آخرین و تازه ترین نوشته “محمد قائد” مطلبی در مورد جنبش دانشجویی است. قائد در بند آخر این مطلب آورده است:
خلاصه داستان جنبش دانشجویی اروپا از این قرار بود: ترمیم خرابیهای اروپای بعد از جنگ دوم همراه شد با رفاه و توسعه اجتماعی، افزایش زاد و ولد و شمار بسیار بزرگ جوانان درسخوانده. وقتی در کشورهایی این جوانها گفتند نظام حاکم را نمیخواهند و میل دارند بیرون از ساختار پارلمانی دست به اصلاح امور جامعه بزنند، لیبرالدموکراسی کوتاه آمد و به جوانها فرصت داد وارد گود شوند. دادگستری ایتالیا توانست در حد قابلقبولی مستقل بماند، آلوده به روحیه انتقامگرفتن از ناراضیان نشود، و به دوز و کلکهای هیات حاکمهای اهل لفتولیس مهار بزند. در آلمان، قانون اعلام وضع فوقالعاده هیچگاه به اجرا در نیامد و در فرانسه، در شلوغی تظاهرات خیابانی وسیع ماه مه 1968 فقط یک نفر، آن هم ظاهراً نه با تیر، کشته شد. گرچه با توجه به بافت نسلها در اروپا و پیرشدن جمعیت احتمال یک خیزش بزرگ اجتماعی در آینده بسیار کم است، باید منتظر ماند و دید که اگر بار دیگر جوانهایی طغیان کنند، رادیکالهای سابق و سالمندهای کنونی که بخشی از نظام مستقر شدهاند چه واکنشی نشان خواهند داد. اسمش را هرچه بگذاریم، این بخشی از جزر و مد تمدن و روند تطور جوامع در نتیجه تجربه است.
وای بر ما اگر ببینیم و اعتراض نکنیم
جملیه کدیور در “مکتوب” پس از خواندن مطالبی در خصوص فقر و اختلاف طبقاتی گسترده در ایران نوشته است:
این روزها گاهی خبری را می خوانی و یا می شنوی که تا عمق جان می لرزی و تو که می بینی و می شنوی هیچ کاری از دستت برنمی آید و آنها که کاری از دست شان برمی آید، یا نمی بینند یا نمی شنوند یا… فقر چه ها که نمی کند این روزها. از خودکشی دسته جمعی اعضای یک خانواده، از قتل سایر اعضای خانواده، از خودفروشی تا فروش سایر اعضای خانواده تحت هر عنوان، از فروش کلیه یا سایر اعضای قابل فروش، از…
خبری دیدم به نقل از یک کارمند سازمان ملل در مشهد در تشریح حال دختری 19 ساله با 7 شوهر. دختری که توسط پدر معتادش به یک مرد افغانی به 700000 تومان فروخته شده و مرد افغان که خود قادر به تامین همه پول نبوده، با 6 نفر دیگر در تامین هزینه، شریک شده است و این دختر بخت برگشته هر شب قسمت یک همسر است. نمی دانم در یک مملکت اسلامی که برای همه دنیا نسخه صادر می کند و از رسیدگی به وضعیت شهروندان خود ناتوان است، در این یک نمونه کوچک چه فرد یا نهاد و ارگانی مسئول است. وای بر ما اگر ببینیم و بشنویم و سکوت کنیم و بر آنچه در ایران بر هموطنان مان می رود، اعتراض نکنیم.
تعطیلی امروز از افتخارات خاتمی است
محمدعلی ابطحی در “وب نوشت ها” در مورد سابقه تعطیلی روز وفات حضرت فاطمه این گونه توضیح داده است:
این روز در دوران آقای خاتمی تعطیل رسمی اعلام شد. وقتی آقای خاتمی به سفر قم رفته بود، آیه الله وحید خراسانی که از مراجع بزرگ فعلی است آقای خاتمی را گرفت و به اندرون برد. بعد از مدتی با چشم های پر اشک هر دو بیرون آمدند. آیه الله وحید خراسانی از آقای خاتمی خواسته بود که روز شهادت آن حضرت را تعطیل اعلام کنند و این کار از طریق قانونی صورت گرفت. آیه الله وحید که اگر نه بزرگترین مرجع، حتما از بزرگترین مراجع فعلی شیعه است علاقه خاصی به آقای خاتمی داشت و دارد. معتقد است این کار را از ابتدای انقلاب از همه درخواست کرده و تنها آقای خاتمی به این خواسته پاسخ داده است. واقعاً هم این از افتخارات دولت آقای خاتمی است که هم به وحدت جهان اسلام بسیار اهمیت می داد و هم توفیق داشت به محضر حضرت صدیقه کبری چنین عرض ادبی نماید.
ناامید اما متعهد به ادامه مبارزه
روایت سیامک دهقانپور از آخرین روز انتخابات مقدماتی امریکا که در وبلاگ “از راهروهای کنگره” منتشر شده چنین است:
سناتور دموکرات هیلاری کلینتون روز شنبه کمپین خود را به تعلیق در می آورد و از سناتور براک اوباما رسما حمایت خواهد کرد تا بتواند یکپارچگی حزب را در انتخابات نوامبر حفظ کند. گزارش هایی منتشر شده که گروهی از طرفداران کلینتون برای شکست اوباما قصد پیوستن به کمپین جان مک کین را دارند. سناتور کلینتون در آخرین روز انتخابات همزمان در مانتانا و داکوتای جنوبی موفق شد به یک پیروزی دور از انتظار دست یابد و با ۱۰ درصد اختلاف اوباما را شکست دهد.
این پیروزی آخرین نقطه ی اوج کمپینی بود که پس از پیروزی در اوهایو جان تازه ای گرفت و در پنسیلوانیا، ایندیانا، ویرجینیای غربی، کنتاکی و پورتوریکو با تحمیل شکست هایی سنگین به کمپین اوباما چهره ی یک پیروز را در آخر خط به خود گرفت اما، نتوانست به خط پایان برسد. کلینتون روز شنبه کمپین خود را احتمالا پایان یافته اعلام نمی کند و آن را به تعلیق در می آورد تا بتواند در کنوانسیون حزب دموکرات در ماه اوت کنترل ۱۹۲۶ نمایندگی حدود ۱۸ میلیونی را که به او رای دادند در اختیار داشته باشد. در ساعات پایانی انتخابات سه شنبه در مانتانا و داکوتای جنوبی در حالی که کاندیداتوری اوباما محرز شده بود کمپین کلینتون در مانتانا باناامیدی اما، متعهدانه به فعالیت خود ادامه می داد.
وقف جوان ترها
”منیرو روانی پور” تصمیم گرفته است بخشی از دریافتی خود از انتشاراتی ها را به نویسندگان جوان اختصاص دهد:
می خواهم بنویسم و دستم می لرزد.این اولین بار است که راحت نمی توانم بنویسم.چون ناگهان به سالها پیش رفته ام به سالهایی که حتی نمی توانستم کرایه خانه خود را بدهم و شیفته داستانگویی و داستان نویسی آواره این دیار و آن دیار بودم.اصلا می توانم یک حکایت کوچک را قبل از اینکه به اصل مطلب برسم برایت تعریف کنم…؟ حکایت مردی که سوار براسب بود و به پیاده ای خسته و وامانده رسید اسبش را به او دادتاکمی استراحت کند مرد براسب سوارشدو گریخت و صاحب اسب مات و حیرت زده فریاد زد این را هیچ کجا تعریف نکن تا آئین مردم داری در جهان بر نیفتد…
سالها پیش روزی به نشر چشمه رفتم، حسن کیائیان جویده جویده و آرام به من گفت کسی شش تا چک شش هزار تومانی داده است که به تو بدهم تا بتوانی شش ماه راحت بنویسی و قسم خورد که اورا نمی شناسد و از طریق واسطه ای این چک ها را گرفته است. شراگیم این همان حسن کیائیانی است که بعضی ها به شیوه انتشار کتابهایش اعتراض میکنند؟ باور نمیکنم. من چک ها را گرفتم و او هرگز نه کتابی از من خواست ونه حرفی زد…
توهم در تهران
”یدالله رویایی” از بیماری توهم در جریان روشنفکری این روزهای تهران نوشته است:
در نامه بلندی که نیما یوشیج به شین پرتو، مؤلفِ منظومه های “ ژینوس” و “سمندر” می نویسد، از جمله می خوانیم که :
یکنفرهائی که اخیرا در تهران دیدم، با تمام نشانی هم امرؤالقیس بودند هم شکسپیر و هم کسان دیگر. حال آنکه هر کس با هرعیب و حسنی که دارد، خودش هست. خودهائی هم می بینید که هر کدام مکتبی هستند. چنانکه من در تهران دیدم جوانی را که خودش ماتریالیسم دیالکتیک بود.
توهم امروز در تهران یکنفرهائی می بینی، که خودش رولان بارت است، یا دریدا ست. هم ابوسعید ابوالخیر است هم رمبو. و می بینی جوانی را که خودش پسامدرنیسم است.
در غیاب کاریزما
عباس عبدی در “آینده” در مطلبی تحت عنوان “در غیاب کاریزما” می نویسد:
نکته مهم در تبعیت از کاریزما این است که این سیادت برای شرایط ویژه و نه روزمره و حتی دنیوی است، و با قواعد جاری شناخته شده رفتار لزوماً تطابقی ندارد، از این رو کاریزما میکوشد از درگیر شدن در امور جاری پرهیز کند، زیرا بیتوجهی به چنین کاری موجبات عادی شدن کاریزما و خالی شدن از کارکرد آن میشود.
بدترین حالت برای پیروان وقتی حادث میشود که از یک سو کاریزما را از دست بدهند و فردی را برای جانشین کردن وی در ذهنیت خود نیابند، و از سوی دیگر آمادگی روانی پذیرش انواع دیگر اقتدار از جمله سنتی یا قانونی و عقلانی را نیز نداشته باشند. در چنین وضعیتی در نوعی خلأ و سیالیت قرار میگیرند، که فشار آن کمتر از فشار و تنش ناشی از اصل انتخاب نیست. دقیقاً مثل نوجوانی میماند که تحت سرپرستی پدری مهربان بوده و اکنون پدر خود را از دست داده و نه تنها از حمایت و سرپرستی وی محروم شده و باید روی پای خود بایستد، بلکه چه بسا افراد دیگری را هم باید سرپرستی کند و تحت حمایت خود قرار دهد.
درباره واپسین اثر کاپوشچینسکی
”خسرو ناقد”، آخرین کتاب ریشارد کاپوشچینسکی را بررسی کرده. او در آغاز مطلبش می نویسد:
ریشارد کاپوشچینسکی، گزارشگر سرشناس و نویسنده و پژوهشگر لهستانی را بیشتر با گزارشها و وقایعنگاریهای کمنظیر او از رویدادهای تاریخی قرن بیستم میلادی میشناسند. اما آخرین کتاب او که پس از مرگش و با عنوان “دیگری” انتشار یافته، جنبهای از شخصیت او را بازمینماید که کمتر شناخته شده است.
واپسین اثر کاپوشچینسکی پیرامون مساله دیدار و رابطهیکایک ما با غریبههاست؛ با آنانی که کمتر به ما شباهت دارند؛ با “دیگری”. این کتاب بیشتر به متنی فلسفی درباره یکی از مهمترین پرسشهای عصر حاضر میماند تا آنچه ما از مسافری گزارشگر انتظار داریم که بهعنوان “گزارشگر قرن” شهرتی جهانی دارد و خود را “همسفر هرودت” مینامد.
به این می گویند یک وبلاگ مفید
ترانه علیدوستی هنرپیشه مستعد سینمای ایران که در “خنده و فراموشی” به یک بازی بلاگی دعوت شده، در مورد وبلاگ های دیگران نوشته است. از جمله در مورد وبلاگ “چپ کوک” می نویسد:
سر زدن به چپ کوک همیشه همراه با کشیدن نفسی عمیق است برای روبرو شدن با حرفهای جدی. دانستن آنچه هر از گاهی سر کلاس نوشتار خلاق ـ که چپ کوک معلم آن است- پیش می آید، در کنار تحلیل جامعه شناختی مربوط به آنها برای من خیلی جذاب است. همینطور این نکته که بعد از خواندن مطالبش آدم خودش را وادار می کند نظری در آن رابطه داشته باشد و به موضع خودش فکر کند. به این می گویند یک وبلاگ مفید.