انتخاب رئیس جمهوری میانه رو در ایران یک بار دیگر انتظارات در باره نوعی مصالحه در روابط ایران و آمریکا را ایجاد کرده است. این موضوع به صورتی نمادین، و نه عملی، در مذاکره تلفنی میان حسن روحانی و باراک اوباما بازتاب یافت.
دو عنصر در مناسبات اخیر در تنش زدایی در روابط ایران و آمریکا وجود دارد که آن را از دفعات قبلی، که همه به یاس انجامید، متفاوت می سازد. اول اینکه حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، مجوز رهبر ایران را برای استفاده از دیپلماسی در اختیار دارد و دوم آنکه پاسخ آمریکا به گشایش اخیر ایران تا به امروز مثبت ترین پاسخ به شمار می آید.
با این وجود مخالفان برقراری رابطه میان آمریکا و ایران در آمریکا، در بخش هایی از خاورمیانه و در خود ایران، هنوز از پای ننشسته اند و هنوز امید دارند که این بار هم، مانند دفعات قبل که امید ها به یاس تبدیل شد، چنین رابطه ای برقرار نشود. هم اکنون سیل نامه ها و مقالات در آمریکا از اوباما می خواهند که فشار بر ایران را ادامه دهد و به وی هشدار می دهند که ایران ممکن است به خرید وقت مشغول باشد. برخی دیگر هشدار داده اند که سازش با ایران ممکن است باعث ناراحتی متحدان منطقه ای آمریکا شود.
مسلما آمریکا باید در سازش با ایران، یا با هر کشور دیگری، احتیاط کند. در انجام چنین کاری آنچه برای آمریکا بیش از هر چیز مفید خواهد بود مرور عینی وقایع گذشته است که طی آن باید چگونگی برخورد آمریکا با ایران در مواقعی که علائمی از میانه روی در این کشور پدیدار شده است و همچنین هزینه و فایده سیاست های گذشته آمریکا در چهارچوب کل منافع آمریکا و منافع آمریکا در خاورمیانه مورد ارزیابی قرار گیرد. به عنوان بخشی از این مرور و ارزیابی آمریکا باید از خود بپرسد متحدان منطقه ای آن تا چه حد مشاوره های مفیدی در زمینه سرکوب ایران به آمریکا داده اند.
اولین نشانه میانه روی در سیاست ایران در سال ۱۹۸۸ در پایان جنگ ایران و عراق پدیدار شد. در آن زمان، تا حدی به دلیل نظر متحدان منطقه ای، آمریکا تصمیم گرفت به این علامت اعتدال، روی خوش نشان ندهد. آمریکا در عوض تصمیم گرفت عراق را به عنوان متحد خود در منطقه انتخاب کند و تقریبا تا زمان اشغال کویت در سال ۱۹۹۱ به حمایت از عراق ادامه داد. نتیجه آن جنگی خونین و عملیات موسوم به “طوفان صحرا” بود.
سپس در سال ۱۹۹۰، علی رغم تصمیم دولت رفسنجانی به بی طرفی در جنگ خلیج فارس، بر خلاف تعدادی از کشورها که به نفع عراق موضعگیری کردند، و علی رغم کمک ایران در آزاد سازی گروگان های آمریکایی در لبنان، آمریکا به سیاست مهار و منزوی کردن ایران روی آورد. یکی از وجوه این سیاست تصمیم آمریکا به حمایت از طالبان در افغانستان بود چرا که آن ها ضد ایران و ضد شیعه بودند. نتیجه آن بمب گذاری در سفارتخانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا توسط القاعده، متحد طالبان، و وقایع دردآور یازده سپتامبر بود. در همین حال زمانی که ایران مجددا در سال ۱۹۹۴ از شرکت نفتی کونوکو دعوت کرد که در ایران سرمایه گذاری کند، آمریکا جلوی آن را گرفت و اولین دور از تحریم های آمریکا علیه ایران نوسط کنگره این کشور در سال ۱۹۹۶ به تصویب رسید.
خاتمی، رئیس جمهور ایران در دوران زمامداری خود دو مرتبه دست به سوی آمریکا دراز کرد: اول در سال های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ در کمک به گذار مسالمت آمیز در افغانستان پس از دوران طالبان. پاسخ آمریکا در سخنان جرج بوش، رئیس جمهور وقت آمریکا، در باره محور شرارت بازتاب یافت. دوباره در سال ۲۰۰۳ ایران توافق هایی را در تعدادی از مسائل حل نشده فی مابین ارائه داد که به معامله بزرگ معروف شد. ظاهرا نامه حاوی این توافق هرگز به روی میز مقامات بلند پایه نرسید.در تمام این دوران متحدان منطقه ای آمریکا با سازش میان ایران و آمریکا مخالف بوده اند چرا که تصور می کردند این امر در خلاف جهت منافع آن باشد. اکثر آن ها در این ارزیابی هم دچار اشتباه بودند.
در همین حال سیاست نادیده انگاشتن ایران به منافع آمریکا نیز لطمه زده است. اول از همه با رد کردن پیشنهاد ایران در میانجیگری در مساله افغانستان، آمریکا خود را اسیر پاکستان کرده است چرا که باید از این کشور یا کشورهای آسیای مرکزی برای مسیر های تدارکاتی خود استفاده کرد. پاکستان، علی رغم کمک های عظیم آمریکا، همچنان منافع استراتژیک خود در افغانستان را دنبال می کند و از طالبان حمایت می کند. در همین حال، سعودی ها و امارات متحده عربی نیز به حمایت خود از طالبان و سایر گروه های سلفی ادامه داده اند. نتیجه آنکه علی رغم صرف هزینه های مادی و جانی عظیم، آمریکا نتوانسته است به اعداف خود در افغانستان دست یابد.
در عراق هم، سیاست های متحدان منطقه ای آمریکا، بخصوص عربستان سعودی، که از سنی های افراط گرا در عراق و حتی ترکیه حمایت می کند، باعث وخامت بیشتر اوضاع کشور و تلف کردن کلیه تلاش های آمریکا در عراق شده است. مخالفت آمریکا با سیاست های گازی و نفتی ایران در آسیای مرکزی و قفقاز و ارتباط آن با اروپا هم نابخردانه بوده و به نفع روسیه تمام شده است.
حتی در زمینه مناقشه اسرائیل و فلسطین هم سیاست نادیده گرفتن ایران هیچ کمکی به برقراری صلح در خاورمیانه نکرده است. می توان گفت که اگر آمریکا پاسخ مثبتی به ایران می داد، موضع ایران نیز در این مسائل مثبت تر می بود و این امر شرایط را به گونه ای عوض می کرد که ما هرگز شاهد فضای مسمومی مانند دوره احمدی نژاد نمی بودیم.
از آن گذشته مشغله آمریکا نسبت به ایدئولوژی اسلامی ایران، باعث غفلت واشنگتن از ایدئولوژی های به مراتب خطرناک تر وهابی و سلفی شده است که اکنون بسیاری از کشورهای خاورمیانه و دنیا را فرا گرفته است.
بهبود روابط ایران و آمریکا نمی تواند کل مسائل آمریکا در خاورمیانه را حل کند. همچنین نخواهد توانست به مناقشات منطقه ای پایان دهد. ولی این امر قدم بزرگی در راه کمک به حل کلیه این مسائل است. حد اقل اینکه موضع بهتری به آمریکا در برابر پاکستان، عربستان سعودی و حتی روسیه خواهد داد. همچنین با فرستادن این پیام که آمریکا لزوما از هر آنچه ضد ایرانی باشد حمایت نمی کند، واشنگتن می تواند موضع مثبت تری در برابر کشورهایی نظیر عربستان سعودی و ترکیه داشته باشد.
آنچه تصمیم گیران آمریکا باید از آن آگاه باشند این است که هر چند دولت ایران دولتی با انگیزه های اسلامی است ولی اکثریت توده جامعه ایران وارد دوران بعد از اسلام شده است. ایران انقلاب اسلامی خود را انجام داده است و افت و خیزهای خود را طی کرده است و دیگر در باره وعده های اسلامی توهمی ندارد ولی برخی کشورهای خاورمیانه، مانند مصر، اردن، و حتی ترکیه هنوز در چنین توهماتی به سر می برند. آمریکا اگر می خواهد به آینده نگاه کند باید ایرانیان را به مراتب قابل قبول تر از سلفی ها و سایر اسلام گرایان در نظر آورد.
منبع: هافینگتون پست - 30 سپتامبر2013