اتفاقاتی که این روزها درباره خانه سینما رخ داده، توجه بسیاری را در جامعه به خود جلب کرده است. ممکن است برخی تصور کنند که این مسأله فقط محدود به بخشی از فعالان سینمایی است. شاید در ابتدا چنین به نظر برسد ولی با توجه به رابطهای که مردم با جامعه هنری به ویژه اهالی سینما دارند، آثار و تبعات چنین رفتارهایی دیر یا زود منتشر میشود و هزینههای چندانی را بر مدیریت اجتماع بار میکند. در این یادداشت میکوشم بر نکتهای انگشت بگذارم که شاید کمتر به آن پرداخته شده است و شاید هم پرداخته شده و من آن را ندیدم، ولی میدانم که این نکته در ذهنیت بسیاری از منتقدین این رفتار وجود دارد.
وقتی که صاحبان قدرت وجود شخص یا نهادی را مخل سیاستهای خود بدانند، به طور عادی میکوشند که از قدرت خود علیه آن شخص یا نهاد استفاده و آن را تضعیف کنند. نحوه اجرای این هدف، بستگی به وضعیت آن شخص یا نهاد مورد غضب در جامعه و وجود یا عدم حاکمیت قانون در جامعه دارد. اگر جامعه قانونمند باشد، اعمال قدرت علیه اشخاص یا نهادهای مغضوب در چارچوب قانون خواهد بود و به میزانی که از حاکمیت قانون دور باشیم، رفتارهای غیرقانونی هم به تناسب علیه دیگران اعمال خواهد شد. ولی در هر صورت، دولتها سعی میکنند که چند نکته را در اعمال قدرت قانونی یا غیرقانونی خود علیه مغضوبین رعایت کنند. اول این که این اعمال قدرت مبتنی بر بالاتر بودن کفه سود بر زیان باشد. به عبارت دیگر از عقلانیت لازم برخوردار باشد. دوم این که این کار در تضاد با سیاستهای دیگر آنها نباشد به نحوی که نتایج یکدیگر را خنثی کنند. سوم هم این که کلیت دولت و قدرت (و نه فقط افراد خاصی) از منافع آن بهرهمند باشند. همچنان که همین کلیت است که هزینههای آن را میپردازد. در واقع دولتها نباید اجازه دهند که افراد و گروههای ذینفع خود را پشت تصمیمات آنها پنهان کنند و بذرهای خود را در زمین دولتها بپاشند و از جیب آنها، هزینههای «داشت» این بذرها را بپردازند، ولی محصول نهایی از سوی این افراد و گروهها “برداشت” شود. بدترین شیوه خرج کردن منابع وقتی است که برای تأمین سود خود از جیب دیگران هزینه کنیم که در این صورت بسیار اسرافکارانه خواهد بود.
به نظر می رسد که اقدامات دولت درباره خانه سینما هیچکدام از سه شرط فوق را ندارد. چرا؟ اول این که قرار گرفتن دولت در برابر مجموعه مهمی از هنرمندان که معمولاً محبوبیتهای مردمی آنان هم بالاست، چه نفع ملموسی را در برابر هزینههای ناشی از واکنشهای آنان تأمین میکند؟ فراموش نکنیم که مسأله فقط یک خطکشی ساده بر اساس گرایشهای انقلابی و غیرانقلابی سینماگران نیست، چرا که دیده میشود اصلیترین هنرمندان و سینماگران جبهه و جنگ و حتی خلقکنندگان ارزشهای رسمی، در جبهه مقابل سیاستهای دولت قرار گرفتهاند و هیچ ساز و کار عقلانی و معطوف به ارزیابی هزینه و فایده، حکم به چنین تقابلی نمیدهد. آن هم تقابلی که تقریباً در سه دهه گذشته هیچگاه تا این حد نبوده است.
نکته دوم این که این اقدام معرف وجود ناهماهنگی در سیاستهای رسمی دولت است. دولتی که یکی از عناصر اصلی آن متهم است که از برخی از هنرمندان حمایتهای ویژه انجام داده و به همین دلیل هم مورد هجوم بخشی از نیروهای سیاسی قرار گرفت، اکنون در مسیری کاملاً متضاد به تقابل و رودررویی با مجموعه گستردهتری از همان هنرمندان روی آورده است. در نتیجه میتوان گفت که دولت، چوب هر دو سیاست را خواهد خورد، ولی نان هیچکدام را نمیتواند بخورد. در نتیجه از هر دو طرف ماجرا مورد حمله قرار خواهد گرفت!
ولی هدف اصلی این یادداشت تأکید و تشریح مسأله سوم است. واضح است که دعوای اخیر با خانه سینما بیش از آن که متأثر از تقابل کلیت دولت یا نهادهای مربوطه با این خانه باشد، به دعوای چند نفر معدود با خانه سینما منحصر است که در پشت خاکریز دولت سنگر گرفتهاند و با هزینه کلیت دولت در حال زدن خانه سینما هستند، بدون آن که به طور شخصی هزینه این رودررویی را بپردازند، فقط میخواهند از منافع آن ارتزاق کنند.
این افراد یا به دلیل ناتوانی در رقابت هنری، یا به دلیل حسادتهای شخصی و امثال آن، اعتبار و وجهه سیاسی دولت را تبدیل به سپر خویش کردهاند و به جنگ دیگران رفتهاند. آنان قصد دارند با کوتاه کردن قد هنری دیگران، خود را بلند قامتتر از دیگران معرفی کنند. این مشکل فقط در زمینه هنر و سینما نیست، بلکه در عرصههای دیگر هم است. از گذشته شاهد این فتار در دانشگاهها و برخورد با اساتید بودهایم که چگونه چند نفر از اساتید متوسط و یا حتی کمسواد، با سپر و نیزه دین و سیاست، به جان استادان معتبر و موجه میافتادند. ولی نباید فراموش کرد که چنین کاری نهتنها موجب بلندی قامت و دیده شدن آنها نمیشود، بلکه از پیش هم کوتاهتر میشوند. زیرا محروم کردن خود از رقیب، بزرگترین لطمهای است که میتوانند به خود بزنند. نحوه برخورد با جایزههای اخیر فیلم آقای اصغر فرهادی هم از این نوع است که با طرح مسایلی میکوشند که آن را بیاعتبار کنند (تا به نحوی برای خود اعتبار بتراشند). در حالی که واقعیت را نمیتوان تا این حد قلب نمود. اتفاقاً با این نحوه رفتار، جز ضرر برای کشور نتیجه دیگری رقم نمیخورد. من به عنوان کسی که با ذهنی خالی به تماشای فیلم جدایی نادر از سیمین نشستم، نهتنها آن را نمونهای از سیاهنمایی ندیدم، بلکه روایتی کاملاً درست و حتی در مواردی مثبت و واقعی از جامعه را در آن مشاهده کردم. تنها اشکال این فیلم این است که دستاندر کارانش از مجموعهای نیستند که مسلح به سپر یا نیزه دین و دولت باشند. خدا رحمت کند دکتر علی اسدی را که ذهنی تیزبین و نکتهسنج داشت. یک بار که با ایشان درباره فرهنگ عمومی جامعه ایران گفتگو میکردم، گفت ما مردمی خودویرانگر هستیم (بدین مضمون). نحوه برخورد با خانه سینما و جایزههای آقای فرهادی، مصداقی روشن و تأییدکننده این گزاره است.
منبع: اعتماد، یازده بهمن