به اسم علی و حسین توده ها را جادو می کنند

نویسنده

hashemaghajari.jpg

کیان آشنا

“ازشگفتی های روزگار است که حسین که روزی حرم مظلومیت بود و همه سر بر این حرم مظلوم می سائیدند، به بیت اصولگرایان بی اصول و منبعی برای خشونت و ترور تبدیل شده.”

این بخشی از سخنان هاشم آقاجری است که در نشست های منزل عبدالله نوری بیان شد.

منزل عبدالله نوری در روزهای پنج شنبه اول هر ماه شاهد حضور اصلاح طلبانی است که جای دیگری برای بیان سخنان خود ندارند.بسیاری از این سخنان البته دررسانه ها نیز امکان انعکاس پیدا نمی کند.از جمله این سخنرانیها سخنرانی هاشم آقاجری است که امکان انتشار در رسانه های داخلی را پیدا نکرده است. آقاجری، در اینجاست که می گوید:

سلام برحسین روزی که زاده شد، روزی که شهید شد و روزی که دوباره زنده برانگیخته می شود.عاشورادر جامعه و تاریخ ما خاصیت های گوناگونی داشته است. هم کارکردهای هویت بخش در قالب مناسک جمعی و ایجاد روح جمعی در میان پیروان حسین داشته است. هم منبع الهام بخش برای نهضت هاو قیام های گوناگون در دوره های مختلف است و هم تثبیت کننده عواطف و استعلای احساسات پاک و متعالی. عاشورا به هر حال پدیده ای در تاریخ مذهبی و سیاسی ما است، لذا به عنوان یک پدیده تاریخی باید ببینیم که چگونه باید با آن مواجه شویم.دریک تقسیم بندی که نیچه از تاریخ می کند. ما از سه جهت می توانیم باهر پدیده تاریخی مواجه شویم و بر اساس هر یک از این مواجه شدنها گونه ای از تاریخ به وجود می آید.قسم اول این سه گونه تاریخ که به تعبیر نیچه از سه نحوه مواجهه ما حاصل می شود تاریخ یابودی یا یادواره ای است. در تاریخ یادواره ای پدیده تاریخی صرفا به عنوان نوعی خاطره تلقی می شود خاطره ای که حافظه آن را در خود جای می دهدوبزرگ داشته شده و تجلیل می شود. در این نوع تاریخ هیچ نسبت و تاثیرگذاری بین تاریخ و زمان حال وجود ندارد و آن پدیده صرفا به عنوان یک پدیده ماضی تلقی می شود و ما آن را در خاطره خود زنده می کنیم بدون اینکه نسبتی و تاثیری میان گذشته و آن پدیده ماضی و تاریخی با حال ما وجود داشته باشد.

نوع دوم تاریخ تاریخ عتیقه وار است.تاریخی که عظمت طلبان به آن رجوع می کنند ومی کوشند امر باستانی و عتیقه ای را به عنوان یک پدیده عظیم دوباره احیا کنند.این تاریخ به کسانی که ازاین منظر به تاریخ می نگرند درس امکان بازتولیدهای ممکنی که ناممکن می نماید را می دهد.دراین تاریخ اراده عظمت طلب می کوشد با اتکا به آن پدیده تاریخی بگوید همان گونه که در گذشته این امر ممکن شده است امروز نیز ممکن است و با اراده و قدرت می شود آن را باز تولید کرد.

آرمان و تحکیم وضع موجود

آقاجری می افزاید:در این تاریخ ما با نوعی افتخار و عظمت طلبی تاریخی رو به رو هستیم مثلا درنزدیک به زمان خودمان درایران شیوه برخورد رضا شاه با عصر باستان ایران را می توان مثال آورد. رویکرد باستان گرایانه به تاریخ برای اینکه تاریخ به پشتوانه ای برای امروز تبدیل شود. اما در هر صورت بین این دو نوع تاریخ با وضع حال و آینده هیچ نسبت واقعی وجود ندارد این نسبت یا اساسا عاری ازهرگونه اراده معطوف به تغییر است مثل تاریخ نوع اول و یا صرفا متکی به اراده است.

سومین نوع تاریخ که از آن به عنوان تاریخ انتقادی یاد می شود با زمان حال و آینده ما نسبت برقرار می کند. ما رجوع می کنیم برای اینکه نسبت هایی که میان آن گذشته و آینده ما وجود دارد بیابیم والبته رجوع ما به آن پدیده گذشته یک رجوع تامل برانگیز انتقادی و اندیشیده شده است تا بتوانیم آن پدیده را درافق زمان حال خودمان قرار دهیم و آن رابه صورت واقعی با وضعیت خودمان بررسی و از آن توشه ای برای دگرگونی و تغییر بگیریم.در جامعه ما تاریخ یادمانی فراوان است در گذشته بوده و امروز هم همچنان وجود دارد یک نمونه خیلی خوب ازاین برخورد با عاشورا در مثنوی مولانا جلال ادین محمد بلخی روایت شده است.

پدیده عاشورا قصه مکرری است و البته هر تکراری ملال اور است اما عاشورا ملال آور نیست اگر ما صاحب پرسش درد وتشنگی و گرسنگی باشیم. مولوی در جای جای مثنوی ازملال آوری تکرار می نالدودر یکی دوجا این نکته مهم را بیان می کند که زندگان باید صاحب درد باشند و الا با بی دردی هر تکرای ملال آور است.

البته مولوی باز در جای دیگر هشدار می دهد که مراقب باشید گاه ما درد داریم و شیادان و طبیبان دروغین و مکار به درمان می پردازند اما درمانی دروغین و کاذب.

این پدیده درقصه عاشورا و ذکر و یاد عاشورا در تاریخ و در جامعه ما به عینه دیده شده و می شود.می خواهم از یک تاریخ دیگر یاد کنم و آن تاریخ کلیشه ای و باسمه ای و البته به صورت وارونه است. تاریخی کلیشه ای عبارت است از تبدیل کردن یک پدیده به یک قالب منجمد و متصلب و اختصاص یک قیاس تمثیلی نا به جا که در آن وضعیت حال مشابه وضعیت گذشته تلقی و قالب کلیشه ای بر وضعیت حال تحمیل می شود.نمونه های این برخورد هم با تاریخ صدر اسلام هم با تاریخ امام علی و هم با تاریخ امام حسین یعنی یک شبیه سازی سطحی و باسمه ای بین گذشته و حال. دراین شعبده بازی کلیشه ای و باسمه ای نمایشنامه ای راتکرار می کنند و خودشان رابه جای حسین و مخالفشان را به جای شمر و یزید می گذارند.یاخودشان را به جای علی و مخالفاشان را به جای طلحه و زبیر می گذارند و می کوشند از این تاریخ منبعی برای تولید آگاهی کاذب ونوعی مشروعیت استفاده و توده ها و عوام الناس را به این ترتیب جادو کنند. جادوی مذهبی و به نام حسین و علی. به این ترتیب ماده ای که رهایی بخشی و آگاهی و ضد زور و ستم است عملا تبدیل می شود به ماده مخدر. اگاهی تبدیل می شود به ناآگاهی. آرمان تبدیل می شود به نوعی تحکیم وضع موجود.

خوب گفته اند حسین اسوه و سرمشق است اما به چه معنا سرمشق است.سرمشق انقلاب است یا اصلاح. حسین به عنوان یک رهبر دینی و مذهبی به هر دو معنایی که در تقسیم بندی که بین نبوت ها می کند رهبر است. تازه می گویند که نبوتها و رسالتها بر دو نوعند. یک نوع نبوت ها ورسالت های اخلاقی است که گفته می شود این نوع نبوتها عمدتا به خاور نزدیک یعنی خاورمیانه ونبوت های سامی وپیامبران ابراهیمی مربوط می شود. نوع دوم نبوت ها نبوت های عبرت آموز یا نمونه ای یا سرمشقی و یا الگویی است.درنبوت های اخلاقی رهبری یا نبی آموزه هاو معیارها و پرنسیپ هایی را به مخاطبان ارائه می دهد و از آنها می خواهد که از این پرنسیپ ها، اصول و آموزه ها پیروی کنند. در نبوت های سرمشقی خود آن رهبر تجسد و تجسم یک حقیقت است و همه به شخص او تاسی می کنند. حسین در روز عاشورا فرمود که برای شما در من سرمشق است من الگو و اسوه ای هستم همانطور که از نظر مسلمانان پیامبر نیز اسوه حسنه است.

آقا جری در ادامه گفت: حسین از نظر شیعه به هر دو معنا رهبراست یعنی هم یک رهبر اخلاقی است و هم شخصیتی است که وجود و عملش برای مرجع است.ویژگی حسین همانطور که ویژگی امام علی (ع)این است که اموزه ها را به صورت مجرد و کتابی چنان که فیلسوفان ومدرسان در متون درسی می آموزند، نمی آموزند بلکه آموزه ها را در عمل واقعی و دینی در زندگی زنده و با روح نشان می دهند.

درسهایی که آنان می دهند درسهایی نیست که افلاطون در آکادمی یا غزالی در نظامیه می دهد.حسین آموزگاری است که پیش از آن که دانش آموز از آن سرمشق بگیرد خودش ازآن سرمشق گرفته، تمرین و ممارست کرده و در عمل نشان داده است.

حسین اسوه است اما اسوه چه؟ از سوی دستگاه های رسمی درسال هفته ای به عنوان هفته امر به معروف و نهی از منکر اعلام شده است. اما چه معروفی و چه منکری چه امری چه نهیی.به نام حسین معروفها و منکر چگونه تعریف می شود. این امردقیقا به چه معنا است آن چه که در کتاب و سنت بوده و بعد در میان فقهای ما صورت بندی فقهی پیدا کرده است چه بوده است ؟ تا امروز که صورت بندی فقهی علمای موجود در حکومت آن را برنامه عمل خود قرار داده آثار و نتایج آن را می بینیم. امر به معروف و نهی از منکری که باید معروف را در دل و جان آدمها بگستراند و منکر را ریشه کن کند عملا نتیجه عکس می دهد.

نکته دیگری که دراصلاح و انقلاب و رابطه آن با عاشورا و حرکت امام حسین گاه دیده می شود این است که در یک تاریخ کلیشه ای مثلا چون امام حسین فرموده است که انما حرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی نتیجه می گیرند که بین دوگانه انقلاب و اصلاح باید گفت که حسین اصلاح طلب بود. این روش به لحاظ متدولوژیک اساسا روش معیوبی است.

به دلیل اینکه واژه ها و مفاهیم و اصلاحات با زمینه های آن تولید می شود. بسیار خطا است که ما واژه ای و لفظی را از یک دوره تاریخی و بافت دیگر خارج و بعد به یک زمینه و بافت دیگر وصله و صرفا بر اساس یک اشتراک لفظی استنتاج معنایی کنیم.

وقتی صحبت از انقلاب و یا اصلاح می شود باید بدانیم این عناوین دو مفهوم متقابل مربوط به دوره جدید و عصر مدرن است. انقلاب به عنوان تغییر بنیادی و سریع و معمولا خشونت آمیز در یک کنش جمعی تعریف می شود و اصلاح که در این زمینه، ترجمه رفروم است معنی تغییر روبنایی تدریجی و آرام را می دهد.

ما نمی توانیم بین این دو مفهوم با عاشورا و حرکت امام حسین ارتباط مکانیکی و ساده برقرار کنیم اگر لفظ اصلاح در متون از جمله در سخنان حسین بن علی دیده می شود لفظ انقلاب دیده نمی شود یا اگر دیده شود دقیقا به معنای معکوس امروز ی انقلاب است. ما امروز انقلاب را به یک حرکت برشونده و فرارونده تکاملی تعبیر می کنیم که انقلاب و انقلابی در زمینه معنایی بار مثبت دارد در حالی که در قران کریم بار منفی دارد. در قرآن کریم انقلاب به معنای ارتجاع امروزی است آن آیه معروف ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل افان او قتو انقلبتم الی اعقابکم انقلب. دقیقا یعنی یک حرکت واپسگرایانه و ارتجاعی است.

اگرما بخواهیم در زمینه مفهوم انقلاب و اصلاح سخن بگوئیم و پژوهش کنیم بایدبه نوعی به تاریخ مفهومی بپردازیم وبه صرف تاریخ رویدادی و سیاسی نمی شود مفهوم یابی و معنا شناسی کرد. در این جا ما با معنای واژه ها و با زبان و رابطه دال و مدلول زبانی مواجه هستیم و باید نوعی پژوهش و مطالعه زبان شناختی تاریخی و مفهومی را پیشه کنیم در این جا ما وارد نوعی تاریخ معنا شناختی و تفهیمی شده و به نوعی به مباحث تفیسیری و تعزیلی و هرمنوتیکی نزدیک می شویم که صرفا با تاریخ تبیینی و تاریخ تحولی نمی شود به آن پرداخت معمولا مغالطه ای که اتفاق می افتد این است که بدون توجه به وجه تفهیمی به صرف پرداختن به وجوه رویدادی کوشش می شود استنتاج های معنایی و مفهومی شود. اگر بخواهیم واژه اصلاح را و واژه های نزدیک به معنای واژه انقلاب را در دوران امام حسین و قرن اول هجری بررسی کنیم در متون دینی و تاریخی خودمان در قران این واژه به کاررفته است.

درچند ایه واژه اصلاح به کار رفته است از جمله در سوره بقره ایه 220، در سوره نساءآیه نجوا، سوره هودآیه 88، سوره بقره درارتباط با منافقین.

وقتی آیات را بررسی می کنیم یک معنای کلی برای اصلاح به دست می آید و آن اصلاح در مقابل افساد و صلاح در مقابل فساد است.اما این که اصلاح چیست و فساد چیست مثل دو واژه معروف و منکر مفهوم دال هایی هستند که مدلول هایشان بسته به زمینه مشخص می شود و به صورت مطلق نمی شود گفت که صلاح امرخاص و مشخص است و در مقابل فساد.

حوزه معنایی صلاح و اصلاح گسترده است و نمی توانیم در مسائل انحصاری محدود کنیم. این حوزه در قران در رابطه زن و شوهر مناسبات اجتماعی وبرخورد با صاحبان قدرت مطرح می شود یعنی از وسیع ترین و گسترده ترین حوزه ها که حوزه اقتدار سیاسی و حکمرانی برجامعه است تا خرد ترین حوزه ها که رابطه فرد با فرد است مشمول مفهوم اصلاح می شود. در این جا اصلاح در مقابل انقلاب نیست. اگر حضرت هود گفته است که ارید ان اصلح و ما ارید الا اصلاح یا حضرت اباعبدالله فرمودند که ما خرخت االااصلاح می خواهند انقلاب را نهی کند و بگوید من یک اصلاح طلبم.

در موردانقلاب هم ما واژه های گوناگونی داریم مخصوصا در سنت و تاریخ. خروج یکی از این واژه ها است. خروج یعنی خروج علیه قدرت حاکم.به خوارج هم به این دلیل گفتند خوارج که علیه حاکم خروج کردند لذا درمتون تاریخی وقتی که به واژه خارجی برخورد می کنید می بینیم این واژه عام است. در تاریخ می نویسند شیخ شریک بن مهری خارجی بود که در اواخر حکومت بنی امیه و اوایل حکومت بنی عباس در بخارا قیام کرد.

و باز توضیح می دهد که همین شیخ می گفت که ما از جوز بنی امیه خلا ص شدیم نه برای این که گرفتار جور بنی عباس شویم.

بلکه می خواستیم حکومت عدل و داد آل رسول را ببینیم دقیقا روشن می شود که شریک شیعی و در عین حال خارجی است. یعنی هر خروج کننده ای علیه حاکم را می گفتند خارجی. خارجی یک معنی خاص هم داشت که به همان حروریه یا فرقه خاصی که در تاریخ به خوارج معروف شدنداطلاق می شد. البته این مشهوریت یک مقدار متاخر است یعنی حتی در دوره حسین بن علی به خوارج نمی گفتند خوارج. شمادر خطبه های امام حسین و سخنان عبیدالله بین زیاد می بینید که برای واژه خارجی همین واژه حروریه به کار می برندکه در نهروان و در محل هروریه علیه علی بین ابیطالب جمع شدند و به این ترتیب عنوان خارجی پیدا کردند.

حسین بن علی هم خودش می گوید انما خرجت که این خرجت به معنای خروج است و هم متقابلا وقتی که حسین کشته می شود یزید و عبیدالله بن زیاد می گویند حسین خارجی بود.خارجی بود نه به این معنا است که حسین طرفدار فرقه خاص خوارج بود بلکه به این معنا بود که علیه حکومت قیام کرده بود. پس می بینید که حسین هم خارجی وبه تعبیر امروز انقلابی و هم دنبال اصلاح است بدون این که این خروج و اصلاح به معنای با هم ناسازگاره و تناقض امیز جلوه کند. امروز ما معنای اصلاح و انقلاب را تناقض آمیز می نامیم.فردیاانقلابی است یا اصلاح طلب در این معنا که ما امروز با حاکمیتها و سیاست به مثابه یک ساختار رو به رو هستیم در حالی که درگذشته ما با حاکم ها رو به رو بودیم یعنی حاکم اصل بود و حکومت در حاکم خلاصه می شد درحالی که امروزه با انفکاک کنشگران عرصه سیاسی از ساختارهای سیاسی ما می توانیم با یک حاکم مخالف باشیم اما در عین حال ساختار را بپذیریم. در گذشته چنین چیزی امکان نداشت.

به دلیل این که ساختار به حاکم تقلیل یافته بود و وقتی کسی علیه حاکم خروج می کرد خارجی بودواین که من با حاکمیت موافقم با حاکم مخالفم معنا نداشت.

به همین دلیل است که ما امروز می توانیم به خاطر تفکیک حاکم از حاکمیت بگوئیم فردی علیرغم این که با فرد حاکم مخالف است در عین حال انقلابی نیست و اصلاح طلب است مگر این که با کل ساختار مخالف باشد.

حسین با یزید مخالف بود.این درست که یک وجه این مخالفت مخالفت با فرد یزید بود اما یک وجه هم مخالفت با حکومت یزیدبود. یعنی حکومت یزید از شخص یزید تفکیک ناپذیر بود و دو گانه تفکیک اصلاح طلب و انقلابی در دوره حسین اصلا بی معنا بود.

واژه های دیگری هم است که واژه نهضت قیام ثورکه عربها به معنای انقلاب ساختند اما باز توجه کنید ثاری که در دوره امام حسین می خوانیم به هیچ وجه هم ریشه با انقلاب نیست.درواقع مفهوم ثار که به دوره ماقبل اسلام یعنی دوره جاهلی باز می گردد ریشه قبایلی دارد که ثار قبیله و زیارت نامه حسین بن علی در این جا است که حسین ثار قبیله نیست ثارالله است یعنی حسین ازاین مناسبات قبیله ای فراتر می رود.

اصلاح و انقلاب دو روش است و بین روش و ارزش تفکیک وجود دارد.نه انقلاب به عنوان یک روش مطلقا به صورت مجرد نسبتی با ارزش دارد و نه اصلاح..روش ها به خودی خود حامل هیچ گونه ارزش خاصی نیستند. دریک سطوحی بارهای ارزشی در روش ها منتقل می شود ولی روش به خودی خود. بیان کننده هیچ ارزش خاصی نیست.

در این جا پرسش این است که ما وقتی می گوئیم حسین اسوه و الگو است آیا الگو و اسوه روش است یا الگوی ارزش.

عرض من این است که تکلیف روش درفاصله بین ارزش و آرمان با وضعیت و موقعیت روشن می شود یعنی به طور مجرد نمی توان گفت روشی بر روشی رجحان داردو نمی توان به طور مطلق گفت همیشه انقلاب خوب است یا همیشه اصلاح خوب است.

بحث روش ها بحث کاربردی و وسیله ای است بهترین روش آن است که بتواندموقعیت کنونی را به سمت آرمانها ارتقا دهد.روش حد فاصل بین موقعیت سیاسی، اجتماعی و تاریخی با ارزشها و آرمانها است.آیا حسین می تواند معلم روش باشد؟ عرض من این است که نه تنها درباره حسین بی علی(ع) بلکه درباره هیچ یک از امامان و نه تنها درباره امامان بلکه حتی پیامبر اسلام نباید چنین تلقیی داشته باشم که آنهامعلم تکنیک و تاکتیک و معلم روش به معنای ابزار هستند.

گاهی این تلقی از پیامبر و امام خیلی ساده دلانه و سطحی می شود هستند کسانی که می گویندما باید تاکتیک های جنگ را از پیامبر یاد بگیریم درحالی که خودپیامبر تاکتیک جنگ خندق را ازسلمان یاد گرفت.

تاکتیک ها، تکنیک ها و ورش ها یک بعد تجربی دارند و یک بعد موقیعتی و وضعیتی. وضعیت ها و موقعیت ها مشخص می کند که کدام روش بهتر است اگر چنین نبود ما بین روشهای ائمه دچار تناقض می شدیم ما می دانیم حسین بین علی از یک روش خاصی استفاده کرد در حالی که امام صادق از روش دیگری استفاده کرد.

اگر قرار بود امامان معلم تاکتیک، تکنیک و روش باشند که دچار تعارض می شدیم.

حسین به این معنا معلم روش نیست و نمی تواند باشد.کربلا و عاشورا هم معلم روش نیست ونمی توان گفت اگر ما دارای روش انقلابی هستیم به امام حسین مستند کنیم و یا اگر دارای روش اصلاح طلبانه هستیم به روش امام رضا مستند کنیم. این ها همه روشهای مختلف است با توجه به تفاوت متدولوژی و ایدئولوژی با توجه به تفاوت روش با ارزش به گمان من حسین بن علی و عاشورا و کربلا بیش ازهر چیز معلم ارزش است عاشورا یک مدل اخلاقی است و حسین بن علی معلم اخلاق.

اهمیت حسین در این نیست که مبارزه کرد؛ اهمیت حسین به مراتب بیش ازاینکه مبارزه کردن را بیاموزد اخلاق مبارزه کردن را می آموزدبه طوری که علی بن ابی طالب که حسین در متکب او پروش یافته بود معلم حکومت کردن نیست که ما به استناد به علی بین ابیطالب اصل حکومت کردن را اثبات کنیم.

اصل وضروت حکومت که یک امرعقلی است علی اخلاق حکومت کردن را می آموزد. اهمیت علی در این است که ارزشها و اخلاق را فدای قدرت نکرد. همان طور که مشاهده می کنیم هرگونه مبارزه ای با روش و مشی اصلاح طلبانه و با روش و مشی انقلابی در هر صورت اخلاق و رعایت اصول اخلاق و اصولی که حسین در تجربه زنده کربلا به آن پایبند است. نه اصولگرایی لاف زنانه که در جامعه فراوان می بینیم.امروز در جامعه ما این افراد دم از اصول گرایی می زنند ان هم به نام حسین؛ اصول گرایی حسین.اصولا باید مشخص شود چگونه می شود کسی مدعی پیروی از حسین باشد و بعد در راه حکومت و کسب قدرت هیچ قید و بندی را به رسمیت نشناسد. ازشگفتی های روزگار است حسین که روزی حرم مظلومیت بود و همه سر بر این حرم مظلوم می سائیدندبه بیت اصولگرایان بی اصول و منبعی برای خشونت و ترور تبدیل شده.

همین جا من یک نکته را ذکر کنم اصولا تروردر تاریخ اسلام توسط غلات صورت گرفته؛ مبرد در ارکامل داستانی را نقل می کند و می گوید که نزد واصل بن عطا صحبت از بشار بن برد شد.بشار را متکلمان مسلمان منحرف می دانستند.

واصل گفت که اگر نبود که اغتیال خوی غالیه است من می گفتم یکی از پیروانم او را پنهانی بکشد. اصولا غافلگیر کشتن و ترور خصلت غلات بوده است البته ما از صدر اسلام اولین نمونه ترور و غافل کشی را در ماجرای سعد بن عباده داریم که او رادر شام کشتند بعد گفتند که جن ها اوراکشته اند. این خوی غلات بعد از طریق روایات و احادیث توسط غلات و یا صاحبان قدرت که می خواستند مخالفین را با ترور بکشندوارد تاریخ پیامبر هم شد به خصوص طبری که برخوردش با روایات به شدت غیر انتقادی بودو روایتی که از روایان می شنید ثبت کرد.

در تاریخ طبری موارد متعددی به پیامبراسلام منصوب شده آن هم به عنوان ترور و آدمکشی با چه وضع چندش اوری و همین دستمایه ای شده برای مخالفان اسلام.

بعد همین موارد را از تاریخ طبری کنار هم می گذارند و می گویند تروریسمی که سر منشا ترورپیامبر اسلام بوده و جالب است که همین ادعای سخیف و ناجوانمردانه نسبت به پیامبر برای خشونت گرایان و صاحبان قدرت که می خواهند ترور و شکنجه و غافل کشی مخالفان را توجیه کنند تبدیل به منبعی می شود.

برای توجیه عوامل مباشر و سطح پائینی که دست به شکنجه و ترور می زنند که این عمل شما نه تنها غیر شرعی نیست بلکه شرعی و گذاشتن پا جای پای پیامبر است.

گاهی من نمونه های روز گار خودمان را می بینیم که عکس برگردان همین عبارت است.

روایات قلابی

هاشم آقاجری در پایان افزود: عهد و پیمان بستن و جلب اعتماد کردن بعد به او نزدیک شدن و ناجوانمردانه کشتن آیا این در مرام حسین بن علی بوده و در مرام حسین بن علی بوده است ما معتقدیم که بزرگ ترین شاگران مکتب پیامبر شاگردان او هستند و در راس آنها علی و حسین از روی سیره علی و حسین ما سیره پیامبر را می شناسیم. نه از روی سیره غلات و خلفا آن سیره حسین و آن سیره علی از این جا می توان فهیمد که روایت قلابی ساخته شده و از این جا می توان فهمید که صاحبان قدرت و بنیاد گرایان شیعی در روز گار ما که نه ادامه دهندگان حسین که راهیان راه غلات آدم کش در تاریخ هستند می شود منبعی برای توجیه حسین به ما نشان داد که مبارزه و هر روش راه بسته به شرایط سیاسی و اجتماعی با معیار ارزش الخلاق شود و مبارزه برای قدرت توجیهی نمی شود که ما به هیچ وجه ارزشهای اخلاقی را کنار بگذاریم حسین ارزشهای اخلاقی را در کربلا و فای به عهد را آموخته است. نهی از ترور و فک که بر زبان مسلم در خانه هانی و ماجرای عبیدالله بن زیاد جاری شدان جا اگر بنیاد گرایان امروزی بودند می گفتند به دست آوردن حکومت از اوجب واجبات است.حسین و علی به ما این حرف را آموختند که اوجب واجبات حفظ ارزشهای اخلاقی است.چه در حفظ حکومت هیچ ارزشی بالاتر از پایبندی به اخلاق نیست والا اگر حسین می خواست مانند همه مبارزین باشد و علی می خواست مثل همه صاحبان قدرت باشد که دیگر حسین و علی نبودند.

ارزش آنان این است که یکی در متن مبارزه خونین و نابرابر، پایبندی به ارزشهای اخلاقی دارند. برخلاف گفته نیچه که این اخلاق را می گویداخلاق بردگان و یا با دیدگاه منفی که درباره زنان دارد می گوید اخلاق زنان درحالی که این اخلاق، اخلاق بردگان نیست اخلاق آزادگان است اخلاق کسانی است که از بت قدرت و مقام و منصب و جاه پرستی که بدترین خصیصه در طول تاریخ بوده رهایی یافته اند.

بزرگترین جنایتهای تاریخ نه به دست مال دوستان بلکه به دست منصب پرستانی که ممکن بوده است توجهی به زینت وظاهر و تشریقات و ظواهر مادی نداشته باشند انجام شده است.

ظاهر زاهد مابانه با عنصر قدرت پرستانه خیلی خوب همدیگررا پوشش می دهند به خصوص چون قدرت پنهان است و مردم دیر می بینند.

مردم معمولا چشمشان به این ظاهر است و می گویند چه زاهدی است نه خانه دارد نه ویلا دارد نه حسا ب بانکی دارد.

فکر می کنند که دنیا عبارت است از خانه و ماشین و پول.خیر در راس دنیا و دنیا طلبی قدرت پرستی است که ریشه خودخواهی و تفکر ابلیسی و فرعونیت دارد. لذا درس بزرگ حسین بن علی به ما و انسانها این است که در اوج ضعف و نابرابری قدرت باید روش اخلاقی را حفظ کرد.

علی هم به ما گفت از اوجب واجبات حفظ اخلاق است نه حفظ حکومت علی به ما گفت حفظ ارزشها و اصول اخلاقی است نه مبارزه برای غلبه برای دشمن. حسین در گفتمان بنیاد گرایی امروز به ضد خود تبدیل شده است.

می گویندخون جز با خون شسته نمی شود اتفاقا پیامبر و اهل بیت امده بودند که این معادله را به هم بریزند که خون با خون شسته نمی شود.

برخلاف منطق انتقام منطق این که ما چون خواهان ثار حسین هستیم مجازیم هر کاری کنیم نقطه شروع این منطق با کیسانیه بود. که امام سجاد و امام محود باقر از آنها فاصله گرفتند و بنیاد گرایی شیعه تابع مختار و فرقه حربیه و مختاریه است هم به لحاظ ارزش و هم به لحاظ ایدولوژی اگر بررسی کنیم که ایا کربلا نقطه شروع اعتقاد الوهی و تجسد امام در خدا بود یا حرکت کیسانیه 5 سال بعد ازکربلا. امروزه تصویر رسانه های رسمی از عاشورا کژواره وکژ دیسه است.

اصولگرایی حسینی فراتر از انقلاب است وگرنه این ره اصولگرایی گرفتارغول بیابان شدن است.