گپ - گفت‌وگو با حمیدرضا آذرنگ

نویسنده

گفت‌وگو با “حمیدرضا آذرنگ” نویسنده و کارگردان نمایش “دو لیتر در دو لیتر صلح”

 

صلحِ زاییده جنگ…
محسن حسن‌زاده

“حمیدرضا آذرنگ” از معدود هنرمندانی است که در سه عرصه نویسندگی، کارگردانی و بازیگری عموماً توانسته نگاه مخاطب را به سمت خود جذب کند. مقوله جنگ دغدغه غالب این هنرمند است که در افق این مساله تا به امروز آثار قابل تاملی از این هنرمند به صحنه رفته است. نمایش «دو لیتر در دو لیتر صلح» تجربه اخیر آذرنگ است که این روزها تالار چهارسوی مجموعه تئاترشهر پذیرای تماشاگران این نمایش می‌شود.

گذشته از جذابیت شیوه اجرایی این نمایش، گسترش سیطره نگاه آذرنگ به دو مقوله جنگ و صلح در بعد جهانی آن بسیار به چشم می‌آید. مساله‌ای که می‌تواند از فکر متعهد یک هنرمند بگوید. در ادامه گفت‌وگویی مفصل با این هنرمند را می خوانید…

 

نگاه کارتونی و انیمیشن‌گونه شما در این نمایش حاصل تعمق نگاه شما به مقوله جنگ است یا نه اساساً به دنبال شکل و شیوه اجرایی مطلوب برای ارتباط با مخاطب می‌گشتید که به این شکل اجرایی رسیدید؟
هر اثری راجع به هر مقوله‌ای که کار شده باشد قطعاً در خود پیشنهادهای اجرایی نهفته‌ای دارد. حال آن تفاوت سلیقه‌ها که در نوع ارائه پیشنهاد اجرایی یک اثر می‌تواند در آدم‌های متفاوت متغیر باشد جای خود را دارد اما به‌طور قطع هر اثری پیشنهاد خود را برای اجرا ارائه می‌دهد. در این اثر هم آن نگاه فانتزی‌گونه یا یک کلیت فانتزی پیشنهاد خود اثر است. حالا اینکه من این فانتزی را به یک کارتون شبیه کارتون‌های بلوک شرقی با آن نگاه‌های سرد و حرکات بسیار کار شده، میلی‌متری و دقیق نزدیک کردم به این خاطر است که ما در محتوای اثر به آن نیاز داشتیم. ما در صحنه دو سمت داریم. دو سمت کاملاً مشابه که قرار است به این وسیله بگوییم که این آدم‌ها هیچ فرقی با هم ندارند. حالا در شرایطی یک عده متجاوز شدند و عده‌ای دیگر مدافع. حالا این تجاوز و دفاع است که حق را مشخص می‌کند وگرنه آدم‌ها تحت شرایط که قرار می‌گیرند، همه یکسان هستند. شرایط است که بر آنها تحمیل موقعیت می‌کند تا رفتارشان متغیر شود. من با یک نگاه محتوایی، شیوه اجرایی پنهان در خود اثر که پیشنهاد خود نمایشنامه هم است، به علاوه سلیقه خودم باعث شده که به چنین اجرایی برسم.

این دوگانگی و تقابل دو طرفه‌ای که شما در صحنه نمایش دارید یا استفاده از رنگ قرمز و سیاه در طراحی لباس شخصیت‌ها در کنار آن استفاده از صداهای یکسان برای دو شخصیت زن و دو شخصیت مرد که مقابل هم قرار دارند. به نوعی انگار حکم می‌دهید، تحمیلی وجود ندارد. دو طرف مقصر هستند.
نه اینطور نیست. شرایط می‌تواند تحمیلی باشد. من الان جنگ را کنار گذاشته‌ام. جنگ یک پدیده است که آدم‌ها را مجبور به تجاوز یا دفاع می‌کند. یک عده با جنگ آغازکننده و متجاوز می‌شوند و یک عده هم مدافع می‌شوند برای اینکه جلوی تجاوز را بگیرند. این شرایطی که پدیده جنگ تحمیل می‌کند را کنار گذاشتیم. یک سری آدم در صحنه نمایش ما در دو سمت هستند که حالا هر کدام متجاوز هستند. تعریف آن طبق قانون مشخص است و هر کدام مدافع هم هستند، تعریف مشخصی دارند. دفاع در همه جای دنیا مقدس است و تجاوز در همه جای دنیا پلید و کریه است. این اتفاقات وجود دارد ولی برای من نگاه انسانی به این اتفاق مهم است. در مورد انتخاب صداهای یکسان هم اولاً می‌خواستم در شرایط جنگ، صداها از خود بازیگران دور باشد چون به طور قطع و یقین در شرایط جنگ هم صداها و هم اکت‌هایی که اتفاق می‌افتد در همان لحظه خود را نشان نمی‌دهد. صداها هم در لحظه به گوش نمی‌رسد. باید زمان بگذرد تا ما صداها را بشنویم. یک دلیل استفاده از صداهای یکسان این بود و دیگر اینکه من می‌خواستم این مساوات انسانی را اینگونه نشان دهم، به این دلیل که اگر هر چهار بازیگر خودشان می‌خواستند حرف بزنند تغییر تن صدایشان هم می‌توانست یک تفاوت‌هایی را در انگیزش هیجانات مخاطب داشته باشد که حتی میزان گرایش یک مخاطب به یک گویش یکسان می‌توانست او را ناخودآگاه گرایش بدهد به یک سمت در صورتی که من می‌خواستم همه اینها را بگیرم و در شرایط یکسان به قضاوت بنشینیم و به عنوان داورگویی مسابقه‌ای را می‌بینیم و داوری می‌کنیم. مسابقه‌ای که برنده و بازنده ندارد. انگار هر دو طرف چیزهایی را می‌بازند.

مسابقه‌ای که گویی فقط سوال مطرح می‌کند.
بله درست است.

شما در این سال‌ها نشان داده‌اید که تفکراتتان در یک چهارچوپ و قاعده نمی‌گنجد. در محتوای این نمایش هم نگاهی که به مقوله جنگ داشته‌اید، نگاه تلخ و گزنده‌ای است مثل بقیه نمایشنامه‌هایی که با این موضوع کار کرده‌اید. اما در این نمایش نگاه شما به صلح هم دارای چنین ویژگی‌ای است. این تنها به دلیل اثرگذاری بیشتر بر مخاطب است؟
نه اینها همه مفهوم است. ما چطور می‌توانیم بگوییم صلح، در صورتی که جنگ را ندیده بگیریم. یعنی مگر می‌شود بگوییم صلح به خودی خود اتفاق افتاده است، بدون اینکه جنگی رخ داده باشد. هر صلحی زاده یک جنگ است. تا جنگی اتفاق نیافتد صلحی منتج نمی‌شود که ما بتوانیم به سپیده‌های پس از صلح فکر بکنیم. تازه بعد از جنگ است که من روشنایی کامل می‌آورم تا ویرانی‌‌ها دیده شود. دقیقاً هم اتفاق می‌افتد. ما پس از صلح است که می‌فهمیم چه چیزهایی را تجربه کردیم. چه لطمات جسمی، روحی و امکاناتی خورده‌ایم.

یعنی شما به هرترتیب می‌خواهید بگویید این صلح هم پایدار نیست؟
 من می‌خواهم بگویم اگر روانشناسانه برخورد نشود یک کینه و کدورت دیرینه می‌ماند که الان جهان بر روی لایه‌ای از آشوب زندگی می‌کند. جهان متاثر از واژه جنگ است. اینها می‌تواند کدورت‌های دیرینه‌ای باشد که گاه گاه خود را به انحای مختلف در قالب جنگ نرم، جنگ گرم، جنگ سرد و در انواع و اقسام رفتارها نشان می‌دهد. حتی در خانواده‌ها خود را نشان می‌دهد. شما ببینید دو خانواده کنار هم یا دو همسایه از اینکه یک فعلی بینشان رخ دهد که موجب خسارات خانواده دیگر شود اگر این به درستی قضاوت نشود و اعمال نظر نشود و اعمال رفتار نشود که آن آدمی که خسارت دیده است احساس کند که خسارتش جبران شده است و آن آدمی که خسارت زده است احساس کند مدیون شده و پرداخت هزینه‌ای بکند، این کدورت همیشه یک طرف می‌ماند و احساس پیروزی یک طرف دیگر. در نهایت یک جا باعث یک زخم دیگر می‌شود. این ناگزیر است. این اشتباه ماست که می‌آییم تمام تعاریف را همسو با باورهای خودمان می‌خواهیم بسنجیم. مثلاً می‌گوییم اگر جنگی اتفاق می‌افتد حتماً نگاه جنگ ماست. نه، اگر جنگی رخ می‌دهد یک باور کلی است. اگر صلحی اتفاق می‌افتد یک باور کلی است. همین الان همه جای دنیا جنگ‌های زیادی در حال وقوع است که در نهایت هم به یک صلح منتج می‌شود. همین الان هم در کشورهای عربی جنگ‌های داخلی شکل گرفته است. بر سر نگاه‌های ایدئولوژیک، بر سر مسائل عقیده‌ای و باورهای سلیقه‌ای آنها ولی آیا بعد از حل شدن آنها باز هم حل شده است؟ ما باز در بحرین می‌بینیم که تبعات صلح می‌تواند خیلی ویرانگر از جنگ باشد، چون منطقی با آن رفتار نشده و در جاهایی عادلانه نبوده است.

پس در نگاه شما صلح همیشه آبستن یک جنگ است؟
اگر درست آسیب شناسی و درمان نشود، بله همین طور است.

که در نگاه شما در نمایش «دو لیتر در دو لیتر صلح» این اتفاق رخ نمی‌دهد؟

نه من نمی‌گویم نمی‌شود. من به عنوان یک هنرمند موظف به دادن هشدارهایی برای مردم سرزمین خودم و برای مردم جهان هستم. کاری ندارم که ممکن است در نهایت سه هزار نفر کار من را ببینند که مثلاً باید پنج هزار نفر ببینند. ولی یک رسالتی بر عهده من است که باید هشدارم را بدهم. اما این هشدار نگرانی من از وضع بشریت است در حال حاضر. هیچ ربطی هم تنها به سرزمین ما ندارد وگرنه من می‌توانستم نشانه‌هایی بدهم که به سرزمین خودم اشاره دارد. نه، من نگاهم کاملاً جهانی است.

این نگاه هم در واقع در راستای همان نگاهی بود که به جنگ تحمیلی در کشور خودمان داشتید؟ آیا مساله شما جهانی‌تر شد؟
نمی‌دانم. بله من تاثیر گرفته از جنگ هستم. من هشت سال جنگ را با پوست و خونم تجربه کردم. خط اول نبودم ولی در شهر اندیمشک بودم. یک شهر جنگی که اتفاقاً تمام عبور و مرورهای جنگی از آنجا شکل می‌گرفت و در طول جنگ خیلی آسیب دید. خاطراتی دارم. تصاویری در ذهن دارم. من در طول جنگ آسیب دیدم ولی این آسیب باعث شده که نگران حال آیندگانم شود. حالا که خودم تجربه کردم دوست دارم که هیچ جامعه‌ای در هیچ جای دنیا آن وضعیت را تجربه نکند، چون وضعیت دلنشینی نیست حتی اگر پشت آن اسم پیروزی باشد. خدا کند هیچ جای دنیا حتی درون خانواده‌ها هیچ جنگی اتفاق نیافتد.

استفاده شما از نور و حضور صداپیشه‌ها روی صحنه و در کلیت طراحی حرکت و رفتار نشان می‌دهد شما با یک هوشمندی خاصی خواسته‌اید به نگاه مخاطب خودتان جهت بدهید. آیا همه اینها دلیلی است که سوالات مشخص‌تر برای مخاطب ایجاد شود؟
بله همه اینها دلیل دارد و هدفمند است به خاطر اینکه من در شرایط جنگی که دو سو را هرگز همزمان روشن ندارم. گه‌گاه ما یک حرکت پینگ پونگی داریم. رفت و برگشت به هر سمت داریم تا ببینیم کنش و وکنش‌ها در این شرایط چیست؟ و آن طرح سوالی که شما می‌گویید وجود دارد. در روشنایی هم تمام تلاشم این است که تداخل هیچ حرکتی با حرکت دیگر باعث دیده نشدن آن نشود. یعنی اگر ما حرکات جمعی داریم به شکلی است که همه را با هم ببینیم، چون در شرایط جنگی وقتی همه موظف به جنگیدن هستند شما تک بزنی آن تک دیده می‌شود، خراب دیده می‌شود. در واقع من این نظم را مختص این کار می‌خواستم. نظم میلی‌متری. خیلی هم کار سختی بود.

انتخاب خانم راضیه برومند و آقای بهرام شاه محمدلو فقط به خاطر آن نوستالژی صدای ایشان است که برای مخاطب وجود دارد؟
یکی از دلایلش این بود. قدرتی که داشتند. چون کار این دو نفر خیلی سخت است. به نظر من هم پای بازیگران که زحمت بدنی و فیزیکی می‌کشند، تمام وجود این دوستان باید هم پای احساس آنها هزینه شود تا ما بتوانیم شرایطی که با این صداها می‌بینیم را بپذیریم. اگر قرار باشد صداها یکسان باشد و شرایط طبق تعریف‌شان با صداها به ما القا نشود ما دوپاره خواهیم دید که اصلاً اتفاق جالبی نیست. این قدرتی که در این دوستان وجود دارد یکی دیگر از دلایل این انتخاب بود. نوستالژی یکی از دلایل بود و در نهایت انتخابی بود که راضیم و خوشحالم از اینکه کنار این دوستان بودم و معتقدم به ما افتخار دادند تا در خدمت‌شان باشیم.

من فکر می‌کنم تغییرات طراحی صحنه نمایش شما نسبت به جشنواره تنها به دلیل تغییر سالن اجرا نیست. درست است؟
نه، ببینید نمایش من تاریخ دار نبود. مختص زمان خاصی نبود. بعد از یکسری اتفاقات نمایش من تاریخ‌دار شد و به دوره شوالیه‌ها و جنگ‌های صلیبی برگشت. مجبور شدم هم پای تغییر محتوایی اثر که بعد از راهنمایی‌های دوستان اتفاق افتاد موظف شد با توجه به اینکه محتوا تغییر کرده حاشیه را هم تغییر دهم. همگام با آن نگاهی که به زمان داشتیم سعی کرد طراحی مان را هم با یک نگاه انتزاعی به آن زمان نزدیک کنم که از لیوانها به عنوان دیوارهای قعله استفاده کردم و از کاسه‌ها به عنوان آبشار که در نمایش از آن یاد می‌شود.

چه خطری در زمان‌مند نکردن اثر وجود داشت؟
نمی‌دانم. من هیچ اشاره و هیچ نشانه‌ای به سرزمینی نداشتم. من فرزند این سرزمین هستم در این مرز و خاک زندگی کردم و جنگ را تجربه کردم. سال‌های سال است که برای هنر این مملکت انجام وظیفه می‌کنم. بر سر هنر نمی‌توان منت گذاشت چون منت هنر بر سر ماست، ولی نمی‌دانم چرا این ناباوری همچنان وجود دارد. منی که همیشه دغدغه داشتم کارهایی را انجام دهم که یک پیام انسان دوستانه در آن باشد. چرا این عدم اعتماد باعث می‌شود اینقدر از هم فاصله بگیریم و همدیگر را غریبه ببینیم. به هر صورت این اتفاق آنچنان لطمه‌ای به اجرای من نزد. شاید ذهن من، روان من، دوستی من، نوع نگاه من به آدم‌هایی که قرار است به من کمک کنند تا اثرم را هرچه قوی‌تر ارائه بدهم، باعث این تغییرات شد ولی در نهایت راضی هستم.

اتفاقی که مدتی است توسط یکسری کارگردان‌های خلاق شاهد آن هستم، سعی در استفاده از پتانسیل موسیقی در نمایش است. در این نمایش هم موسیقی حضور مکملی در اجرا دارد. آیا در طول تمرین این نمایش ایده‌ای از جانب طراح موسیقی به شما در طراحی حرکت کمک کرده است؟
نه، ببینید من اول باید حضور موسیقی را در این نمایش تعریف کنم. وقتی من صدای بازیگرانم را به طور زنده در کنار صحنه دارم، موسیقی اجرا را هم زنده می‌خواهم. یعنی این یک تکمیل است، برای به تکامل رسیدن اجرا. وقتی من صداها را منفک کردم و در گوشه‌های صحنه گذاشتم. موسیقی فضایم را هم نمی‌توانم به شکل پلی بک پخش کنم چون دیگر فاصله آنقدر عمیق می‌شود که جزو نقاط ضعف نمایش می‌شود، بنابراین به این هم فکر کرده بودم. «مسعود سخاوت دوست»ُ در کار خود خیلی خلاق است. موسیقی را خوب می‌فهمد. خیلی اینگونه موسیقی فانتزی را بلد است. به تمام سازها تقریباً اشراف دارد. یک جوان خلاق که کمتر از او شنیده‌ایم ولی هنوز با شرایط تئاتری کمی غریبه است. به خاطر همین داریم با هم کمک می‌کنیم که مسعود هم با این شرایط آشنایی کامل پیدا کند. برای اینکه اجرای زنده آن هم در شرایطی که تمام میزانسن‌ها و طراحی میلی‌متری است نیاز به دقت همه عوامل دارد اگر خوانش گران ذره‌ای عقب و جلو باشند. اگر موسیقی حتی یک گام، یک ضربه در سازها عقب و جلو بزند باعث تداخل در حرکت می‌شود و رفتارها ممکن است اشتباه به نظر بیاید. این است که یک مقداری مسعود به خاطر آن نگاه خلاقانه‌ای که دارد در جاهایی گاهی اوقات علاقه دارد در طول اجرا هم تجربه بکند ولی این اجرایی نیست که در طول آن بشود تجربه کرد، چون گوش بازیگران عادت کرده است. ریتم پیدا کرده‌اند و همگام با آن ریتم رفتار می‌کنند. اگر یک ضربه این طرف و آن طرف شود باعث اختلال در حرکت‌شان می‌شود.

منبع: ایران تئاتر