استفان رادمیکر
همایش های ریاست جمهوری نتوانسته است گزینه های مشکل پیش رو در برابر آمریکا برای مهار تهدید هسته ای ایران را مشخص کند. انتخابات آمریکا تنها با متمرکز شدن روی تاکتیک ها، نتوانست به این سؤال پاسخ بگوید: اگر آمریکا در نهایت با ایران گفتگو کند، باید چه چیزی را درخواست کند؟ و اگر ایران موضع ما را نپذیرد، برای رسیدن به منظور باید چه کار کنیم؟
به هرحال برقراری تماس کاملاً قابل پیش بینی است. دولت اوباما احتمالاً با تأکید بر تعلیق غنی سازی اورانیوم، مذاکره با ایران را آغاز خواهد کرد. گردن نهادن به درخواست های شورای امنیت سازمان ملل در ژوئیه 2006 و تکرار چندین بارۀ آن در سال های بعد، هدف مذاکرات تحت سرپرستی اروپائی ها با ایران بوده است. این همان چیزی است که اوباما دولت بوش را به دلیل همراهی نکردن با آن مقصر خوانده است. ایران دائماً درخواست های سازمان ملل و متحدان اروپائی را رد کرده است، تضمینی هم نیست این بار با حضور آمریکا در پشت میز مذاکره، پاسخ متفاوتی شنیده شود. ایران به احتمال زیاد پاسخ منفی خواهد داد و تصور می کند می تواند در نهایت دنیا را به پذیرفتن برنامه غنی سازی خود مجبور کند.
خوب بعد چه؟ بعد از آنکه چندین دیدار ناموفقی برگزار شد، کارشناسان در داخل و خارج دولت نسبت به موضع آمریکا ابراز تردید خواهند کرد. آنها می پرسند: آیا ما چیز زیادی می خواهیم؟ شاید درخواست توقف غنی سازی در سال 2006، وقتی ایران تنها 164 دستگاه سانتریفوژ فعال داشت منطقی تر بود، آیا حالا هم که بیش از پنج هزار دستگاه فعال وجود دارد و تعداد بیشتری هم در حال اضافه شدن است، هنوز این یک درخواست منطقی است؟ بعضی ها می گویند عامل زمان به نفع ایرانی ها درحال سپری شدن است: همانطور که ما مشغول مذاکره هستیم، ایران به استقرار سانتریفوژهای بیشتر ادامه می دهد. بنابراین آیا ما نباید بهترین توافق ممکن را همین حالا بکنیم، حتی اگر به ایران اجازه ادامۀ غنی سازی را بدهد؟
منتقدان، یک موضع منفعلانه برای روا دانستن ادامه غنی سازی تحت مراقبت ویژۀ بین المللی را پیشنهاد می کنند. احتمالاً آنها محدودۀ مشخصی برای مقدار اورانیومی که ایران اجازه دارد غنی سازی کند در نظر خواهند گرفت. یا همانطور که دیپلمات بازنشسته توماس پیکرینگ و دو نویسنده دیگر ویلیام لورس و جیم والش نوشتند: اجازه غنی سازی، به شرط آن که ایران فعالیت های غنی سازی را به یک برنامه بین المللی تحت مالکیت و عملکرد کنسرسیومی از کشورها تبدیل کند.
مشکل اینجاست که سایر کشورهای منطقه نیز می توانند چنین درخواستی داشته باشند؛ نظیر غفلت دولت بوش برای ابراز مخالفت دربرابر ساخت نیروگاه هسته ای ایران در بوشهر. چنین رویدادی، مانع از مخالفت با استقرار هر رآکتور غیر نظامی هسته ای در جاهای دیگر خاورمیانه شد. ما چطور می توانیم به عربستان سعودی و مصر بگوئیم برای توسعه نیروگاه های هسته ای غیر نظامی به ایران اطمینان داریم، ولی به شما نداریم؟
نظیر همین استدلال دربارۀ غنی سازی هم صدق می کند. به محض اینکه غنی سازی توسط ایران را بپذیریم، مهار انجام آن توسط دولت های دوست در منطقه- بگذریم از کشورهای غیر دوست نظیر سوریه- غیر ممکن خواهد بود. نتیجه چنین رویکردی، اشاعۀ آن دانشی است که همواره از آن پرهیز می کردیم.
احتساب مرکز غنی سازی نطنز به عنوان یک مرکز بین المللی غنی سازی، حتی خطرات بیشتری خواهد داشت. شرکای خارجی بر روی یک مرکز غنی سازی ساخته شده با دانش فنی قدیمی و غیر قابل اعتماد سرمایه گذاری نخواهند کرد. آنها به استفاده از دانش فنی مدرن، سیستم مدیریت غربی و دستیابی به بازار صادرات اصرار خواهند ورزید، همان چیزهائی که فقدانشان برنامه ایران را تاحالا به درازا کشیده است. از سوی دیگر، مادامیکه برنامه غنی سازی ایران غیر مشروع باقی بماند و با انتقاد و تردید بین المللی روبرو باشد، نمی تواند به عنوان یک الگوی جالب توجه برای سایر کشورها به کار رود.
به این دلایل، آمریکا نمی تواند به اندازۀ ایران مشتاق دست یافتن به یک توافق باشد و آقای اوباما باید به تهران بفهماند هزینۀ شکست مذاکرات سنگین است. البته وی باید این کار را درحالی انجام دهد که با وعدۀ گفتگوی مستقیم و بدون پیش شرط با ایران، سطح انتظارات را بالا برده است. ممکن است این به بزرگترین چالش جدید برای رئیس جمهور آمریکا تبدیل شود.
منبع: نیویرک تایمز- 1 فوریه