چرا به حسن روحانی رای بدهیم؟ به همان دلایلی که میخواستیم به هاشمی رای دهیم. تنها دو تردید داشتیم: ۱- ظرفیت روحانی برای موجآفرینی و رایآوری و ۲- همراهیاش با کف مطالبات اصلاحگرایان. که هر دو تردید با شروع قوی برنامههای تلویزیونی و موضعگیریهای انتخاباتیاش و واکنش مثبت جامعه کمرنگ شد و با حمایت تمامقد هاشمی و خاتمی از روحانی (که امیدوارم زودتر صورت بگیرد) میتواند از میان برود.
نخستین نامزد مطلوب ما خاتمی بود. بعد از او از دومین نامزد مطلوبمان – هاشمی - حمایت کردیم. هر دو موج بیش از حد انتظار اولیه بلند شد و سوگمندانه به سد عدم ثبت نام و رد صلاحیت خورد. اکنون حسن روحانی از مانع تایید صلاحیت عبور کرده است و میتواند سومین گزینهی مطلوب ما باشد. اگر بتوان با پایمردی، موج سوم مشابهی برای او خلق کرد کامیابیاش ناممکن نیست. اینکه حاکمیت زیر بار نخستین گزینههای مطلوب ما نرفت نشانهی این نیست که دلایل ما برای مطلوبیت آن گزینهها مخدوش یا تلاشمان برای تحققشان ناروا بود. اینکه گزینههای مطلوبتر ما محقق نشد، مجوز این نیست که از گزینههای «ممکنِ» بعدی (که حداقلهای مورد نظرمان را دارند) حمایت نکنیم و میدان را یکسره برای «نامطلوبترین» گزینهها که چشمانداز ترسناکی را برای کشور و منطقه ترسیم میکنند خالی کنیم.
موجهای بلندی که برای دعوت و حمایت از خاتمی و هاشمی به راه افتاد به حضور این دو در رقابتهای انتخاباتی نینجامید ولی به نحو موفقیتآمیزی، علیرغم محدودیتهای فراوان سیاسی و امنیتی، یخهای سیاسی جامعه را آب کرد، تحرک و امید و انسجام نیروهای طالب اصلاح و تغییر را افزایش داد و نیروهای اجتماعی و سیاسیِ اصلاحگرا را بسیج کرد. اصلاحگرایان در انتقال موج حمایت از خاتمی به موج حمایت از هاشمی پختگی و چابکی تحسینبرانگیزی نشان دادند و اگر شورای نگهبان زیر بار رسوایی بزرگِ رد صلاحیت هاشمی نمیرفت احتمالا در انتخابات پیروز میشدند. اگر این چابکی و درایت را یک بار دیگر نشان دهند، دوباره بدون تعلل از لاک ناامیدی خارج شوند و این موج را به پشت کمپین روحانی منتقل کنند، شاید بتوانند در بازی ناعادلانهای که تمامیتگرایان برایشان طراحی کردهاند پیروز شوند.
هاشمی رد صلاحیت شد چون بعد از موجی که در روزهای آخر به راه افتاد معلوم شد رای بالایی میآورد. و روحانی با همان مشی سیاسی تایید صلاحیت شد چون طبق برآورد حلقههای امنیتی رای کافی نمیآورد. اگر بتوان در این دو هفته با حمایت تمامقد هاشمی و خاتمی و طیف گستردهای از ناراضیانِ اصلاحطلب و اصولگرا برای روحانی رأی کافی جمع کرد، برآورد تمامیتخواهان از رأی روحانی اشتباه از آب درمیآید، بازی و طرحشان به هم میخورد، صحنه تغییر میکند و شاید روزنی برای اصلاح باز شود.
خوشسخنی، خوشپوشی، چهرهی جذاب، بیان همهفهم، هوش بالا، حافظهی قوی، سن مناسب، صراحت لهجه، قابلیت درخشش در مناظرهها، جدیت و میل داوطلبانه برای کسب مقام ریاست جمهوری، شباهتهای فراوان با هاشمی (در مشی سیاسی)، استعداد جذب حمایت هاشمی و خاتمی و اصلاحطلبان و بخشی از اصولگرایان معتدل، و اینکه از هاشمی رای منفی بسیار کمتری دارد و در افکار عمومی برچسب ناروای منفی نخورده است، به روحانی امکانات لازم برای موجآفرینی را داده است. اگر روحانی بتواند ضمن استفاده از امتیازات بالا، با طرحی جذاب و قابل دفاع برای یارانهها اعتماد و توجه جامعه را جلب کند، انتخابات را به رفراندوم هستهای بدل کند، روی تقابل با نامزدهای نظامی-امنیتیِ سبزستیز مانور بیشتری بدهد، ائتلافِ حامیانِ مدیریتِ خردگرا و غیرنظامیِ کشور را نمایندگی کند، و در این دالان تاریکِ وحشت، پنجرهی امیدی بگشاید، شانساش برای پیروزی افزایش خواهد یافت.
آنچه در یادداشت کوتاهِ قبل با عنوان “دو عامل ضروری برای پیروزی هاشمی” آورده بودم برای روحانی هم صادق است و آن را تکرار نمیکنم. علاوه بر آن دو عامل، به باور نگارنده، دو “کلید” پیروزی روحانی از این قرار است: ۱- توفیق در انتقال موج حمایت از هاشمی به حمایت از روحانی و ۲- اندیشیدن تمهدیدات جدی برای مهار مهندسی انتخابات.
۱- هدایت موج حمایت از هاشمی به حمایت از روحانی
روحانی باید بتواند به جامعه بقبولاند که “هاشمیِ ۲” است. رأی بالای هاشمی و موج حمایت غیرمنتظره و وسیع از او قابل فروکاهش به حمایت اصلاحطلبان و سبزها نبود. این موج حاصل همافزاییِ نیروی ناراضیانِ سیاسی و اقتصادی، اصلاحطلبان، سبزها، بخشی از اصولگرایان، بازار و تحصیلکردگان و روحانیت بود که در یک چیز مشترک بودند: «ترس و نگرانی و وحشت از آینده». این وحشت و نگرانی با رد صلاحیت هاشمی حتی افزایش یافته است و میتواند مولد موجی دیگر برای روحانی شود، واگرنه به ناامیدی مخربی بدل خواهد شد. موجآفرینی در کمتر از دو هفته نیاز به جذابیتهای شخصی، بیان گیرا و موثر و ظرفیت کافی برای جلب حمایت طیفی به گستردگیِ حامیانِ هاشمی دارد که در حسن روحانی بسیار بیشتر از محمدرضا عارف دیده میشود.
علل اصلی حمایت غیرمنتظره از هاشمی همچنان برقرار است: نگرانی از بیثباتی و نوسانهای اقتصادی، ترس از تحریمهای اقتصادی شدیدتر، وحشت از آشوب اقتصادی احتمالی، نگرانی از تهدیدهای امنیتی و نظامیِ خارجی، ترس از فرجام فرسایش مشروعیت سیاسی، وحشت از نتایج تداوم/تشدید بحران کارآمدی، ترس از پیشروی نظامیان در دولت و ارکان حاکمیت، نگرانی از عاقبت “بحران جانشینیِ” احتمالی در چهار/هشت ساله آینده و ترس از ریاست جمهوری جلیلی. اگر بتوان با حمایت مرئی هاشمی و خاتمی، امید به رایآوری روحانی را افزایش داد و او را به عنوان “هاشمیِ جوانِ تاییدصلاحیتشده” به جامعه شناساند و باوراند، همهی این عوامل میتوانند موج بلند دیگری را بسازند.
اگر مثلا هاشمی زودتر و صراحتا بگوید: “از هر کس میخواست به من رأی بدهد دعوت میکنم به همان دلایل به روحانی رأی بدهد” یا خاتمی بگوید: “از همهی حامیان اصلاحات درخواست میکنم برای نجات کشور به روحانی رأی دهند” یا خود روحانی در پیامی ویدیویی و کوتاه بگوید: “جهتگیریهای دولت من شبیه دولتی است که قرار بود هاشمی تشکیل بدهد و برای پیروزی به رأی و حمایت همهی آنها که میخواستند به هاشمی رأی بدهند نیاز دارم” زمینه برای خیزش این موج آماده میشود. حمایت خاتمی و هاشمی هم میتواند مشارکت را به بالای ۷۵ درصد افزایش بدهد و هم سهم روحانی را از آراء مأخوذه بیشتر کند. نظرسنجیها نشان میدهد بخشی از سبد رأی احتمالیِ روحانی با قالیباف مشترک است. برای رقابت با قالیباف و تمایز از او، مهمترین ابزار روحانی تکیه بر مضامین اصلاحگرایانه و حمایتِ هاشمی و خاتمی و اصلاحطلبانِ سبز است.
پیشبینی نگارنده این است که روحانی در مناظرهها و برنامههای تلویزیونی به تدریج قویتر و رایسازتر ظاهر خواهد شد و هاشمی و خاتمی هم علناً در نهایت به حامیان او خواهند پیوست، اما شاید دیر باشد. برای خیزش زمانبرِ این موج انتخاباتی هر چه زودتر به سرمایهی نمادینِ هاشمی و خاتمی نیازمندیم. حمایت زودهنگامترِ خاتمی و هاشمی بر اصلاحگرایانهتر شدن مواضع روحانی و ترکیب “دولت وحدت ملی”اش هم تاثیر خواهد گذاشت. به باور نگارنده مواضع شنیدنی روحانی در روزهای اخیر در باب تلاشاش برای پایان حصر و آزادی زندانیان سیاسی، دفاع مکررش از کارنامهی دولت هاشمی و خاتمی، و انتقادات صریحاش به مدیریت اقتصادی و سیاسیِ کنونی، موجب خواهد شد که بدنهی اصلاحطلبان کشور هم در نهایت از او حمایت کنند، ولی باز شاید روزهای آخر برای این حمایت دیر باشد. اگر اصلاحطلبان بخواهند از پیروزی رقبای روحانی و پیامدهای نگرانکنندهاش برای ایران پیشگیری کنند باید هر چه زودتر وارد گود شوند و حمایتشان را به روزهای آخر موکول نکنند. به اعتبار و سرمایهی اجتماعیِ گروههای مرجع و اصلاحطلبان در همین روزهای اول نیاز است.
برای انتقال موج حمایت از هاشمی به پشت روحانی سه اتفاق ضروری است: ۱- حمایت صریح و علنی و هرچهزودهنگامترِ هاشمی و خاتمی از روحانی ۲- اینکه روحانی متوجه باشد برای پیروزی باید بخش بیشتری از حامیان هاشمی و خاتمی را با شاهجملههای کلیدی در سخنرانیها و برنامههای تلویزیونی جلب کند (مواضعی که هم با محذوریتهایش سازگار باشد و هم ناراضیانِ سیاسی و اقتصادی را راضی کند) و ۳- اینکه “ما” - بدنهی اجتماعی حامی اصلاحات سیاسی و اقتصادی – روحانی را زودتر به عنوان نامزدمان بپذیریم و حمایت کنیم. روحانی اگر با خیزشی اجتماعی حمایت شود خودش هم ناگزیر از تغییر است. فراموش نکردهایم که حتی میرحسین موسوی هم در اولین بیانیههایش خود را اصلاحطلب نمینامید. جامعه او را در آغوش کشید و او هم همراهی و تغییر کرد. موسویِ ۸۹ همان موسویِ ۸۷ و ۶۸ نبود. هاشمیِ ۹۲ را نیز “جامعه” پذیرفت و ساخت. خاتمیِ ۷۶ هم حتی چند روز قبل از انتخابات امید پیروزی نداشت.
انتخابات در ایران فرصتی بیبدیل برای ساختن “سرمایههای نمادین” سیاسی است که برای بسط دموکراسی و توسعه در ایران از مهمترین سرمایههای کمیاب جامعه محسوب میشوند. در ۷۶ و ۸۰ خاتمی را ساختیم. در ۸۸ موسوی را. و در ۹۲ هاشمی را. روحانی هم در همین چند روز نشان داد که استعداد این را دارد که در کارگاه انتخابات امسال با حمایت زودهنگام هاشمی و خاتمی و جامعه به سرمایهای نمادین برای اصلاحگرایانِ ایران تبدیل شود (حتی اگر در انتخابات پیروز نشود).
۲- تمهیدات جدیتر برای صیانت از آراء در برابر مهندسی
اگر روحانی بتواند خود را به عنوان “هاشمیِ ۲” به جامعه بشناساند و موج اجتماعی مشابهی را بخیزاند، باید بکوشد در چارچوب قانون برای مهار مهندسی انتخابات چارهاندیشیِ عملیاتی کند. واقعیت این است که ستادهای موسوی و کروبی در سال ۸۸ برای صیانت از آراء و مستند کردن تخلفات و پیشگیری از آن با استفاده از ابزارهای قانونی چندان قوی عمل نکردند. بسیاری از ناظران ستادها کارت ورود به حوزه اخذ رای را دریافت نکردند و بعد از قطع سامانهی پیامک و خطوط تلفنِ ستاد، امکان گردآوری گزارشهای بقیهی ناظران نیز فراهم نشد و راههای جایگزین پیشبینی نشده بود. جدیت و قاطعیتِ بیشتر برای گرفتن کارتهای ناظران روحانی بر سر صندوقها و برنامهریزی برای چند راه جایگزین ارتباط شفاف و قانونی با ناظران برای گردآوری گزارشها ضروری است. استفادهی چندلایه از پیامک، موبایل، تلفن منزل، ایمیل، پورتالهای مجازی و ارتباط حضوریِ هرمی برای گردآوری گزارشهای ناظران امکان پیشگیری از پارهای تخلفات، اظهار نظر معتبر دربارهی میزان سلامت انتخابات و پیگیری مستند شکایات از مجاری قانونی را به ستاد روحانی میدهد. کارشناسان آمار میتوانند با داشتن نتایج دقیقِ فقط ۷۰۰ صندوق با تقریب بسیار خوبی نسبت به سلامت انتخابات داوری کنند و گردآوری چندلایهی اطلاعات ۷۰۰ صندوق کار ناشدنیای نیست. مرئی شدن رأی روحانی (به خصوص در شهرهای بزرگ) در روزهای پیش از انتخابات و اینکه خود جامعه ببیند و باور کند روحانی برندهی انتخابات است هم میتواند هزینهی مهندسی انتخابات را افزایش دهد و به روحانی برای افزایش سلامت انتخابات کمک کند.
هدف “تحریم فعال” انتخابات (بر فرض امکان و مطلوبیت) نشان دادنِ نارضایتی جامعه یا رسوا کردنِ انتخاباتی است که سلامت و آزادیِ کاملش زیر سوال است. اما این دو هدف از پیش تامین شده است (به خصوص از سال ۸۸ و پس از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی) و هم حاکمیت، هم جامعه و هم جهان از این نارضایتی و اعتراض به انتخابات غیرآزاد در جامعهی ایران باخبر است. حال که تحریم فعال گسترده و موفقِ انتخابات به دلایل متعدد در شرایط کنونی نه ممکن است و نه هدفِ از پیشتامیننشدهای دارد، باید دید در جهت اهداف اصلاحیمان “رأی دادن ما” تاثیر بیشتری دارد یا “رأی ندادمان”. به نظر روشن میرسد که در این انتخابات رأی دادن به روحانی بسیار بیش از رأی ندادن، بازی تمامیتخواهان را بر هم میزند و تحریم انتخابات راه جلیلی را هموار میکند.
علیاکبر هاشمی رفسنجانی در بیانیهای که پس از رد صلاحیتاش منتشر کرد به درستی از لزوم تشکیل ائتلاف فراگیر اصلاحطلبان و اصولگرایانِ خردگرا برای نجات کشور سخن گفت. رأی بالاترِ روحانی (حتی اگر رئیس جمهور نشود) اولین گام موثر برای شکلگیری این ائتلاف است. برای سیاستورزان اخلاقی، آنچه میتواند به بهبود زندگی شهروندان، کاستن رنجهایشان و پیشگیری از تهدیدهای بزرگ اقتصادی، امنیتی و سیاسی بیانجامد بر هر ملاحظهی درونجناحیِ دیگری اولویت دارد. مسألهی اصلی امروز نه “پروندهی هستهای” و نه نسبت نامزدها با “جنبش سبز”، که “پیشگیری از بحرانهای اقتصادی و امنیتی با پیامدهای چنددههای” است. اگر حامیانِ بسط عقلانیت در مدیریت کشور و برونرفت از وضعیت “تعلیق” و “وحشت از آینده” (اعم از اصولگرا و اصلاحطلب و فرااصلاحطلب) زودتر وارد میدانِ حمایت از روحانی در مرحلهی اول انتخابات نشوند، شاید مجبور شوند از ترس ریاست جمهوریِ جلیلی، در مرحلهی دوم انتخابات حتی به رای دادن به ولایتی/قالیباف هم فکر کنند. پیروزی روحانی، بیش از خودش، به هاشمی و خاتمی و “ما” بستگی دارد. به مداخلهی جامعه. از همین امروز.
به نقل از صفحهی فیسبوک نویسنده