روشنفکر شیفته کلام و بحث است و در وادی نظر میتازد، روشنفکر ایرانی وارث تمدن غنی شعر و ادب است و تمدن ایرانی با شعر شاخص میشود. بهعبارتی ایرانیان معتقدند که تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. پیوند ادبیات و فکر بدون عرصه عمل، ایدههای ذهنی را به اوج میبرد. عدم میدان کنش و فعالیت عملی که حکومتها بر سر راه روشنفکران ایجاد میکنند، قدرت تخیل آنان را در آسمانها به اوج میرساند و نظریههای معطوف به ایده یا انتزاع، آنان را در خود میگیرد.
بر همه این مسایل اگر پارادایمهای زمانه را لحاظ کنیم دیگر نور علی نور میشود. بهعنوان نمونه اگر در پارادایم سوسیالیسم باشیم، روشنفکر ما سوسیالیسم را با مذهب و آزادی تمام میخواهد و با روش دیالکتیک این ایده پردازیها را انجام میدهد. اگر در پارادایم دموکراسیخواهی باشیم با دید انتزاعی فلسفی و روش آنالیز، به ناب خواهی میرسد.
در مجموع، جریانات روشنفکری ما که بر فعالان سیاسی و دانشجویی اثر میگذارند، این نوع ویژگیها را دارند. در میان مسلمانان و لائیکها میتوان چنین روشنفکرانی را فراوان نشان داد که در دوران سروری خود، چگونه در ایده پردازی آرمانی و ایده پردازی انتزاعی تا بیکرانها رفتهاند، اما در عمل در تجویز موقعیت مناسب زمانه چندان کامیاب نبودهاند. اگرچه تلاش صادقانه داشته و برخی جان شیرین بر سر این تلاش گذاشته و جمعی زندانها و عدهای محرومیتها کشیدهاند. اما چرا همین روشنفکر وقتی در مرحله تجویز قرار میگیرد حتی با وجود پرداخت جانی، قادر به تعیین مرحله جامعه نیست.
در این مورد چند مثال میزنم. “حیدر خان عمو اوغلی” انسان بزرگی است وی به دنبال تحقق آرمان انسانی سوسیالیسم در جامعه ایران است اما در مشهد با تنها فردی که میتواند گفتگو کند یک سرمایهدار است، البته واژه سرمایهدار برای آن مشهدی شاید تا حدی گزاف باشد. همین حیدرخان بهعنوان نمادی از جریان روشنفکری مطرح در مشروطیت در مرحله انقلاب دچار خطای فاحش میشود و نیز قادر نیست در جریان جنبش جنگل، جریان افراطی را در مواجه با میرزا مهار کند. مرحله انقلاب مشروطه، مهار قدرت بیحد و حصر بود، نه جمهوری، نه جمهوری دموکراتیک.
با این وضع روشنفکری فعال زمانه در نهضت ملی چه رفتاری را پیشه کرد؟ روشنفکری تئوریدار در دو وجه نهضت ملی و منتقد آن صفبندی کرد. خلیل ملکی و برخی از جریانهای مذهبی معتقد به مرحله حمایت از سرمایهداری ملی و نماینده آن بودند. اما گرایش غالب روشنفکری، منتقد نهضت ملی شد و حزب توده بهعنوان نماینده این گرایش عمل کرد. نقد روشنفکران بعدی به حزب توده این شد که چرا حزب بر سر مرحله انقلاب دموکراتیک مقابله جدی نکرد و نه اینکه چرا در تشخیص مرحله جامعه نادرست عمل کرد.
در ازای همین نقد بود که در سال 1358 هم نماینده فدائیان و هم نماینده مجاهدین اعلام کردند که بورژوازی ملی توان ادامه انقلاب را ندارد. پس فاز دموکراتیک به رهبری روشنفکران، کارگران و زحمتکشان ممکن میشود و میبایست در قالب یک جبهه فراگیر با حضور انقلابیون عملی شود. این جریانات علت شکست مشروطه و نهضت ملی را نداشتن ایدئولوژی مناسب انقلابی، سازمان منسجم و فراگیر دانستند.
اما آیا این مرحله سنجی درست بود؟ جامعه ما مستعد تحول دموکراتیک به رهبری روشنفکران و زحمتکشان بود، البته برخی فقط رهبری طبقه کارگر را میپذیرفتند. تأسف بار این بود که رهبران این دو جریان در سال بعد به جای تشکیل جبهه فراگیر در برابر هم قرار گرفتند. این مرحله سنجی در سال 1358 باب زمانه بود و تا 1370 دلبری داشت.
در دوران اخیر مرحله سنجی، بهدلیل تغییر پارادیم از تحول دموکراتیک و سوسیالیستی به ایده انتزاعی ناگهان ایده جمهوریخواهی ناب تغییر یافته و این ایده دلبری دارد. پیروان این ایده که بهطور عمده ضد مارکسیست هستند و در نقد چپها بیپروا، باید توجه داشته باشند که جمهوریخواهی با کدام اقشاربانی، با چه قدرتی و با کدام سازمان و حزب و تئوری مناسب محقق میشود. به عبارتی این ایده نابخواهی روشنفکری چندان عملی نمینمایاند و باید توجه داشت که شجاعت در نقد راهبرد گذشته نیست بلکه صواب در عملی کردن ایدههای ممکن است.
بهنظر میرسد که سخن گفتن از مرحله ایران مسأله مهمی است. بدون اجماع کلی در مورد این مرحله که اقدامات و اعمال جریانات را در یک راهبرد به خط میکند، قافله آزادی و عدالت تا به حشر لنگراست. چرا که تعیین مرحله ایران، امری ایدئولوژیک، آرمانی و انتزاعی نیست. بلکه ایدئولوژی، آرمان و انتزاع باید کمک کند که این مرحله تشخیص داده شود و برای آن راهحل ارایه شود نه اینکه این عوامل، مرحله ایران را تعیین کنند.
از همین روی آیا مرحله ایران در انقلاب مشروطه، تحول رادیکال سوسیالیستی یا ایجاد جمهوری دموکراتیک بوده است؟ مرحله ایران در نهضت ملی، مرحله رهایی بخش خلقها و جمهوری دموکراتیک بوده است؟ مرحله ایران در انقلاب اسلامی، مرحله جمهوری دموکراتیک یا سوسیالیستی بوده است؟ در دوران اصلاحات مرحله ایران جمهوری ناب بوده است؟
تحمیل آرمان، ایده و انتزاع بر واقعیت جامعه ایران امری نادرست است. مرحله ایران چیست؟ دموکراسیخواهی از طریق تقویت جامعه مدنی و قانونمند کردن حکومت.
اما چگونه میشود حکومت را در ایران قانونمند و پاسخگو کرد. این مرحله شاید چندان آرمانی نباشد اما بیگمان درستترین مرحلهسنجی در تاریخ صدساله ماست. باید پذیرفت که هر گونه پرسش مرحلهایی، موجب پیشرفت نمیشود بلکه جامعه را در راه آزادی دچار معضلات عدیدهای میکند. پس باید مرحله را درست تشخیص داد تا دچار دور حلزونی نشد.
حال به شکل تمرینی از خود میتوانیم بپرسیم، از نیروهای اپوزیسیون، اصلاحطلبان حکومتی و نهادهای مدنی بپرسیم مرحله فعلی جامعه چیست؟
پاسخ من بهعنوان یک نظر این است که اگر شکاف استبداد و آزادی مرحله دموکراسیخواهی است، مرحله جامعه ما تقویت جامعه مدنی است. تقویت احزاب در این مرحله در الویت نیستند چرا که امکان و قدرت تقویت خود را جدای از جامعه مدنی ندارند. با این اوصاف نیروهای اپوزیسیون باید در جهت تقویت جامعه مدنی حرکت کنند و در انتخابات دهم با چنین دیدی موضعگیری کنند و شرکت، عدم شرکت و سکوت خود را با توجه به تقویت جامعه مدنی ملاک بگیرند. اصلاحطلبان حکومتی بهجای اندیشیدن به کاندیدای خاص خود، به کاندیدای واحد و مؤثر بیندیشیند تا جایگاه خود را در حاکمیت حفظ کنند. و بالاخره نهادهای مدنی خواستههای خود را شفاف بیان کنند.