خالق “موج سبز” در کوچه برلن
مهدی محسنی
علی صمدی احدی، کارگردان ایرانیتباری است که بیست و پنج سال پیش از ایران به آلمان مهاجرت کرده است. آخرین فیلم او “موج سبز” نام دارد که دربارهی اتفاقات پیش و پس از انتخابات ریاستجمهوری مناقشهبرانگیز ۱۳۸۸ ایران است.
علی صمدی متولد ۲۰ بهمن ۱۳۵۰ در شهر تبریز است. وی پس از مهاجرت به آلمان در رشتههای ارتباطات تصویری، علوم اجتماعی و طراحی رسانههای الکترونیک تحصیل کرده است.
دو فیلم پیشین این کارگردان با عنوان «بچههای گمشده» و «سالامی علیکم»، در جشنوارههای مختلف بینالمللی برندهی جوایزی شدهاند. «موج سبز»، آخرین ساخته وی نیز تاکنون توانسته برنده جایزه حقوق بشر نورنبرگ آلمان و پنجمین فیلم منتخب تماشاگران در جشنواره فیلمهای مستند آمستردام (ایدفا) شود.
با علی صمدی احدی در «کوچه برلن» گفتوگو کردهایم که در ادامه می خوانید.
دویچهوله: چه سالی به آلمان آمدی؟
علی صمدی: تاریخ شمسیاش یادم نیست. اما میلادی، آگوست ۱۹۸۵ که ۱۳ سالم بود.
چرا تصمیم گرفتی به آلمان بیایی؟
بیشتر تصمیم خانوادهام بود تا تصمیم خودم. مسئلهی جنگ و اتفاقاتی که اطراف جنگ میافتاد، پدر و مادرم را واداشت که من را به خارج از کشور بفرستند.
فکر میکنی تصمیمشان درست بوده؟
واقعیت این است که آدم نمیتواند بگوید چی میشد اگر من ایران میماندم. در هر صورت اگر ایران میماندم، در شرایطی که الان هستم نبودم. صددرصد یک فرد دیگری میشدم. وقتی به شرایط الانام نگاه میکنم، خب از زندگیم خیلی راضی هستم. از این اتفاقاتی که در زندگیم میافتد، از امکاناتی که در زندگی دارم.
خیلیها تو را شاید با فیلم «سالامی علیکم» بشناسند. قبل از آن چه فیلمهایی ساخته بودی؟
من ۱۳ـ ۱۲ سال در آفریقا کار کردم. حدود پنج یا شش فیلم در آفریقا ساختم. کوتاه و بلند. معروفترینش «کودکان گمشده» بود که در سینماهای آلمان سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ به اکران درآمد. در برلیناله ۲۰۰۵ شرکت کرد و جایزهی تماشاچیهای «پانوراما» و جایزهی بهترین فیلم مستند آلمان را هم گرفت، برای امی هم کاندیدا شد و خیلی موفق بود. بعد تصمیم گرفتم کمی به فرهنگ و زندگی خودم نزدیکتر شوم که «سالامی علیکم» را ساختم.
نمایی از پشت صحنه فیلم «کودکان گمشده»، اوگاندا، ۲۰۰۵
«سالامی علیکم» یک فیلم ایرانیـ آلمانی بود. این توصیف درست است؟
آره. فکر کنم. در حقیقت در مورد ایرانیان مقیم آلمان است. دیدی است از اتفاقات و زندگی ایرانیها در آلمان. از طرف دیگرهم دیدیاست روی آلمانیها از زاویهی دید یک ایرانی مقیم آلمان.
خودت بخشی از آن چه را که در فیلم آمده در آلمان تجربه کرده بودی؟
آره. مثلا آن کاراکترهای اصلی فیلم را از یک قصابی که در “هانوفر” بغل خانهی ما بود، برداشتم. هر وقت میرفتم آنجا، صاحب قصابی به پسرش آن قدر فحشهای رکیک میداد که من خودم از خجالت قرمز میشدم.
نقش پسر قصاب را نوید اخوان بازی کرده که اینجا بزرگ شده، ایرانیـ آلمانی است و در آلمان فعالیت هنری دارد. دربارهی نوید و بازیی که در این فیلم داشت نظرت چیست؟
نوید به نظر من جزو با استعدادترین هنرپیشههای جوان آلمان است. این فرد آن قدر امکانات متفاوت بازی دارد، یعنی همان قدر که به راحتی میتواند یک درام را بازی کند، همان قدرهم میتواند در یک کمدی ایفای نقش کند. میدانی که بالاخره کمدی سختترین فرم فیلم است. یعنی درام خیلی راحتتر از کمدیست. چون کمدی درامیست که تو اجازه نداری بگذاری افت کند و نوید واقعا با یک مهارت خیلی زیاد این نقشاش را در سالامی علیکم بازی کرد و نه تنها در این، بلکه در «زنان بدون مردان» (به کارگردانی شیرین نشاط) یا برای «یک لحظه آزادی» یا در فیلمهایی که در آلمان تولید شده، واقعا کارهای خیلی جالب و خوبی عرضه کرده.
پشت صحنه فیلم «سلامی علیکم». علی صمدی (کارگردان) و نوید اخوان (بازیگر) در این عکس دیده میشوند
آخرین باری که برگشتی ایران کی بود، چه سالی بود؟
آپریل سال پیش آخرین باری بود که به ایران برگشتم. چهلم پدرم بود.
یعنی پیش از اکران فیلم «موج سبز». قبل از اینکه به این فیلم بپردازیم بگو آیا الان این امکان را داری که باز به ایران برگردی؟
این امکان را صددرصد دارم. اما سئوال اینجاست که آیا این امکان را دارم که از ایران هم بیرون بیایم یا نه؟
چرا سراغ حوادث پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ ایران رفتی و فیلم «موج سبز» را ساختی؟
همان طور که من فیلمهای زیادی در مورد آفریقا ساختم، همان طوری که فیلم «کودکان گمشده» را در اوگاندا ساختم، در مورد بچههایی که صدایشان را کسی نمیشنید و بهعنوان یک انسان و بهعنوان یک فیلمساز وظیفهی خودم میدانستم که در مورد این موضوع فیلم بسازم.
نه فقط بهعنوان یک ایرانیالاصل، بلکه بهعنوان یک انسان. حتی بهعنوان یک شهروند آلمانی وقتی قانون اساسی این کشور را میخوانم که ۲۰ پاراگراف اولش فقط در مورد حقوق بشر است، وقتی من این قانون را امضاء و قبولش کردم، وظیفهی خودم میدانم که در این مورد هم کار کنم و چون کارم هم فیلمسازی است، طبیعیست که چنین فیلمهایی بسازم.
انتقاداتی هم به این فیلم وارد شده، برخی می گویند فیلم بیش از حد اصلاحطلبانه است. برخی هم می گویند تم تندی دارد. چقدر این انتقادات را وارد میدانی؟
وقتی من فیلمیرا میسازم، این فیلم یک کار هنریست. انگار دارم یک کتاب یا یک شعر مینویسم. شما شعر را نمیتوانی بیطرفانه بنویسی یا وقتی مجسمهای را میسازی، نمیگویی که این مجسمه باید خنثی و بیطرف باشد. نه، باید در حقیقت از دید شما باشد. این فیلم دید من است و آن اتفاقهایی که افتادند، آن چیزهایی که در موردش جمع کردم، آن صحبتهایی که کردم، آن گفتوگوهایی که شده، آن تصاویری که توانستم به دست آورم، آن بلاگهایی که خواندم، از آنها چکیدهای برداشتم.
وقتی ده یا هجده ماه این اتفاقات در خیابانهای ایران میافتد، در گوشه و کنار ایران، در زندانها و در دادگاههای ایران، شما چه طور میتوانی ۱۸ـ ۱۷ ماه را در ۸۰ دقیقه خلاصه کنی، بالاخره باید چکیدهای بگیری و این که چه کسی این چکیده را میگیرد، متفاوت است.
فیلم برای خیلی از ایرانیها تأثیرگذار بوده. این را میشود در جاهایی که پخش شده دید. برای غیر ایرانیها چه؟ آنها چه واکنشی نسبت به فیلم داشتند؟ آیا توانستند با آن ارتباط برقرار کنند؟
این فیلم در فستیوال «ایدفا» که بزرگترین فستیوال فیلمهای مستند دنیاست شرکت داشت، از میان حدود سه هزار فیلمی که فرستاده شده بود، جزو ۱۵ فیلمی انتخاب شده در بخش مسابقه بود. در این مسابقه هم از میان سیصد فیلم گروههای متفاوت، از سوی تماشاگران به عنوان پنجمین فیلم محبوب فستیوال انتخاب شد. این اتفاق خیلی مهم است. به غیر از این در استرالیا یا سوییس پخش شد و تماشاچیهای آنجا هم خیلی دید مثبتی روی این فیلم داشتند.
فیلم جدیدی در دست ساخت داری؟
بله. پروژهی بعدی من یک فیلم برای بچهها و کودکان است که امیدوارم سال آینده بتوانم درستش کنم.
کمی دربارهی زندگی شخصیات صحبت کنیم. ازدواج کردهای؟
بله.
و بچه؟
یک دختر ۹ ساله دارم.
چه قدر فارسی بلد است؟
اینجا توی آلمان میگویند زبان مادری، نه زبان پدری. واقعیتش این است که مادر ارتباطش با فرزند خیلی قویتر است و مادر دختر من هم آلمانیست و چون در جامعهی آلمانی بزرگ میشود، طبعا زبان آلمانیاش خیلی بهتر از زبان فارسیاش است. ولی من تمامی تلاشم را میکنم که فارسی یاد بگیرد. معلم دارد، کلاس فارسی میرود و دوست و آشناها هم که میآیند با او فارسی حرف میزنند. یک مشکل اساسی که در این قضیه هست، این است که من خودم آخر فارسیزبان نیستم. من آذری هستم. وقتی بچه بود برای دخترم لالایی ترکی میخواندم. هنوزهم که هنوز است، وقتی برای عروسکهایش لالایی میخواند، لالایی ترکیمیخواند.
یک فیلم کمدی ساختی، قبلش یک فیلم مستند ساخته بودی. بعد آمدی سراغ یک مستند سیاسی و الان هم یک فیلم برای کودکان. چه ژانری را میخواهی بهعنوان ژنرا اصلی در فیلم سازیات انتخاب کنی؟
آنچنان تفاوتی نمیگذارم بین فیلم مستند و داستانی و کودکان و اینها. دلم نمیخواهد که من را بگذارند توی یک چارچوب. دلم میخواهد که این چارچوب را همیشه بتوانم بشکنم. چون ما همهمان گاهی اوقات میخندیم، گاهی اوقات گریه میکنیم، گاهی اوقات با بچهها بازی میکنیم، گاهی اوقات صحبتهایی میکنیم که خب خیلی جدیتر از اینهاست. وقتی ما توی زندگی روزمره میتوانیم این طوری زندگی کنیم، این طور رفتار کنیم، خب آرزویم این است که در کارم هم بتوانم این کار را بکنم. واسه همین بیشتر علاقهی من این است که دور تمهایی بگردم که واقعا دغدغهی فکری من هستند و با آنها سروکله میزنم.
به همراه برخی از هنرمندان و فعالان اجتماعی و جوانان ایرانی در شهر کلن آلمان، در تلاش برای راه اندازی یک خانه فرهنگ ایرانیان به اسم “دیوان” هستید. امکان دارد در موردش توضیح بدهی؟
واقعیتاش این است که یکی از سئوالهایی که در فیلم «سالامی علیکم» مطرح شد، این بود که من کجایی هستم، وطن من کجاست و من به کجا تعلق دارم؟ ما، در حقیقت نسل دوم و حتی نسل سوم ایرانیهایی که مقیم اینجا شدند، ارتباط مان با فرهنگ ایران و ایرانی به مراتب دارد کمتر و ضعیفتر میشود.
این طور نیست که ما بگوییم خیلی خب ضعیفتر یا کمتر میشود، مهم نیست. وقتی که سن میرود بالا، آدم دنبال این میافتد که من کجایی هستم و از کجا میآیم. و درحال حاضر در جامعهی ایران با جو سیاسیای که در ایران هست، خیلی سخت است برای بچههایی که اینجا بزرگ میشوند، بروند به زادگاه پدریشان یا اجدادشان و ببینند که چی هست و چه طوری بوده.
برای همین به نظر من یکجایی باید باشد که بتوانند این ارتباط را برقرار کنند با فرهنگ ایران و با فرهنگ ایرانیها، مثلا زبان یاد بگیرند، موسیقی یاد بگیرند، یک کتابخانهای باشد، یک محلی باشد که بتوانند تاریخ ایران را یاد بگیرند، تاریخ ایران را مرور کنند. یک جایی باشد که مثلا از مادربزرگها قصه یاد بگیرند، تخته نرد بازی کنند و کنارش چایی بخورند، فیلم نگاه کنند. این چیزهاییست که در حقیقت جزو آرزوهای ماست و قدمهای اولش را برداشتیم، ولی راه متاسفانه راه درازیست و خیلی نیاز مالی دارد و این نیاز را چه طور بتوانیم برآوردش کنیم، این مسئلهای است که پیش رویمان هست.
منبع: دویچه وله