فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
آرینا امیر سلیمانی

بارش اولین برف در بسیاری از نقاط جهان مصادف بود با اکران فیلم هایی از بزرگان سینما چون آندری وایدا، ورنر ‏هرتزوگ و جان بورمن که خونی گرم و تازه را در رگ های عشاق سینما تزریق کرد. این شماره اختصاص دارد به ‏معرفی هفت فیلم از این کارگردانان برجسته و فیلمسازانی چون گوین هود-سازنده فیلم زاتسی برنده اسکار بهترین فیلم ‏خارجی سال گذشته- و لوران هربیه-دستیار آلن رنه در آخرین فیلمش- که شکل دهندگان سینمای فردایند…. ‏

فیلم های روزسینمای جهان

katyn.jpg


کاتین ‏Katyn‎

کارگردان: آندری وایدا. فیلمنامه: آندری مولارچیک، آندری وایدا. موسیقی: کریشتف پندرچکی. مدیر فیلمبرداری: پاول ‏ادلمن. تدوین: ماگدالنا دیپونت. طراح صحنه:کامیل پرژلچکی. بازیگران: آرتور ژمیوسکی[آندری، سروان هنگ هشتم ‏کراکو]، مایا اوستاژوسکا[آنا، همسر آندری]، مایا کوموروسکا[مادر سروان]، ولادیسلادو کوالسکی[پدر سروان، استاد ‏دانشگاه کراکو]، یان انگلرت[ژنرال]، دانوتا اشتنکا[همسر ژنرال]، آندری چورا[یرژی، ستوان هنگ هشتم کراکو]، ‏پاول مالاژنیسکی[ستوان خلبان]، ماگدالنا چیلچکا[آنی یژکا، خواهر ستوان خلبان]، آنی یژکا گلینسکا[ایرینا، خواهر ‏ستوان خلبان]، سرگئی گارماژ[افسر روس]، کریشتف کولبرگر[کشیش]، کریشتف گلوبیش[پروفسور شیمی]، آنا ‏زادوان[عروس آنا]، آنتونی پاولچیکی[تادیوش، پسر خاله آنا]. 118 دقیقه. محصول 2007 لهستان. ‏

با آغاز جنگ دوم جهانی و حمله نیروهای نازی به لهستان، در 17 سپتامبر 1939 با دستور استالین نیروهای شوروی ‏نیز پا به خاک لهستان می گذارند. این واقعه سبب اسارت افسران لهستانی به دست ارتش شوروی می شود. آنا همسر ‏سروان آندری هنگ هشتم کراکو که در انتظار بازگشت شوهر خویش است، مدتی بعد با دریافت لوازم شخصی و نشانه ‏هایی از وی درمی یابد که شوهرش به دست روس ها کشته شده است. همسر ژنرال نیز در آوریل 1943 پس از یافته ‏شدن گوری دسته جمعی توسط نازی ها در جنگل کاتین می فهممد که شوهرش به دست شوروری ها کشته شده است. ‏سکوت و دروغ های فراوان درباره این جنایت قلب آنی یژکا خواهر ستوان خلبان را جریحه دار کرده، و مصمم است تا ‏سنگ یادبودی برای برادرش در گورستان شهر برپا کند. اما بسیاری او را از این کار برحذر می دارند. تنها بازمانده ‏افسران لهستانی ستوان یرژی است که مجری گوش به فرمان روس ها شده و سرانجام خودکشی می کند… ‏

چرا باید دید؟

ماجرای قتل عام افسران لهستانی توسط شوروی ها یکی از وقایع تلخ قرن بیستم است. مرگ کسانی که حاضر به پذیرش ‏سلطه بیگانه نبودند و تا چندین دهه کوشش شد تا بر حادثه کشتار آنان توسط مقامات دولتی پرده ای از فراموشی کشیده ‏شود. پس از گذشت نیم قرن، بزرگ ترین کارگردان سینمای لهستان به سراغ این واقعه رفته و از ورای داستانی درباره ‏سه زن به کالبدشکافی آن می پردازد. فیلم درباره سه زن است که نزدیکان شان قربانی این جنایت های مخوف شده اند. ‏کسانی که پدر، همسر، پسر یا برادری را در قتل عام افسران لهستانی به دست افراد ‏NKVD‏ در جنگل کاتین از دست ‏دادند. اما فیلم وایدا فقط درباره مستندات تاریخی نیست، هر چند مانند بسیاری از فیلم هایش بخشی از یک واقعه تاریخی ‏و مستند را به نمایش می گذارد. کاتین قصه استمرار خاطره و پاسداشت حقیقت است. تلاش برای کنکاش درباره واقعه ‏ای خونبار، وحشی گری یک رهبر ایدئولوژیک و سعی در درک این واقعه به هنگام وقوع و تاثیر آن در سرنوشت آدم ‏های این جامعه پس از اتمام جنگ دوم جهانی…‏

کاتین آخرین ساخته آندری وایدا متولد 1926 است، کسی که پدرش سروان یاکوب نیز در جنگل کاتین به قتل رسید. ‏وایدا از اشغال نازی ها جان به در برد و بعدها در کراکو سینما خواند و اینک در 80 سالگی پر افتخارترین فیلمساز ‏کشورش محسوب می شود. اما کاتین چیزی بیشتر از ادای دین وی به خاطره پدر و همقطاران اوست. یک فیلم 6 میلیون ‏دلاری و گران قیمت برای سینمای لهستان و نماینده رسمی آن در مراسم اسکار آتی که قرار است تلنگری باشد بر ‏وجدان جمعی یک ملت و نگذارد دوره هراس انگیز استالینیسم و استیلای شوروی بر اروپای شرقی را از یاد ببرند. او ‏درباره آزاد و لزوم پاسداری از آن سخن می گوید، از چیزی که امیدوار نبودند آن را به چشم خود مشاهده کنند:‏‎ ‎‏”امید آن ‏را نداشتیم که یک روز شاهد سقوط اتحاد جماهیر سوسیالیستی باشیم یا دیدین لهستان به عنوان کشوری آزاد”.‏

وایدا بر خلاف بسیاری از برندگان اسکار افتخاری برای 5 دهه فیلمسازی موفق، در طول هفت سال گذشته به افق های ‏تازه ای دست یافت. آخرین فیلمش انتقام [2002] مورد توجه منتقدان دنیا قرار گرفت و به زودی کاتین نیز پس از آغاز ‏اکران جهانی اش دوستداران وی را با فیلمی ساده، گرم و گیرا از سازنده خاکستر و الماس و فیلم های برجسته دیگر رو ‏در رو خواهد ساخت. وایدا در این فیلم به اوج سادگی در روایت و قاب بندی دست می یابد. انتخاب شیوه سیاه و سفید ‏برای تولید چنین اثری فقط یک راه برای متفادت نمایی نیست. بلکه نماینده نوعی نگاه است. اگر این فیلم تماماً رنگی ‏بود، یقیناً تاثیر فعلی را نداشت. کار وایدا با رنگی و سیاه و سفید برجسته تر از دستاورد اسپیلبرگ در فهرست شیندلر ‏است و موسیقی تکان دهنده و اصیل کریشتف پندرچکی نیز بر غنای تصاویر کاتین می افزاید. تصور نمی کنم تماشای ‏چنین فیلم برجسته ای از کارگردانی مشهور و اسطوره ای زنده، نیاز به توصیه از طرف همچو منی داشته باشد!‏

ژانر: درام، تاریخی. ‏

tigers.jpg


دم ببر ‏The Tiger’s Tail‎

نویسنده و کارگردان: جان بورمن. موسیقی: استیون مک کئون. مدیر فیلمبرداری: سیموس دیسای. تدوین: ران دیویس. ‏طراح صحنه: میو پیترسون. بازیگران: برندان گلیسون[لیام اولیری]، کیم کاترال[جیم اولیری]، کیان هیندز[پدر اندی]، ‏شو نمک گینلی[دکلن موری]، آنجلینا بال[اورسولا]، کتی بلتن[سالی]، دنیس کانوی[برتی برنان]. 107 دقیقه. محصول ‏‏2006 ایرلند. برنده جایزه بهترین فیلمبرداریو بهترنی موسیقی و نامزد جوایز بهترین بازیگر زن نقش مکمل/سینید ‏کیوزاک، بهترین طراحی لباس، بهترین کارگردانی، بهترین گریم، بهترین صدابرداری از مراسم فیلم های سینمایی و ‏تلویزیونی ایرلند. ‏

لیام اولیری، مدیر یک شرکت توسعه و عمران- که در دوره رونق اقتصادی معروف به دم ببر یا ببر سلتی ثروتمند شده ‏برنده جایزه بازرگان سال ایرلند می شود. او با همسر و پسرش زندگی مرفه و آرامی را می گذراند، اما در پس این ‏ظاهر همه چیز در حال فروپاشی است. آخرین طرح وی- ساختن یک استادیوم عظیم- بیش از اندازه طولانی شده، ‏پسرش از او و افکار کاپیتالیستی اش نفرت دارد و شبح همزادی خشمگین لیام را تعقیب می کند. پیامد رویارویی های ‏چندباره با این همزاد، پرس و جوی لیام درباره گذشته خویش است. این تحقیق لیام را به سوی حقیقتی پنهان رهنمون می ‏سازد و می فههمد زنی که او را همیشه خواهرش می پنداشته، مادر واقعی اوست و برادر دوقلویی هم دارد…‏

چرا باید دید؟

دوره رونق اقتصادی چشمگیر ایرلند در آغاز دهه 1990 معروف به ببر سلتی [‏Celtic Tiger‏] یا معجزه اقتصادی ‏ایرلند با فرا رسیدن قرن تازه دچار رخوت و کندی شد و فقط در سال 2003 بار دیگر اوجی تازه یافت. این دوره ایرلند ‏را تبدیل به یکی از ثروتمندترین کشورهای اروپا کرد، در حالی که تا پیش از آن ایرلندی ها از فقری نسبی رنج می ‏بردند. اما سیاست بازار آزاد نظام سرمایه داری بسیاری را خوش نیامد و با وجود رفاه به دست آمده، بسیاری از جوانان ‏به سوی آموزه های سوسیالیستی کشیده شدند. در حالی که دنیا هنوز از شوک ناشی از سقوط بزرگ ترین سیستم ‏سوسیالیستی موجود رهایی نیافته بود. ‏

جان بورمن متولد 1933 لندن، سازنده شاهکارهایی چون درست به هدف، جهنم در اقیانوس آرام، نجات یافتگان، امید ‏و افتخار، ژنرال و زاردوز با فیلمی درباره رنج های رونق اقتصادی کشورش بازگشته است. فیلمی درباره بحران ‏هویت و قهرمانی که از آن رنج می برد. کسی مانند ببری که از لگد شدن پایش به خرخر افتاده، اما دندانی برای دریدن ‏ندارد!‏

احساس گناه ناشی از زیستن زندگی شخصی دیگر، کنایه بورمن به زندگی مدرن در ایرلند است. اولیری و همه ایرلندی ‏همچون او باید راهی سفری برای شناخت خود شوند و بدیهی است که چنین کاری خالی از مخاطره نیست. بورمن در ‏این فیلم دستاوردهای نئولیبرالیسم و سیاست متکی بر بازار آزاد را زیر سوال می برد، اما آلترناتیوی چون سوسیالیسم ‏را نیر توصیه نمی کند. شاید تلفیقی از سوسیالیسم و دموکراسی چاره ساز به نظر بیاید، ولی بورمن ترجیح می دهد تا به ‏آسیب شناسی شخصی و جمعی چنین نظام های دلخوش باشد. قهرمان یا بهتر بگوییم ضد قهرمان او در مقابله با پسرش-‏در آغاز فیلم- او را به خاطر دل بستن به سوسیالیسم و زیستن در محیطی بورژوایی در دل دستاوردهای کاپیتالیسم ‏ریشخند می کند. اما در پایان بورمن و اولیری انگشت اتهام خود را متوجه جامعه طبقاتی خودخواهی می کنند که جز به ‏رفاه به هیچ چیز دیگری فکر نکرده است. دم ببر هر چند نشانه هایی از کارهای پیشین بورمن را با خود دارد و از ‏فیلمبرداری خوب سیموس دیسای بهره مند است، اما برابیهوده خواهد بود اگر آن را با تریلرهای دهه هفتادی اش مقایسه ‏کنیم. با این دیدار از فیلمی که به کنکاش درباره واقعه ای چنین مهم در تاریخ معاصر[که مشابه آن هم اکنون برای ‏ببرهای جنوب شرقی آسیا-هنک کنگ، تایوان، کره جنوبی و سنگاپور-در حال رخ دادن است] پرداخته، خالی از ‏هیجان نیست. بازی های خوب و کارگردانی بی نقص بورمن نیز نیازی به تعریف ندارد!‏

ژانر: درام، راز آمیز، مهیج. ‏

‏ ‏

rendition.jpg


اجرا ‏Rendition‎

کارگردان: گوین هود. فیلمنامه: کلی شین. موسیقی: پل هپکر، مارک کیلیان. مدیر فیلمبرداری: دیون ببه. تدوین: مگان ‏گیل. طراح صحنه: بری رابیسون. بازیگران: عمر متوالی[انور الابراهیمی]، ریس ویترسپون[ایزابلا فیلدز-‏الابراهیمی]، جک جایلنهال[داگلاس فریمن]، پیتر سارسگارد[الن اسمیت]، آلن آرکین[سناتور هاوکینز]، مریل ‏استریپ[کورین ویتمن]، ایگال نائور[عباسی فاوال]، محمد خائوس[خالد]، زینب ئوکاش[فاطمه فاوال]. 120 دقیقه. ‏محصول 2007 آمریکا، آفریقای جنوبی. برنده جایزه بهترین فیلم داستانی از جشنواره میل ولی. ‏

پس از ناپدید شدن انور الابراهیمی هنگام در پرواز آفریقای جنوبی به واشنگتن، همسر آمریکایی تبارش ایزابلا فیلدز ‏شروع به جستجو برای یافتن وی می کند. همزمان داگلاس فریمن مامور اطلاعاتی نیز که برای تحقیق در زمینه فعالیت ‏های تروریستی به مصر رفته، بعد از نجات یافتن از یک بمب گذاری انتحاری، مامور نظارت در بازجویی یکی از ‏مظنونین توسط پلیس مصر می شود. این مظنون کسی نیست جز انور الابراهیمی که پس از بازداشت در فرودگاه ‏واشنگتن، به زندانی در خارج از آمریکا منتقل و سپس به سازمان اطلاعات مصر تحویل داده شده است. داگلاس ناظر ‏بازجویی از الابراهیمی توسط عباسی فاوال می شود. به موازات این کار، ایزابلا نیز از دوستی قدیمی به نام آلن اسمیت ‏‏- که در دفتر سناتور هاوکینز کار می کند- کمک می خواهد. تحقیقات اسمیت ثابت می کند که انور توسط نیروهای ‏امنیتی بازداشت و به خارج از آمریکا منتقل شده است. از سوی دیگر عباسی فاوال نیز دخترش فاطمه است که مدتی ‏پیش بی خبر خانه را ترک کرده است و به زودی راه همه این افراد ناخواسته با همدیگر تلاقی می کند…‏

چرا باید دید؟

گوین هود متولد 1963 با فیلم قبلی اش زاتسی[برنده اسکار بهترین فیلم خارجی] شناخته شد. وکیل سابق که پس از ‏تحصیل سینما در دانشگاه کالیفرنیا به فیلمسازی روی آورد و از سال 1998 با فیلم مغازه دار شروع به کارگردانی کرد. ‏هر چند مغازه دار و فیلم های بعدی او یک آدم منطقی[1999]، در صحرا و میان طبیعت وحشی[2001] موفق به ‏کسب جوایزی مهم و با ارزش از جشنواره های بین المللی شدند، اما نمایش زاتسی[تبهکار] شهرت جهانی را نصیب او ‏کرد. فیلمی بر اساس داستانی از آتول فوگارد که به چند روز از زندگی تبهکاری جوان در ژوهانسبورگ می پرداخت. ‏بنابراین انتخاب داستانی درباره تروریسم بنیادگراین مسلمان برای دستمایه اولین فیلم آمریکایی اش کمی دور از ذهن ‏بود. با این حال هود تلاش کرده تا قصه را به شکل دلخواه خود-چه از نظر روایی و چه از جهت مضمونی- روایت کند. ‏هدف وی بیشتر سرزنش کسانی است که داعیه مبارزه با تروریسم را دارند و در این راه حاضر به زیر پا گذاشتن تمامی ‏اصول انسانی و دموکراتیک هستند. اجرا یک فیلم ضد بوش و مخالف تفکرهای اوست. خطر تروریست های مسلمان را ‏به هیچ نمی گیرد، و ترجیح می دهد تا نگاهی از درون نیز به آن بیندازد. سبعیت موجود میان هر دو طرف، به موازات ‏روابط عاطفی چند زوج متعلق به گروه های مخالف و متفاوت از نظر فرهنگی، باعث فروپاشی و بعدها بازسازی ‏اخلاقی شان می شود. همین امر اجرا را تا حد یک درام عاشقانه پر هیجان با پس زمینه سیاسی تقلیل می دهد، اما ‏فراموش نباید کرد که استادانی چون گاوراس نیز این حیطه را بارها آزموده اند[مثلاً گمشده] و گاه نتایج مثبتی نیز به ‏چنگ آورده اند. شاید بشود کلیدی ترین مسئله اجرا و گوین هود را مذمت شکنجه و کلاً روش های برخورد با رفتار ضد ‏اجتماعی و ضد انسانی دانست. استدلال های کسانی چون کورین وایتمن که انجام کارهایی چنین کثیف را متضمن ایجاد ‏و حفظ امنیت می دانند، محلی از اعراب ندارد. اگر کمی خوش بینی به خرج بدهیم، می شود اجرا را به عنوان فیلمی ‏صادق علیه سیاست های بوش از هالیوود قبول کرد. در غیر این صورت می توانید آن را به عنوان درامی پر تعلیق از ‏تلاش های یک زن برای رهانیدن شوهر بیگناهش ببینید!‏

ژانر: درام، مهیج. ‏

moncolonel.jpg


جناب سرهنگ ‏Mon colonel‎

کارگردان: لوران هربیه. فیلمنامه: ژان کلود گرومبرگ بر اساس داستانی از کوستا گاوراس و رمان فرانسیس زامپونی. ‏موسیقی: آرمان آمار. مدیر فیلمبرداری: پاتریک بلوسیه. تدوین: نیکول برکمان. طراح صحنه: رامدان کاسر. بازیگران: ‏الیویه گرومه[سرهنگ دوپلن]، رابینسون استیونن[ستوان گای روسی]، سسیل د فرانس[ستوان گالوا]، شارل ‏آزناوور[پدر روسی]، برونو سولو[کمیسر ریداشر]، اریک کاراواجا[رنه آسنسیو]، ژرژ سیتادیس[سروان روژه]. 110 ‏دقیقه. محصول 2006 فرانسه، بلژیک. نام دیگر: ‏The Colonel

سرهنگ دوپلن، چند دهه پس از استقلال الجزایر در خانه اش به قتل می رسد. ستوان گالوا ماموریت می یابد تا درباره ‏قتل وی تحقیق کند. تنها سرنخ او نامه هایی حاوی یادداشت های روزانه فردی به نام ستوان گای است، که توسط فردی ‏ناشناس فرستاده می شود. ولی ستوان روسی فردی است که سال ها قبل در 1956 تحت فرمان سرهنگ دوپلن در ‏الجزایر خدمت کرده و در پرونده های ارتش به عنوان مفقود الاثر از وی نام می برند… ‏

چرا باید دید؟

گذشت چند دهه از استقلال الجزایر و نبردهای خونین میان استقلال طلبان این کشور با نیروهای فرانسوی سبب نشده تا ‏از زخم های آن نبردها خون نچکد. پس لرزه های این حوادث خونین، روان جمعی هر دو ملت را رنج می دهد. و هر ‏دو طرف می کوشند تا مرهمی برای این زخم ها بیابند. سال گذشته روزهای افتخار[رشید بوشارب] کوشید تا از اهالی ‏مستعمرات فرانسه اعاده حیثیت کند واین بار جنجالی ترین فیلمساز فرانسوی/یونانی[کوستا گاوراس] تلاش کرده تا جبهه ‏مقابل و نقطه نظرات اش را زیر ذره بین بگذارد. بدیهی است که وقتی گاوراس در مقام فیلمنامه نویس و تهیه کننده ‏جناب سرهنگ حضور دارد، باید منتظر فیلمی افشاگرانه درباره جنگی کثیف باشیم. جناب سرهنگ به همه این ‏انتظارها به شکلی مثبت پاسخ می دهد و محاکمه طرز فکری است که سبب بروز و طولانی شدن چنین نبردی شد. ‏تفکری که هیچ گونه مخالفتی را برنمی تابید و دست به امحای افراد جبهه خودی نیز می کرد. جناب سرهنگ فقط تسویه ‏حساب پدر گای با سرهنگ دوپلن نیست، بلکه تسویه حساب نویسندگان فیلمنامه و کارگردان آن با گلیست ها و دولت ‏های وارث تفکر استعماری است. ‏

جناب سرهنگ اولین فیلم بلند لوران هربیه متولد 1961 است. کسی که در ده ها فیلم مهم سینمای فرانسه دستیار ‏کارگردان بوده و در 1995 با ساختن فیلم کوتاه ‏Le Poids du ciel‏ شروع به فیلمسازی کرده است. جناب ‏سرهنگ[اصطلاحی که به جای سرهنگ من یا فرمانده من برگزیده ام] برای هربیه تجربه ای گران قدر است. بودجه ای ‏مناسب[5 میلیون یورو معادل 8 میلیون دلار] به همراه فیمنامه نویس و تهیه کننده ای سرشناس و بازیگرانی خوب از ‏چند نسل را به کار گرفته و حاصل کارش نشان می دهد که باید به آینده وی امیدوار بود. انتخاب قالب سیاه و سفید و گاه ‏رنگی برای فیلم بر جلوه فیلم مهابت آن ر صحنه های کشتار افزوده است. جناب سرهنگ همچون فیلم اجرا که در بالا ‏به آن اشاره شد، ترسیم کننده برخورد میان دو دنیا، دو دین و دو فرهنگ است. یکی از طرفین عملیات انتحاری را ‏انتخاب می کند-چون در مذهب و فرهنگ اش ایثار جسمی که خداوند به او عطاء کرده ضامن رستگاری است- و ‏دیگری شکنجه و خشونت را-برای جلوگیری از کشتار بیشتر- در حالی که هیچ کدام به ریشه های برخورد نمی اندیشند. ‏سرهنگ دوپلن نماینده تفکر میلیتاریستی و استعماگرانه فرانسه است، مردی عمل گرا، خشن و پدرسالار که ابتدا گای ‏بچه صورت را تحت تاثیر خود قرار می دهد، اما قانون گریزی اش و استفاده از روش های غیر انسانی باعث دوری آن ‏دو می شود. تا جایی که گای به دستور دوپلن از میان برداشته می شود. جناب سرهنگ در یک کلام فیلمی هشدار دهنده ‏و خوش ساخت است. فیلمی درباره زنده بودن این طرز تفکر که تهدید به بازآفرینی وقایعی مشابه می کند. یا بهتر است ‏بگوییم کرده است!‏

ژانر: جنایی، درام، تاریخی، جنگی. ‏

‏ ‏

rescuedwn.jpg


سپیده دم رهایی ‏Rescue Dawn‎

نویسنده و کارگردان: ورنر هرتزوگ. موسیقی: کلاوس بادلت. مدیر فیلمبرداری: پیتر زایتلینگر. تدوین: جو بینی. طراح ‏صحنه: ارین پینیجوارارک. بازیگران: کریستین بیل[دیتر دنگلر]، استیو زین[دیون]، جرمی دیویس[جین]، گلن ‏یوئن[‏Y.C.‎‏]، آبهیجاتی یوساکول[‏Phisit‏]، چیوان چونسوتیوات[‏Procet‏]، تیروات مولویلای[هیتلر]، یوتانا ‏میونوایا[کریزی هورس]، کیریانگساک مینگ اولو[جومبو]. 126 دقیقه. محصول 2006 آمریکا. ‏

داستان زندگی واقعی دیتر دنگلر خلبان جنگنده نیروی هوایی آمریکا که در اولین پرواز عملیاتی خود بر فراز لائوس، ‏سقوط کرده و اسیر می شود. امتناع وی از امضای انزجار نامه ای علیه ارتش آمریکا موجب فرستاده شدن وی به ‏بازادشتگاهی کوچک در میان جنگل می شود. جایی که گروه بسیار کوچکی از اسرا حدود 2 سال در آنجا زندانی بوده ‏اند، ولی دیتر قصد اقامتی طولانی در چنین مکان مخوفی را ندارد. نقشه وی برای فرار از سوی تنی چند به دلیل ‏مخاطرات فراوان با استقبال روبرو نمی شود. اما یکی از زندانی ها به نام مارتین دیون موافقت خود را برای اجرای ‏نقشه فرار اعلام می کند. ولی این فقط یک آغاز است…‏

چرا باید دید؟

یک سال پس از مستند درخشان ‏Grizzly Man‏ ورنر هرتزوگ 65 ساله، یکی از بزرگ ترین فیلمسازان موج نوی ‏سینمای آلمان که مدت هاست ساکن آمریکا شده، به سراغ داستانی درباره ویتنام رفته است. فیلمی که به نظر می رسد ‏ساخته شدن آن چند دهه پس از جنگ ویتنام، و فیلم هایی چون اینک آخر زمان و غلاف تمام فلزی اندکی دیر است. اما ‏نباید اسیر چنین پیشداوری شد و دست به مقایسه سپیده دم رهایی با فیلم های متعارف جنگ ویتنام زد. هرتزوگ استاد ‏تبدیل چنین قصه هایی به درام شخصی و درونی آدم های قصه است. جنگ ویتنام نیز در این فیلم حکم پس زمینه را ‏دارد و آن چه مهم است تقلای دنگلر آلمانی تبار برای رهایی است. بدیهی است که چنین کاری نیازمند دست وپنجه نرم ‏کردن با طبیعت خشن است؛ یعنی تم محبوب هرتزوگ…‏

هرتزوگ فیلم را بر اساس مستند تحسین شده خود که در 1997 به نام دیتر کوچولو می خواهد پرواز کند ساخته و برای ‏رسیدن به دلخواه خود بازیگران فیلم را وادار ساخته تا از وزن خود بکاهند. استیو زهن 40 پوند، جرمی دیویس 33 ‏پوند و کریستین بیل 55 پوند از وزن خود کم کرده اند تا برای بازی در سپیده دم رهایی آماده شوند. شاید بشود فیلم را ‏سپاس گذاری هرتزوگ و دیگر آلمانی ها از آمریکا دانست:‏‎ ‎‏”من از امریکا ممنونم، چون به من بال پرواز داده”.‏

اما این تشکرنامه 10 میلیون دلاری نتوانسته توجه تماشاگران و منتقدان را تا این لحظه چندان جلب کند. چنین می نماید ‏که سازنده فیلم هایی چون ویتزک و فیتزکارالدو کمی از خانه-و بالطبع از کارنامه خود- دور افتاده و نیاز به بازگشت ‏دارد. با این حال هرتزوگ داستان خود را به خوبی روایت می کند و همچون فیلم های پیشین خود-به رغم طولانی بودن ‏مدت نمایش آن- بیننده را به خاطر ملال از سالن ها فراری نمی دهد. حتی اگر این اتفاق دستاورد حضور در کنار ‏سینمای آمریکا باشد، با آن را به فال نیک گرفت! سپیدم رهایی سکانس های برجسته کم ندارد، اما شخصاً ترجیح می ‏دهم فیلم مستند او درباره دیتر دنگلر را دوباره ببینم. هر چند تلاش کریستین بیل برای نزدیک شدن به شخصیت او فوق ‏العاده است!‏

ژانر: اکشن، ماجرایی، درام، جنگی. ‏

‎ ‎‏ ‏‎ ‎

chapter27.jpg


فصل 27 ‏Chapter 27‎

نویسنده و کارگردان: جی. پی. شیفر. موسیقی: آنتونی مارینللی. مدیر فیلمبرداری: تام ریچموند. تدوین: اندرو هافیتز، ‏جیم ماکیج. طراح صحنه: کالینا ایوانوف. بازیگران: جرد لتو[مارک دیوید چاپمن]، لیندسی لوهان[جود]، جودا ‏فرایدلندر[پل]، اورسولا ابوت[جری]، مارک لیندسی چاپمن[جان لنون]. 84 و 100 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، ‏کانادا. ‏

ماجرای تیراندازی مارک دیوید چاپمن در 8 دسامبر 1980 به سوی جان لنون-خواننده مشهور گروزه بیتلز- تحت تاثیر ‏کتاب ناطور دشت نوشته دیوید جروم سالینجر…‏

چرا باید دید؟

کتاب سالینجر تنها 26 فصل دارد و زمانی که چاپمن دستگیر شود نه تنها خود را با قهرمان قصه-هولدن کالفیلد- نزدیک ‏می دانست، بلکه احساس یکی بودن و در واقع هولدن کالفیلد بودن می کرد!‏

فصل 27 اولین فیلم بلند جی. پی. شیفر و تلاش برای ترسیم دلایل چاپمن برای اقدام به قتل جان لنون است. او چاپمن را ‏همچون یک روان پریش تصویر می کند که خود را صاحب ماموریتی برای پایان دادن به زندگی خواننده و انسان ‏دوستی مشهور می پندارد. حاصل کار شیفر بیشتر به مطالعه روانشناختی شخصیت چاپمن و ترسیم وضعیت روحی او ‏در طول سه روز بحرانی شبیه است تا یک درام جنایی و همین فیلم را به سوی درک و سپس همدلی با او-قاتل- سوق ‏می دهد. همین استراتژی سبب شد تا نمایش فیلم با جنجال های زیادی همراه شده و حتی بسیاری برای تحریم فیلم دست ‏به ایجاد سایت ها و وبلاگ های متعدد زدند. نقطه قوت فیلم بازی جرد لتو در نقش چاپمن[و افزایش وزن خود به مقدار ‏حدوداً 70 پوند تا به فیزیک چاپمن نزدیک شود] است که اغلب منتقدان آن را ستوده اند و همین بیشتر زمینه را برای ‏پذیرش نقطه نظرهای چاپمن هموار کرده است. فصل 27 یک محصول مستقل و قابل اعتنا درباره یکی از اسطوره های ‏قرن بیستمی است که در جشنواره سندنس امسال خوش درخشید و جایزه ای در جشنواره زوریخ نیز به دست آورد، اما ‏نتوانست اکران مناسبی در آمریکا به دست آورد. پخش کنندگان آمریکایی فیلم که از واکنش طرفداران لنون به هراس ‏افتاده بودند، ترجیح دادند فیلم را بعد از حذف 16 دقیقه نسبت به نسخه جشنواره سندنس روانه بازارهای اروپا و آسیا ‏کنند. با این حال فصل 27 که با سرمایه اندک[5 میلیون دلار کانادا] تولید شده، یکی از بهترین فیلم های مستقل امسال و ‏نیازمند توجه بیشتری است و این حذف به دستاورد با ارزش شیفر در اولین فیلمش لطمه چندانی نمی زند.‏

ژانر: جنایی، درام. ‏

shanghaikiss.jpg


بوسه شانگهای ‏Shanghai Kiss‎

کارگردان: کرن کانوایزر، دیوید رن. فیلمنامه: دیوید رن. موسیقی: دیوید کیتای. مدیر فیلمبرداری: الکساندر بیونو. ‏تدوین: زین بیکر. طراح صحنه: بن وولورتون. بازیگران: کن لیونگ[لیام لو]، هیدن پنه تیره[آدلاید]، کلی هو[میکی ‏یانگ]، جوئل مور[جو]، الیور یان[لینگ مینگ]، جیمز هونگ[مارک لیو]، بایرون مان[جای لی]، اسپنسر ‏ردفورد[جسیکا]، سامر آلتیس[ویرجینیا]، تیموتی باتومز[پدر آدلاید]، کاتلین لنکستر[جورجیا]. 100 دقیقه. محصول ‏‏2007 آمریکا. برنده جایزه بهترین بازیگر/هیدن پنه تیره از جشنواره ساحلی نیوپروت، برنده جایزه ویژه بازیگری/کن ‏لیونگ از جشنواره فیلم های آسیایی/آمریکایی سن فرانسیسکو. ‏

لس آنجلس. لیام وقت خود را برای یافتن شغلی به عنوان بازیگر در فیلم های تبلیغاتی و تلویزیونی و پرسه در بارهای ‏مختلف به همراه دوستش جو-نویسنده ای تازه کار- صرف می کند. تا این که یک روز هنگام بازگشت از تست ناموفق ‏بازی در یک فیلم تبلیغاتی با دختری 16 ساله به نام آدلاید در اتوبوس آشنا می شود. لیام و آدلادید رابطه ای دوستانه ‏آغاز می کنند، اما لیام 12 سال از آدلاید بزرگ تر است و ادامه این رابطه دوستانه را پر مخاطره می بیند. چون آدلاید ‏نشانه هایی از دوست داشتن وی بروز می دهد. مدتی بعد، لیام که دور از پدر الکلی اش زندگی می کند، پیغامی مبنی به ‏ارث رسیدن خانه ای در شانگهای از مادربزرگ خود دریافت می کند. او که تصور می کند خانه ارزشی معادل 500 ‏هزار دلار دارد، برای فروش آن به شانگهای می رود. ولی زمانی که درمی یابد آپارتمان موروثی فقط 500 هزار ‏یوآن[معادل 60 هزار دلار] ارزش دارد، از فروش آن منصرف می شود. هنگام پرسه در شهر با دختری به نام میکی ‏آشنا می شود و به نظر می رسد که سرانجام زن زندگی اش را یافته است. از این رو تصمیم می گیرد تا در شانگهای ‏مانده و با او زندگی کند. از طرف دیگر آدلاید هر لحظه منتظر بازگشت او و رسیدن به سن قانونی ازدواج است. تا این ‏که یک شب چند مرد لیام را بهزور سوار لیموزینی می کنند. او در آنجا با شخصی که خود را نامزد میکی معرف می ‏کند، برخورد کرده و بعدها درمی یابد که میکی تنها به قصد نجات خانواده اش از فقر تصمیم به ازدواج با آن مرد گرفته ‏است. به همین خاطر آپارتمان موروثی را به وی هدیه کرده و به آمریکا بازمی گردد. اما اینک آدلادید تصمیم دارد تا به ‏پاریس برود و از دست لیام هم خشمگین است…‏

چرا باید دید؟

سازندگان فیلم نام های آشنایی نیستند، اما این امر مدت زیادی طول نخواهد کشید. چون ثمره همکاری شان به رغم ‏کوچک و کم هزینه بودنش بسیار جالب توجه از کار در آمده است. بوسه شانگهای فیلمی ظاهراً عاشقانه و در باطن ‏فیلمی کم و بیش سهل الوصول درباره بحران هویت و چندگانگی آن است. لیام نه در آمریکا یک بومی محسوب می شود ‏و نه در زادگاه اجدادی، چون نمی تواند نماینده فرهنگ چینی در امریکا باشد و در چین نیز به دلیل این که زبان چینی ‏نمی داند، غریبه ای بیش نیست. لیام با وجود پذیرش عشق آدلاید ازفاصله سنی خود و در نتیجه وقایع احتمالی آینده ‏هراس دارد. از روابط جنسی هراس دارد و غیر از مورد میکی تقریباً هرگز ارضای خاطری در کار نیست. او تنهاست ‏و این تنهایی هنگام پیش آمدن روابط جنسی اتفاقی و یک شبه بیشتر خود را نشان می دهد. او همیشه از چینی بودن خود ‏گریخته و از تمامی چیزهایی که او را به هویت چینی اش نزدیک می سازد. اما مرگ مادربزرگی که هرگز ندیده و ‏ماترک او سبب می شود تا به ریشه های مشکل خود با پدرش نیز پی ببرد. ‏

بوسه شانگهای یک کمدی عاشقانه استاندارد و به همان اندازه نیز جالب توجه که تم های اصلی خود خود-ارتباط میان ‏انسان ها، فرهنگ ها و بحران هویت- را به شکلی معقول در همه جای فیلم می گستراند و لزوم خودآگاهی را تبلیغ می ‏کند. بوسه شانگهای یا تماس شانگهای اولین فیلم دیوید رن چینی است که در کوئینز نیویورک بزرگ شده و بازیگری ‏تحصیل کرده است. شاید بشود فیلم را نوعی حدیث نفس او نیز قلمداد کرد. ولی حضور همکار با تجربه تری چون کرن ‏کانوایزر که با فیلم تلویزیونی پسران میس ایورز به شهرت رسیده، نباید دست کم گرفت. تهیه کننده و کارگردان خوش ‏سابقه تلویزیون که ورودی سلامت را به حیطه سینما تجربه کرده است. اگر دل تان برای یک کمدی رمانتیک معقول ‏تنگ شده، بوسه شانگهای همه چیز دارد!‏

ژانر: کمدی، درام، عاشقانه. ‏

‏ ‏