به ما که رسید پوپولیست

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

روزگاری حاج آقا رضا رفیع، روحانی کلاهی شده، صاحب فضل و نفوذ، با اشاره به حضور شاهزادگان ایرج ‏اسکندری و مریم فیروز و کامبخش و آیت الله برقعی در میان صفوف حزب توده گفته باشد این خاک خاک ‏عجیبی است هر چیز به این جا برسد از مصداق و محتوا تهی می شود. آخه شازده و آخوند را چه به حزب ‏کمونیستی و کارگری.‏

حالا حکایت ماست با این دولت پوپولیست. یعنی که مردمگرا، یعنی که باج دهنده به مردم. که وقتی نوبتش به ‏ما رسیده چیزی از تعریف کلاسیکش باقی نیست. دولتی که سی در صد جمعیت را که کارگران باشند می زند ‏و زندانی می کند و به شلاق می بندد چطور پوپولیست می تواند بود. دولتی که با نیمی از جمعیت کشور که زنان باشد سر ستیز دارد، دولتی ‏که اجازه جمع شدن در یک کافه کتاب را از جوانان دریغ می دارد. دولتی که بااستادان و اهل علم نمی سازد، ‏اما به دانشگاه های خارجی علاقه مخصوصی دارد. با شل کردن کیسه نفت، نمایندگانش از ‏دانشگاه های معتبر و صاحب نام جهان می خواهند که به رییس دکترای افتخاری بدهد، اگر نمی کنند ‏دست کم امکان سخنرانی فراهم آورند. دولتی که در همان حال، دانشگاه های کشور را دربست به کسی سپرده ‏که دانشگاهی به معنای واقعی نیست گرچه مدتی معاون دانشکده ای در کرمان بوده است، و او هم امثال خود ‏را بر سر دانشگاه ها گذاشته که با هر صاحب نامی و هر عالمی مشکل دارند.‏

‏ دولت پوپولیست به ما که رسید ناگهان کال از کار در آمد. در اول کار این دولت رقیبانش ایراد می گرفتند که ‏چرا بی حساب پول بین مردم توزیع می کند و بی حساب وام و اعتبار می دهد و به این ترتیب تورم ایجاد می ‏کند. اما کار از این ها گذشته و حالا دولتی ها داغ و درفش راه انداخته اند که به کسانی که اول کار بی حساب [کارگاه های ‏زودبازده که قرار بود تجربه چین را تکرار کنند] وام دادند، اخطار دهند که چرا موفق ‏نشده اید زودبازده شوید بی عرضه، لابد بعد از هشدار هم زندان. در حالی که این دولت بود که اعلام داشت بیائید ‏پول بیگرید و مراجعات فراوان را به حساب موفقیت خود گذاشت. دولت بود که اول کار اعلام داشت وام ده میلیون تومانی بگیرید برای خرید مسکن. حالا که با ‏این تبلیغات بهای مسکن بالاتر و بالاتر رفته، هم وام ها قطع شده و هم دستگاه درست کرده اند که بروند دنبال ‏وام گیرندگان که آیا موقع دریافت وام ادعاهایشان درست بوده یا نه. این شد پوپولیست ترا به خدا.‏

سهمیه بندی بنزین اعلام داشتند و بعد چنان کردند که شلوغی به خیابان ها برگشت، حالا که تورم کار خود را ‏کرده و هزینه زندگی را در شهر ها به میانگین ماهانه هفتصد هزار تومان رسانده، آلودگی هم برگشته گروه ضربت مامور کرده ‏اند که در خیابان هر کس پیت بنزین در دست دارد، دستگیر کنند.‏

کم کمک دارد نتایج آن وردهای نیمه شبی هویدا می شود و به کابوس دم صبح می رسد. همین روزها همزمان با ‏تغییر شکل و رنگ کت و شلوارهای رییس جمهور [سرمه ای که با جوراب سفید شمایلی تماشائی به وجود ‏آورده در سفر ارمنستان] رفتار وی هم چنان تند شده که دیگر اصلی ترین مدافعانش هم دارند به صدا در ‏می آیند. وقتی آقای لاریجانی با آن همه پشتیبان و آن همه سرمایه گذاری که روی این دولت کرد، عطایش را به ‏بقایش ببخشد می توان گمان زد که چه خبرست در پشت پرده ها. کم کمک تعداد کسانی که این جا و آن جا به ‏احمد زیدآبادی نامه می نویسند که حرف تو درست بود که سکوت باید کرد تا خود حریف کار خود بسازد، ‏فراوان شده است.‏

به این گونه و با هزاران مثال دیگرست که به نظر می رسد می توان گفت آن که پوپولیست خوانده می شد ضد ‏پوپول [مردم] از کار درآمد. یعنی ناگاهان سرکنگبین صفرا فزود. می خواستند ژاپن اسلامی بسازند، مردم به ‏مالزی هم رضایت داده بودند، اما به قول آقای تاجزاده دارد سر از سودان در می آورد. یا برای آن که ‏برنخورد به برنامه معظم موشکی باید دارد کره شمالی اسلامی می شود. اعتراض رییس دولت در دوران ‏انتخابات این بود که چرا قیمت نفت از نه به نوزده رسیده اما اثرش در زندگی مردم هویدا نشد[ و راستی ‏هم هر کس این شعار را برای آقای احمدی نژاد نوشت، خوب ورد آورده بود] اما حالا نرخ هر بشکه نفت از ‏هشتاد دلار گذشته اما الحق که اثرش ظاهر شده، میانگین هزینه زندگی ماهانه از حدود پانصد هزار تومان به ‏هفتصد هزار تومان رسید. در اول ریاست جمهوری با وانت اسکناس بردند در سفرهای ‏استانی و به استقبال کنندگان یک میلیون نقد دادند تا صحنه های بدیعی پدید آید برای فیلمبرداران، امروز اگر آن گیرندگان بیایند پول را پرت کنند که بیا بابا پولت را بگیر این که هزینه آینه چراغ هم نیست. حق ناشناسناسان نباید خواند. کم کم نان سنگلکی که شاه طاغوتی از مردم ‏دریغ می داشت اما نرخش دو ریال بود، دارد در زمان دولت پوپولیست به دانه ای دو هزار ریال می رسد. همین نان در زمان صعف و ادبار سلاطین قاجار که می گفتند همواره در حرمسرا ها بودند پنجاه سال [دوره ناصرالدین شاه] ‏قیمتش ثابت ماند و عین الدوله برای ثابت نگاهداشتن بهای آن در حد یک من یک عباسی، نانوا را شلاق زد، ‏انقلاب مشروطه به پا شد.‏

اما عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو، دولت آقای احمدی نژاد شهامتی دارد که هیچ دولتی از زمان مادها ‏تاکنون نداشته است. شهامت باور نکردنی در چشم مردم، نعل وارونه زدن. جمله “ایران آزاد ترین کشور جهان ‏است” چه می شود زمانی که همدان دارد به خودکشی خانم دکتر جوان در دایره منکرات می گرید. در حالی ‏که دانشجویان زیر شدید ترین فشارهای دولت مهرورز قرار دارند. زمانی که دولت روزنامه های منقد را ‏تعطیل کرده است. و مشاور رسانه ای [دو نفر هستند و مانند چهره های مشهور تاریخ سیاست ایران مطمئن ‏باشید نامشان خواهد ماند آقایان کلهر و جوانفکر] در چشم مردم دروغ می گویند. نرخ میوه را انکار می کنند، ‏دولت را متحمل ترین دولت در برابر نقد می دانند، در حالی که دو سال پیش دولتی بود که دویست امتیاز ‏روزنامه داد و صدتایش را دادگستری تعطیل کرد و هر نه روز یک بحران برایش ساخته شد که تنها حرف ‏نبود گلوله و سوء قصد و زندان هم داشت، از یک روزنامه هم شکایت نکرد. اما مهم نیست، امروز مهم است که مجوزی نمی دهند و دارندگان مجوز ‏سابق را هم تعطیل کرده و یا زبان بریده به گوشه ای انداخته اند، و در همان زمان اشک می ریزند که هیچ دولتی به قدر ما ‏ناسزا نشنیده. نمی گویند از کی. روزنامه های شرق و کارگزاران را تحمل نکردند دوستان دولت، آن وقت به ‏خودشان کاپ اخلاق و مدارا هم می دهند. چنان کارشان در ارسال توضیح نامه به مطبوعات و اجبار در چاپ ‏آن در صفحه اول شور بود که خودشان شرمنده شدند، اما باز پای ادعا که رسید مدعی می شوند که ما ‏مطبوعات را ازاد گذاشته ایم. رییس جمهور فعلی برای گرفتن رای در تلویزیون و در چشم مردم با لبخند معروف گفت مگر ‏مشکل مملکت دو تار موی دختران ماست، اما وقتی رییس جمهور شد، فرماندهان منصوبش چنان غضبی ‏به دختران روا می دارند که باور کردنی نیست. و معلوم می شود که مشکل مملکت تار موی دختران ما بود. ‏ایراد داشتند که رییس جمهور باید خادم مردم باشد نه تئوریسین، که کاری دیگرست. و اصلا چرا رییس ‏جمهور این همه سفر می کند به دور دنیا. ادعا کردند هواپیمای تشریفاتی اصلا خلاف شرع است. اما چندان ‏که پوپولیست ایرانی بر سر کار نشست معلوم شد که برای ساختن ایران [خدا رحم کند] باید اول دنیا را ‏ساخت، شعری که روزنامه کیهان هم حاضر به قرائتش نشد و تغییرش داد روز بعد و نوشت “برای ابادانی ‏ایران همه کار می کنیم”. ‏

‏ تئوری که گفتند لازم نیست رییس جمهور ببافد چنان مجاز شد که در نامه هائی پیامبرگونه برای سران کفر ‏فرستاده شد تا با استهزا به دور افکنند. هواپیمای تشریفاتی هم که امر شده بود بفروشند به بهای گران، شرعی و ‏خوب شد، تازه دارد کم می اید، همبن روزها اگر بفروشند یکی دیگر هم خواهند خرید چون هیات همراه سومین سفر رییس جمهور به نیویورک [ و البته به ونزوئلا و نیکاراگوئه برای رسیدگی به دیگر فقیران جهان] هشتاد و پنج نفر بودند و از قرار ‏هشتاد نفری هم روادید نگرفتند و معترضند.سفر خوبی هم بود. دیگر دکتر لاریجانی هم نبود که هی تذکر بدهد ‏و کاغذ در جیب بگذارد.‏

البته این سفرهای جهانگیر و جهان شمول با سفرهای دولت های پیشی، یک فرق اساسی دارد. دولت های ‏سابق برای گردش و تفریح می رفتند و این دولت برای تبلیغ می رود. آن ها روسایشان سه چهار ساعت کار ‏می کردند [به گفته آقای رییس جمهور] و حالا ایشان بیست ساعتی شنگولی می کنند و ‏چهارساعت هم می خوابند که البته خیلی کم است. و آیت الله خرعلی را واداشته که به جای نگرانی برای حال ‏خودشان و آیت الله جنتی، نگران رییس جمهور جوان و سلامتش باشند.‏


‏ چنین است که به قول حاج آقا رضا رفیع به ما که رسید آسمان تپید.‏