تصور تئاتر بدون شکسپیر و سینما بدون چارلی چاپلین همان قدر مشکل است که کاریکاتور بدون دیوید لواین. صفحه قاب در بخش چهار فصل این شماره ما به معرفی این هنرمند و چاپ نمونه ای از آثار گران قدر وی اختصاص دارد.
چخوف کاریکاتوریست ها
درباره دیوید لواین
گفتن از نسبت “دیوید لواین” با هنر کاریکاتور مثل این است که بخواهی از نسبت “انیشتین” با علم فیزیک یا “چاپلین” با سینما بگویی. همانقدر که تئاتر را نمی توان بدون “شکسپیر” تصور کرد، کاریکاتور قرن بیستم هم بدون “دیوید لواین” غیرقابل تصور است.
دیوید لواین متولد دسامبر 1926 در بروکلین نیویورک، دوران جوانی را در مدارس هنری مختلف به تحصیل گذراند؛ موزه ی مدرسه ی هنر بروکلین، انستیتوی پرات، آموزشگاه هنر تایلر در دانشگاه تمپل فیلادلفیا و مدرسه ی هنر خیابان هشتم نیویورک زیر نظر هانس هافمن. به این ترتیب نبوغ خود را در طراحی و نقاشی پرورش و توانایی های تکنیکی اش را گسترش داد.
چاپ اولین کارتون او در سال 1963 نوید بخش ظهور یک کاریکاتوریست چهره خلاق را بود. از آن پس صد ها کاریکاتور ماندنی او از شخصیت های سیاسی و ادبی مطرح جهان که با قلم و مرکب اجرا شده اند در نشریات معتبری مثل “تایم”، “نیوز ویک”، “پلی بوی”، “نیویورک مگزین” و “اسکوایر” به چاپ رسیده است. اما جایگاه اصلی او را باید “نیویورک ریویو آو بوکز” دانست که بیش از چهل سال محل نشر برترین آثار طراحی او از چهره مشاهیر بوده است.
شهرت جهانی “لواین” تنها به سبب طراحی قدرتمندانه و شبیه سازی های مثال زدنی و الهام بخش او یا نشان لژیون د اُنور و سیل جوایز ریز و درشت بین المللی اش نیست. آثار او هرکدام، تفسیری مؤجز و روانکاوانه از سوژه هایش هستند. شرح حالی مصور و مختصر که به تنهایی کار ده ها صفحه نوشتار را می کند. حتی اگر “موسولینی” را نشناسی و کاریکاتور لواین را از او ببینی درخواهی یافت که صاحب آن فک بزرگ، دهان پر تبختر و چشمان بی رحم باید موجود سبک مغز و خودکامه ای باشد، یا طرح “ساموئل بکت” با بینی و چشمانی عقاب گونه و صورتی که تا نیمه در یقه پیراهن فرو رفته همان قدر هوشمند و متفکر می نماید که مرموز و دست نیافتنی و یا کاریکاتور “ آنتوان چخوف” که لواین بر خلاف همیشه، اندام را اهمیتی همپایه سر داده و ظرافت طبع و شوخ طبعی توأم با وقار طنزپرداز بزرگ روس را با طراحی اندامی ظریف و کشیده که انگار بر زمین می خرامد، مجسم کرده است.
با این که لواین نقاش چیره دستی است و اگر بخواهد رنگ را عالی به کار می گیرد، بهترین کاریکاتورهای او در دهه های 1960 و 70 سیاه و سفید ترسیم شده اند. او با قلم آهنی و مرکب مشکی جادو می کند؛ تنها با یک ردیف خط موازی می تواند به راحتی آب خوردن بافت و حجم و سایه روشن بسازد و اگر لازم باشد ردیف های منظم دیگری در جهات مختلف بر اولی اضافه می کند و هاشور می سازد، هاشور هایی فوق العاده که مختص خود او هستند. نگاه او به هنر کاریکاتور یادآور “اونوره دومیه” طراح و کاریکاتوریست بزرگ فرانسوی در قرن 19 است. دومیه هم روی “سر” به عنوان تجلی درون کاراکتر تأکید می کرد و “بدن” را کوچک تر می کشید، او هم شاهد و راوی ضعف های مردمان زمانه خود بود.
می توان گفت که لواین پلی مابین کاریکاتور کلاسیک و کاریکاتور فرم گرای امروزی است. او روشن بینی سیاسی و اجتماعی کاریکاتوریست های نسل های پیشین مثل دومیه و توماس ناست را با فرمی بدیع؛ اما نه متصنع و خودنمایانه در هم می آمیزد که حاصل آن خلق آثاری است که الهام بخش بسیاری از طراحان چهره، از اُپ دی بک بلژیکی تا احمد سخاورز ایرانی، بوده اند.
کاریکاتور های لواین به ندرت بر آنچه سوژه می نماید محدود می شوند آنها اغلب نمایشگر آلام، آرزوها و رؤیا هایی هستند که سوژه ها در سر می پرورانده اند. آنچه از دست داده اند و یا در آرزوی آن هستند. بی سبب نیست که “پت همیل” می گوید: “اگر لواین به جای کشیدن می نوشت تبدیل به چخوف می شد.”