علیرضا کوشک جلالی در این سال ها به نامی آشنا برای مخاطبان نمایش در ایران تبدیل شده است. او ساکن آلمان است و در آنجا کار نمایش می کند. هر از گاهی هم نمایشی را در ایران روی صحنه می برد که خدای کشتار آخرین آنهاست و همزمان در هر دو کشور به روی صحنه رفته است. نمایشی که می توان آن برگرفتن نقاب تمدن از چهره آدمی دانست…
خدای کشتار
کارگردان: علیرضا کوشک جلالی. نویسنده: یاسمینا رضا. طراح صحنه : منوچهر شجاع. طراح لباس: کتایون فیض مرندی. بازیگران: کاظم هژیرآزاد، الهام پاوه نژاد، بهاره رهنما، بهنام تشکر.
پسر یازده سالهٔ خانوادهٔ رایل با چماق دو دندان همکلاسی خود را شکسته است. خانوادهٔ رایل برای دلجویی و تفاهم به خانهٔ خانوادهٔ هویل میآیند. در آغاز روابط بسیار متمدنانه است اما کم کم خشونت موجود در روابط و وحشیگری نامتمدنانهشان بروز میکند…
یک روز معمولی
علیرضا کوشک جلالی چند سال پیش با اجرای نمایش مسیو ابراهیم و گل های قرآن(منتخب انجمن منتقدان خانه تئاتر به عنوان بهترین اجرا در سال 1386) توانست بین علاقمندان تئاتر به چهره ای شناخته شده بدل شود. اگرچه او پیش تر در ایران نمایش هایی چون مسخ، پابلو نرودا، بازرس و شوایک در جنگ جهانی دوم را اجرا کرده و همچنین 3 اثرش با نامهای پابلو نرودا، پوزه چرمی و با کاروان سوخته در سالهای اخیر از نامزدهای بهترین اجراهای کشور آلمان بودهاند، اما این نمایش ویژگی های دراماتیک و اجرایی منحصر به فردی داشت که بیشتر در یاد ها ماند.
یاسمینا رضا نویسنده نمایشنامه خدای کشتار نیز وضعیتی مشابه کوشک جلالی دارد. نمایشنامه هنر او چندی پیش در ایران همزمان با دو اجرای داود رشیدی و پارسا پیروز فر اجرا شد که بسیار مورد اقبال قرار گرفت و بعد ها دیگر نمایشنامه های او به زبان پارسی ترجمه و جزو پرفروش ترین های کتاب قرار گرفت.
بنابراین همه چیز آماده شد تا خدای کشتار مورد توجه قرار بگیرد. خدای کشتار داستان یک موقعیت است. یاسمینا رضا تواسته بسیار دقیق مبدا حرکت داستان خود را بر مبنای یک موقعیت تکراری قرار دهد و در پس آن به مفاهیم اجتماعی و جامعه شناختی دست یابد.
ما در کلیت کار با دو خانواده رو به رو هستیم که به دلیل دعوای کودکانشان با یکدیگر ملاقات می کنند. آنها قرار است با هم آشتی کنند اما همان دعوای ساده کودکان به دعوایی مفصل بدل می شود که خانواده ها را در گیر می کند و نویسنده و کارگردان نمایش آن را با زبانی آمیخته با طنز می نگرند تا تفاوت هایی را در این موقعیت به ظاهر تکراری ایجاد کنند.
نمایش خدای کشتار در پس ظاهر ساده اش دیاگرامی منحنی وار و قابل بررسی دارد. آنچه معمولا در نمایش هایی اینچنین قربانی عناصر دیگر می شود ریتم است. بخصوص که نمایش باید پس از درگیر کردن تماشاگر رویه طنز خود را نیز به نمایش گذارده و تم مورد نظر خود را در این میان مشخص کند. سرعت وقوع حوادث در نمایشنامه یاسمنا رضا بسیار مهم است. نمایشنامه با یک سکون و موقعیت اولیه یعنی دعوای دو کودک آغاز می شود که ما آن را نمی بینیم. به این وسیله نویسنده و کارگردان از موضوع اصل دعوا اهمیت زدایی می کنند و آن را تنها به عنوان موتور محرکه داستان پیش روی تماشاگر قرار می دهند. در ادامه این آرامش نخستین جای خود را به سرعتی فزاینده داده و خطوط منحنی حوادث داستان را افزایش می دهد و بعد از مراوده اولیه دو خانواده ما به دعوای آنان می رسیم که دیگر مسئله دعوای نخستین بچه ها نیست. آنها درگیر موقعیتی می شوند که نویسنده اندک اندک طنز را نیز به آن می افزاید . دقیقا در این شرایط بحرانی است که ما به شرایطی پایدار می رسیم و هنر نویسنده در اینجاست که سعی می کند نمودار فزاینده خود را برای درنگ بیشتر تماشاگر در نقطه اوج متوقف کرده و آن را در یک خط مستقیم پیش ببرد.
شاید اگر قصد کنیم نمونه ای عینی برای آن بیابیم به لحظه پرواز یک هواپیما از روی باند برسیم . هواپیما ابتدا روی زمین حرکت می کند. بعد با سرعتی فزاینده پرواز می کند و به ارتفاعی مشخص که رسید مسیر خود را به شکل مستقیم ادامه می دهد.
طراحی صحنه کار نیز به شکل مختصر و مفید و با نشانه های تصویری نماد یک جامعه مدرن در پس خانه ای است که داستان در آن می گذرد. به این ترتیب کارگردان توانسته داستان خود را به شکل ضمنی از حالت محدود خارج کرده و آن را در سطح اجتماع بسط دهد. این طراحی در شیوه اجرای میزانسن ها شکل نهایی خود را می یابد. به شیوه نشستن شخصیت ها رو به روی هم که دقت کنیم متوجه یک میزانسن هندسی می شویم . در لحظات نخستین کارگردان کاملا عنصر تقارن را رعایت کرده است. جایگاه دو خانواده رو به روی هم طراحی شده است. بعد تر که دعوا شکل می گیرد، این دعوا به تنشی گفتاری بدل می شود و آرام آرام این میزانسن هندسی جای خود را به بی نظمی می دهد. شخصیت ها به نحوی گفت و گو می کنند که گویی جنگ فیزیکی آنها در گفتار شکل می گیرد. جنس کلمات انتخاب شده حالتی تهاجمی دارد و دیالوگ ها نه تنها پیش برنده موقعیت که به تکه سنگ هایی می مانند که شخصیت ها آنها را به سمت یکدیگر پرتاب می کنند.
با توجه به اینکه ما اجرای آلمانی این نمایش کوشک جلالی را ندیده ایم، اما کارگردان نشان می دهد فرهنگ تماشاگر ایرانی را خوب می شناسد و می داند او کجاها و به چه کنش هایی می خندد و کجا ها به فکر فرو می رود که روی آنها مکث کند. این دقت خدای کشتار را به یکی از نمایش های به یادماندنی فصل زمستان تئاتر شهر تهران بدل می کند.