اکنون در آستانه صدور دومین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران هستیم و من ناچارم درباره موضوعی اندک متفاوت از سال گذشته یعنی “صلح مسلح “سخن بگویم؛ به قول معروف سال به سال دریغ از پارسال.
به لحاظ حقوقی (حقوق بینالملل) رابطه دو کشور یا دو بلوک از کشورها از حالتهای زیر خارج نیست:
1- حالات کامله الوداد، که در این حالت دو کشور متحد استراتژیک همدیگر محسوب شده و در زمینههای مختلف نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک همموضع و متحابهاند. به یاد دارم که سفیر سابق چین که به زبان فارسی نیز مسلط بود، روابط ایران و چین را از نوع کامله الوداد تلقی میکرد اما اکنون که دولت چین در قطعنامه گذشته علیه ایران در سازمان ملل رای داده است، آیا میتوان چین را کشوری متحابه با ایران دانست یا نه؟
2- حالت همزیستی مسالمتآمیز؛ که در این حالت با فرض قبول اختلافات میان کشورها آنان میپذیرند که به صورت صلح و سلام در کنار یکدیگر زندگی میکنند چون عوارض منازعه را خطرناکتر از عوارض مسالمت و مصالحه میدانند مثلا رابطه ایران و تاجیکستان، ترکمنستان، آذربایجان … از این نوع است. زمانی روسها ادعا کردند که ما جهانیان در یک قایق به سر میبریم و سوراخ کردن این قایق به نفع هیچکس نیست و تز همزیستی مسالمتآمیز را جایگزین تز جدال اردوی کار و اردوی سرمایه نمودند.
3- حالت جنگ سرد؛ که در این حالت دو کشور با تبلیغات و عملیات روانی از طریق رسانهها علیه همدیگر سخنپراکنی کرده و آسیبپذیری هر یک را به رخ اتباع آن کشور کشیده و از این طریق با ایجاد بحران مشروعیت سعی میکنند که رابطه دولت و مردم یا اقلیتها را مخدوش نمایند. این حالت را ما سالها بین ایران و عراق در زمان حکومت پهلوی دوم قبل از قطعنامه 1975 شاهد بودهایم، بین شوروی و آمریکا و میان مسکو و پکن که در تواریخ مذکور است.
4- مخاصمه که در این حالت مساله از جنگ لفظی به درآمده و دعاوی ارضی مطرح میشود و این مدعیات به سازمانهای بینالمللی کشیده میشود. همچنین عملیات پنهان اعم از جاسوسی، ضدجاسوسی، خرابکاری، آدمربایی در داخل دو کشور متخاصم صورت میگیرد حتی ممکن است کار به گروگانگیری اتباع دو کشور بینجامد یا به صدمه زدن به منافع طرفین در خارج از مرزها منتهی شود. اگر یادمان باشد چند سال پیش در یک دعوای حقوقی بعضی از سیاسیون ایران مدعی شدند که روابط ایران و آمریکا رابطه تخاصم است و کار به آنجا کشید که وزارت خارجه در این باره اظهار نظر نماید چون موضوع به وضعیت پرونده شرایط متبوعه داخلی مربوط شد.
5- صلح مسلح ARMED PEACE؛ که وضعیتی است که در آن تعادلی ناپایدار میان دو کشور وجود دارد که به آن حالت «نه جنگ نه صلح» میگویند. این وضعیت ممکن است بعد از انجام جنگی صورت گرفته باشد که طرفین آتشبس داده باشند و خود را آماده عملیات بعدی کنند یا آرامشی قبل از طوفان باشد. در این باره بیشتر توضیح خواهم داد.
6- جنگ محدود؛ که جنگی است که یا به لحاظ جغرافیایی منطقه محدودی را در برمیگیرد یا پارتیزانی است یا به لحاظ زمانی موقتی است یا به لحاظ ادوات که در آن طرفین محدودیتها را بر خود هموار میکنند مانند دارفور و جنگ اخیر لبنان.
7- جنگ تمامعیار؛ که در این حالت طرفین با تمام قوا به قصد نابودی طرف مقابل وارد صحنه شده و از هیچ حربهای فروگذار نمیکنند تا بالاخره یکی از طرفین از پا درآید یا قدرتهای دیگر مداخله نموده و ترک مخاصمه را الزامی مینماید مانند جنگ جهانی.
با این مقدمه باید دید ما اکنون در چه وضعیتی به سر میبریم. از نظر بنده پس از آن که پرونده هستهای ما به شورای امنیت سازمان ملل متحد رفت و اکنون منتظر صدور قطعنامه دوم آن نیز هستیم، در عمل یم. این وضعیت ویژگیهایی دارد که باید به آنها دقت کرد:
الف) در این وضعیت، ما غنیسازی اورانیوم را ادامه میدهیم اما کشور در حالت تعلیق است. به این معنا که در کشور نه امکان سرمایهگذاری وجود دارد، نه وضعیت آینده قابل پیشبینی است، نه پروژههای فاینانس و بیع متقابل جواب میدهند و نه دورنمایی برای برونرفت از وضعیت بیکاری، فساد، بیعدالتی و فقر وجود دارد. به این شرایط غنیسازی در تعلیق میگویند یعنی چرخ سانتریفوژها میچرخد اما چرخ اقتصاد از کار افتاده است. اگر دقت کرده باشید، کشوری مانند روسیه که در گذشته با ما همراهی میکرد نیز اخیرا با ادعاهای واهی پیشبرد پروژه نیروگاه بوشهر را متوقف ساخته است و منتظر است قطعنامه بعدی علیه ما صادر شود تا قادر به تصمیمگیری باشد. ژاپنیها هم که بنا بود در پروژههای نفت و گاز ما سرمایهگذاری کنند، عقبنشینی کردهاند حتی بانکهای چینی نیز اکنون با ما همکاری نمیکنند. مالزی هم که ادعا شده است برای سرمایهگذاری در ایران پا پیش گذاشته است، در حقیقت یک یا دو تفاهمنامه امضا کرده است تا ببیند اوضاع به کدام سو میرود.
ب ) گاهی گفته میشود که غنیسازی و برخورداری از انرژی هستهای حق مسلم ماست اما باید توجه داشت که در کنار این حق ما دارای حقوق دیگری هم هستیم، در حالی که برخی افراد انرژی هستهای را یک حق پایهای عنوان میکنند، من میخواهم بگویم شاید مهمترین حقی که در این میان پایمال میشود، حق توسعه است چرا که ما هم حق داریم کشوری توسعهیافته شویم. کشور ایران با برخورداری از منابع سرشار و استعدادهای درخشان هیچ چیز کمتر از بسیاری از کشورهای توسعهیافته کنونی ندارد اما در اثر سیاستهای گذشته و بهخصوص وضعیت پا در هوای کنونی یعنی معلق بودن وضعیت کشور، اوضاع بهگونهای شده است که این حق را از ما سلب کرده است البته مسوولان هم این را که اگر 50 سال دیگر هم توسعه کشور به تاخیر بیفتد اما چرخ غنیسازی اورانیوم بچرخد به سود است، را کتمان نمیکنند آن هم در جهانی که هر ثانیهاش ممکن است ما را فرسنگها از قافله تمدن به عقب بیندازد. باید دقت داشت که توسعه فقط بهبود استانداردهای زندگی نیست، فقط بالا رفتن سطح درآمد ملی نیست، فقط ایجاد شغل و بهبود تکنولوژی و بهرهوری و گرفتن سهم از بازار جهانی نیست. توسعه، تعالی و تکامل هم هست، اگر ما در جا بزنیم، نیز به عقب رفتهایم که در اصطلاح به این «لاغر شدن» میگویند.
ج) یکی از خطرات «صلح مسلح» آن است که هر لحظه امکان دارد که یکی از طرفین خطایی را مرتکب گردد و این خطا مانند بازی دومینو خطای دیگری را به دنبال بیاورد. وقتی دو نیرو در مقابل یکدیگر به طور مسلحانه صفآرایی کردهاند، حتی شلیک یک گلوله اشتباهی ممکن است به مغلوبه شدن جنگ منتهی شود. مثلا در مانورهایی که ما با آمریکاییها در خلیج فارس انجام میدهیم هر لحظه امکان دارد که خطایی صورت گیرد و آن گاه تبعات آن مشخص نخواهد بود. نکته مهم آن است که در منطقه این آمریکا نیست که ضربه اصلی را تحمل میکند چون خاک اصلی آمریکا فرسنگها دورتر از منطقه ماست. ضربه اساسی متوجه زیربناهای اقتصادی ما خواهد بود که ما را به عصر پیش از صنعتی برمیگرداند البته آمریکاییها دقت دارند که با عملیات ایضایی خود آرام آرام از ما حساسیتزدایی کنند و به اصطلاح با شیوه نمدمال کردن به علاوه دیپلماسی فعال مقاصد خود را پیش ببرند. به هر حال سیاست رسمی ما همین حالت «نه جنگ، نه صلح» است و این حالت دو بحران ایجاد مینماید؛ هر چه به سمت جنگ برویم، بحران بقای حاکمیت را در پیش داریم و هر چه به سمت صلح برویم، از آنجا که تعلیق را مقولهای حیثیتی کردهایم، دچار بحران مشروعیت میشویم البته میتوان به این تناقض با دو نگاه قدمایی و مدرن نگریست. نگاه قدمایی میگوید که «الموت اولی من رکوب العاری و العار و اولی من دخول ناری» یعنی مساله بقا چندان در مقابل آبرویزی و عدم مشروعیت مهم نیست و از آن سو عدم مشروعیت در مقابل فرو رفتن در جهنم مصایب بعدی اهمیت چندانی ندارد لذا با تقدم مشروعیت بر بقا ترجیح میدهد که وارد جنگ مقطعی و حتی تمامعیار شود چرا که اگر مشروعیت را از دست بدهد، ممکن است دچار نائره مصیبتهای بزرگ شود. شاید راهی که صدام برگزید را بتوان در این چارچوب تحلیل کرد.
نگاه دوم یعنی نگاه مدرن معتقد است که بقا و حفظ نظام اوجب واجبات است. در این جا نظام به مجموعهای از عناصر سرزمین، مردم، حاکمیت و حکومت اطلاق میشود لذا میتوان حتی با مایهگذاری از آبرو نیز نظام را حفظ کرده و به سمت صلح پیش رفت و سپس به بازسازی مشروعیت از کفرفته پرداخت. شاید راهی که قذافی انتخاب کرد، در این مقوله بگنجد. او اکنون تلاش دارد که با حرکات نمایشی مختلف به بازسازی خود بپردازد و حتی مجسمه صدام را در پایتخت کشورش به عنوان قهرمان ملی اعراب برپا کند؛ صدامی که به کلی مشی قذافی را قبول نداشت و برخلاف آن عمل کرد.
اما به هر حال باید دانست که تاکنون ظاهرا که مسوولان ما نگاه اول را پذیرفتهاند، آنها باید بدانند که هر جنگی بالاخره روزی به پایان خواهد رسید بنابراین ضروری است که قبل از آغاز هر واقعه خطرناکی مانند جنگ، به این بیندیشند که چگونه آن را خاتمه خواهند داد. آیا اساسا خاتمه آن در دست آنان خواهند بود یا نه؟ آنان که از هماکنون مانور جنگهای نامتقارن را انجام میدهند در پس ذهن خود پذیرفتهاند که در صورت بروز جنگ طرف مقابل با قدرت به مراتب عظیمتر از قدرت نظامی ما وارد صحنه خواهد شد. این عدم تقارن فقط در عرصه نظامی نیست و در عرصههای اطلاعاتی و دیپلماسی نیز وجود دارد و بهتر است که ما خلاء عدم تقارن در عرصههای نرمافزاری را که سادهتر است، حل کنیم تا به سختافزارجنگی هم دست بیاییم. متاسفانه در شرایط جنگ میلیتارها دست بالا را در کشورداری خواهند گرفت و امکان تنفس برای بخشهای نرمافزاری را سلب خواهند کرد چه رسد به امکان بروز و تجلی افکار عمومی از طریق نهادهای مدنی، آزادی بیان، رسانههای آزاد و احزاب سیاسی.
د) چه باید کرد؟
همانطور که در مقدمه گفته شد در شرایط فعلی مبرمترین وظیفه ما کاستن از حدت مساله است یعنی لااقل اگر بتوانیم خود را از «صلح مسلح» به حالت «تخاصم» بکشانیم یا بهتر از آن به جنگ سرد پایین بیاییم، بهترین حالت را محقق ساختهایم. راهکارهایی که پیشنهاد شدند مانند راهکار البرادعی که تعلیق در برابر تعلیق است یا راهکاریشنهاد سوئیس یا راهکار پیشنهادی روسیه و غنیسازی در یک کشور ثالث یا هر راهکار دیگری که ممکن است موثر باشد، باید توسط گروه مذاکرهکننده به شدت تعقیب شود. اخیرا شنیدهام آمریکاییها به دنبال راهکار تشکیل سایتهای منطقهای غنیسازی بودهاند. شاید اگر ما با همسایگان عرب خود در حوزه خلیج فارس مذاکره کنیم، بتوانیم عملیات غنیسازی اورانیوم را به صورت کنسرسیوم تحت نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی در یکی از جزایر ایرانی خلیج فارس مانند لاوان یا سیری انجام دهیم و فرآوردههای آن را به نسبت سهامی که هر کشور دارد، به آن تحویل دهیم یا به کشورهای ثالث بفروشیم، این به معنی آن است که از منطقه ما جز نفت و گاز انرژی هستهای هم صادر شود.