بارش اولین برف در بسیاری از نقاط جهان مصادف بود با اکران فیلم هایی از بزرگان سینما چون آندری وایدا، ورنر هرتزوگ و جان بورمن که خونی گرم و تازه را در رگ های عشاق سینما تزریق کرد. این شماره اختصاص دارد به معرفی هفت فیلم از این کارگردانان برجسته و فیلمسازانی چون گوین هود-سازنده فیلم زاتسی برنده اسکار بهترین فیلم خارجی سال گذشته- و لوران هربیه-دستیار آلن رنه در آخرین فیلمش- که شکل دهندگان سینمای فردایند….
فیلم های روزسینمای جهان
کاتین Katyn
کارگردان: آندری وایدا. فیلمنامه: آندری مولارچیک، آندری وایدا. موسیقی: کریشتف پندرچکی. مدیر فیلمبرداری: پاول ادلمن. تدوین: ماگدالنا دیپونت. طراح صحنه:کامیل پرژلچکی. بازیگران: آرتور ژمیوسکی[آندری، سروان هنگ هشتم کراکو]، مایا اوستاژوسکا[آنا، همسر آندری]، مایا کوموروسکا[مادر سروان]، ولادیسلادو کوالسکی[پدر سروان، استاد دانشگاه کراکو]، یان انگلرت[ژنرال]، دانوتا اشتنکا[همسر ژنرال]، آندری چورا[یرژی، ستوان هنگ هشتم کراکو]، پاول مالاژنیسکی[ستوان خلبان]، ماگدالنا چیلچکا[آنی یژکا، خواهر ستوان خلبان]، آنی یژکا گلینسکا[ایرینا، خواهر ستوان خلبان]، سرگئی گارماژ[افسر روس]، کریشتف کولبرگر[کشیش]، کریشتف گلوبیش[پروفسور شیمی]، آنا زادوان[عروس آنا]، آنتونی پاولچیکی[تادیوش، پسر خاله آنا]. 118 دقیقه. محصول 2007 لهستان.
با آغاز جنگ دوم جهانی و حمله نیروهای نازی به لهستان، در 17 سپتامبر 1939 با دستور استالین نیروهای شوروی نیز پا به خاک لهستان می گذارند. این واقعه سبب اسارت افسران لهستانی به دست ارتش شوروی می شود. آنا همسر سروان آندری هنگ هشتم کراکو که در انتظار بازگشت شوهر خویش است، مدتی بعد با دریافت لوازم شخصی و نشانه هایی از وی درمی یابد که شوهرش به دست روس ها کشته شده است. همسر ژنرال نیز در آوریل 1943 پس از یافته شدن گوری دسته جمعی توسط نازی ها در جنگل کاتین می فهممد که شوهرش به دست شوروری ها کشته شده است. سکوت و دروغ های فراوان درباره این جنایت قلب آنی یژکا خواهر ستوان خلبان را جریحه دار کرده، و مصمم است تا سنگ یادبودی برای برادرش در گورستان شهر برپا کند. اما بسیاری او را از این کار برحذر می دارند. تنها بازمانده افسران لهستانی ستوان یرژی است که مجری گوش به فرمان روس ها شده و سرانجام خودکشی می کند…
چرا باید دید؟
ماجرای قتل عام افسران لهستانی توسط شوروی ها یکی از وقایع تلخ قرن بیستم است. مرگ کسانی که حاضر به پذیرش سلطه بیگانه نبودند و تا چندین دهه کوشش شد تا بر حادثه کشتار آنان توسط مقامات دولتی پرده ای از فراموشی کشیده شود. پس از گذشت نیم قرن، بزرگ ترین کارگردان سینمای لهستان به سراغ این واقعه رفته و از ورای داستانی درباره سه زن به کالبدشکافی آن می پردازد. فیلم درباره سه زن است که نزدیکان شان قربانی این جنایت های مخوف شده اند. کسانی که پدر، همسر، پسر یا برادری را در قتل عام افسران لهستانی به دست افراد NKVD در جنگل کاتین از دست دادند. اما فیلم وایدا فقط درباره مستندات تاریخی نیست، هر چند مانند بسیاری از فیلم هایش بخشی از یک واقعه تاریخی و مستند را به نمایش می گذارد. کاتین قصه استمرار خاطره و پاسداشت حقیقت است. تلاش برای کنکاش درباره واقعه ای خونبار، وحشی گری یک رهبر ایدئولوژیک و سعی در درک این واقعه به هنگام وقوع و تاثیر آن در سرنوشت آدم های این جامعه پس از اتمام جنگ دوم جهانی…
کاتین آخرین ساخته آندری وایدا متولد 1926 است، کسی که پدرش سروان یاکوب نیز در جنگل کاتین به قتل رسید. وایدا از اشغال نازی ها جان به در برد و بعدها در کراکو سینما خواند و اینک در 80 سالگی پر افتخارترین فیلمساز کشورش محسوب می شود. اما کاتین چیزی بیشتر از ادای دین وی به خاطره پدر و همقطاران اوست. یک فیلم 6 میلیون دلاری و گران قیمت برای سینمای لهستان و نماینده رسمی آن در مراسم اسکار آتی که قرار است تلنگری باشد بر وجدان جمعی یک ملت و نگذارد دوره هراس انگیز استالینیسم و استیلای شوروی بر اروپای شرقی را از یاد ببرند. او درباره آزاد و لزوم پاسداری از آن سخن می گوید، از چیزی که امیدوار نبودند آن را به چشم خود مشاهده کنند: ”امید آن را نداشتیم که یک روز شاهد سقوط اتحاد جماهیر سوسیالیستی باشیم یا دیدین لهستان به عنوان کشوری آزاد”.
وایدا بر خلاف بسیاری از برندگان اسکار افتخاری برای 5 دهه فیلمسازی موفق، در طول هفت سال گذشته به افق های تازه ای دست یافت. آخرین فیلمش انتقام [2002] مورد توجه منتقدان دنیا قرار گرفت و به زودی کاتین نیز پس از آغاز اکران جهانی اش دوستداران وی را با فیلمی ساده، گرم و گیرا از سازنده خاکستر و الماس و فیلم های برجسته دیگر رو در رو خواهد ساخت. وایدا در این فیلم به اوج سادگی در روایت و قاب بندی دست می یابد. انتخاب شیوه سیاه و سفید برای تولید چنین اثری فقط یک راه برای متفادت نمایی نیست. بلکه نماینده نوعی نگاه است. اگر این فیلم تماماً رنگی بود، یقیناً تاثیر فعلی را نداشت. کار وایدا با رنگی و سیاه و سفید برجسته تر از دستاورد اسپیلبرگ در فهرست شیندلر است و موسیقی تکان دهنده و اصیل کریشتف پندرچکی نیز بر غنای تصاویر کاتین می افزاید. تصور نمی کنم تماشای چنین فیلم برجسته ای از کارگردانی مشهور و اسطوره ای زنده، نیاز به توصیه از طرف همچو منی داشته باشد!
ژانر: درام، تاریخی.
دم ببر The Tiger’s Tail
نویسنده و کارگردان: جان بورمن. موسیقی: استیون مک کئون. مدیر فیلمبرداری: سیموس دیسای. تدوین: ران دیویس. طراح صحنه: میو پیترسون. بازیگران: برندان گلیسون[لیام اولیری]، کیم کاترال[جیم اولیری]، کیان هیندز[پدر اندی]، شو نمک گینلی[دکلن موری]، آنجلینا بال[اورسولا]، کتی بلتن[سالی]، دنیس کانوی[برتی برنان]. 107 دقیقه. محصول 2006 ایرلند. برنده جایزه بهترین فیلمبرداریو بهترنی موسیقی و نامزد جوایز بهترین بازیگر زن نقش مکمل/سینید کیوزاک، بهترین طراحی لباس، بهترین کارگردانی، بهترین گریم، بهترین صدابرداری از مراسم فیلم های سینمایی و تلویزیونی ایرلند.
لیام اولیری، مدیر یک شرکت توسعه و عمران- که در دوره رونق اقتصادی معروف به دم ببر یا ببر سلتی ثروتمند شده برنده جایزه بازرگان سال ایرلند می شود. او با همسر و پسرش زندگی مرفه و آرامی را می گذراند، اما در پس این ظاهر همه چیز در حال فروپاشی است. آخرین طرح وی- ساختن یک استادیوم عظیم- بیش از اندازه طولانی شده، پسرش از او و افکار کاپیتالیستی اش نفرت دارد و شبح همزادی خشمگین لیام را تعقیب می کند. پیامد رویارویی های چندباره با این همزاد، پرس و جوی لیام درباره گذشته خویش است. این تحقیق لیام را به سوی حقیقتی پنهان رهنمون می سازد و می فههمد زنی که او را همیشه خواهرش می پنداشته، مادر واقعی اوست و برادر دوقلویی هم دارد…
چرا باید دید؟
دوره رونق اقتصادی چشمگیر ایرلند در آغاز دهه 1990 معروف به ببر سلتی [Celtic Tiger] یا معجزه اقتصادی ایرلند با فرا رسیدن قرن تازه دچار رخوت و کندی شد و فقط در سال 2003 بار دیگر اوجی تازه یافت. این دوره ایرلند را تبدیل به یکی از ثروتمندترین کشورهای اروپا کرد، در حالی که تا پیش از آن ایرلندی ها از فقری نسبی رنج می بردند. اما سیاست بازار آزاد نظام سرمایه داری بسیاری را خوش نیامد و با وجود رفاه به دست آمده، بسیاری از جوانان به سوی آموزه های سوسیالیستی کشیده شدند. در حالی که دنیا هنوز از شوک ناشی از سقوط بزرگ ترین سیستم سوسیالیستی موجود رهایی نیافته بود.
جان بورمن متولد 1933 لندن، سازنده شاهکارهایی چون درست به هدف، جهنم در اقیانوس آرام، نجات یافتگان، امید و افتخار، ژنرال و زاردوز با فیلمی درباره رنج های رونق اقتصادی کشورش بازگشته است. فیلمی درباره بحران هویت و قهرمانی که از آن رنج می برد. کسی مانند ببری که از لگد شدن پایش به خرخر افتاده، اما دندانی برای دریدن ندارد!
احساس گناه ناشی از زیستن زندگی شخصی دیگر، کنایه بورمن به زندگی مدرن در ایرلند است. اولیری و همه ایرلندی همچون او باید راهی سفری برای شناخت خود شوند و بدیهی است که چنین کاری خالی از مخاطره نیست. بورمن در این فیلم دستاوردهای نئولیبرالیسم و سیاست متکی بر بازار آزاد را زیر سوال می برد، اما آلترناتیوی چون سوسیالیسم را نیر توصیه نمی کند. شاید تلفیقی از سوسیالیسم و دموکراسی چاره ساز به نظر بیاید، ولی بورمن ترجیح می دهد تا به آسیب شناسی شخصی و جمعی چنین نظام های دلخوش باشد. قهرمان یا بهتر بگوییم ضد قهرمان او در مقابله با پسرش-در آغاز فیلم- او را به خاطر دل بستن به سوسیالیسم و زیستن در محیطی بورژوایی در دل دستاوردهای کاپیتالیسم ریشخند می کند. اما در پایان بورمن و اولیری انگشت اتهام خود را متوجه جامعه طبقاتی خودخواهی می کنند که جز به رفاه به هیچ چیز دیگری فکر نکرده است. دم ببر هر چند نشانه هایی از کارهای پیشین بورمن را با خود دارد و از فیلمبرداری خوب سیموس دیسای بهره مند است، اما برابیهوده خواهد بود اگر آن را با تریلرهای دهه هفتادی اش مقایسه کنیم. با این دیدار از فیلمی که به کنکاش درباره واقعه ای چنین مهم در تاریخ معاصر[که مشابه آن هم اکنون برای ببرهای جنوب شرقی آسیا-هنک کنگ، تایوان، کره جنوبی و سنگاپور-در حال رخ دادن است] پرداخته، خالی از هیجان نیست. بازی های خوب و کارگردانی بی نقص بورمن نیز نیازی به تعریف ندارد!
ژانر: درام، راز آمیز، مهیج.
اجرا Rendition
کارگردان: گوین هود. فیلمنامه: کلی شین. موسیقی: پل هپکر، مارک کیلیان. مدیر فیلمبرداری: دیون ببه. تدوین: مگان گیل. طراح صحنه: بری رابیسون. بازیگران: عمر متوالی[انور الابراهیمی]، ریس ویترسپون[ایزابلا فیلدز-الابراهیمی]، جک جایلنهال[داگلاس فریمن]، پیتر سارسگارد[الن اسمیت]، آلن آرکین[سناتور هاوکینز]، مریل استریپ[کورین ویتمن]، ایگال نائور[عباسی فاوال]، محمد خائوس[خالد]، زینب ئوکاش[فاطمه فاوال]. 120 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، آفریقای جنوبی. برنده جایزه بهترین فیلم داستانی از جشنواره میل ولی.
پس از ناپدید شدن انور الابراهیمی هنگام در پرواز آفریقای جنوبی به واشنگتن، همسر آمریکایی تبارش ایزابلا فیلدز شروع به جستجو برای یافتن وی می کند. همزمان داگلاس فریمن مامور اطلاعاتی نیز که برای تحقیق در زمینه فعالیت های تروریستی به مصر رفته، بعد از نجات یافتن از یک بمب گذاری انتحاری، مامور نظارت در بازجویی یکی از مظنونین توسط پلیس مصر می شود. این مظنون کسی نیست جز انور الابراهیمی که پس از بازداشت در فرودگاه واشنگتن، به زندانی در خارج از آمریکا منتقل و سپس به سازمان اطلاعات مصر تحویل داده شده است. داگلاس ناظر بازجویی از الابراهیمی توسط عباسی فاوال می شود. به موازات این کار، ایزابلا نیز از دوستی قدیمی به نام آلن اسمیت - که در دفتر سناتور هاوکینز کار می کند- کمک می خواهد. تحقیقات اسمیت ثابت می کند که انور توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به خارج از آمریکا منتقل شده است. از سوی دیگر عباسی فاوال نیز دخترش فاطمه است که مدتی پیش بی خبر خانه را ترک کرده است و به زودی راه همه این افراد ناخواسته با همدیگر تلاقی می کند…
چرا باید دید؟
گوین هود متولد 1963 با فیلم قبلی اش زاتسی[برنده اسکار بهترین فیلم خارجی] شناخته شد. وکیل سابق که پس از تحصیل سینما در دانشگاه کالیفرنیا به فیلمسازی روی آورد و از سال 1998 با فیلم مغازه دار شروع به کارگردانی کرد. هر چند مغازه دار و فیلم های بعدی او یک آدم منطقی[1999]، در صحرا و میان طبیعت وحشی[2001] موفق به کسب جوایزی مهم و با ارزش از جشنواره های بین المللی شدند، اما نمایش زاتسی[تبهکار] شهرت جهانی را نصیب او کرد. فیلمی بر اساس داستانی از آتول فوگارد که به چند روز از زندگی تبهکاری جوان در ژوهانسبورگ می پرداخت. بنابراین انتخاب داستانی درباره تروریسم بنیادگراین مسلمان برای دستمایه اولین فیلم آمریکایی اش کمی دور از ذهن بود. با این حال هود تلاش کرده تا قصه را به شکل دلخواه خود-چه از نظر روایی و چه از جهت مضمونی- روایت کند. هدف وی بیشتر سرزنش کسانی است که داعیه مبارزه با تروریسم را دارند و در این راه حاضر به زیر پا گذاشتن تمامی اصول انسانی و دموکراتیک هستند. اجرا یک فیلم ضد بوش و مخالف تفکرهای اوست. خطر تروریست های مسلمان را به هیچ نمی گیرد، و ترجیح می دهد تا نگاهی از درون نیز به آن بیندازد. سبعیت موجود میان هر دو طرف، به موازات روابط عاطفی چند زوج متعلق به گروه های مخالف و متفاوت از نظر فرهنگی، باعث فروپاشی و بعدها بازسازی اخلاقی شان می شود. همین امر اجرا را تا حد یک درام عاشقانه پر هیجان با پس زمینه سیاسی تقلیل می دهد، اما فراموش نباید کرد که استادانی چون گاوراس نیز این حیطه را بارها آزموده اند[مثلاً گمشده] و گاه نتایج مثبتی نیز به چنگ آورده اند. شاید بشود کلیدی ترین مسئله اجرا و گوین هود را مذمت شکنجه و کلاً روش های برخورد با رفتار ضد اجتماعی و ضد انسانی دانست. استدلال های کسانی چون کورین وایتمن که انجام کارهایی چنین کثیف را متضمن ایجاد و حفظ امنیت می دانند، محلی از اعراب ندارد. اگر کمی خوش بینی به خرج بدهیم، می شود اجرا را به عنوان فیلمی صادق علیه سیاست های بوش از هالیوود قبول کرد. در غیر این صورت می توانید آن را به عنوان درامی پر تعلیق از تلاش های یک زن برای رهانیدن شوهر بیگناهش ببینید!
ژانر: درام، مهیج.
جناب سرهنگ Mon colonel
کارگردان: لوران هربیه. فیلمنامه: ژان کلود گرومبرگ بر اساس داستانی از کوستا گاوراس و رمان فرانسیس زامپونی. موسیقی: آرمان آمار. مدیر فیلمبرداری: پاتریک بلوسیه. تدوین: نیکول برکمان. طراح صحنه: رامدان کاسر. بازیگران: الیویه گرومه[سرهنگ دوپلن]، رابینسون استیونن[ستوان گای روسی]، سسیل د فرانس[ستوان گالوا]، شارل آزناوور[پدر روسی]، برونو سولو[کمیسر ریداشر]، اریک کاراواجا[رنه آسنسیو]، ژرژ سیتادیس[سروان روژه]. 110 دقیقه. محصول 2006 فرانسه، بلژیک. نام دیگر: The Colonel
سرهنگ دوپلن، چند دهه پس از استقلال الجزایر در خانه اش به قتل می رسد. ستوان گالوا ماموریت می یابد تا درباره قتل وی تحقیق کند. تنها سرنخ او نامه هایی حاوی یادداشت های روزانه فردی به نام ستوان گای است، که توسط فردی ناشناس فرستاده می شود. ولی ستوان روسی فردی است که سال ها قبل در 1956 تحت فرمان سرهنگ دوپلن در الجزایر خدمت کرده و در پرونده های ارتش به عنوان مفقود الاثر از وی نام می برند…
چرا باید دید؟
گذشت چند دهه از استقلال الجزایر و نبردهای خونین میان استقلال طلبان این کشور با نیروهای فرانسوی سبب نشده تا از زخم های آن نبردها خون نچکد. پس لرزه های این حوادث خونین، روان جمعی هر دو ملت را رنج می دهد. و هر دو طرف می کوشند تا مرهمی برای این زخم ها بیابند. سال گذشته روزهای افتخار[رشید بوشارب] کوشید تا از اهالی مستعمرات فرانسه اعاده حیثیت کند واین بار جنجالی ترین فیلمساز فرانسوی/یونانی[کوستا گاوراس] تلاش کرده تا جبهه مقابل و نقطه نظرات اش را زیر ذره بین بگذارد. بدیهی است که وقتی گاوراس در مقام فیلمنامه نویس و تهیه کننده جناب سرهنگ حضور دارد، باید منتظر فیلمی افشاگرانه درباره جنگی کثیف باشیم. جناب سرهنگ به همه این انتظارها به شکلی مثبت پاسخ می دهد و محاکمه طرز فکری است که سبب بروز و طولانی شدن چنین نبردی شد. تفکری که هیچ گونه مخالفتی را برنمی تابید و دست به امحای افراد جبهه خودی نیز می کرد. جناب سرهنگ فقط تسویه حساب پدر گای با سرهنگ دوپلن نیست، بلکه تسویه حساب نویسندگان فیلمنامه و کارگردان آن با گلیست ها و دولت های وارث تفکر استعماری است.
جناب سرهنگ اولین فیلم بلند لوران هربیه متولد 1961 است. کسی که در ده ها فیلم مهم سینمای فرانسه دستیار کارگردان بوده و در 1995 با ساختن فیلم کوتاه Le Poids du ciel شروع به فیلمسازی کرده است. جناب سرهنگ[اصطلاحی که به جای سرهنگ من یا فرمانده من برگزیده ام] برای هربیه تجربه ای گران قدر است. بودجه ای مناسب[5 میلیون یورو معادل 8 میلیون دلار] به همراه فیمنامه نویس و تهیه کننده ای سرشناس و بازیگرانی خوب از چند نسل را به کار گرفته و حاصل کارش نشان می دهد که باید به آینده وی امیدوار بود. انتخاب قالب سیاه و سفید و گاه رنگی برای فیلم بر جلوه فیلم مهابت آن ر صحنه های کشتار افزوده است. جناب سرهنگ همچون فیلم اجرا که در بالا به آن اشاره شد، ترسیم کننده برخورد میان دو دنیا، دو دین و دو فرهنگ است. یکی از طرفین عملیات انتحاری را انتخاب می کند-چون در مذهب و فرهنگ اش ایثار جسمی که خداوند به او عطاء کرده ضامن رستگاری است- و دیگری شکنجه و خشونت را-برای جلوگیری از کشتار بیشتر- در حالی که هیچ کدام به ریشه های برخورد نمی اندیشند. سرهنگ دوپلن نماینده تفکر میلیتاریستی و استعماگرانه فرانسه است، مردی عمل گرا، خشن و پدرسالار که ابتدا گای بچه صورت را تحت تاثیر خود قرار می دهد، اما قانون گریزی اش و استفاده از روش های غیر انسانی باعث دوری آن دو می شود. تا جایی که گای به دستور دوپلن از میان برداشته می شود. جناب سرهنگ در یک کلام فیلمی هشدار دهنده و خوش ساخت است. فیلمی درباره زنده بودن این طرز تفکر که تهدید به بازآفرینی وقایعی مشابه می کند. یا بهتر است بگوییم کرده است!
ژانر: جنایی، درام، تاریخی، جنگی.
سپیده دم رهایی Rescue Dawn
نویسنده و کارگردان: ورنر هرتزوگ. موسیقی: کلاوس بادلت. مدیر فیلمبرداری: پیتر زایتلینگر. تدوین: جو بینی. طراح صحنه: ارین پینیجوارارک. بازیگران: کریستین بیل[دیتر دنگلر]، استیو زین[دیون]، جرمی دیویس[جین]، گلن یوئن[Y.C.]، آبهیجاتی یوساکول[Phisit]، چیوان چونسوتیوات[Procet]، تیروات مولویلای[هیتلر]، یوتانا میونوایا[کریزی هورس]، کیریانگساک مینگ اولو[جومبو]. 126 دقیقه. محصول 2006 آمریکا.
داستان زندگی واقعی دیتر دنگلر خلبان جنگنده نیروی هوایی آمریکا که در اولین پرواز عملیاتی خود بر فراز لائوس، سقوط کرده و اسیر می شود. امتناع وی از امضای انزجار نامه ای علیه ارتش آمریکا موجب فرستاده شدن وی به بازادشتگاهی کوچک در میان جنگل می شود. جایی که گروه بسیار کوچکی از اسرا حدود 2 سال در آنجا زندانی بوده اند، ولی دیتر قصد اقامتی طولانی در چنین مکان مخوفی را ندارد. نقشه وی برای فرار از سوی تنی چند به دلیل مخاطرات فراوان با استقبال روبرو نمی شود. اما یکی از زندانی ها به نام مارتین دیون موافقت خود را برای اجرای نقشه فرار اعلام می کند. ولی این فقط یک آغاز است…
چرا باید دید؟
یک سال پس از مستند درخشان Grizzly Man ورنر هرتزوگ 65 ساله، یکی از بزرگ ترین فیلمسازان موج نوی سینمای آلمان که مدت هاست ساکن آمریکا شده، به سراغ داستانی درباره ویتنام رفته است. فیلمی که به نظر می رسد ساخته شدن آن چند دهه پس از جنگ ویتنام، و فیلم هایی چون اینک آخر زمان و غلاف تمام فلزی اندکی دیر است. اما نباید اسیر چنین پیشداوری شد و دست به مقایسه سپیده دم رهایی با فیلم های متعارف جنگ ویتنام زد. هرتزوگ استاد تبدیل چنین قصه هایی به درام شخصی و درونی آدم های قصه است. جنگ ویتنام نیز در این فیلم حکم پس زمینه را دارد و آن چه مهم است تقلای دنگلر آلمانی تبار برای رهایی است. بدیهی است که چنین کاری نیازمند دست وپنجه نرم کردن با طبیعت خشن است؛ یعنی تم محبوب هرتزوگ…
هرتزوگ فیلم را بر اساس مستند تحسین شده خود که در 1997 به نام دیتر کوچولو می خواهد پرواز کند ساخته و برای رسیدن به دلخواه خود بازیگران فیلم را وادار ساخته تا از وزن خود بکاهند. استیو زهن 40 پوند، جرمی دیویس 33 پوند و کریستین بیل 55 پوند از وزن خود کم کرده اند تا برای بازی در سپیده دم رهایی آماده شوند. شاید بشود فیلم را سپاس گذاری هرتزوگ و دیگر آلمانی ها از آمریکا دانست: ”من از امریکا ممنونم، چون به من بال پرواز داده”.
اما این تشکرنامه 10 میلیون دلاری نتوانسته توجه تماشاگران و منتقدان را تا این لحظه چندان جلب کند. چنین می نماید که سازنده فیلم هایی چون ویتزک و فیتزکارالدو کمی از خانه-و بالطبع از کارنامه خود- دور افتاده و نیاز به بازگشت دارد. با این حال هرتزوگ داستان خود را به خوبی روایت می کند و همچون فیلم های پیشین خود-به رغم طولانی بودن مدت نمایش آن- بیننده را به خاطر ملال از سالن ها فراری نمی دهد. حتی اگر این اتفاق دستاورد حضور در کنار سینمای آمریکا باشد، با آن را به فال نیک گرفت! سپیدم رهایی سکانس های برجسته کم ندارد، اما شخصاً ترجیح می دهم فیلم مستند او درباره دیتر دنگلر را دوباره ببینم. هر چند تلاش کریستین بیل برای نزدیک شدن به شخصیت او فوق العاده است!
ژانر: اکشن، ماجرایی، درام، جنگی.
فصل 27 Chapter 27
نویسنده و کارگردان: جی. پی. شیفر. موسیقی: آنتونی مارینللی. مدیر فیلمبرداری: تام ریچموند. تدوین: اندرو هافیتز، جیم ماکیج. طراح صحنه: کالینا ایوانوف. بازیگران: جرد لتو[مارک دیوید چاپمن]، لیندسی لوهان[جود]، جودا فرایدلندر[پل]، اورسولا ابوت[جری]، مارک لیندسی چاپمن[جان لنون]. 84 و 100 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، کانادا.
ماجرای تیراندازی مارک دیوید چاپمن در 8 دسامبر 1980 به سوی جان لنون-خواننده مشهور گروزه بیتلز- تحت تاثیر کتاب ناطور دشت نوشته دیوید جروم سالینجر…
چرا باید دید؟
کتاب سالینجر تنها 26 فصل دارد و زمانی که چاپمن دستگیر شود نه تنها خود را با قهرمان قصه-هولدن کالفیلد- نزدیک می دانست، بلکه احساس یکی بودن و در واقع هولدن کالفیلد بودن می کرد!
فصل 27 اولین فیلم بلند جی. پی. شیفر و تلاش برای ترسیم دلایل چاپمن برای اقدام به قتل جان لنون است. او چاپمن را همچون یک روان پریش تصویر می کند که خود را صاحب ماموریتی برای پایان دادن به زندگی خواننده و انسان دوستی مشهور می پندارد. حاصل کار شیفر بیشتر به مطالعه روانشناختی شخصیت چاپمن و ترسیم وضعیت روحی او در طول سه روز بحرانی شبیه است تا یک درام جنایی و همین فیلم را به سوی درک و سپس همدلی با او-قاتل- سوق می دهد. همین استراتژی سبب شد تا نمایش فیلم با جنجال های زیادی همراه شده و حتی بسیاری برای تحریم فیلم دست به ایجاد سایت ها و وبلاگ های متعدد زدند. نقطه قوت فیلم بازی جرد لتو در نقش چاپمن[و افزایش وزن خود به مقدار حدوداً 70 پوند تا به فیزیک چاپمن نزدیک شود] است که اغلب منتقدان آن را ستوده اند و همین بیشتر زمینه را برای پذیرش نقطه نظرهای چاپمن هموار کرده است. فصل 27 یک محصول مستقل و قابل اعتنا درباره یکی از اسطوره های قرن بیستمی است که در جشنواره سندنس امسال خوش درخشید و جایزه ای در جشنواره زوریخ نیز به دست آورد، اما نتوانست اکران مناسبی در آمریکا به دست آورد. پخش کنندگان آمریکایی فیلم که از واکنش طرفداران لنون به هراس افتاده بودند، ترجیح دادند فیلم را بعد از حذف 16 دقیقه نسبت به نسخه جشنواره سندنس روانه بازارهای اروپا و آسیا کنند. با این حال فصل 27 که با سرمایه اندک[5 میلیون دلار کانادا] تولید شده، یکی از بهترین فیلم های مستقل امسال و نیازمند توجه بیشتری است و این حذف به دستاورد با ارزش شیفر در اولین فیلمش لطمه چندانی نمی زند.
ژانر: جنایی، درام.
بوسه شانگهای Shanghai Kiss
کارگردان: کرن کانوایزر، دیوید رن. فیلمنامه: دیوید رن. موسیقی: دیوید کیتای. مدیر فیلمبرداری: الکساندر بیونو. تدوین: زین بیکر. طراح صحنه: بن وولورتون. بازیگران: کن لیونگ[لیام لو]، هیدن پنه تیره[آدلاید]، کلی هو[میکی یانگ]، جوئل مور[جو]، الیور یان[لینگ مینگ]، جیمز هونگ[مارک لیو]، بایرون مان[جای لی]، اسپنسر ردفورد[جسیکا]، سامر آلتیس[ویرجینیا]، تیموتی باتومز[پدر آدلاید]، کاتلین لنکستر[جورجیا]. 100 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. برنده جایزه بهترین بازیگر/هیدن پنه تیره از جشنواره ساحلی نیوپروت، برنده جایزه ویژه بازیگری/کن لیونگ از جشنواره فیلم های آسیایی/آمریکایی سن فرانسیسکو.
لس آنجلس. لیام وقت خود را برای یافتن شغلی به عنوان بازیگر در فیلم های تبلیغاتی و تلویزیونی و پرسه در بارهای مختلف به همراه دوستش جو-نویسنده ای تازه کار- صرف می کند. تا این که یک روز هنگام بازگشت از تست ناموفق بازی در یک فیلم تبلیغاتی با دختری 16 ساله به نام آدلاید در اتوبوس آشنا می شود. لیام و آدلادید رابطه ای دوستانه آغاز می کنند، اما لیام 12 سال از آدلاید بزرگ تر است و ادامه این رابطه دوستانه را پر مخاطره می بیند. چون آدلاید نشانه هایی از دوست داشتن وی بروز می دهد. مدتی بعد، لیام که دور از پدر الکلی اش زندگی می کند، پیغامی مبنی به ارث رسیدن خانه ای در شانگهای از مادربزرگ خود دریافت می کند. او که تصور می کند خانه ارزشی معادل 500 هزار دلار دارد، برای فروش آن به شانگهای می رود. ولی زمانی که درمی یابد آپارتمان موروثی فقط 500 هزار یوآن[معادل 60 هزار دلار] ارزش دارد، از فروش آن منصرف می شود. هنگام پرسه در شهر با دختری به نام میکی آشنا می شود و به نظر می رسد که سرانجام زن زندگی اش را یافته است. از این رو تصمیم می گیرد تا در شانگهای مانده و با او زندگی کند. از طرف دیگر آدلاید هر لحظه منتظر بازگشت او و رسیدن به سن قانونی ازدواج است. تا این که یک شب چند مرد لیام را بهزور سوار لیموزینی می کنند. او در آنجا با شخصی که خود را نامزد میکی معرف می کند، برخورد کرده و بعدها درمی یابد که میکی تنها به قصد نجات خانواده اش از فقر تصمیم به ازدواج با آن مرد گرفته است. به همین خاطر آپارتمان موروثی را به وی هدیه کرده و به آمریکا بازمی گردد. اما اینک آدلادید تصمیم دارد تا به پاریس برود و از دست لیام هم خشمگین است…
چرا باید دید؟
سازندگان فیلم نام های آشنایی نیستند، اما این امر مدت زیادی طول نخواهد کشید. چون ثمره همکاری شان به رغم کوچک و کم هزینه بودنش بسیار جالب توجه از کار در آمده است. بوسه شانگهای فیلمی ظاهراً عاشقانه و در باطن فیلمی کم و بیش سهل الوصول درباره بحران هویت و چندگانگی آن است. لیام نه در آمریکا یک بومی محسوب می شود و نه در زادگاه اجدادی، چون نمی تواند نماینده فرهنگ چینی در امریکا باشد و در چین نیز به دلیل این که زبان چینی نمی داند، غریبه ای بیش نیست. لیام با وجود پذیرش عشق آدلاید ازفاصله سنی خود و در نتیجه وقایع احتمالی آینده هراس دارد. از روابط جنسی هراس دارد و غیر از مورد میکی تقریباً هرگز ارضای خاطری در کار نیست. او تنهاست و این تنهایی هنگام پیش آمدن روابط جنسی اتفاقی و یک شبه بیشتر خود را نشان می دهد. او همیشه از چینی بودن خود گریخته و از تمامی چیزهایی که او را به هویت چینی اش نزدیک می سازد. اما مرگ مادربزرگی که هرگز ندیده و ماترک او سبب می شود تا به ریشه های مشکل خود با پدرش نیز پی ببرد.
بوسه شانگهای یک کمدی عاشقانه استاندارد و به همان اندازه نیز جالب توجه که تم های اصلی خود خود-ارتباط میان انسان ها، فرهنگ ها و بحران هویت- را به شکلی معقول در همه جای فیلم می گستراند و لزوم خودآگاهی را تبلیغ می کند. بوسه شانگهای یا تماس شانگهای اولین فیلم دیوید رن چینی است که در کوئینز نیویورک بزرگ شده و بازیگری تحصیل کرده است. شاید بشود فیلم را نوعی حدیث نفس او نیز قلمداد کرد. ولی حضور همکار با تجربه تری چون کرن کانوایزر که با فیلم تلویزیونی پسران میس ایورز به شهرت رسیده، نباید دست کم گرفت. تهیه کننده و کارگردان خوش سابقه تلویزیون که ورودی سلامت را به حیطه سینما تجربه کرده است. اگر دل تان برای یک کمدی رمانتیک معقول تنگ شده، بوسه شانگهای همه چیز دارد!
ژانر: کمدی، درام، عاشقانه.