اساسا ما هر چه فکر می کنیم، می بینیم ته تهش ما اصلا دلمان با این انتخابات صاف نمی شود. آخرش که چی؟ حالا اگر توی آن مملکت بودیم باز یک چیزی، ولی اینجا ده هزار کیلومتر دور از مرکز، که فایده ندارد. هر کاری هم که ما بکنیم، به هر کسی هم که رای بدهیم، برای هر نامزدی هم که تبلیغ بکنیم، چیزی گیرمان نمی آید. فقط یک مشت فحش از اینطرف می خوریم، یک مشت تهمت از آنطرف. فردای انتخابات هم هر کسی رئیس جمهور مملکت شد، بلانسبت شما یک تف هم کف دست ما نمی اندازد. نه کاری، نه موقعیتی، نه سفارشی،… هیچی. همینطوری باید برای رضای خدا هر روز خودمان را به در و دیوار بزنیم،با دو هزار نفر کلنجار برویم… که چی؟ بالاخره هر چیزی هم یک حدی دارد، آدم که نمی تواند همه زندگی اش را بگذارد برای مردم، پس خود من کی زندگی کنم؟ مگر خودم دل ندارم؟ مگر خودم زندگی ندارم؟ مگر خودم آدم نیستم؟
برای همین هم تصمیم گرفتیم نه تنها خودمان در این انتخابات شرکت نکنیم، بلکه اساسا جلوی هر کسی را هم که می خواهد برود در انتخابات شرکت کند، با شدت فراوان و روشهای استراتژیک بگیریم. اساسا هیچ کاری توی دنیا تنهایی به ما نمی چسبد. هرکاری که می خواهیم بکنیم، باید حتما دست جمعی بکنیم. خدا را شکر تمام خصوصیات و ویژگی های لازم و کافی یک رهبر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، تربیتی، آموزشی، ورزشی، نرمشی، کششی را هم داریم. این روزها هم که بازارش خوب است. البته پیش خودمان بماند، نه اینکه عرضه کم است، تقاضا زیاد، سه سوت هرکسی را که با انتخابات مخالف باشد، روی دست می برند. راه به راه هم از این تلویزیون دعوتش می کنند به آن تلویزیون، از آن تلویزیون دعوتش می کنند این تلویزیون… دو سوت تبدیل می شود به رهبر جنبش، شروع می کند به جانفشانی برای ملت و مملکت در راه آزادی و استیلای حقوق شهروندی. کارش هم که تمام شد، کل عوامل تولید می آید یکی یکی لپش را ماچ می کنند، بعدهم بابت اینهمه شجاعتی که به خرج داده مورد حمایت معنوی قرارش می دهند. کلی هم خوش می گذرد. (مدیونید اگر فکر کنید حتی یک سنت بابت مخالفت با انتخابات به کسی پول می دهند، فقط ماچ می دهند و حمایت معنوی می کنند. همین) تازه هر روز هم کلی طرفدار و کشته مرده و فدایی و … پیدا می کند که می آیند صفحه فیس بوکش را به صورت خودجوش لایک می کنند، به جای فحش و فضیحت هم نامه فدایت شوم برایش پست می کنند به چه قشنگی! به چه درازی!
البته این وسط فقط شاید یک کمی آدم دچار وجدان درد بشود و از اینکه دارد پیش خودش به زبان بی زبانی می گوید “ دیگی که برای من نمی جوشد، می خواهم سگ بیفتد به جان مردم” خجالت بکشد. بالاخره هر کسی نداند، آدم خودش که می داند چه کار دارد می کند و با این کاری که می کند، ممکن است چه بلایی سر مردم بیاید، ولی مهم نیست. من شنیده ام این مشکل هم اولا برای هرکسی پیش نمی آید، دوما پیش بیاید هم قابل معالجه است، سوما بهترین راه پیشگیری است، اصلا چرا آدم باید به فکر درمان بیفتد. خب پیشگیری می کند. دوشواری ندارد.
آدم می تواند خیلی شیک و تر و تمیز کلی دلیل و بهانه برای خودش جور کند.روش کار هم اینطوری است که هر پدیده صوتی – گوارشی را که دم دستش بود به هر جایی که دلش خواست ارتباط می دهد، یک استفاده مختصری هم از آسمان و ریسمان می کند، دویست و پنجاه گرم احساسات و اشک و آه مصرف می کند، دو تا فحش آبدار هم می گذارد تنگش. تمام. چند تا دروغ هم تا حالا کسی را نکشته، اتفاقا خیلی هم برای آرامش جسمانی و روحانی آدم خوب است.
الان هم ما برای پیش گیری، به همین روشی که گفتیم، ده دلیل برای تحریم انتخابات ارائه می کنیم، به قول معروف نه ماه به دل نمی کشیم، می رویم حالش را می بریم.
دلیل اول: اصلا رای من کو؟
چه معنی می دهد آدم وقتی چهار سال پیش رای اش را دزدیده اند دوباره برود رای بدهد؟ از کجا معلوم این دفعه هم رای مان را ندزدند بروند باهاش پز بدهند؟ مگر ما بیکاریم هی ما برویم رای بدهیم، هی آنها بروند پز بدهند ؟ ما باید خیلی شیک و تر و تمیز توی خانه خودمان مستقر بشویم، اخم هایمان را هم بکنیم توی هم، خودمان را هم سفت بگیریم، تا حساب کار دستشان بیاید، خودشان بیایید دو دستی رای مان را که دزدیده اند بگذارند سر جایش. ضمنا پیشنهاد می کنیم خودتان را خیلی سفت نگیرید که باعث آلودگی صوتی و شکستن سیاست سکوت تان شود. الان همه جای دنیا هم همین کار را می کنند، جواب می دهد. تا حکومت شان یک غلطی می کند، زود با انتخابات قهر می کنند می روند توی خانه می نشینند، تا حکومت بیاید در تک تک خامه ها منت کشی. چرا؟ چون اساسا هیچ نظامی توی دنیا دلش نمی خواهد همینطوری کل مملکت را مثل هلو بالا بکشد و صاحب بشود، دلش می خواهد مردمش هی بروند رای بدهند، بعد با کلی بدبختی و هزینه و بی آبرویی، تقلب بکند و رای مردم را بدزدد و برود باهاش پز بدهد و اینطوری کل مملکت را از چنگ مردم در بیاورد. برای همین اگر مردم رای ندهند، حکومت خیلی ناراحت می شود و مملکت را ول می کند می رود منت کشی. حتی ممکن است بخاطر همین اخمی که ما می کنیم، اگر شدید باشد چنان سقوط کند و به زمین گرم بخورد که تا دو دقیقه بعدش هم از جا بلند نشود.
دلیل دوم: رئیس جمهور ما در حصر است، ما خجالت می کشیم در انتخابات شرکت کنیم.
اساسا ما اگر همان دفعه قبل هم رای نداده بودیم، الان رئیس جمهورمان توی حصر نبود. چرا؟ چون اصلا رئیس جمهور نبود. الان هم داشت خوش و خرم برای خودش زندگیش را می کرد، نقاشی اش را می کشید، شعرش را می خواند. خب چرا بیخودی دوباره بیاییم رای بدهیم، یک نفر دیگر راهم بیندازیم توی دردسر؟ رای نمی دهیم.
به جهنم. خودشان هر کسی را می خواهند بکنند رئیس جمهور، بعد هم مملکت را دو دستی بدهند دستش، به ماچه؟ مملکت که ارث پدرمان نیست. فقط باید قول بدهند رئیس جمهور ما را زود زود آزاد کنند. اتفاقا من نشانه هایی می بینم که فکر می کنم حتما اینکار را می کنند. چون چهار سال پیش که همین رئیس جمهور در حصرمان، تازه رئیس جمهور شده بود و چند میلیون طرفدارش کف خیابان بودند و قرار بود اگر یک مو از سرش کم شد، ایران قیامت بشود و حصرش کردند، همه دوستان و رفقا و آشنایانش را هم یا انداختند توی زندان یا فراری دادند، آب هم از آب تکان نخورد. ولی الان که دوران ریاست جمهوری اش تمام شده و طرفدارانش هم توی خانه نشسته اند، دارند خجالت می کشند، حتما حتما آزادش می کنند. چرا؟ چون طرفدار خجالتی که توی خانه نشسته خیلی خطر ناک تر از طرفداری است که دوباره آمده توی خیابان رای بدهد و حرف خودش را بزند. چرا؟ چون لامصب طرفدار خجالتی، مثل آتشی می ماند که زیرش آب ریخته باشند، هر لحظه ممکن است با این سوز و گداز و آه و ناله ای که راه می اندازد، دامن نظام را بگیرد، یک مشکل اساسی برای نظام ایجاد کند.
برای همین هم نظام از ترس دامنش هم که شده حتما رئیس جمهور در حصر را زود زود آزاد می کند. حالا اگر رئیس جمهور در حصر بعد از اینهمه بدبختی و مصیبت که بابت نگرانی اش از وضعیت مملکت کشیده، آزاد شد و از دیدن شرایط مملکت و وضعیتی که بعد از چهار سال دچارش شده، دور از جان از غصه دقمرگ شد هم، اصلا مهم نیست. مهم این است که توی حصر نباشد، ما خجالت نکشیم.
دلیل سوم: رای دادن ما، یعنی پا گذاشتن روی خون شهدای جنبش
از آنجایی که تمام این شهدای جنبش در مسیر انتخابات و اعتقاد به اصول دموکراسی و ایجاد تغییر از طریق صندوق رای کشته شده اند و خونشان ریخته روی زمین، هیچ کس دیگر حق ندارد راهشان را ادامه بدهد و پایش را بگذارد روی خون شهدا، برود رای بدهد و در انتخابات شرکت کند. الکی که نیست. ما اینهمه شهید دادیم که چی؟ البته ممکن است مادر یا برادر شهید یا فرزند زندانی بگویند ما در انتخابات شرکت می کنیم. که در این حالت ما می توانیم در این نظری که دادند شک کنیم و بگوئیم اگر راست می گوئید تمام خانواده شهدا با همدیگر، حتی یکی شان هم نباشد قبول نمی کنیم، همه شان باید بیایند یکی یکی نظرشان را به یکی یکی ماها که تحریم کردیم بگویند وگرنه قبول نیست. اگر هم نمی توانند بیایند پاریس و لندن که نظرشان را مستقیم به ما بگویند باز هم قبول نیست، پیام هم نباید بدهند، خودشان باید بیایند و نظر موافق با تحریم بدهند.
اگر هم خیلی اصرار دارید خواسته ها و آرزو هایشان را برآورده کنید، از راهی که خودشان رفتند، حق ندارید بروید. باید از یک راه دیگری بروید. مثلا انقلاب کنید، یا مبارزه مسلحانه یا عملیات انتحاری یا اصلا هیچ کاری نکنید، خیلی خوشگل انتخابات را تحریم کنید، خیلی هم با کلاس تر است. ولی حق ندارید، تاکید می کنم، حق ندارید از راهی که آنها خودشان انتخاب کرده اند و رفته اند و خونشان روی زمین ریخته، بروید و پایتان را بگذارید روی خونشان.
اصلا بهترین کار و موثر ترین نوع مبارزه و هوشمندانه ترین شیوه تلافی و منصفانه ترین قدردانی این است که روزی سی و هشت بار عکسشان را توی فیس بوک شر کنید، با بر و بکس دست جمعی به یادشان آه بکشید و غصه بخورید. اتفاقا اینطوری هم خودشان از اینکه مرگشان تا این حد روی شما تاثیر گذاشته، خیلی خوشحال می شوند. هم خانواده هایشان از اینکه می بینند روز به روز وضعیت مملکت خراب تر می شود و در شرایط سخت تری قرار می گیرند، ولی شما حاضر نیستید پایتان را بگذارید روی خون بچه هایشان و یک تکانی بخورید، راضی ترند. حالا شاید به زبان نیاورند یا یک چیزی دیگری به زبان بیاورند یا اصلا خودشان در انتخابات شرکت کنند و بروند دوباره رای بدهد. ولی باور کنید ته دلشان از کار شما راضی ترند.
البته دلایل خیلی زیاد دیگری هم وجود دارد که شما را متقاعد کند در انتخابات شرکت نکنید، ولی سعی کنید با همین دلایلی که گفتیم خودتان را یک جوری متقاعد کنید، بیخودی هم خودتان و ما را دچار زحمت نکنید. اگر متقاعد نشدید هم سعی کنید فعلا در انتخابات شرکت نکنید، ما قول می دهیم بعد انتخابات بیاییم متقاعدتان کنیم. من 724 دلیل دیگر هم دارم ولی چون نیم ساعت دیگر مصاحبه تلویزیونی دارم وقت نمی کنم دلایل دیگری برایتان بیاورم. خودتان از روش اقناع سرخود استفاده کنید.
.. الان هم ما باید برویم به کار و زندگی خودمان برسیم، شما هم بروید به کار و زندگی خودتان برسید. اصلا همه بروند به کار و زندگی خودشان برسند. کاری به کار هم نداشته باشید.