برنامه اتمی ایران و منابع قابل توجه آن، این کشور را قادر می سازد تا برای بدست گرفتن قدرت استراتژیک در منطقه، تلاش کند. ایران، با ایدئولولوژی شیعه تندرو و اینکه الگویی برای نافرمانی از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل است، برای فرمانروایی بر خاورمیانه و حتی در هر جایی که امت اسلام با اکثریت قاطع غیر اسلامی مواجه هستند، مبارزه می کند.
پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل و آلمان- معروف به “گروه شش”- یک بسته پیشنهادی به تهران فرستادند تا به غنی سازی اورانیوم پایان بدهد و بهپایان دادن به برنامه تولید سلاح اتمی کمک کند. آنها تهدید کردند که در صورت رد شدن بسته پیشنهادی، این کشور را تحریم خواهند کرد. ایران بر “حق” خود در مورد غنی سازی اورانیوم پافشاری کرد. آمریکا که تمایلی به مذاکره مستقیم با عضوی از “محور شرارت” نداشت، در گفتگو ها شرکت نکرد.
کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا، اخیرا اعلام تغییر سیاست کرد. آمریکا - شخص رایس- در صورت تعلیق غنی سازی اورانیوم از سوی ایران، در مذاکرات بر سر مسائل اتمی شرکت خواهد کرد. اما ایران هیچ علاقه ای به مذاکره با آمریکا، چه در چارچوب گفتگو با کشور های دیگر و چه به صورت جداگانه را ندارد.
تهران هیچ فایده ملی در از دست کشیدن از اعلام اینکه قدرت اتمی است ندارد و با پافشاری بر این نکته، به نتایج سیاسی بزرگی در داخل می رسد. ادامه دادن به برنامه تولید سلاح اتمی، راهی است برای جذب کردن غرور ملی و استحکام دادن به حمایت متزلزل داخل کشور.
گفتگو های اتمی دارد به سمت نتایج نا تمامی کشیده می شود. گروه شش باید بین تحریم موثر و عواقب ایرانی با توانایی تولید سلاح اتمی، یکی را انتخاب کند. حمله نظامی آمریکا تا دو سال آخر ریاست جمهوری با کنگره ای که مخالفت می کند، غیر ممکن است. اما تهران مسلما نمی تواند نسبت به احتمال حمله چندجانبه اسرائیل، بی تفاوت بماند.
این مبحث در همه جا شایع شده است که ایران و سوریه باید در روند مذاکراتی قرار بگیرند که امیدواریم به تغییر رفتارشان منجر بشود؛ همانطور که بعنوان مثال، یک نسل قبل در باز شدن دروازه های چین، این اتفاق افتاد.
اگر دیپلماسی دشمن را در نظر نگیرد، مشخصا در مناسباتش دچار تناقض است. اما بیشتر اوقات موضوع بحث، فدای آغاز کردن مذاکرات می شود تا ماهیت مذاکرات. باز شدن دروازه های چین، با فشار نظامی اتحاد جماهیر شوروی به مرزهای شمالی چین، آسان تر شد؛ نزدیک شدن چین و آمریکا بوسیله یک سود مشترک موجود، به وقوع پیوست و آن سود مشترک، جلوگیری از هژمونی اتحاد جماهیر شوروی بود. اما اگر در پایان این دیپلماسی، ایرانی در مقابلمان قد علم کند که دارای قدرت اتمی است و خلاء های سیاسی توسط ایران پر شود، بر هم خوردن وضعیت در خاورمیانه، فاجعه خواهد بود.
درک این موضوع که ایران چگونه به جهان می نگرد، حیاتی است. روش فکری که رئیس جمهوراحمدی نژاد ارائه می دهد، چشم انداز ایرانی را نشان می دهد که قرن ها این چنین امیدوارکننده نبوده است. عراق به عنوان یک وزنه از بین رفته است؛ نیروهای شیعه در عراق توسط کسانی هدایت می شوند که در تهران تعلیم دیده اند.
نهاد های دموکراتیک در عراق، طرفدار تسلط گروه های شیعه هستند. در لبنان، حزب الله که در ایران تربیت شده و هدایت می شود، قوی ترین نیروی نظامی است. در مقابل این کمربند مجازی شیعه و جذابیتی که برای شیعیان شمال شرقی عربستان سعودی در خلیج فارس دارند، واکنش کشورهای سنی – مصر، اردن، عربستان سعودی- و کشورهای حاشیه خلیج فارس، از تشویش به اضطراب شدید، تبدیل شده است. این نکته می تواند رفتار گستاخانه احمدی نژاد را در دیدارش از نیویورک، توجیه کند. انگار می خواست بگوید:« درباره نظم جهانی خودتان که ما در ایجاد قوانینش شرکت نکرده ایم و به آن اهمیت نمی دهیم. از این به بعد، جهاد، قوانین را تعیین می کند».
رهبران با اعتماد به نفس ایرانی، ممکن است که راه را برای عقب نشینی آمریکا در عراق باز کرده باشند، اما فقط به این دلیل که آن را تبدیل به راهی طولانی مدت بکنند. این نکته که ایران برای دوری از ایجاد هرج و مرج در مرزهایش، به گفتگو درباره عراق، علاقه مند است، فقط تا زمانی معتبر است که آمریکا قادر باشد این هرج و مرج را کنترل کند.
فقط دو انگیزه برای ایران وجود دارد که به میز مذاکره باز گردد: شتاب برای ایجاد ساختار منطقه ای که جذابیت سیاست های امپریالیستی را از بین ببرد، و نگرانی از اینکه اگر این مسائل طولانی بشود، آمریکا حمله نظامی بکند.
از آنجایی که ایران خودش را یک جنگجو می پندارد تا یک ملت، مصلحت عمومی از دل مذاکرات بیرون نخواهد آمد. هدف مهم در دیپلماسی آمریکا باید ایجاد یک چشم انداز متعادل باشد. ممکن است که ایران متوجه بشود که همچنان یک کشور فقیر است و در جایگاهی نیست که بتواند با نظم تمام جهان، مبارزه بکند.
امروز، کشورهای سنی منطقه از موج شیعه بسیار ترسیده اند. مذاکرات بین ایران و آمریکا می تواند به سمت دادن امتیاز های بی فایده پیش برود، مگر اینکه در پی یا در کنار تلاش های موثری برای سامان دهی این کشورها، انجام بشود. ایران با چنین سیاستی می تواند جایگاهی محترمانه و نه سلطه گرانه به دست بیاورد. روند صلحی که به تازگی در فلسطین آغاز شده است، می تواند نقش مهمی ایفا کند که پیش فرض آن، همکاری نزدیک میان آمریکا، اروپا و کشورهای عرب است.
ایران باید تشویق بشود که مثل یک ملت رفتار کند. ایران هیچ انگیزه ای برای ایفای نقش در عراق بعنوان یک منجی ندارد تا آمریکا را قادر کند از افتضاحی که گریبانگیرش شده است، رها شود. آمریکا نیازمند تغییر دادن استراتژی اش است، اما چنین اقدامی به معنای پیش درآمدی برای خروج از منطقه است، و احتمال فروپاشیدن ساختار های موجود هم محتمل به نظر می رسد.
در پبش گرفتن یک دیپلماسی قدرتمند در مقابل ایران برای ساختن منطقه ای امیدوار کننده، مهم است، اما در این صورت که ایران در این روند به این نتیجه نرسد که درحالی که آمریکا مشغول تهیه پیشنهاداتش است، قادر است آینده را به دست خود تغییر بدهد یا قطعات ساخته شده را به شکل جدید بچیند.
منبع: ساندی تایمز، 19 نوامبر 2006