سانسور، خودسانسوری و پاکسازی

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

عجب سخت جانیم ما روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات! می خواستم به جای کلمه ی “سخت جان”، کلمه ی ‏‏”امیدوار” را به کار ببرم، دیدم نمی شود، منظورم را نمی رساند. من “سخت جان”‌ را بکار می برم، یا زیادش ‏‏”جان سخت”، شما به سلیقه ی خود هر کلمه ای خواستید جایش بگذارید.‏

بحث کاربرد کلمات خاص نیست. بحث بیان جان سختی بخشی از روزنامه نگاران ایران است در پیگیری این ‏کار و حرفه، در همه جا. داخل یا خارج کشور. فضای روزنامه ها و نشریات تحت نفوذ حاکمیت، یا فضای ‏وب لاگ ها، سایت های خبری مستقل و رسانه های مجازی.‏

اینکه می گویم جان سختیم، منظورم این است که هر چه دایره ی محاصره ی فعالیت مطبوعاتی را محدود می ‏کنند، امنیت شغلی را کمتر و فضای کار را پرخطرتر، اما باز هستند بسیاری از روزنامه نگاران که از ‏مواضع خود کوتاه نمی آیند، کماکان آستین ها بالا می زنند، می گویند و می نویسند، بر تاریکخانه ها نور می ‏تابانند و پلیدی ها، ناتوانی ها، ناکارایی ها و نادانی ها را جلوی چشم ملت عیان می کنند. هستند بسیاری که با ‏جان کندن هم که شده باشد رسالت مطبوعاتی خود را، وظیفه ی روشنگری و اطلاع رسانی را انجام می دهند. ‏حکومت در را که می بندد، آنها از پنجره وارد می شود. فضای کار در داخل را که مسدود می کند، راهی دیار ‏غربت می شوند. وثیقه های سنگین می بندند و احکام اعدام، زندان و شلاق سنگین تر صادر می کنند، باز، ‏هستند بسیاری از اهالی مطبوعات که خم به ابرو نمی آورند، قلم بر زمین نمی گذارند و از “نون و القلم”‌ می ‏گویند و می نویسند؛ بر باور و ایمان خود بر قسمی که خداوند در قرآن مجید بر “حرف”، “کلمه” و بر وسیله ‏و ابزار نگارش این حرف و کلمه خورده است، تاکید می کنند. البته، هزینه های فراوان این کار ارزشمند را ‏هم به جان خریده و می پردازند، چه در محیط دانشگاه در کار آماتور و غیرموظف، چه در میان مردم و ‏جامعه به عنوان شغل و انجام وظیفه. ‏

البته، این هزینه ها و جان سختی ها چندان هم بی ارج و قرب نمی ماند، پروردگار اجرش را می دهد و ملت ‏قدرتش را می داند. در این میان نهادهای صنفی و حمایتی روزنامه نگاری و مطبوعات در داخل و خارج نیز ‏هر از چند گاه از قربانیان و راهیان این راه پرخطر تجلیل و قدردانی می کنند، هر چند که در حد توانشان، ‏محدود و گاه حتی دیرهنگام، زمانی که روزنامه نگار دیگر در قید حیات نیست و در میان ما نیست مراسمی ‏می گیرند و جوایزی به شخص یا خانواده های مرحومان اعطا می کنند- چون مراسمی که قرار است روز ‏پنجشنبه 12 اردیبهشت به همت انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران، در ‏محل انجمن صنفی برگزار شود.‏

یا نه، چون همین امروز که شما دانشجویان و دانشگاهیان در هشتمین سالگرد توقیف فله ای مطبوعات و در ‏آستانه ی روز جهانی مطبوعات گردهم آمده اید تا یاد آن ایام و این فداکاری ها گرامی دارید. از یک بال “پرنده ‏ی آزادی” بگوئید، بالی که همراه با بال “جنبش دانشجویی” پرواز پرنده ی اصلاحات را در مقطعی خاص از ‏تاریخ ایران ممکن ساخت. و چون تیغ ظلم و ستم این شاه بال ها را برید، یا از بدن جدا کرد، پرنده ی ‏اصلاحات هم به زمین افتاد و جان باخت. هر چند که در حقیقت، نه پرنده ی آزادی مردنی است و نه حرکت ‏اصلاح طلبانه ی ملت ایران پایان یافتنی. چون این پرنده ققنوسی است که می سوزد، اما از درون آتش و ‏خاکسترش ققنوسی جوان برون می آید و باز پر می کشد به افق به میان رنگین کمان، به اوج در دل آسمان آبی ‏و روشن.‏

اجازه دهید که نگاهی انداخته شود به جایی که بودیم، دورانی که “بهار مطبوعات‌ ایران” نام گرفت. و نظری ‏بیفکنیم به جایی که اکنون ایستاده ایم و اگر شد نظاره کنیم چشم انداز آینده را.‏

اما پیش از آن بد نیست که نظری اندازیم به “مبانی حقوق و آزادی های روزنامه نگاران و مطبوعات در ‏قوانین بین المللی و داخلی”. نگاهی به اعلامیه جهانی حقوق بشر و همچنین روح و مفاد قانون اساسی ایران و ‏قانون مطبوعات. این امر به ما کمک می کنید تا به روشنی دریابیم که چگونه این قوانین در خصوص آزادی ‏بیان و قلم و روزنامه نگاری آزاد و مستقل به صورت فزاینده ای در ایران در حال نقض شدن هستند و چگونه ‏سانسور و خودسانسوری در مطبوعات کشور در حال نهادینه شدن است؛ فارغ از سانسور و فیلترینگی که بر ‏روی سایت های خبری و وب لاگ ها به صورت رسمی و آشکار در حال اعمال است و یا پارازیتی که بر ‏روی انواج رادیو و تلویزیونی ارسال می گردد، یا چون اقدام دیروز مجلس تحت سلطه ی اقتدارگرایان که باز ‏جلوی اصلاح موردی قانون مطبوعات را گرفت تا از دید هیات رئیسه ی تحت نفوذ و زیر بار فرمایش، خدای ‏نکرده اندک آزادی به مطبوعات داده نشود و حق روزنامه نگاران برای استفاده از شرایط اصل 168قانونی ‏اساسی، یعنی تشکیل دادگاه آنان به صورت علنی و با حضور هیات منصفه فراهم نگردد.‏

می دانید که ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید دارد:” هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق ‏مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار ‏اطلاعات و افکار، به تمام وسائل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد”.‏

در جهت جلوگیری دولت ها از اعمال فشار بر افراد و نقض حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی در بند 3 ‏ماده 29 این اعلامیه آمده است: “این حقوق و آزادی ها در هیچ موردی نباید برخلاف هدف ها و اصول ملل ‏متحد اعمال شوند.” همچنین در ماده 30 اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح شده است: “ هیچیک از مقررات ‏اعلامیه حاضر نباید چنان تفسیر شود که برای هیچ دولت، جمعیت یا فردی متضمن حقی باشد که به موجب آن ‏برای از بین بردن حقوق و آزادی های مندرج در این اعلامیه فعالیتی انجام دهد یا به عملی دست بزند.“‏

‏ این حقوق و آزادی ها در قانون اساسی ایران نیز به صورتی دیگر مورد تاکید قرار گرفته است.اصل نهم ‏قانون اساسی ایران، بر جایگاه ویژه آزادی ها که حتی وضع قوانین و مقررات نیزنمی تواند ناقض آن باشد، ‏صراحت دارد: “در جمهوری اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی از یکدیگر ‏تفکیک‌‏ناپذیرند و حفظ‌‏ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی ‏به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه‌‏ای وارد کند و هیچ ‏مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادی‌‏های مشروع را، هرچند با وضع قوانین و ‏مقررات، سلب کند.“‏

در اصل ۲۴ قانون اساسی در باب فعالیت های مطبوعاتی آمده است: “نشریات و مطبوعات در بیان مطالب ‏آزادند مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشند. تفصیل آن را قانون معین می‌‏کند”. در اصل 168 ‏قانون اساسی نیز جایگاه مطبوعات، جایگاهی ویژه فرض شده است و در جهت حفظ حقوق آنان در برابر ‏حاکمیت و مقام های دولتی و تعیین مصادیق جرم، رای نهایی به هیات منصفه به عنوان نمایندگان افکار ‏عمومی واگذار شده است، آن هم در محاکم دادگستری و در شرایط برگزاری علنی دادگاه ها: “رسیدگی به ‏جرائم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیات منصفه در محاکم دادگستری صورت می گیرد”.‏

در قانون مطبوعات ایران نیز که اگرچه در سال 1364 در اوج زمان جنگ و وضعیت ویژه حاکم بر کشور، ‏در شرایط تجاوز و استقرار نیروهای نظامی یک رژیم غاصب به خاک ایران، تصویب شد اصول مترقی ‏بسیاری وجود دارد که با وجود تلاش هشت سال پیش اکثریت محافظه کار مجلس پنجم، زمانی که رای عدم ‏کفایت از ملت دریافت کرده بودند، دست به اعمال محدودیت های بیشتری علیه فعالیت آزاد و مستقل روزنامه ‏نگاری و مطبوعاتی زدند، کماکان نکات مثبتی از جمله در جهت جلوگیری از اعمال نفوذ و فشار مقام های ‏دولتی وجود دارد. ‏

آگاهید که متاسفانه اقدام نمایندگان مجلس ششم برای اصلاح این قانون در جهت بسط و گسترش هرچه بیشتر ‏آزادی ها، با حکم حکومتی رهبر ایران ابتر ماند و روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات نتوانستند در مسیر ‏آرمانی و رسالت حرفه ای حرکت کنند. تغییر دولت و روی کار آمدن یک دولت نظامی- امنیتی نیز همچنان که ‏مشاهده کردید روز به روز عرصه را بر روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات تنگتر ساخت و اکنون حتی بحث ‏‏”پاکسازی فضای مطبوعات از روزنامه نگاران مستقل و آزادیخواه” به میان آمده است- لابد برای بسیاری هم ‏چون دانشجویان روزنامه نگار دانشگاه امیرکبیر، بعدها جعل نشریه و پرونده سازی حساب شده صورت ‏خواهد گرفت!‏

شرایط ویژه ای که در مجموع انسان را به یاد نیمه اول دهه ی 70 می اندازد؛ دوران حاکمیت باند سعید امامی ‏بر فضای فرهنگی و مطبوعاتی کشور.البته، این بار بی پرده و کاملا آشکار. فضایی پر رعب و وحشت، ‏همراه با سانسور و خودسانسوری در زندانی به نام ایران که در آن روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات از ‏سفر کردن به خارج نیز منع می شوند و بازداشتگاه ها دائم منتظر آنان. به این ترتیب زندانیان روز به روز ‏عوض می شوند تا “سهام عدالت” آنان به موقع پرداخت شود و حقشان ضایع و کوپن شان باطل نشود!‏

اما از کجا به این نقطه رسیدیم؟ یادتان که نرفته است آن روزها را پای دکه های روزنامه فروشی ها و سر ‏چهار راه ها. یا فراموش نکرده اید آن شب ها و نیمه شب ها را در تحریریه ها، جایی که بعد “پایگاه دشمن‌” ‏نام گرفت که آتش تهیه ی حمله به روزنامه نگاران و مطبوعات ریخته شود و تیر خلاصی باشد برای توقیف ‏فله ای که با 18 روزنامه و مجله در کمتر از 48 ساعت آغاز شد و اکنون در کمتر از یک دهه تقریبا ده برابر ‏شده است. همان ها که دیروز، در اصلاحیه قانونی از دستور خارج شده در مجلس، قرار بود نظمی یابد و ‏محدود شود”توقیف موقت”شان. به عنوان مثال، حداکثر مدت توقیف موقت نشریات برای روزنامه “ده روز”، ‏هفته نامه “چهار هفته” و ماهنامه “سه ماه” حداکثر باشد.‏

در واقع ما از “برنامه توسعه کمی و کیفی فعالیت مطبوعاتی و روزنامه نگاری” در دوران اصلاحات شروع ‏کردیم که سه محور داشت:‏

‏1-‏ توسعه کمی و کیفی مطبوعات.‏

‏2-‏ ایجاد و تقویت نهادهای صنفی و حمایتی و سازمان های غیردولتی

‏3-‏ واگذاری تصدی گری امور دولتی به نهادهای صنفی و غیردولتی.‏

متاسفانه هنوز در ایران نظام صدور پروانه انتشار، سازوکار فعالیت مطبوعاتی را شکل می دهد و جمهوری ‏اسلامی با وجود پیشینه 170-180 ساله، نه تنها در جهان، حتی از بسیاری از کشورهای منطقه نیز در این ‏زمینه عقب مانده تر است. درنتیجه، حتی در آزادترین و مردمسالارانه ترین شرایط، آحاد مردم و حتی ‏روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات برای ورود به این حرفه باید از نهادی به نام “هیات نظارت بر ‏مطبوعات” مجوز دریافت کنند که همچون دیگر ساختارهای قدرت، نظارتی استصوابی بر آن حاکم است و نه ‏تنها نهادهای اداری بلکه مجریان اطلاعاتی و امنیتی و حتی سلیقه های شخصی جناب وزیر و باند کیهان در ‏مورد دادن پروانه فعالیت اعمال نظر و ایفای نقش می کنند. این در شرایطی است که قانون مطبوعات ایران، ‏حتی پس از محدودیت های اعمال شده در آخرین روزهای فعالیت مجلس پنجم، یک ضرب الاجل سه ماهه را ‏برای صدور مجوز پس از تکمیل شدن پرونده تعیین کرده است و فاصله ای بعید با سیاست های کنونی ‏‏”مجوزهای قطره چکانی ارشاد” دارد. این در شرایطی است که زمان انتظار برای دریافت مجوز در مواردی ‏می رود که دو رقمی شود و در مورد تقاضای بسیاری از دگراندیشان و اصلاح طلبان و حتی ارگان احزاب ‏تبدیل به محال شده است.‏

وزارت ارشاد دولت خاتمی به عنوان یکی از اعضای 7 گانه (در ابتدا 5 گانه) رکن هیات نظارت، سه ماه ‏پس از دوم خرداد 76 هیات نظارت را دوباره فعال کرد و درصدد برآمد به تمامی افراد واجد شرایط مجوز ‏قانونی برای فعالیت مطبوعاتی ارائه کند.در ابتدا، حتی این هدف دنبال می شد که با تغییر و اصلاح قانون به ‏گونه ای عمل شود که معیارهای بین المللی از جمله یونسکو بر کشور حاکم شده و دریافت مجوز به جز در ‏مورد نشریات کودکان و نوجوانان منتفی شده، و چون اکثر کشورها نظام ثبتی جایگزین آن شود. جای آن ‏نیست که بگویم چرا نشد! خلاصه اینکه، نگرانی این بود که اقدام برای تغییر قانون مطبوعات در زمان سلطه ‏محافظه کاران بر مجلس، شرایط را بدتر و محدودتر کند- نگرانی ای که اقدام بعدی ریاست مجلس پنجم در ‏آخرین روزهای عمر آن برای اصلاح قانون مطبوعات سال 64 با وجود مخالفت صریح دولت، صحت این ‏نظر را تائید کرد. جلوگیری از تغییر قانون و دموکراتیک کردن آن، برای محافظه کاران، به ویژه مقام ‏رهبری، چنان حیاتی بود که پس از حاکمیت اصلاح طلبان بر مجلس ششم و اقدام آن ها برای تغییر مجدد ‏قانون مطبوعات، با صدورحکم حکومتی که در جریانش هستید مانع آن شد و البته پیامدش توقیف روزنامه ی ‏سلام بود و بعد هم حادثه 18 تیر.‏

به هرحال، برنامه توسعه کمی و کیفی مطبوعات، در چارچوب تنگ قانون مطبوعات گذشته و حتی محدود ‏شده در جریان تغییر صورت گرفته در قانون ادامه پیدا کرد. در این چارچوب بود که میانگین سالانه ی ‏صدور مجوز از 90 عنوان به 367 عنوان، یعنی بیش از 4 برابر جهش پیدا کرد. روندی که با روی کار ‏آمدن دولت احمدی نژاد معکوس شده و نه تنها در سال گذشته در جریان سیاست قطره چکانی کاهش پیدا کرده، ‏بلکه به انحای مختلف مجوزهای پیشین باطل و صاحب نشریات، حتی بدون رای دادگاه و رعایت اصل 168 ‏قانون اساسی بی صلاحیت اعلام می شوند. ‏

علاوه بر تفاوت چشمگیر کمی صدور مجوز مطبوعات در دوران اصلاحات و زمان های پیش و پس از آن، ‏از لحاظ کیفیت روزنامه نگاری و مطبوعات تفاوت های قابل ملاحظه ای مشهود بوده که عمدتا خود را در ‏صدور مجوز برای انتشار روزنامه و یا نشریات سیاسی جلوه گر ساخت. نگاهی به مجوزهای صادره برای ‏روزنامه ها بیانگر تفاوت مذکور است. در جریان اعمال این سیاست ها تعداد نشریات دارای مجوز تا پایان ‏سال 84 از مرز 1700 عنوان فراتر رفت که حدود 5 برابر پایان سال 1375، سال پایانی دوران حاکمیت ‏محافظه کاران است. در این دوره ی ده ساله تعداد نشریات در حال انتشار نیز تقریبا سه برابر شد. در دوران ‏اصلاحات - بجز سال های استثنائی 83 و79- همواره سالانه برای بیش از 15 روزنامه مجوز صادر شد. ‏نقطه ی اوج آن در سال 82 بود که تعداد مجوز روزنامه ها به 48 عنوان ارتقا پیدا کرد. در این دوره ی ده ‏ساله، تعداد نشریات در حال انتشار نیز تقریبا سه برابر شد. این در حالی است که در وضعیت کنونی صدور ‏مجوز برای روزنامه تقریبا متوقف شده و دو سه مورد صادره نیز به دولت یا نهادها و جریان های نزدیک به ‏آن اختصاص یافته است. در مقابل، روزنامه هایی چون شرق و روزگار توقیف شد و با وجود حکم محاکم ‏قضایی برای فک حکم توقیف روزنامه های آریا، جمهوریت و… جلوی انتشار آنها با بهانه ی واهی گرفته شد.‏

از زاویه ی دیگر، اوج این تحول کیفی در دوران اصلاحات را می توان در میزان استقبال مردم از ‏مطبوعات، به ویژه روزنامه های سراسری و نشریات سیاسی دید که پیامدش افزایش شمارگان نشریات از ‏روزانه 21 میلیون نسخه، به حدود 53 میلیون در روز، یعنی حدود سه برابر دوره ی موسوم به بهار ‏مطبوعات در سال 79 بود. آمارهای رسمی کنونی اگرچه به ظاهر بیانگر بالا رفتن میزان شمارگان ‏مطبوعات است، اما هیچکدام از صاحبنظران بر این باور نیستند که اقبال مردم از نشریات به ویژه روزنامه ‏ها فزونی گرفته باشد.‏

این تحول های کمی و کیفی خود آثار و پیامدهای درخور توجهی در جامعه ایجاد کرد که متاسفانه پس از فعال ‏شدن بخشی از قوه قضائیه و دادستانی به عنوان نوک پیکان حمله علیه مدیران مسئول، روزنامه نگاران و ‏حتی مسئولان ذیربط ارشاد، دستاوردهای اولیه از بین رفت و فضای یاس و ناامیدی سایه گسترد که کم کم در ‏بیشتر زمینه ها بر جامعه حاکم شد. در فضای مطبوعاتی این چنینی، ترک این حرفه توسط روزنامه نگاران، ‏زندانی شدن، یا تبعید غیررسمی و جلای وطن کردن یک جنبه، و اتخاذ سیاست صبر و انتظار توسط گروهی ‏وسیع تر، یا تن دادن به سانسور و خودسانسوری وجه دیگر حرفه روزنامه نگاری در شرایط کنونی است.‏

‏ این در شرایطی است که در دوران اصلاحات یک بار دیگر مطبوعات ایران جایگاه اصلی خود را به عنوان ‏رکن چهارم مردمسالاری به حاکمیت تحمیل کردند و به حلقه ی واسطی بین دولت و ملت تبدیل شدند. در ‏نتیجه، در مقطعی بار دیگر اهالی مطبوعات در یک چرخه ی مثبت شان و اعتباری مناسب یافتند و همانگونه ‏که گفته شد شمارگانشان به شدت بالا رفت. ‏

چنین شمارگان بی سابقه ای در تاریخ 170 ساله مطبوعات ایران به همراه سرعت و دقت بالا در امر ‏خبررسانی، به یکباره روزنامه ها را به جایگاه اصلی ترین منبع خبری و اطلاع رسانی - حتی بالاتر از ‏خبرگزاری و رسانه ملی کشور- در داخل و خارج جهش داد، دستاوردی که خود باعث ضربه خوردن بخش ‏اثرگذار روزنامه نگاران و مطبوعات، از دیگر جناح حاکمیت شد. بیکار شدن بیش از یک هزار نفر روزنامه ‏نگار به طور مستقیم و زیان مادی و معنوی غیرمستقیم چند هزار فعال در حوزه نشر و مطبوعات، پس از ‏توقیف 18 روزنامه و مجله طی کمتر از 48 ساعات، اوج این مسئله بود که متعاقبا از طریق دستگیری ها و ‏بازداشت های مکرر، اعمال وثیقه های چند صد میلیون تومانی علیه اهالی مطبوعات، و فشار برای دست ‏کشیدن از حرفه روزنامه نگاری یا اجبار به جلای وطن کردن به موازات توقیف بیش از 170 نشریه طی ‏کمتر از یک دهه، ضربه سنگینی به روند مثبت فعالیت مطبوعاتی کشور زد.‏

در فاز بعد، مجلس تحت سلطه محافظه کاران و اکثریت آنان که در جریان فضاسازی مطبوعات نتوانسته ‏بودند رای مردم را برای مجلس ششم بدست آورند، با تغییر قانون مطبوعات و اعمال محدودیت گسترده، ‏فضای آزادی ها را هرچه بیشتر ورود آیت الله خامنه ای به صحنه با حکم حکومتی، و جلوگیری از اقدام ‏نمایندگان ملت در مجلس ششم برای اصلاح قانون مطبوعات نقطه عطفی در این ماجرا بود. ‏

در ماجرای مطبوعات، صف آرایی آشکار جریان ضد اصلاحات در برابر اصلاح طلبان در مقطعی جنبش ‏دانشجویی را نیز، به صورت مستقیم و غیرمستقیم، وارد این چالش کرد. زمانی که آتش مناقشه ی حاکمیت ‏دوگانه، آتش به خرمن مطبوعات زد و دانشجویان آشکارا شاهد توقیف فله ای مطبوعات و دستگیری روزنامه ‏نگاران و دست بسته بودن نمایندگانشان در مجلس در برابر حکم حکومتی شدند، آنها نیز به این حقیقت رسیدند ‏که در یک حکومت مطلقه رای شان چندان اثری در مسیر ارتقای مردمسالاری و حقوق بشر ندارد. نتیجه ‏گریز از سیاست بود و اصلی ترین مصداقش پشت کردن به صندوق های رای.‏

‏ ‏

‎ ‎اما، اوضاع کنونی چگونه است؟‏‎ ‎

من بنا ندارم که شرح دهم که در حوزه ی صدور مجوز نشریات، ماده 13 قانون مطبوعات که فرصتی ‏حداکثر سه ماهه را برای صدور مجوز برای متقاضیان تعیین کرده، به صراحت نقض می شود، درخواست ‏کنندگان مدت زمانی حتی تا 20 برابر آنچه قانون می گوید در نوبت می مانند و بسیاری از خیر انتشار نشریه ‏می گذرند. قصدم این نیست که نمونه هایی بیاورم که نشان دهد به جز آن گروه از اشخاص حقیقی و حقوقی و ‏احزاب و گروه های سیاسی است که به صورت رسمی و غیررسمی از دریافت مجوز روزنامه و مجله ‏محروم شده اند، قاطبه ی ملت- به جز معدود افراد شناخته شده خودی- در روند صدور قطره چکانی مجوز، ‏ماه هاست که مجوز روزنامه ی جدیدی را دریافت نکرده اند. نمی خواهم شرح دهم که چگونه هیات نظارت ‏بر مطبوعات تیغ علیه روزنامه نگاران و مطبوعات مستقل و اصلاح طلب و حتی مدیران نشریات عامه پسند ‏بسته است، که روی مقام های دادستانی و قوه قضائیه را در دوران اصلاحات سفید کرده است. همچنین تصمیم ‏به بیان جزئیات این موضوع را ندارم که هیات نظارت برنامه ی “پاکسازی نشریات از روزنامه نگاران ‏دگراندیش، مستقل و آزادیخواه” را در دستور کار خود قرار داده است و هیات منصفه مطبوعات نیز، با ‏اعضای انتصابی اش فرسنگ ها از آنچه مدنظر تدوین کنندگان قانون اساسی بوده دور است، لذا آنها به هیچ ‏وجه نمی توانند نماینده افکار عمومی جامعه باشند. درنتیجه، احکام چنین هیاتی از وجاهت قانونی لازم ‏برخوردار نیست. و بسیاری از نکات و نمونه های دیگر که این نشست و مناسبت جای طرح آنها نیست.‏

از این رو، تاکید را روی بحث سانسور و خودسانسوری می گذارم که باعث شده است که بسیاری از مردم از ‏مطبوعات و روزنامه ها دلزده و گریزان شوند. حتما اطلاع دارید که در حال حاضر به جز موارد خاص، 7 ‏یا 8 مرجع مستقیما در مورد مطالب روزنامه ها و مجلات اظهار نظر می کنند و علاوه بر ممیزی غیرقانونی ‏با تهدید و ارعاب، فضای خودسانسوری را در سطوح مختلف فعالیت مطبوعاتی، از دخالت در کار ‏خبرنگاران در حوزه های خبری گرفته تا نوع فعالیت دبیران، سردبیران و مدیران مسئول بسط و گسترش می ‏دهند.‏

اکنون، دست کم 9 نهاد و ارگان خاص در حال حاضر وظیفه ی اعمال فشار مستقیم و غیرمستقیم به روزنامه ‏نگاران و مدیران مطبوعات را جهت اعمال سانسور و خودسانسوری برعهده دارند. آنان با آگاهی از این امر ‏که جمعی از اهالی مطبوعات با برگزیدن راهبرد “بقا” و حفظ حیات روزنامه، ادامه ی فعالیت مطبوعاتی ‏برایشان اصل است و مقاومت چندانی در برابر فشارها و رفتارهای غیرقانونی نشان نمی دهند، متاسفانه روز ‏به روز حلقه ی محاصره خود را علیه چنین مطبوعات و روزنامه نگارانی تنگ تر کرده و دامنه ی سانسور و ‏خودسانسوری را گسترش می دهند. ‏

اصلی ترین نهادها و ارگان های درگیر در این ماجرا در حال حاضر عبارتند از:‏

‏1-‏ شورای عالی امنیت ملی

‏2-‏ معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

‏3-‏ وزارت اطلاعات

‏4-‏ دبیرخانه هیات نظارت بر مطبوعات

‏5-‏ دادستانی انقلاب تهران و به ویژه معاونت امنیتی

‏6-‏ محاکم مطبوعاتی قوه قضائیه

‏7-‏ گروه تخصصی بررسی مطبوعات در حوزه علمیه قم

‏8-‏ واحد ویژه نیروی انتظامی در تهران و استان ها‏

‏ 9- مسئولان و مقام های مستقر در استان ها ‏

به این مجموعه باید تیم کارشناسی مستقر در روزنامه کیهان و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی موازی را افزود.‏

پیامد این امر نیز روشن است. چنانچه خود شاهدش هستید رسانه شایعه در جامعه روز به روز بیشتر رواج ‏پیدا کند، گوش ها و چشم های ملت به صورت فزاینده ای با شبکه های رادیو و تلویزیون های فارسی زبان ‏برون پایه آشنا می شود. در این میان، آنچه که به فراموشی سپرده می شود منافع ملی و مصالح بین المللی ‏ایران است. از یک سو، حاکمیت با سانسور و خودسانسوری و دور نگاه داشتن ملت از حقایق به آن دامن می ‏زند و از سوی دیگر بیگانگان با اعمال سیاست های خاص و بکارگیری نیروهای مغرض و گاه ضد ملی و ‏متعرض به باورهای مذهبی اکثریت مردم ایران سعی می کنند هرچیزی را به خورد ملت بدهند. راه مقابله با ‏سیاست های هر دو سو نیز چیز نیست جز استفاده بیشتر از عنصر شجاعت و جسارت، و شکستن سد سانسور ‏و خودسانسوری و حضور فعال تر، گسترده تر و همه جانبه تر در رسانه های مختلف. ‏

از بعد کیفی نیز، روش های اعمال فشار و برخورد با روزنامه نگاران و مدیران دامنه ی گسترده ای را ‏دربرمی گیرد و بسته به مورد با یکدیگر متفاوت است. دامنه ی این موارد از طرح شکایت توسط مدعی ‏العموم یا نماینده او، و شاکیان خصوصی حرفه ای و تشکیل پرونده قضایی و به عبارتی یک نوع عملیات ‏ایذایی علیه مدیران مطبوعات در محاکم دادگستری، و در نهایت صدور وثیقه های سنگین شروع می شود و ‏تماس تلفنی دادستان تهران و تهدید به توقیف، یا صدور بخشنامه، دستورالعمل و ارسال نامه تحکم آمیز توسط ‏دبیرخانه شورای امنیت و وزارت ارشاد در مورد درج یا عدم درج مطالب خاص وسعت می یابد. مورد ‏حساسیت برانگیز نیز طیف گسترده ای را دربر می گیرد که بسته به شرایط داخلی و خارجی می تواند مطالب ‏مرتبط با پرونده هسته ای ایران باشد، تا مطالب اقتصادی چون مباحث مربوط به سیاست های دولت و افزایش ‏تورم یا در موارد اخیر تجمع و اعتراض فرهنگیان یا طرح مبارزه با بی حجابی نیروی انتظامی. ‏

این سیاست ها و روش ها در شرایطی اعمال می شود که مواد سوم، چهارم و پنجم قانون مطبوعات از یک ‏سو برضرورت “کسب و انتشار اخبار داخلی و خارجی” و حق مطبوعات در طرح و نشر “نظرات، ‏انتقادهای سازنده، پیشنهادها و توضیحات مردم و مسئولین” وغیرقانونی بودن “اعمال فشار و سانسور مقام ‏های دولتی و غیردولتی” تاکید دارند، و از سوی دیگر به مقام های حکومتی خاطی هشدار می دهند که در ‏صورت تخلف محاکمه، مجازات و از کار برکنار خواهند شد.‏


در ماده ۴ قانون مطبوعات آمده است: “هیچ مقام دولتی و غیردولتی حق ندارد برای چاپ مطلب یا مقاله‌‏ای در ‏صدد اعمال فشار بر مطبوعات برآید یا به سانسور و کنترل نشریات مبادرت کند.” تبصره ذیل این ماده ‏مجازات چنین اقدامی در مرحله اول “شش ماه تا دو سال انفصال از خدمات دولتی” و در صورت تکرار ‏‏”انفصال دائم از خدمات دولتی” تعیین شده است.‏

با وجود برخوردهای متفاوت و فزاینده ی نهادهای دولتی، قانونگزار برای هیچیک از نهادها و وزارتخانه ‏های فوق حق اعمال سانسور یا اجبار به درج و یا عدم درج مطلب قائل نشده است. تنها مورد استثنا که در ‏تبصره 2 ذیل ماده 4و 5 قانون مطبوعات درج شده است، شورای عالی امنیت ملی است که “مصوبات” ان ‏برای مطبوعات لازم الاتباع است که در این زمینه نیز تخلف گسترده صورت می گیرد. درصورتی که ‏قانونگزار بر مصوبات شورای امنیت ملی و سازکارهای قانونی تاکید دارد، کار به جایی رسیده است که ‏‏”دبیرخانه” این شورا و در پاره ای از موارد یکی از اعضای دبیرخانه دستورالعمل هایی را جهت رعایت ‏مطبوعات به صورت مستقیم و غیرمستقیم ابلاغ می کند. این در حالی است که مصوبات شورای عالی امنیت ‏ملی بر اساس مفاد قانون اساسی، بدون تائید رهبری فاقد وجاهت قانونی است. در انتهای اصل ۱۷۶ قانون ‏اساسی تصریح شده است: “مصوبات شورای عالی امنیت ملی پس از تایید مقام رهبری قابل اجراست”. ‏همانگونه که در ابتدای سخنانم گفتم این مصوبات همچون دیگر قوانین و مقررات نمی تواند به گونه ای باشد ‏که اصل 9 قانون اساسی و قوانین بین المللی مورد پذیرش جمهوری اسلامی را نقض کند.‏

‎ ‎اما چاره چیست؟‎ ‎

یا به عبارتی دقیق تر، حال که آزادی های سیاسی، مدنی و حرفه ای روز به روز بیشتر محدود می شود و ‏رسانه های خبری اعم از وب لاگ ها، سایت های خبری، خبرگزاری ها و روزنامه ها و نشریات با فیلترینگ ‏گسترده و سانسور و خودسانسوری فزاینده روبرو می شوند، ما به عنوان فعال حقوق بشر و یا عضوی از ‏جامعه مطبوعاتی کشور چه وظیفه ای به عهده داریم؟

ما، اعم روزنامه نگاران و کنشگران جامعه مدنی درجایگاه یک شهروند ایرانی و مدافع حقوق بشرطبیعی ‏است که ما در برابر نقض روح و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر که دولت و مقام های ایران متعهد به اجرای ‏کامل آن هستند، و همچنین قانون اساسی و قوانین موضوعه مرتبط با آزادی قلم و بیان و مطبوعات، نمی ‏توانیم ساکت بنشینیم. باید از یک سو به افشاگری در این زمینه بپردازیم و از سوی دیگر اعتراض خود را از ‏هر طریق ممکن نسبت به بی قانونی ها و قانون شکنی ها بیان داریم. شاید اصلی ترین وظیفه ما این باشد که ‏اجازه ندهیم مسئولان دولتی بدون پرداخت هزینه های لازم، اقدام های غیرقانونی خود را در جهت نهادینه ‏کردن “سانسور، خودسانسوری و پاکسازی مطبوعات” انجام دهند.‏

اما از منظر حرفه ای، کار تا حد زیادی مشکل می شود. تاکنون بین آن گروه از روزنامه نگاران و مدیران ‏مطبوعات که به دلایل منطقی از دیدگاه خود روش “بقا” را برگزیده و برای حفظ حیات روزنامه مجبور به تن ‏دادن به سانسور و خودسانسوری و در شرایط خاص و مواردی حتی عدم استفاده از مطالب روزنامه نگاران ‏خاصی بوده و هستند، با آن گروه که به روزنامه نگاری آرمانی و تن ندادن به فشارها و محدودیت ها، حتی تا ‏مرحله ی ترک شغل و بیکاری، می اندیشند و عمل می کنند، مباحث جدی ای وجود داشته و دارد. اگرچه این ‏مباحث تا کنون از لحاظ استدلال های تئوریک به اقناع طرف دیگر نینجامیده است، اما در مقام عمل، هر روز ‏جمع بیشتری به این جمعبندی و تصمیم می رسند که با حاکم شدن سیاست “نظارت استصوابی” بر تمام ارکان ‏نظام و با “رد صلاحیت های فله ای فرمایشی در کلیه امور” تا اطلاع ثانونی هرجا که پای سانسور و ‏خودسانسوری و پاکسازی و گزینش مستقیم و غیرمستقیم حکومتی پیش می آید، باید از خیر فعالیت در رکن ‏چهارم دموکراسی، یعنی مجلات و روزنامه های داخلی، گذشت. سیاست “بقا به هر قیمت” را کنار گذاشت، ‏جان سختی را پیشه کرد، عطای این گونه رسانه های زیر قیمومیت حاکمیت و تحت هدایت سانسور و ‏خودسانسوری دولت را به لقایش بخشید و به فضای رسانه ای وسیعتر و پیشرفته تر روی آورد؛ فضایی که ‏خوشبختانه روز به روز گسترده تر می شود و دست حاکمیت از آن کوتاه تر، و بالاخره، بازار شجاعت و ‏جسارت حرفه ای پر رونق تر.‏

‏ متن ویراسته و کامل سخنرانی ارائه شده در انجمن اسلامی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به ‏مناسبت هشتمین سالگرد توقیف فله ای مطبوعات با عنوان “مرثیه ای بر یک رویا”. ‏