حکومتگران در برابر تهدید اتمی

نویسنده

» نگاه اومانیته به تحولات تهران

بنیانگذار جمهوری اسلامی که قدرت روحانیت را در کشور افزایش داد، دو تحول در سنت شیعه به وجود آورد که اصولگرایان هرگز آن را نمی بخشند. او روزنه ای به سوی سکولاریزاسیون و لائیسیته کردن قوانین جامعه اسلامی باز گذاشت.  اصلاح طلبانی که در “جنبش سبز” گرد آمده اند از مدافعان سرسخت این ایده ها به شمار می روند.

احتمالاً هرگز نخواهیم فهمید که صدای مهیب انفجار در سفر محمود احمدی نژاد به همدان به دلیل بمب بوده است یا ترقه. ولی می دانیم که او زنده است، زیرا همچنان فضای رسانه ای این کشور را به خود اختصاص داده. او سه ماه پیش در پاسخ به یک تهدید اتمی، ایالات متحده را مورد تهدید قرار داد. با این حال، دو روز پیش به باراک اوباما پیشنهاد داد تا رو در رو طی یک نشست تلویزیونی به بحث بنشینند و راه های اداره جهان را به وی بیاموزد. تمامی اینها برای دور کردن اذهان عمومی از مسایل واقعی است و مردم ایران به این سخنان عادت دارند.

نگرانی اصلی اکثر مردم ایران جنگ رسانه ای میان ایران و آمریکا نیست، بلکه شخص محمود احمدی نژاد است. از زمان اعلام پیروزی او در انتخابات ریاست جمهوری، جنبش گسترده معترضان آغاز شد. واقعیت نتیجه این انتخابات نه تنها از سوی اصلاح طلبان، بلکه از سوی عملگرایان حکومت و همچنین برخی محافظه کاران و تعدادی از آیات عظام به شدت زیر سؤال رفت. تردید در مورد نحوه صحیح برگزاری این انتخابات حتی قبل از ثبت نام نامزدها مطرح گردید؛ تا جایی که حتی برخی از نامزدها پس از اینکه به خواسته علی خامنه ای مبنی بر انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد پی بردند [مانند لاریجانی، رییس مجلس، و قالیباف، شهردار تهران] از شرکت در انتخابات انصراف دادند.

میرحسین موسوی، رقیب اصلی رییس جمهور فعلی، اخیراً اعلام کرده که “اگر می دانست رهبر چقدر به احمدی نژاد علاقه دارد، به شویه دیگری عمل می کرد”… این گفته ها حاکی از آن است که اگر می دانست مانند دیگران در انتخابات شرکت نمی کرد. گفته های او نشان می دهد که بدون بی طرفی رهبر انقلاب، علی رغم وعده هایش، برگذاری صحیح انتخابات امکان پذیر نخواهد بود.

نباید فراموش کرد که قانون اساسی جمهوری اسلامی صرفاً قدرت را به رییس جمهور می دهد. ولی در مقایسه می توان گفت که رییس جمهور ایران حتی یک سوم قدرت رییس جمهور فرانسه را هم ندارد. محمود احمدی نژاد بدون حمایت علی خامنه ای حتی یک روز هم نمی تواند بر سر قدرت بماند.

مطابق قانون اساسی، قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی ملغمه ای از قدرت است: قدرت الهی رهبر انقلاب که از سوی مجلس خبرگان تعیین می شود و در حقیقت انتخابی نیست زیرا از سوی امام غایب برگزیده شده و قدرت کسانی که باید منتخب مردم باشند، ولی ابتدا از سوی رهبر گزینش می شوند.

بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز درواقع یک روحانی شیعه بود که مواضعش میان سنت گرایی و عملگرایی در نوسان بود. او با پدید آوردن ولایت فقیه قدرت را از دستان مردم به نفع روحانیون شیعه مصادره کرد. او همچنین دو تحول در سنت شیعی پدید آورد که چندان خوشایند اصولگرایان نبود.

 

او ابتدا واژه “جمهوری” را به جامعه اسلامی وارد کرد و سپس یک نهاد قدرتمند را تأسیس نمود که حتی می تواند قوانینی را که برخلاف سنت اسلامی وضع شده رد کند. در کل، او روزنه ای به سوی سکولاریزاسیون و لائیسیته کردن قوانین جامعه اسلامی باز گذاشت.

اصلاح طلبانی که در “جنبش سبز” [رنگ اسلام] گرد آمده اند از مدافعان سرسخت ایده های بنیانگذار جمهوری اسلامی به شمار می روند. ولی اصولگرایانی که با آنان به مقابله می پردازند نیز خود را از پیروان اصلی آیت الله خمینی می دانند.

 

قانون اساسی در آخرین روزهای زندگی آیت الله خمینی تغییر یافت و نقش نهادهای انتخابی باز هم به نفع رهبر کاهش پیدا کرد. پس از تعیین رهبر جدید، علی خامنه ای، که درواقع آیت الله نبود و براساس سلسله مراتب نمی توانست جانشین آیت الله خمینی شود، به تدریج خانواده آیت الله خمینی از قدرت دور شدند و نقش نهادهای انتخاب کننده عملاً به صفر رسید.

نامزدی و انتخاب غافلگیرکننده آقای خاتمی در سال ۱۹۹۷ به مثابه ترمزی بود که در برابر اصولگرایی منتهی به طالبانیسم قرار گرفت. از اواسط دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی در سال ۲۰۰۳ به خوبی مشاهده می شود که خواست رهبر پایان یافتن همزیستی او با یک رییس جمهور مستقل و منتخب مردم بوده است. یعنی کلمه “جمهوری” در جمهوری اسلامی عملاً ازبین رفت. رؤیای او در سال ۲۰۰۵ با انتخاب شدن نامزد او که مورد حمایت سپاه پاسداران و شبه نظامیان بسیجی بود به واقعیت بدل شد.

اگر در سال ۲۰۰۵ رقیب احمدی نژاد، یعنی هاشمی رفسنجانی، با نقلب انتخاباتی روبرو شد و شکایت خود را تنها نزد خدای خود برد، ولی میرحسین موسوی رقیب امرور احمدی نژاد شکایت خود را به جامعه و انتخاب کنندگان برده است که گفتند: “رأی من کو؟”. شرایط تغییر کرده است.

به دنبال تظاهرات مردمی که میلیون ها را به خیابان های شهرهای ایران، به ویژه تهران، کشاند، سرکوب سبعانه ای لز سئی حکومت صورت گرفت. هزاران معترض از هر سنی، به ویژه جوانان، زنان و دانشجویان، مورد شکنجه قرار گرفتند یا در زندان ها و خیابان ها کشته شدند؛ برخی زیر چرخ های اتومبیل نیروی سرکوبگر انتظامی له شدند.

بخش مهمی از محافظه کاران با ماجراجویی سیاسی احمدی نژاد سپاه پاسداران و به باد دادن ثروت کشور توسط آنها به مخالفت برخاستند. نزدیک شدن این حلقه از محافظه کاران به اصلاح طلبان به شکلی مسالمت آمیز راه را برای یک تحول سیاسی باز کرده است.

اگر جامعه ایران یک صدا خواهان خروج از این بحران اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی باشد، راه برای انجام این مهم مهیاست، ولی نظرات متفاوت است. عمر این مبارزه به اندازه عمر حیات جمهوری اسلامی است. اکنون مردم، به ویژه زنان و جوانان، دیگر ترسی برای بیان عقیده خود ندارند و تصمیم گرفته اند که تا آخر خواسته های خود بروند: یک جمهوری واقعی، دموکراتیک و مدرن.

 

منبع: اومانیته، ۶ اوت