تصاویری چندپاره از یادگارهای موسیقایی ایران
وقتی بنان میخواند…
آیا امروز واقعا از صدای بنان لذت میبریم؟ یا این که تصاویری نوستالژیک و ذهنی که با آثار بنان درآمیختهاند ما را به وی پیوند زده است؟ این سوالی است که در صدمین سال تولد این هنرمند نامی ایران طرحش چندان بی مناسبت نیست.
مقبول خاص و عام شدن البته که هنر است اما کیمیای ماندگاری را هر هنرمندی نمیداند. این که هر اثر در حوزه خود چرا قدر میبیند دلایل متنی و فرامتنی فراوانی دارد؛ از رعایت استانداردهای فنی و هنری آن رشته گرفته تا حتی بخت و اقبال. اما وقتی اثری در طول زمان در خاطرهها نقش بسته تحلیل این موضوع پیچیدهتر میشود و در کنار جنبههای هنری اثر نمیتوان از تاثیر آن بر ذهن و زبان مخاطبان غافل بود.
همه انسان ها احساس نوستالژیک نسبت به گذشته دارند و از مرور غم گذشت زمان به نوعی لذت می برند. به بیان دیگر کمتر کسی است که با وجود همه تغییرات مثبت و منفی زندگیش گذشته خود را زیر سوال ببرد و یا این که از دوران کودکی و جوانی اش دوری بجوید.
برای بررسی حضور پررنگ بنان در زندگی ایرانیان از پس این سالها از چند تن از روزنامهنگاران خواهش کردم نخستین تصویری را که از شنیدن نام بنان به ذهنشان میرسد بازگو کنند. احتمالا این تصاویر به نمایندگی از تصاویری که در حافظه جمعی ما از بنان نقش بسته میتواند یاریدهنده باشد. تعمدا از ذکر ویژگیهای هنری صدا، نوع خوانش و درک موسیقی بنان که تکرار مکررات است خودداری کرده و به دیگر جنبههای این ماندگاری پرداختهایم.
عشق سالهای رفته
سه تن از دوستان روزنامهنگارم یاد حیاطی قدیمی میافتند که حوضی دارد و باغچهای و میشود در گوشهای از آن آسود و آرام شد. از جمله نوشابه امیری میگوید: “یاد پدرم میافتم که توی حیاط ، روی تخت چوبی مینشست و با صدای گرامافون سرش را تکان تکان می داد” و دیگری یاد این تصویر میافتد: “ حیاط خانه مادربزرگم، حوض و باغچه کوچکش و گلدانهایی که دور حوض چیده بود. یاد غروبهای تابستان می افتم و جمع شدن اعضای فامیل در کنار هم” فرشته قاضی هم یاد گرامافون خانه مادربزرگش میافتد : “ برای من یادآور خانه مادربزرگم است بیش از هر چیز و مادربزرگ نازنینم که الهه ناز را همیشه با صدایی زیبا میخواند.”
دیگر دوست عزیز روزنامهنگارم هم به رادیوهای قدیمی اشاره میکرد.
شاید اینها مهمترین تصویری باشد که از بنان در ذهن داریم. نشانههایی نوستالژیک از فضا و آدمهایی که دیگر نیستند. همنشینی دوستان و بستگان در کنار گل و حوض و آرامیدن زیر سایه درختان دست نمیدهد. مهربانی مادربزرگها و پدربزرگهای نسل پیش کمیاب شده و رادیو دیگر نقطه وصل هر خانواده به جهان بیرون نیست. آن سلیقه و دقتی که در پخش رسمی موسیقی از رسانهای رسمی وجود داشت به فراموشی سپرده شده و حالا صدای بنان؛ تجسم همه این خوشیهای مکرر توصیف شده و از دسترفته است.
این غم جانگداز
” بنان برای من یعنی تنها رفتی، تنها ماندی توی پیچ هزار چم؛ یعنی رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل توی چراغ قرمز پشت تونل کندوان؛ یعنی الهه ناز روی بالاترین نقطه سیاه بیشه” این توصیف دیگری است که دوست روزنامهنگاری محبت کرد و در اختیارم گذاشت. مهدی تاجیک هم نوشت: “یاد الهه نازی که با دل ما نساخت…” دوست بزرگوار دیگری از این میگوید که پس از فوت پدر وقتی “کاروان” را شنیده بر اثر ناراحتی از هوش رفته و دیگر جرات شنیدن این اثر را ندارد.
و همچنین این توصیف زیبا : “ با الهه نازش آرام می گیرم و با کاروانش آتش می گیرم… بچه که بودم مادرم به شدت مذهبی بود و اجازه نمی داد در خانه کسی موسیقی گوش کند. فقط بنان آزاد بود. باورتان می شود؟ وقتی هم مادرم فوت کرد آن بیت کاروان که بنان می خواند “رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل/ از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل” را روی سنگ مزارش حکاکی کردیم.”
در میان دهها اثری که از غلامحسین بنان به جای مانده و بسیاری از آنها با حضور بزرگان موسیقی ایرانی به گنجینهای ماندگار تبدیل شدهاند؛ بیاغراق “الهه ناز” و “کاروان” جایگاهی ویژه دارند. الهه ناز در سال ۱۳۳۳ خورشیدی از رادیو ایران پخش شد و به زودی به یکی از محبوبترین ترانههای ایرانی تبدیل شد. اجرای متفاوت بنان در این اثر و ذوق بالای دو هنرمند تا آن زمان ناشناخته به عنوان آهنگساز و ترانهسرای اثر چنان مقبول واقع شد که میتوان ادعا کرد کمتر ایرانی است که الهه ناز را نشنیده باشد؛ هرچند نداند گلهای رنگارنگ چیست و گلهای جاودان کدام. ترانهای که کریم فکور روی آهنگ اکبر محسنی ساخت و به سفارشش روی اسم “ناز” به استعاره از دختر تازه متولد شده محسنی تاکید کرد؛ بسیار ساده و روان بود و آهنگسازی و اجرای ترانه توسط بنان در عین رعایت ریزهکاریها، آن را از آثار فخیم و ثقیل آن دوران متفاوت کرد و قبول عام و خاص پیدا کرد.
غمی هم که در کاروان موج میزند باز حاصل اجرایی هوشمندانه از اوست که ترانه و موسیقی را به اوج میبرد و از آنجایی که از درد آشنای فراق و از دست دادن عزیزان میگوید؛ در طول سالها تازگی خود را حفظ کرده و سوزناک و تاثیرگذار باقی مانده است. گویا بنان در کنار “حالا چرا” بنان بهترین اثر خود را همین “کاروان” میدانسته و می گفت: “کاروان را برای بعد از مرگم خوانده ام.”
درد عشقِ وطن
“نماد ملیگرایی از نگاه حاکمیت ؛ بعد از حمله مجاهدین وقبل از عملیات مرصاد، تلویزیون جمهوری اسلامی برای اولین بار شروع کرد به پخش صدای بنان و محمد نوری. در آن لحظه می خواستند با هر ترفندی که شده مردم را در دفاع از حاکمیت به میدان بیاورند و فکر می کردند با پخش صدای بنان مردم این کار را میکنند. “
ناگفته پیداست که اشاره این روزنامهنگار به “ای ایران” است. اثری که بیش از همه، صدای بنان و هنر آهنگسازی روحالله خالقی را جاودانه کرد. دکتر حسین گل گلاب، شاعر این سرود بود و از او روایت شده است: “وقتی در سال ۱۳۲۳ ایران تحت اشغال متفقین بود. بعد از ظهر یکی از روزهای تابستان در خیابان، شاهد حرکات دور از نزاکت بعضی از سربازان خارجی با مردم بودم و از ناراحتی نمیدانستم چه کنم، بی اختیار راه انجمن موسیقی را که تازه تأسیس شده بود، پیش گرفتم. وقتی خالقی مرا دید گفت: چرا ناراحتی؟ واقعه را برایش تعریف کردم. او گفت ناراحتی فایدهای ندارد بیا کاری کنیم و سرودی بسازیم. این بود که سرود ای ایران خلق گردید.” پس از اجرای اولیه آن در سال 1323 و استقبال بینظیری که از آن به عمل آمد تا مدتی همه روزه از رادیو تهران پخش میشد. این نسخه از بین رفت تا سالها بعد بنان دوباره آن را در برنامه گلها زنده کند. پس از انقلاب اسلامی به دلیل انتساب آن به نیروهای ملیگرا، این سرود تا مدتی ممنوع بود و بعد هر از چندگاهی در مناسبتهای مختلف از رادیو و تلویزیون پخش شد. اما همچنان یکی از مهمترین سمبلهای ملیگرایی است و حتی در تعارض با سرود رسمی جمهوری اسلامی از آن یاد میشود.
ستایش و شناخت
” هالهای از ابهام دور نام مردی را گرفته که می گویند بهترین صدای تاریخ ایران را داشته است. خیلی از ما نمی دانیم هنوز همسر بنان در قید حیات است و پسر خواندهاش هم. با شنیدن نام بنان یاد صفحات گرامافون کودکی می افتیم و یکی دو تصنیفی که با کیفیت بد این سو و آن سو شنیدهایم. به راحتی واژه اسطوره و حتی نابغه را برای او به کار میبریم اما واقعا چیز زیادی از او نمیدانیم ،این شیوه غریبی نیست البته که معمولا آن چه را که ارث بردهایم ستایش میکنیم بی اینکه حتی تلاش کنیم آن را بشناسیم…”
این را روزنامهنگار دیگری از سر لطف در اختیارم گذاشت. او نیز به چند پارگی تصویری که از بنان در ذهن داریم اشاره میکند اما شاید بعد از خواندن این متن؛ همعقیده شود که در ماندگاری بنان و لذتبخشی گوش سپردن به یادگارهای او ابهام چندانی وجود ندارد. شاید خیلیها موسیقی اصیل ایرانی را نپسندند و سازبندیهای ارکسترال دهه 30 برایشان خوشایند نباشد. اما هالهای از نوستالژی روزهای خوش گذشته در ذهن دارند. با ستایش “الهه ناز”، نوآوری و سادگی بیان و اجرا را میستایند و با تکرار “ای ایران” از عشق به وطن میگویند و گلایه از آنچه بر ایران رفته است. بنان چون شجریان سوپراستار نیست که خانوادهاش مورد رجوع رسانهها قرار بگیرند؛مخاطبان آثارش در برابر مخاطبان موسیقی پاپ و دیگرگونههای مدرنتر کمشمارند اما کدام خواننده ایرانی است که در صد سال گذشته این چنین توانایی به غلیان آوردن احساسات نسلهای مختلف ایرانی را داشته است؟