شکایت شب هجران نه آن حکایت حال است
که شمه ای زبیانش به صد رساله برآید (حافظ)
”حکایت حال” صفحه جدیدی در “چهارفصل” است با نگاهی به حکایت ها و شکایت های اهالی فرهنگ و هنر…
سومین شماره را به آخرین کنسرت استاد شجریان و گنجینه های پنهان شده در انبار موزه های ایران اختصاص داده ایم.
شجریان و غوغای عشقبازان
تنها صدا نیست که می ماند!
این روزها بار دیگر در شهر غوغایی است، غوغای کنسرت استاد محمد رضا شجریان و عشقبازان بی شمار او، همراه با گروه تازه پا گرفته “شهناز” به سرپرستی مجید درخشانی شاگرد قدیمی محمد رضا لطفی که از دوسال پیش قید غربت طولانی خود در آلمان را زده و در ایران به شجریان و گروه “آوا” پیوسته است. آن دو پس از سفری دور و دراز و برگزاری چندین کنسرت در آمریکا و کانادا به تهران بازگشته و با دوازده نوازنده جوان گروه “شهناز” هفت شب در تالار بزرگ وزارت کشور به روی صحنه رفته اند که تا 9 تیر ادامه خواهد داشت. این گروه به خاطر قدردانی از زحمات استاد بزرگ تار ایران “جلیل شهناز” نام او را بر تارک خود دارد.
کنسرت های شجریان در ایران همواره با حرف و حدیث های بسیاری روبروست. حکایت ها و شکایت های بسیار دارد. آنان که نتوانسته اند بلیت تهیه کنند از دست استاد و “دل آواز” او شاکی هستند که چرا بلیت ها معمولا به دست اهلش نمی رسد؟ آنان که بلیت دارند از کیفیت بد خدمات سالن بخصوص صدابرداری و تهویه هوا می نالند و شجریان از دست همه شاکی است: هم از سالن شش هزار نفری وزارت کشور که قبل از انقلاب برای برگزاری کنگره های حزب رستاخیز ساخته شده و چند سالی است به زور و ضرب تبدیل به سالن کنسرت های بزرگ تهران شده است، هم از بلیت فروشی و هم از مردم، به ویژه از آنهایی که هنگام برگزاری کنسرت تلفن های همراه خود را روشن می کنند تا فیلم و عکس بگیرند و هیچ توجه ندارند که در این نوع موسیقی با هر چشمک و فلاش دوربین تمرکز نوازنده و خواننده از بین می رود. این موسیقی، آوا و نوای دل است و حال خاص خود را می طلبد که با سروصدای موسیقی های عامه پسند قابل قیاس نیست. آنجا می توانی بشکن و بالا بنداز جایز است و موبایل و دوربینت را هم می توانی روشن کنی، ولی اینجا باید بنشینی و گوش جان به ساز و آواز بسپاری که برای برخی کار مشکلی است!
علاوه بر مجید درخشانی که سرپرست گروه است و تنظیم کننده آهنگ ها و خودش هم تار می زند، دختر کوچک شجریان “مژگان شجریان” هم این بار برای اولین بار با پدر به روی صحنه آمده است و همایون غیبت دارد. شجریان همیشه می گوید “مژگان عصاره من است”، هم پیش اساتیدی مانند زنده یاد احمد عبادی موسیقی یاد گرفته، هم فوق لیسانس گرافیک دارد و گرافیست و طراح مشهوری است، هم مانند پدر خوشنویس است و صدای خوش را هم از او به ارث برده است. اما کار حرفه ای گرافیک و رسیدگی به خانه و خانواده مجال پرداختن به موسیقی را به او نمی دهد و این برای اولین بار است که مژگان را روی صحنه می بینیم. نوازندگان دیگر گروه اینها هستند: سینا جهان آبادی (کمانچه)، شاهو عندلیبی(نی)، حامد افشاری(قیچک)، مهردادناصحی(قیچک آلتو)، کاوه معتمدیان (کمانچه، رادمان توکلی(تار)، رامین صفائی(سنتور)، حمید قنبری(تنبک)، حسین رضائی نیا (دف)، محمد رضا ابراهیمی(بربط)، مصطفی عمیدی فرد(رباب).
در این کنسرت ساخته های شجریان و و درخشانی برروی غزل هایی از سعدی و حافظ و مولوی اجرا می شود. میهمانان ویژه شب اول شاعران نامدار کشورمان دکتر شفیعی کرکنی و امیر هوشنگ ابتهاج(سایه) -پدر یلدا همسر سابق درخشانی- هستند. مرد جوانی پشت سر آنان تمام مدت کنسرت موبایل خود را روشن گذاشته است تا همسرش نیز در خانه بتواند آنچه را که در تالار وزارت کشور طنین انداز است بشنود. می گوید بلیت از بازار آزاد خریدم، زورم نرسید دوبلیت بخرم. خانمم مرا فرستاد بیایم، من هم موبایلم را روشن گذاشته ام که او هم آن سوی خط آواز استاد را بشنود.
بلیت های سی هزار تومانی بیرون سالن و در بازار سیاه 150 هزار تومان به فروش می رسند. در فاصله دو قسمت برنامه، دانشجوی ریزاندامی که از یزد خود را به تهران رسانده، به همراهانش شرح می دهد که این کنسرت دویست هزار تومان برایش آب خورده. از بازار آزاد سه بلیط بالکن خریده هر کدام پنجاه هزار تومان و پنجاه هزار تومان هم خرج سفر کرده است اما راضی است! او به اطرافیانش شرح می دهد که بخشی از درآمد این کنسرت ها صرف تعمیر ”جایگاه شمس” مقبره ای در خوی که معروف است آرامگاه عارف بزرگ ایران شمس تبریزی است، خواهد شد. قرار بود شجریان در خوی و تبریز هم همین کنسرت را برگزار کند که مسئولین استان با او کنار نیامده اند!
چرا شجریان این قدر در میان مردم ایران محبوب است؟ او را بی شک می توان محبوب ترین هنرمند معاصر ایران لقب داد. هرجا که او حاضر است، باید ازدحام و رفتار مردم بخصوص جوانها را با او دید تا از میزان محبوبیتش آگاه شد. زنده یاد فریدون مشیری که موسیقی سنتی ایران را خوب می شناخت، ترانه های ماندگاری برای خوانندگان بسیاری از جمله خود شجریان ساخته و با او دوستی نزدیکی داشت، در جایی به نقل از شادروان دکترحسین عمومی ردیف دان و آواز شناس برجسته می نویسد:
آواز خوان ایرانی باید سه ویژگی اساسی داشته یاشد: اول صدای زیبا و شش دانگ و آموزش دیده، دوم دانش آوازی، ردیف دانی و مناسب خوانی، سوم آشنایی کامل به ادبیات و بخصوص شعر دیروز و امروز ایران و چهارم ادای درست و معنی دار کلماتی که به آواز می خواند. در تاریخ معاصر ایران تنها خواننده ای که همه این چهار ویژگی را بطور کامل در خود جمع دارد، محمد رضا شجریان است.
اما محبوبیت شجریان تنها به این چهار شرط خلاصه نمی شود. اینجا می توان گفت که برخلاف گفته فروغ “تنها صدا نیست که می ماند!” مردم آواز خوان خود را از آنجا این چنین دوست دارند که در پنجاه سال فعالیت حرفه ای خود هیچ گاه در کارزار فرهنگی تنهایشان نگذاشته است. برای ارزشهایی که به آن اعتقاد دارد، ایستادگی کرده و در این راه پا پس نکشیده است. خود را آسان به ثروت و قدرت و شهرت نفروخته است و خلاصه در عمر 69 ساله اش زبان حال مردم بوده است. به بخشی از گفت و گویش با روزنامه اعتماد که 30 تیر سال گذشته چاپ شده، توجه کنید: “ من تحت هیچ شرایطی اجازه نمی دهم که هیچ دولتی یا هیچ سازمانی بخواهد از من سوء استفاده کند و مرا زبان خودش بداند. من زبان مردمم هستم و با مردم زندگی می کنم، مردمی که در طول تاریخ درد کشیده و زندگی کرده اند، اما هویت شان را حفظ کرده اند.“
“غوغای عشقبازان” نام آخرین اثر منتشر شده استاد محمد رضا شجریان با گروه “آوا” است.
پیکاسو در زیر زمین موزه تهران
در “حکایت حال” پنجشنبه ۱۹ اردیبهشت [نبرد هنری احمدی نژاد و قالیباف] نوشتم که حبیب اله صادقی مدیر کل هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس موزه هنرهای معاصر تهران که دستور تعطیلی «ذهنیت ایرانی» نمایشگاه اساتید بزرگ نقاشی ایران را در گالری هما به تحریک «کیهان» صادر کرد، چند روز پس از آن خود از کار برکنار شد. حالا با گزارشی که شبکه تلویزیونی ABC آمریکا پخش کرده و روی سایت اینترنتی « یو تیوب» منتشر شده است، می توان علت این برکناری را بهتر فهمید که تنها صدور اجازه برای برگزاری آن نمایشگاه نبوده، بلکه دکتر صادقی قبلا بند مهم تری به آب داده و گنج پنهان سه میلیارد دلاری موزه هنرهای معاصر تهران را در مقابل دوربین آمریکایی ها آشکار کرده است که می تواند دلیل اصلی کنار گذاشتن او باشد!
«گلاریس تراکینگ» خبرنگار ABC در گزارش خود با عنوان «درون یک موزه هنری ایرانی» که با تصاویری از تابلوها و گوشه و کنار انبار همراه است، می گوید: “اینجا مجموعه ای وجود دارد که هرگز نظیر آنرا ندیده اید. بزرگانی چون پابلو پیکاسو، جکسون پالیک، اندی ورهوپ و دیگو ویرا همه در انبار قفل شده زیر زمین موزه هنرهای معاصر تهران جمعند. این موزه بزرگترین و گرانترین مجموعه هنر مدرن جهان را در اختیار دارد، آنهم نه در لندن و پاریس بلکه در تهران. این آثار به نمایش در نمی آید تا مردم به تماشای آن بروند بلکه در زیر زمین موزه انبار شده و کلید قفل آن تنها در اختیار مردی قرار دارد که انباردار موزه است و برای ورود به آن از شما اجازه مخصوص می طلبد.“
اینک برای اولین بار است که دوربین یک شبکه تلویزیونی آمریکایی اجازه ورود به این زیر زمین را پیدا کرده است. در میان آثاری که اکثر آنها در طول دهه ۱۹۷۰ بوسیله ملکه وقت ایران(فرح پهلوی) خریداری شده و امروز ارزش آنها سه میلیارد دلار تخمین زده می شود، اثری از پیکاسو متعلق به سال ۱۹۲۷ بنام «نقاش و مدلش» و یا «رقص ستاره ها» اثر جکسون پالیک را می توان دید. همه این آثار سی سال است پس از انقلاب اسلامی در زیر زمین موزه محبوس مانده و اجازه نمایش نگرفته اند.
برخی از آثار موجود در انبار موزه هنرهای معاصر تهران را که مخالف شئونات جمهوری اسلامی است، نمی شود در ایران به نمایش عمومی گذاشت در حالیکه هنرشناسان جهان معتقدند مردم هنر دوست دنیا را نباید از دیدن این مجموعه محروم کرد. در همین حال دکتر صادقی به ABC می گوید که می شود برای نمایش عمومی این مجموعه در یکی دوسال آینده برنامه ریزی کرد که تا آن موقع این آثار در این انبار محکم و از نظر هوا مناسب، محافظت می شوند.»
به نظر می رسد با این حرفها و گزارش تلویزیون معروف آمریکا، پرده از راز پنهان مجموعه بی نظیر و سه میلیارد دلاری موزه هنرهای معاصر تهران بر افتاده است، مجموعه ای که گاهی چند اثر از آن میان در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی ووزارت دکتر مهاجرانی و مسجد جامعی، به بهانه های مختلف به نمایش در آمده است. اما حالا مردم دنیا همه را یکجا دیده اند و رندان نمی توانند به آسانی آنها را در بازارهای دنیا آب کنند. اگر چه این کار به بهای برکناری رئیس موزه تمام شده، اما همین اندازه برای اینکه آبروئی برای وی دست و پا کند کافی است.
چند سال پیش دکتر حسن حبیبی که معاون رئیس جمهوری هاشمی رفسنجانی بود همین کار را کرد و شش اثر مخالف شئونات اسلامی موزه را که برخی «مومنان» می خواستند مرکب سیاه بر روی آنها بپاشند به یکی از موزه های اروپائی داد و در مقابل برگهای باقی مانده از شاهنامه باقیمانده از دوره صفوی معروف به «شاهنامه شاه تهماسب» را به ایران باز گرداند، هم آن آثار نجات پیدا کردند و هم موزه ملی ایران صاحب یک اثر بی نظیر ایرانی شد. گاهی یک تدبیر کوچک چه آبروی بزرگی می تواند برای یک دولتمرد بخرد. کاش اینرا همه کارگزاران فرهنگی کشور ما می دانستند!