این روز ها یکی از بحث های شایع مطبوعات و سینمای رسانه های گروهی حذف سنتوری(داریوش مهرجویی)از برنامه های جشنواره است. این قضیه تا جایی اهالی مطبوعات و نویسندگان را ناراحت کرده که احمد طالبی نژاد هنگام اجرای جلسه نقد و بررسی فیلم خون بازی گفت، تا قضیه شکلی دیگر به خود نگرفته این فیلم را نشان دهید.
داریوش مهرجویی عصاره سینمای ایران است. فیلمسازی که هم طرفداران سینمای ملی دوستش دارند و هم جشنواره های خارجی. هنوز یادمان نرفته که معمولا طولانی ترین صف های هر جشنواره ای در هر دوره ای، حتی دوره هایی که به نسبت خلوت تر بوده به فیلم های مهرجویی تعلق داشته است. پس مهرجویی را به راحتی نمی توان حذف کرد. کاری که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت احمدی نژاد نتوانست با بسیاری از سینماگران و اصولا هنرمندان انجام دهد.
بهانه تازه ارشاد در مورد فیلم سنتوری استفاده از صدای محسن چوشی است. درصورتیکه مهرجویی در بازبینی اول سانسورچیان این وزارتخانه صدای چاوشی را حذف کرد.
شاید بد نباشد تا مرور کنیم و ببینیم داستان سنتوری از کجا شروع شد.
بعد از نمایش فیلم مهمان مامان بود که همه از هم می پرسیدند مهرجویی چه فیلمی خواهد ساخت. صحبت هایی از تولید یک سریال بود به نام زکریای رازی. یا فیلمی پلیسی به نام کارآگاه یحیی. اما قرعه به نام فیلمی افتاد به نام تولدت مبارک. از همان دوران بدون اینکه حرفی از داستان فیلم زده شود در افواه شنیده شد مهرجویی دنبال بازیگری لاغر اندام است که صورتی تکیده داشته باشد و ترجیحا بتواند سنتور هم بزند. بعد ها شنیده شد این جوان باید بتواند نقش یک مطرب معتاد را بازی کند. بازیگران بسیاری تست شدند. کار انتخاب و معرفی افراد به مهرجویی را هم کماکان محمد رضا شریفی نیا بر عهده داشت. اوبسیاری را به کارگردان معرفی کرد، اما مهرجویی هیچیک را نپسندید. تولید هم همینطور به تعویق می افتاد. تا اینکه خبر رسید بازی محمد سلوکی –از مجریان جوان تلوزیون- در فیلم قطعی شده است. گلشیفته فراهانی هم امد تا در کنار نوازنده نقش همسرش را بر عهده بگیرد. مائده طهماسبی، رویا تیموریان و مسعود رایگان هم نفرات بعدی بودند. اما مهرجویی اعلام کرد بازیگرش باید نواختن سنتور یاد بگیرد. از اینجا پای هوشنگ کامکار به فیلم باز شد تا در عین آموختن سنتور به سلوکی، ساختن موسیقی فیلم را هم بر عهده بگیرد. تا اینجا هنوز هیچ صحبتی از داستان نشده بود. آخرین بازیگری که به گروه پیوست سیامک خواهانی نوازنده ویولن گروه موسیقی آرین بود. اما همه چیز خوب پیش میرفت که خبر رسید مهرجویی بازیگرش را عوض خواهد کرد و بلافاصله بهرام رادان جایگزین سلوکی شد. مهرجویی پیش تر هم قصد داشت نقشی را که پارسا پیروزفر در مهمان مامانم بازی کرد به رادان بسپارد که به دلایلی امکان پذیر نشد. رادان زود قرار داد بست و چون زمان پیش تولید زیاد طولانی شده بود، مهرجویی به آموختن فیگور های کلی نواختن سنتور به رادان رضایت داد و قرار شد که کامکار در نماهای بسته سنتور بنوازد.
فیلمبرداری شروع شد و همزمان مهرجویی از کامکار خواست ساختن هفت ترانه ای را اغاز کند که قرار بود علی(رادان)در فیلم بخواند. ترانه ها ساخته شد و حالا باید یکی آنها را اجرا می کرد. همه علاقمندان مهرجویی که از او فیلم هایی مثل هامون، سارا، و…. را دیده بودند از سرو شکل فیلم تعجب می کردند. اما چون مهمان مامان را دیده بودند فکر نمی کردند حاصل کار غیر قابل قبول شود. فیلم به نام علی سنتوری مجوز گرفت و فیلمبرداری در خانه ای در شمال تهران با خوندن یک نریشن آغاز شد. پس از جست و جوهای بسیار قرار بر این شد محسن چاوشی ترانه های فیلم را بخواند. مهرجویی بارها گفته بود که صدای خواننده فیلم باید صدای یک خواننده خیابانی باشد. یعنی خواننده ای که صدایش به شکل رسمی پخش نشده باشد ولی اگر پخش هم شد مخاطب با آن بیگانه نباشد. چاوشی حالت خود علی سنتوری را داشت و کار به سر انجام رسید. مهمترین بخش فیلم هم فصل کنسرتی بود که در یک شب بهاری در کاخ سعد آباد ضبط شد. بسیاری از اهالی سینمای ایران آن شب مهمان گروه بودند. در میان مهمان ها سرو کله هوشنگ توزیع هم پیدا شد که برای کاری به ایران آمده بود و حرف و حدیث ها هم از اینجا شروع شد. فیلم تمام مراحل خود را طی کرد تا برای جشن خانه سینما آماده شود. از همان زمان شنیده شده بود که فیلمسازان فیلم خود را برای جشنواره نگه نمی دارند و آن را به جشن خانه سینما می دهند. اولین ایراد شورای نظارت و ارزشیابی نام فیلم بود که سنتوری نمی تواند علی باشد و به خاطر توهین نکردن به نام ائمه باید اسم علی را از ابتدای فیلم حذف کنند. مهرجویی هم پذیرفت. بعد کم کم ایرادات به ترانه ها وارد شد که باید ترانه ها را حذف کنید. مهرجویی گفت نمی شود و ما روی این قضیه حساب ساختاری گشوده ایم. گفتند پس چاوشی نباشد ویکی را بیاورید که صدایش مجوز داشته باشد. گفتند اخر صدا که مجوز نمی خواهد، این ترانه و اهنگ است که مجوز می خواهد و شما هم مجوز آن را صادر کرده اید. گفتند که نه عوض کنید. از این رو که مهرجویی هم صدایی کولی و خیابانی می خواست از رادان خواست خود بخواند. تمام اینها در حالی بود که زمان ارسال فیلم ها به جشن خانه سینما رو به اتمام بود. گفتند مجوز می دهیم به شرطی که فیلم را برای جشنواره فجر نگه دارید. مهرجویی و فرامرز فرازمند- شریک مهرجویی در سرمایه فیلم- قبول کردند. اما این فتح بابی شد تا ایراداتی دیگر به فیلم بگیرند. بازهم فیلم را خواستند و تماشا کردند. گفتند این شخصیت مطرب مشروب می خورد و عبا روی دوشش انداخته است. صحنه ها را در بیاوری. مهرجویی باز هم قبول کرد. اما قصه ادامه پیدا کرد تا اینکه یک شب تلوزیون فیلم هامون را با کلی جرح و تعدیل پخش کرد و این خشم مهرجویی را برانگیخت و او هم در نامه ای به مطبوعات حسابی پنبه تلوزیون را زد. این باز هم روی سنتوری تاثیر گذاشت. فیلم را دوباره دیدند وآن را تکه تکه کردند.
مهرجویی از نقطه ای مواقمت کرد و گفت به بهای توقیف فیلم هم که شده حتی یک پلان از فیلم را حذف نمی کند. مسئولین گفتند باشد فیلم را نمایش می دهیم. جشنواره رسید نام فیلم ها اعلام شد. تقریبا عکس تزئینی همه نشریات سنتوری بود. باز هم ترس مسئولین را فرا گرفت که نکند با نمایش فیلم سایه ها دست به اعمالی بزنند. پس فیلم در یک اقدام ناگهانی از برنامه جشنواره کنار گذاشته شد. رضاداد دبیر جشنواره گفت جاهای خالی در جدول وجود دارد که می تواند توسط این فیلم پر شود. این در حالیست که برنامه سینمای مطبو عات کیپ تا کیپ پر است. گفتند روز های پایانی. اما هم اکنون ه تنها چند روز از جشنواره باقی مانده هیچ صحبتی نیست و اینکه اقایان تازه می گویند مهرجویی از ابتدا خطا کرده و فیلم از پایه مشکل دارد. مهرجویی هم زمانی که دید چنین است داستان کل فیلم را منتشر کرد. بخوانید: علی بلورچی فرزند حاج آقا بلورچی یکی از کسبه قدیمی وصاحب نام صنف بلور و شیشه است. حاج آقا بلورچی که در زمان کودکی و نوجوانی سختی های زیادی را متحمل شده است تحت تاثیر عقدههای آن دوران، پسرانش را آن طورکه خود می خواهد تربیت میکند. حامد پسر بزرگترحاج آقا از همان دوران مدرسه از درس محروم شده تا نزد پدر پادو باشد در نهایت ادامه دهنده راه او باشد. علی پسر دوم حاج آقا است که از بچگی با ساز کهنه ای که متعلق به دایی مرحومش بوده انس گرفته وقصد داشته تحصیلات خود را در رشته موسیقی ادامه دهد اما با مخالفت مادر مواجه شده وبه اجبار در رشته بازرگانی درس می خواند. علی عصیان زده از شرایط حاکم در خانه درس و خانه پدری را رها کرده و از خانواده جدا می شود. علی به همراه دوستش “تمایل” یک گروه موسیقی تشکیل می دهد و با اجرا در جشن ها و مناسبات مختلف گذران زندگی می کند و به خاطر تبحرش در نواختن سنتور به علی سنتوری معروف می شود. علی به تدریج در پی معاشرت با دوستان و کارهای شبانه روزی هر از چند گاهی سراغ مواد مخدر ومشروب میرود ولی این استفاده تفننی از مواد مخدر به صورت عادت درمیآید. طی مراسمی که اجرای موسیقی آن با علی سنتوری است دختری به نام هانیه مجذوب هنر علی شده و این آشنایی به ازدواج آنها منجر می شود. این اتفاقها برای مدت کوتاهی به زندگی علی نشاطی تازه می بخشد و حتی او را تشویق به فعالیت بیشتر می کند.
علی که حالا زندگی مستقلی تشکیل داده کماکان به مصرف مواد مخدر ادامه می دهد تا به خیال خود شرایط روحی اش را تقویت کند ولی پس از مدتی به خاطر اوضاع نامناسب مالی و رفتارهای بی ثبات ناشی از مصرف مواد مخدر بین او وهانیه مشکلات زیادی پدید می آید تا اینکه هانیه به تنگ آمده و به قهر از خانه علی می رود. علی که به خاطر آلوده شدن به مواد مخدر کمتر امکان کار برایش فراهم می شود فرصتی می یابد تا به همراه دوستش تمایل اجرای برنامه موسیقی یک مراسم عروسی را انجام دهد. در اثنای عروسی و اجرای موسیقی میان خانواده داماد و برخی از اقوام و آشنایان آنها که اختلاف فامیلی داشتند درگیری شدیدی پیش میآید که منجر به زد و خورد بین مهمانان می شود و در این بین وسایل و آلات موسیقی علی به کلی آسیب دیده و خود وی هم از ناحیه دست به شدت مضروب می شود. آسیب دیدگی شدید علی و عدم توانایی او در ساز زدن تنها امکان پول درآوردن او را از بین می برد. صاحب خانه هم عذر او را می خواهد و علی با مقداری خرت و پرت، آواره وسرگردان شده وبالاخره درگوشهای از یک پارک جنگلی چادر میزند در این دوران با بی خانمانها و معتادان و محشور می شود و چون درمانده و نیازمند است برای پول درآوردن به هر کاری تن می دهد. زندگی درمیان مشتی معتاد و آواره در حاشیه شهر علی را خمودهتر شکستهتر و آلودهتر میکند. یک شب که علی در میان معتادان و بی خانمان ها مشغول تریاککشی است و میخواهد از این طریق خاطرات تلخ گذشته را فراموش کند، ماموران نیروی انتظامی سر رسیده و همه آنان را دستگیر می کنند. علی به مرکز ترک اعتیاد فرستاده می شود و مسوولان این مرکز متوجه اختلالات روحی او شده و سعی در برقراری ارتباط با علی از طریق روان درمانی دارند محیط مناسب و شرایط درمانی آنجا به علی کمک می کند تا بهبودی نسبی بیابد تا اینکه با خرید یک سنتور توسط روانشناس مرکز برای علی، او فرصت و انگیزهای می یابد تا دوباره موسیقی را از سر بگیرد. همین اشتیاق موجب برقراری کلاسهای آموزش سنتور به سایر معتادین توسط علی میشود. حاج آقا بلورچی به همراه حامد به مرکز بازپروری میرود تا به علی بگوید که از گذشته پشیمان شده و حاضر است پس از آزادی و ترک اعتیاد علی همه امکاناتش را در اختیار او بگذارد ولی علی که دیگر معلم ویژه موسیقی برای سایر افراد درحال بازپروری به حساب میآید، میگوید با اینکه مشکل اعتیادش حل شده و وضعیت جسمانی کاملا مناسب وسالمی دارد و در عین حال که دوران محکومیتش به پایان رسیده دیگر حاضر نیست آنجا را ترک کند چون برای اولین بار احساس امنیت و آرامش میکند و تازه خانه واقعیاش را یافته جایی که دور از هیاهوی جامعهای بی رحم می تواند برای آدمهایی مثل خودش مفید باشد و با نغمه سازش به آنها عشق و زندگی بدهد. در نهایت علی به همراه شاگردانش که از بیماران همان مرکزهستند، کنسرت کوچکی اجرا میکنند، چشم علی به هانیه میافتد که در بین جمعیت او را تشویق میکند ولی در پایان خبری از هانیه نیست.
حال هیچکس نمی داند باید چه کرد. پشت درهای بسته چه اتفاقی می افتد. اما آنچه مسلم است سنتوری، صدای بی مجوز و… همه بهانه است. ارشاد می خواهد آدم ها را حذف کند و سنتوری شروع و نشانه ان است. اگر نه مهرجویی در چند مرحله فیلمش را سانسور کرده بود.