در سوگِ ترانه

نویسنده

» نتِ آخر

مروری بر اتفاقات دنیای موسیقی و ترانه

 

ترانه و موسیقی‌ِ روز که در دهه‌ی پنجاه یک قطب هنری و تاثیرگذار به حساب می‌آمد و پس از انقلاب و ممنوعیت، به حیات خود در بیرون مرزها، افتان و خیزان، ادامه داد؛ این روزها در داخل و بیرون کشور به اوضاعی گرفتار شده که در یک کلمه خلاصه و تشریح می‌شود؛ سوگ! سوگِ هنری مُرده و قربانی شده که نقش‌آفرینان بی‌شماری دارد که هیچ‌کدام دل‌نگرانِ واژه‌ها و نت‌ها نیستند. تاجرانی هستند که هر روز گنجی پیدا می‌کنند برای تجارت. یک روز آواز تبلیغاتی سر می‌دهند، روزی دیگر به شمایل نوحه‌خوانان مذهب در می‌آیند و در این میان نگاهی هم به دیروز ترانه دارند و آثار ارجمند گذشته را با اجرایی نو به مسلخ می‌برند. و در یک کلام اگر داعش- نسخه‌ی اصل- با فشنگ و تفنگ به جنگ سازها می‌رود، نسخه‌ی بدل مدلِ ولایت با پنبه مشغول بریدنِ سرِ نت‌ها و کلمات است.

 

سوغاتیِ دزدی!

روز با صدای رضا صادقی آغاز می‌شود که ترانه‌ی محترمِ “سوغاتی” با موسیقی محمد حیدری و کلام اردلان سرفراز را دوباره اجرا کرده. ترانه‌ای که پیش از این با اجرای درخشان “هایده” به خاطره‌ی جمعی مردم تبدیل شده بود، در اجرای تازه و بی‌اجازه چیزی بیش از یک قطعه‌ی بی‌رقم و بی‌نفس نیست. اردلان سرفراز به این سرقت در روز روشن معترض می‌شود و می‌نویسد: “بازهم نابلد دیگری وقیحانه و بدون کسب اجازه ترانه‌ی “سوغاتی” را سلاخی کرده! بدانید و آگاه باشید که این اجرا با موافقت و اطلاع من نبوده و این کار را فقط دزدی بی‌شرمانه می‌دانم!”

 

یا ضامنِ نت‌ها!

سال‌گرد شهادت امام هشتم شیعیان است. عاشقان امام رضا به صف ایستاده‌اند. همه اهل ترانه و آواز. در هم. هیچ‌کس از قافله جا نمانده. همه می‌خواهند در مدح و رثای امام محبوب‌شان بخوانند. همه هم چشم به بودجه‌های دولتی دارند. قطعه‌های بی‌شنونده با پولِ مردم ساخته می‌شوند تا مسئولان خوش‌شان بیاید. رضا یزدانی که مسعود کیمیایی او را “فرهاد دورانِ تازه” خطاب می‌کند، می‌خواند : “آسمون من‌و به گنبد برسون!” در ادامه محسن چاوشی که این روزها رخت آوازخوانی سیاسی و هم‌راه جنبش سبز را به تن‌اش پوشانده‌اند، پیش می‌آید تا راوی این کلمات باشد: “کاشکی بازم تو حرم با کفترات بپرم!” بازی ادامه دارد. حمید حامی که این روزها در مصاحبه‌ای جنجالی از موسیقی ایران و مافیای‌اش پرده برمی‌دارد، سینه صاف می‌کند تا رو به امام‌اش در متن یک ترانه‌ی پاپ این‌گونه تضرع بکند: “کمکم کن توی بهتِ این مسیر! یا رضا! یا رضا!” و در پرده‌ی آخر ترانه‌سرایی که کلماتی چون نماز و حج و قبله و طواف را به گلوی “داریوش” و “گوگوش” هم دوخته، رو به قبله‌ی مشهد مقدس این‌گونه می‌نویسد تا علی‌رضا شهاب بخواند: “قلب من می‌تونه از تو نقشی از کعبه بسازه!” و ترانه‌خوانان هم‌چنان به اسم “باورِ عمومی” با کلمات و نت‌های‌شان تجارت می‌کنند.

 

ترانه‌ی مجانی!

در بیرون مرز، فرید زلاند آهنگ‌ساز ارزشمند موسیقی پاپ در مصاحبه‌ای تصویری به اصل موضوع اشاره می‌کند. در هم شکستن موسیقی و ترانه‌ی معترض در بین چرخ‌دنده‌های اقتصاد. زلاند با اشاره به هم‌پیمانی ترانه‌سرایان و آهنگ‌سازانی چون خودش، ایرج جنتی‌عطایی، اردلان سرفراز، حسن شماعی‌زاده و … برای گرفتن حق مادی‌شان از آوازخوانان، معتقد است هم‌کاران‌ آوازخوان‌اش برای دست در جیب نکردن و نپرداختن حقِ مولف، به خواندن ترانه‌های رایگان که از ایران ارسال می‌شود، روی آورده‌اند. ترانه‌هایی که به قول اردلان سرفراز ابتدا در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز می‌گیرند و پس از آن در اختیار صداهایی قرار می‌گیرند که زمانی هم‌درد روزگار مردم و روایت‌گر زخم‌های مشترک بودند.

 

نبرد با کوروش!

حامد زمانی آوازخوان جوانی که یکی از فرآورده‌های فرهنگی دوران تازه است و تایید و تکریم رهبر جمهوری‌اسلامی را با خود دارد و از همان‌جا مدیریت یک موسسه‌ی تولید ترانه به نام “دل‌صدا” را به دست آورده، پس از خواندن چند ترانه‌ی ضدآمریکایی و ادب کردن “استکبار جهانی” این‌بار از طریق وسیله‌ی ارتباطی “تلگرام” به جنگ با کوروش آمده و با مطرح کردن پرسش‌هایی علاقه‌مندان به این پادشاه را به چالش کشیده تا از تجارتی تازه خبر بدهد. پس از تمسخر نامِ کوروش در آیتم برنامه‌ی عطسه ساخته مهران مدیری، حامد زمانی دومین چراغ را روشن می‌کند تا نشان بدهد کم‌کم کاسبی با مرگ بر آمریکا گفتن از رونق افتاده و دنیای هنر، آن هم از نوع ایدئولوژیک‌اش، باید خود را برای نبرد در جبهه‌های دیگر آماده بکند.

 

تاجر ورشکسته!

در همین دوران که حامد زمانی با صدا و کلمات تبلیغاتی‌اش بر آنتن صدا و سیمای جمهوری اسلامی می‌تازد، از چهره‌ی امروزی تاجری کارکشته‌ی دیروز رونمایی می‌شود؛ که سخت تکان دهنده است. محمد گلریز که با وقوع انقلاب نام خانواده‌گی‌اش را هم تغییر داد تا کسی متوجه نسبت‌اش با آوازخوان “طاغوتی”!-اکبر گلپایگانی- نشود؛ پس از سال‌ها خواندن سرود تبلیغاتی در وصف و مدح آیت‌الله‌ها، از خمینی تا مطهری، امروز و با از سکه افتادن کسب پیشین، ترانه‌ای تبلیغاتی برای بانک صادرات ایران اجرا کرده. سرودی که در چند نوبت از صدا و سیما پخش می‌شود تا آینده‌ی تاجران کلمه و نت بیش از پیش به چشم بیاید. در دورتر، خشایار اعتمادی که با صدایی شبیه به “داریوش” به گفته‌ی خودش قصد تطبیق موسیقی پاپ با معیارهای جمهوری‌اسلامی را داشت؛ ایستاده و حنجره‌اش را صیقل می‌زند تا برای بانک “ایران زمین” سرودی تبلیغاتی ساز بکند.

 

شاهد عینی!

شاهد نه از غیب که از وسط بازار موسیقی ایرانی می‌رسد. حمید حامی که خود زمانی شماره‌ی یک همین بازار بود و از تیتراژ فیلمفارسی‌های ایرج قادری تا خواندن کلیپ‌ در ستایش نیروی انتظامی را پوشش می‌داد، امروز به سخن آمده و می‌گوید: “من می‌دانم که کدام چهره به چه دلیلی پیشرفت می‌کند و کدام چهره به چه دلیل پیشرفت نمی‌کند. من می‌دانم کل ماجرای حذف شدن برخی چهره‌های هنر -که دارای تفکر هستند- چیست و حالا دیگر این قواعد بازی را به خوبی از بر شده‌ام. هم‌دوره‌ای‌هایم را در موسیقی دیده‌ام که چطور لابی‌گری و سیاسی‌بازی کرده و اوج گرفتند، ولی بعد از اینکه دوره‌شان از نظر جریان حاکم بر فضا تمام شده بود، به بدترین شکل ممکن حذف شدند. اسم نمی‌برم، اما گروه‌های موسیقی شناخته‌شده‌ای که پشتوانه سیاسی عجیب و غریبی داشتند ولی بعد از این‌که کارشان با آن‌ها تمام شد، حذف‌شان کردند و تمام. یا کسانی که ۱۰ شب هر شب دو سانس کنسرت می‌گذاشتند، الان هیچ خبری از آنها نیست و تمام شده‌اند. یعنی کاری کردند که تمام شود.”

 

پرده‌ی آخر؛ بازگشت به دوران طلایی!

وضعیت غم‌انگیز موسیقی و ترانه که در هزارتو سانسور و محدودیت و قدکوتاهان تاجرمسلک رقم خورده، با انتشار کلیپی تازه به یک سوگ کامل می‌رسد. ویدئو جدیدی از حاج صادق آهنگران. سایت‌ها این خبر مسرت‌بار را منتشر و در ادامه‌اش صدا و تصویر حاج صادق را پیش‌کش مخاطبان “موسیقی” می‌کنند. “لبیک یا حسین” ختم مسیر تمام کسانی‌ست که به این بازار سرسام و سانسور لبیک گفته‌اند و برای چند روزی بر جلد و آنتن بودن، کلمات و نت‌ها را از آبرو و وقار تهی کرده‌اند.