گپ

نویسنده

گفت‌ وگو با “نصیر ملکی‌جو” نویسنده و کارگردان نمایش “سفید برفی و هفت کوتوله”

به هنرمند مؤلف اعتقاد دارم

علی رضا نراقی

نصیر ملکی‌جو که نمایش سفید برفی و هفت کوتوله را در کارگاه نمایش اجرا می‌کند موفق شده که با زبان بیانی بدیع کاری را اجرا کند که ارتباط خوب و قابل فهمی با مخاطبش برقرار کند و در ضمن پیشرو بودن پایه محکمی در تجربه ماهوی تئاتر دارد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر است با این کارگردان  درباره ذهنیاتش و کاری که این روزها مشغول اجرای آن است.

 


“تئاتر تجربی”؛ شاید از این عبارت چیزی پر سوء‌تفاهم‌تر در تئاتر یک دهه اخیر ایران وجود نداشته. اما وقتی جوانی با کاری بی‌ادعا با وجود روحیه تجربه‌گر و آنارشیستی در هنر خود تجربی بودن در شیوه مرسوم و مغلوط تئاتر ایران را زیر سؤال می‌برد و سعی در نگه داشتن خودآگاهش دارد، امید به نسل جدید و نوجوی تئاتر ایران زیاد می‌شود.

 

پایه‌ای که بر اساس آن صحت و درستی صحنه‌ها و پیش روی کارتان را محک زدید - با توجه به این که نمایش‌تان یک نمایش دراماتیک مبتنی بر اصول تعریف شده نیست- چه بوده است؟
درست نیست که من این حرف را به خصوص در برابر کسانی که تئاتر را به شکل تئوریک پی می‌گیرند بزنم ولی فکر می‌کنم آنچه مرا در کار هدایت می‌کند زیباشناسی ذهنی خودم است. من الان 26 سالم است و می‌دانم که زود است بخواهم از سبک حرف بزنم ولی خودم سبکی را حس می کنم که بوی آن می‌آید و در کارهای اولم هم این بو حس می‌شد. من الان به این سبک کامل نرسیدم اما حضورش را در لابلای کارم حس می‌کنم. البته اگر الآن بخواهم تئاتر کار کنم شاید به شکل دیگری کار کنم. این کار من در دو سال پیش بوده اما من درد ارائه داشتم و در نهایت خوشحالم که این کار اجرا شد. ذهن من مدام در حال تغییر و تکامل است به همین دلیل اگر الآن کار کنم شاید جور دیگری کار کنم که به آن سبک هم نزدیک‌تر باشد.

صحبت از زیباشناسی ذهنی خودتان کردید، این زیباشناسی ذهنی شما چیست یا مبتنی بر چه اصولی است؟
بخش زیادی از این زیباشناسی شخصی برگرفته از اصول مکتوبی است که وجود دارد. من خیلی نمایشنامه می‌خوانم و به خیلی از اصولی که نمایشنامه‌های بزرگ بر اساس آن‌ها نوشته می‌شوند اعتقاد دارم. خودم اتفاقاً جز آن دسته آدم‌هایی هستم که کار نو برایم لذت بخش نیست بلکه دوست دارم کار خوب ببینم. شاید باورتان نشود ولی منبع الهام من همیشه آلفرد هیچکاک است. در واقع من اصلاً اعتقاد به آلودگی تصویری ندارم. اینکه یک سری تصویر بی‌ربط را کنار هم بچینیم و کاری به وجود بیاوریم و بعد بگوییم کارمان آوانگارد، پست مدرن یا چنین چیزی است در واقع بسیار غلط است و چیزی جز آلودگی تصویری نیست. صادقانه بگویم که من در این کار از ذوق شخصی خودم استفاده کردم، اما اگر دقت کنید اول کار خیلی تمپو و ریتم کندی دارد، اما در نهایت پایان کار تمپو خیلی تند و احساسات بر انگیزی دارد؛ با همین منطق به اعتقاد من اصلاً نمی‌شود صحنه‌های این کار را جابجا کرد، به همین دلیل به نظرم صحنه‌ها درست و با اصول کنار هم چیده شده‌اند.

شما در بروشور یادداشتی نوشتید و از اعتقاد به هنرمند مؤلف بودن به جای هنرمند تئاتر، سینما و به طور کلی یک مدیوم هنری گفتید. اگر این تعریف شما را بپذبریم آنگاه سؤالی که برای من به وجود می‌آید این است که پس پرسش‌های شما از این پدیده چیست؟
ما از تئاتر تجربی تنها چیزی شنیده‌ایم. این تئاتر از دل  آیین و ریشه تئاتر بیرون می‌آید. من عاشق یونسکو و بکت هستم، ولی اگر الان کسی بکت هم اجرا کند به نظرم کار تازه‌ای نکرده و باز هم دارد با توجه به پیشرفت و فراتر رفتن تئاتر امروز از دیالوگ زیاده‌گویی می‌کند. روح دوران به ذهن من یادآور می‌شود که این فرم تئاتر یعنی از زبان کلام به سمت زبان تصویر رفتن زیباشناسی امروز است. این مسئله و همچنین استفاده از گروتسک و کاریکاتور و وجود عناصری مثل نوازنده – بازیگر چیزهایی است که همه دست به دست هم می‌دهند و دنیای امروز من را می‌سازند. من فکر می‌کنم همین آرین منوشکین، گروتفسکی و بروک که هنوز کامل به ما نرسیده‌اند و از نوابغ تئاتر بودند هم زبانشان زبان امروز نیست. مثلاً تادئوش کانتور خیلی زیباست اما مفاهیمش دیگر برای امروز نیست بلکه مربوط به شرایط میان دو جنگ جهانی است. بروک هم همینطور؛ تداخل‌های زبانی و نژادی بروک هم، هر چند که برای جامعه امروز تئاتر ایران کاملاً قابل درک نیست اما به نظر من متعلق به الآن نیست. من ایده‌آلی در ذهنم است که در اینجا 20 درصدش اعمال شده با این وجود من به هنرمند مؤلف اعتقاد دارم و سعی کردم در هر سه کاری که تا به حال اجرا کرده‌ام این مؤلف بودن را حفظ کنم. هنرمند مؤلف یعنی هنرمندی که ذهنیت خود را تبدیل به ذهنیتی ثابت می‌کند. در هر سه کار من که نوعی از کمدی سیاه بوده‌اند، تماشاگر اول به اتفاق درون صحنه می‌خندد، اما با جلو رفتن کار ناگهان متوجه می‌شود که دارد به خودش می‌خندد و این خنده را غم‌انگیز می‌کند.

صحنه‌های کار را از قبل نوشته بودید؟ می‌خواهم بگویید قبل از شروع تمرین چقدر وضوح درباره کاری که می‌خواستید بکنید وجود داشت؟

در این کار ابتدا متن نوشته شده بود، اما من در طول تمرین به این نتیجه رسیدم که کلیت متن ایراد دارد و به کل، متن را عوض کردم. اما در کل همیشه 90 درصد اتفاقات را مشخص می‌کنم و حتی میزانسن و حرکت‌ها را پیش از شروع تمرین به صورت استوری بورد آماده دارم. شیوه کاری من این است که همه چیز را دقیق می‌نویسم و می‌کشم. اما در همه کارها در هنگام رفتن بازیگر روی صحنه و روند تمرینات تا حدی تغییراتی ایجاد می‌شود که در همین حدود در کارهای من هم تغییراتی در طول تمرین بر اساس خلاقیت بازیگران اتفاق می‌افتد. خیلی‌ها تصور می‌کنند کار ما یک کار گروهی است اما باید بگویم که کار ما به صورت گروهی بسته نشده، ایده‌های مشخصی وجود داشته که خلاقیت بازیگران هم به نتیجه آن و اجرا شدنش کمک زیادی کرده. اما به هیچ وجه این طور نبوده که یک ایده خیلی محوی وجود داشته باشد و با اتود بازیگران کم کم کار شکل بگیرد.


فکر می‌کنید جنس ارتباط مخاطب با کار شما چگونه است؟
این سه کار من در طیف کارهای مفهومی و موضوعی هستند و این کار هم همین شکل را دارد. فکر می‌کنم تماشاگرش بیشتر دانشجوهای جشنواره رو هستند. آنها جنس این کار و نوع ارتباط با آن را بیشتر دوست خواهند داشت.

به نظر می‌رسد سلیقه این نسل هم در کار لحاظ شده و به نوعی من تجربیات و سلیقه دانشجوی هنر سال‌های اخیر را در کار می بینم.
بله موافقم. این سلیقه در کار من در نظر گرفته شده است.

اعضای گروه را چگونه جمع کردید؟
گروه ما از اولین کار من تا امروز مدام عوض شده‌اند. اما در این کار دو نفر از دانشجوهای نقاشی و طراحی هستند، خواهرم که در کار بازی می‌کند دانشجوی تئاتر است و من و همسرم هم  هر دو در یک دوره دانشجوی تئاتر بودیم و از آن گروه اولیه هنوز باقی مانده‌ایم.

استفاده از بچه‌های رشته طراحی و به طور کلی تجسمی چقدر به شما کمک کرد؟
اساساً استفاده از این بچه‌ها خواست خود من بود. ذهن تجسمی بچه‌ها بیشتر می‌تواند این جنس کار را تحمل کند. من در کار اولم  انیمیشن داشتم، در کار دومم بیشتر از عناصر و ایده‌های هنر حاضر آماده که مارسل دوشان پایه‌گذارش بود استفاده کردم. در این کار من از هنری استفاده کردم که اتفاقاً شعبده بازها هم خیلی از آن استفاده می‌کنند و همچنین از مجسمه که در صحنه وجود دارد. المان‌های دیگری هم در این کار استفاده شده، عناصری همچون سیرک و شعبده.

فکر می‌کنید جایگاه شما در سلیقه عمومی کجاست و چقدر این سبک شما در جامعه ما توان معنا یافتن دارد؟
متأسفانه هنر من خیلی معنا نمی‌شود. ببینید شما وقتی یک کتابی مثل شناخت هنر معاصر را ورق می‌زنید، با خود می‌گویید “چه کارهایی در هنر معاصر دنیا اتفاق افتاده و ما کجاییم؟”. مثلاً هنرمندی هم دوره گروتفسکی پیدا شده که کارش بسته بندی بوده است یعنی اول اشیاء را بسته‌بندی کرده و کم کم رسیده به آنجا که صخره را بسته بندی کرده، دیوار چین را بسته بندی کرده. ببینید این هنرمند اگر در ایران بود این کار را نمی‌توانست بکند. من در هنر ایران جایگاهی ندارم. جایگاه من تعریف نشده است. خیلی امیدوارم که روزی بتوانم دوستانی را پیدا کنم تا درباره کارم با آنها گپ بزنم اما متأسفانه در حال حاضر کسی نیست که بتوانم با او درباره کارم و فضای ذهنی‌ام صحبت کنم. به نظرم فضای تئاتر بیشتر درگیر حاشیه است تا اصل. همه به من درباره کارم می‌گویند خلاق بود و فانتزی اما خلاقیت در ذات کار من است. من دلم می‌خواهد یک اثر هنری خلق کنم. آن چه در ذهن من است، یک هنر مستقل است و مستقل بودن برای من از هر چیز دیگری مهم‌تر است.    

بازیگران شما چگونه به جنس و فضای ذهنی شما نزدیک شدند؟
بازیگران من هیچ کدام سابقه حرفه‌ای ندارند و البته همین کمک کرد که ما بیشتر به هم نزدیک شویم. من به تئاتر خانوادگی خیلی علاقه دارم و می خواستم در این کار تئاتر خانوادگی یا فامیلی را تجربه کنم. بازیگران خیلی لطف کردند که در طول دو سال که ما این کار را به دوش می‌کشیدیم کنار من بودند و خسته نشدند و در نهایت توقع من از مخاطبی که کارم را می‌بیند این است که فقط اثر امروز مرا نبیند، بلکه آن جوهری را ببیند که در این کار و گروه ‌وجود دارد و به نظر من کاملاً آشکار و قابل تشخیص است.

منبع: ایران تئاتر