیت ملت ایران قرار داده بودند، شکست خورد.» وی سپس در مورد « پازل» الهی، که احتمالا با یک بازی دیگر اشتباه گرفته شده است، گفت: « آنها همه در واقع همه در یک پازل خداوند بازی می کنند و مگر انسان می تواند در حوزه خارج از حوزه خداوند کار کند؟»

مصاحبه با ملت ایران

پس از این سخنان، استاد احمدی نژاد، معروف به ملت ایران در یک گفتگوی صریح و بی پرده با خبرنگار ما شرکت کرد و از رازها و ناگفته های توطئه کلمبیا که برای ملت ایران طراحی شده بود، پرده برداشت. با توجه به اهمیت این مصاحبه خواهش می کنیم به نقش ملت ایران توجه خاص مبذول دارید.

ما: چطور شد که شما تصمیم گرفتید برای سومین بار به نیویورک بروید؟

الفنون سابق( ملت ایران): ما ملت ایران حرف هایی برای گفتن داشتیم که دولت های دیگر معمولا ندارند، چون ما ملت ایران ملت بزرگی هستیم که هم جای زیادی می گیریم و هم حرف زیادی می زنیم، برای همین ملت ایران تصمیم گرفتند که به نیویورک بروند.

ما: چه توطئه هایی در آغاز این سفر وجود داشت؟

ملت ایران: از همان ابتدای کار ملت ایران متوجه شد که آنان می خواهند برای حضور ملت ایران اشکالتراشی هایی بکنند، مثلا در همان آغاز در فرودگاه تهران متوجه شدیم که در هواپیما بسته بود که من تلفن زدم یکی از برادران دانشمندمان که چهارده سال دارد و طرح های ابتکاری زیادی برای بازکردن درهای قفل دارد، آمد، که تا آن موقع دیگر در هواپیما با همت ملت ایران باز شده بود و ملت ایران روی صندلی ردیف اول نشسته بود.

ما: در نیویورک چطور از شما استقبال شد؟

ملت ایران: حدود سیزده میلیون نفر از آمریکایی ها با ملت ایران تلفنی تماس گرفته بودند که می خواستند دو ملت ایران و آمریکا در فرودگاه همدیگر را ببینند، ولی پلیس اجازه نداد که این 13 میلیون نفر در فرودگاه حاضر شوند، چون می دانید که مردم آمریکا برای ورود به فرودگاه این کشور باید از یک ماه قبل سوء سابقه شان را چک کنند و خیلی ها مثل سیاهان و مسلمانان آمریکایی حق ورود به فرودگاه را ندارند که اکثر آن سیاهان مجبورند با دوچرخه به اروپا بروند که خیلی مسیر دشواری است، اما بخاطر خدا این کار را می کنند. در فرودگاه تعدادی از هموطنان ملت ایران آمده بودند که البته آنها به نمایندگی از میلیاردها ایرانی که در آمریکا زندگی می کنند و چندین هزار نفرشان اساتید فیزیک هسته ای دانشگاه سوربن بیویورک هستند، در فرودگاه حاضر بودند و ملت ایران وقتی از پله های هواپیما پائین آمد، اشک شوق آنان راه افتاد که یک جریان عظیمی را بوجود آورد و همان موقع پنتاگون آمد و جمعش کردند و رفتیم داخل.

ما: ماجرای توطئه دانشگاه کلمبیا چه بود؟ لطفا شرح بدهید؟

ملت ایران: می دانید که دانشگاه کلمبیا یک دانشگاه معتبری بود برای خودش در آمریکا تا همان شب قبل از سخنرانی ملت ایران که دو بار هم از ما دعوت کرده بودند و این صهیونیست ها به آنها اجازه نداده بودند، و ما می خواستیم ملت ایران این بار حتما به آنجا برود. توطئه ای که آقای سلم آبادی یکی از خبرنگاران مطرح جهان که در نیویورک الحمدالله خیلی معروف است، کشف کرد این بود که شب قبل رئیس دانشگاه را مستقیما اف بی آی آنها دستگیر کرد و این آقای بالینجر همان شب قبل آمده بود به جای او و وقتی ملت ایران از اتومبیل پیاده شد، تازه متوجه توطئه شدیم. ولی خداوند مکارتر از آنها بود.

ما: کسانی که در سالن بودند، چگونه آمده بودند؟

ملت ایران: این آقای سلم آبادی خبرنگار معروف سی ان ان که قبلا همراه هیات بود و ایشان آن هاله نور را دیده بود، تعریف می کرد که از ساعت چهار صبح تمام پروازهای پاریس و برلین و پراگ اشغال بود و اینها با وجود اینکه حدود دو ماه دائما تبلیغات علیه ما کرده بودند، با استفاده از یک شبکه عظیم ارتباطی پنتاگون، از 72 هواپیما استفاده کردند ولی چون خدواند همراه ملت ایران بود، فقط 200 نفر را توانستند بیاورند که اکثر هواپیماها به همین دلیل خالی آمد و این یکی از معجزات الهی بود که آنها را نشاندند در سالن و بلیط ها را دادند دست آنها و خیلی از طرفداران ملت ایران که می خواستند وارد سالن شوند، پلیس با لحن بدی با آنها حرف زده بود و اجازه ورود نداده بود، و ما یک دفعه دیدیم محاصره شدیم وسط ششصد سپاه دشمن که آن آقا رفت روی صحنه.

ما: متن سخنرانی رئیس دانشگاه کلمبیا را چه کسی آماده کرده بود؟

ملت ایران: پسر برادر آقای سلم آبادی که هفت هفته است به آمریکا رفته و در حال حاضر یکی از مقامات ارشد ناساست، ایشان تعریف می کرد که روی این متن سه ماه کار شده بود و می خواستند حرف آخرشان را به ملت ایران بزنند، ولی این آقایی که آمده بود، همانطور که در فیلم دیدید، که البته در اینجا نشان داده نشد بطور کامل، چون بطور عجیبی خدا نخواست که آن قسمت ها ضیط شود، خودش هم نمی توانست چیزهایی را که نوشته بودند از روی کاغذ بخواند، و دائما مثل اینکه کسی دست هایش را گرفته و زبانش بند آمده بود و در آن 27 دقیقه خیلی سخت گذشت بر ملت ایران. ملت ایران وقتی دید که چنین حرف هایی زدند، تصمیم گرفتیم با منطق قوی و مستدل با ایشان برخورد کنیم که برادران همراه و محافظ ملت ایران توضیح دادند که تمام منطق قوی را که آنها داشتند، پلیس گرفته بود و ما ماندیم و یک دریای خروشان که همین طور هجوم می آورد و ملت ایران رفت روی صحنه. یک دفعه همه چیز عوض شد، انگار دریا شکاف برداشت و ملت های جهان که در سالن بودند و حتی مامورین خودشان با دیدن مظلومیت ما به گریه افتادند، هزاران دوربین هم داشت ضبط می کرد و ملت ایران با یک زبان قوی شروع کرد به سخن گفتن. و من یکهو دیدم که همه شروع کردند به خندیدن و این بخاطر آن بهجت و سروری بود که وقتی ما در مورد لواط حرف می زدیم، انگار خداوند می خواست مشت محکمی به دهان آنها بزند و این ملت با وجود اینکه آنها می خواستند چهره تلخی از ملت ایران نشان بدهند، ولی خداوند آنها را خنداند. بطوری که وقتی من از جوانی از آمریکای لاتین به اسم رودیگز پرسیدم: چطور شد خندیدی؟ گفت: نمی دانم، من می خواستم بزنم توی سر خودم، ولی یک هو دیدم دارم می خندم. پس می بینید که خداوند این دست را نگذاشت توی سر او بخورد و او را خنداند، چرا، چون این یک پازل الهی بود که انگار خداوند با چوب این پازل دارد توپ ها را یکی یکی توی سوراخ های از پیش تعیین شده می اندازد.

ما: شما نمی دانستید که این وقایع در دانشگاه کلمبیا پیش خواهد آمد؟

ملت ایران: برای ملت ایران این مسائل مثل روز روشن بود، من حتی می دانستم که آنها دقیقا چه جملاتی خواهند گفت. اینکه این مرد منحرف به ملت ایران گفت دیکتاتور حقیر سنگدل، این را قبلا هم ملت ایران هر جا می رفت همین رو بهش می گفتند. به همین دلیل به دل ملت ایران افتاده بود که همین رو خواهند گفت.

ما: در مورد اینکه گفتید ما در ایران همجنسگرا نداریم، آیا این پاسخ از نظرخودتان صحیح بود؟

ملت ایران: البته این پاسخ را همانطوری که آقای عسگراولادی گفت انگار خداوند در دهان من گذاشت، وگرنه من می خواستم بگویم … خودتی با هفت جد و آبادت، که یک دفعه احساس کردم چیز دیگری گفتم و همه دچار بهجت و سرور شدند و خندیدند.

ما: لطفا بفرمائید سخنرانی سازمان ملل چه برکاتی برای ملت ایران داشت.

ملت ایران: اصولا حضور ملت ایران پشت آن تریبون خودش یک برکت الهی بود که خیلی ها تا سالها نمی فهمند، خود ملت ایران هم تا وقتی وارد ایران شد، تا مدتی متوجه نبود که چه کار بزرگی کرده است. بعدا وقتی همه آقایان اعتراف کردند که ملت ایران در آمریکا چه کارهای بزرگی کرده است، فهمیدم چکار کرده است. ملت ایران باید به خودش افتخار کند که دارد این کار را می کند و این حادثه بزرگی در تاریخ ملت ایران است که من ملت ایران هستم.

ما: از اینکه به سووالات من پاسخ دادید ممنونم.

ملت ایران: باید همه ما از ملت ایران تشکر کنیم و قدر این ملت بزرگ که خیلی ها هنوز به بزرگی اش پی نبرده اند، نمی دانند. زنده باد ملت ایران.