“شرق شرق است” نوشته ایوب خاندین در تماشاخانه ایرانشهر بر صحنه است. نگاهی به متن و اجرا در صفحه ی صحنه و گفت و گو هایی با مسعود رایگان و پگاه آهنگرانی در صفحات گپ و…
تاریکخانه جدل…
خلاصه نمایش:
مارکوس اولین فرزند پسر خانواده به خاطر رد کردن انتخاب پدرش مجبور شده که خانوادهاش را کنار بگذارد. حالا دو پسر بعدی “یوهانس” (مهدی کوشکی)، و “یوسف” (عرفان ناصری) چنین شرایطی را پیدا کردهاند. البته یوسف آدمی مذهبی و پایبند به اصول شرع است. او یک مسیحی کاتولیک است و نمیخواهد فراتر از خواست پدرش حرکتی انجام دهد. اما او هم سر پذیرفتن این ازدواج تحمیلی چندان دلخوشی از کار و کردار پدرش ندارد. اما یوسف شجاعت به خرج میدهد و…
بازیگران: رویا تیموریان، شبنم مقدمی، فرزین محدث،مهدی کوشکی،پگاه آهنگرانی، عرفان ناصری، امید روحانی و خسرو احمدی.
رایگان درباره دغدغه اصلیاش که مهاجرت است اشراف و آگاهی زیادی دارد و کارگردانی است که درباره محدوده موضوع مورد توجهاش تحقیقات خوبی انجام داده است. وی پس از تجربه موفق “قاتل بیرحم” این بار متنی با فضای ملودرام را به صحنه برده تا با نگاه خودش در بستری واقعی، مهاجرت و معضلات آن را در نسلهای متفاوت مهاجران بررسی کند.
“شرق شرق است” ترکیبی غریب از امکانات نمایشنامهنویسی ابزورد، بازیهای مضحکه آمیز زبانی، گرایش به فلسفیدن و بازی با ظرفیتهای معناییِ مفاهیم انتزاعی قابل مشاهده است. ایوب خاندین نویسنده نمایش، در جهان غریب و برساخته متن خویش از طریق بازیهای زبانی و قراردادهای نمایشی التقاطی، فقدان امکان پرداخت و آشکارگی واقعیت بر صحنه را به شکل منحصر به فردی بازآفرینی میکند. برای او “دادگاه – تئاتر” جولانگاهی است که از طریق آن ماهیت پوچ و نمایشی قانون و اربابان آن بر مبنای اتهامی واهی واکاوی میشود.
نمایش آناتومی خود را به گونهای طراحی میکند که عکس نهایی که رایگان در مقام کارگردان طراحی کرده قابل درک و معنا شدن باشد و زمانیکه مخاطب کلیت نمایش را در ذهن مرور میکند، بتواند آن را در ذهن خود استنتاج کند. در واقع مسعود رایگان با این عکس نشان میدهد که چندان هم کنار گود نایستاده و در نهایت مهر کارگردانی خود را بر اثر میگذارد و تحلیل خود را در این عکس ارائه میدهد.
در تماشای اثر روی صحنه در همان لحظات ابتدایی با موقعیت آدمها رو به رو میشویم. آدمهایی که برای بقا در جامعه در حال تلاش هستند. آدمهایی که توسط نیروهایی گریزناپذیر و نامرئی کنترل میشوند و سعی دارند برای برنده شدن عنوان” انسان موفق” خود را به شمایل جامعهای درآورند که آنها را در یک موقعیت باتلاقی به درون خود کشیده و زیر پا له میکند.
ایوب خاندین در نیمه نخست نمایشاش به شخصیتها اجازه میدهد دائم با یکدیگر به کشمکش بنشینند. در این میان هم روحیه شخصیتها بر مخاطب آشکارتر میشود و هم پایههای درام استحکام مییابد. اما استفاده مهمی که خاندین در جایگاه نویسنده از کلام میکند، این است که آدمها با این گفتوگوها نه تنها به هدف نزدیک نمیشوند بلکه پیلههای دور خود را بیشتر میکنند. گویا عنکبوتی که به جای اینکه تارش را دور طعمهاش بپیچد، بیشتر آن را حول خود مستحکم تر میکند. اینجاست که میبینیم آدمها پیش نمیروند، بلکه بیشتر فرو میروند. از سوی دیگر نویسنده و کارگردان اینجا چندان در مورد شخصیتها دست به قضاوت نمیزند. بلکه دامگهی تدارک میبیند که بعدتر بتواند از آن استفاده کند. در ساختمان این نمایشنامه هرچه پیش میرویم و در دوران نتیجهگیری تعارض گاه خندهآور شخصیتها جای خود به تراژدی میدهد.
تماشاگر در برخورد با اجرای رایگان باید کوشش زیادی کند تا از لابلای متن سبکپردازانه و غیر رئالیستی - که جزئیات مورد نظر نویسنده در شکلگیری مفهوم اولیه و غایی آن نقش ویژهای دارد-، به روح کلی اثر دست یابد. بخشهای حذف شده از متن - به خواست یا برخلاف میل کارگردان – در فصل شروع اجرا، ارتباط مخاطب را در بستری تعریف ناشده و عقیم پیش میبرد و در ادامه تلاشی چشمگیر برای احیا و بازگرداندن اجرا در مسیری تعاملی نیز صورت نمیپذیرد. در حقیقت به جای آنکه اجرا و نشانه کاربردی آن را احاطه کنند، این تماشاگر است که تکیه زده بر صندلیهای رخوت آور سالن ایرانشهر، تنها فرصت نظارت را مییابد و کنش کلان اجرا هیچگاه او را در بر نمیگیرد.
اما از منظر اجرا چه اتفاقی در این تئاتر رخ میدهد. میزانسن هایی که خاندین پیشنهاد داده و رایگان نیز به آن عمل میکند، موقعیتی ثابت و ایستا برای شخصیتهاست. آنها عموما کمتر حرکت میکنند و فقط سخن میگویند و گهگاه سیگاری دود کرده، چیزی خورده و یا میآشامند. این شیوه چینش میزانسن از دو منظر میتواند به معنی کردن نمایشنامه یاری رساند. در ابتدا اینکه این آدمها در نوعی آنتروپی گرفتار آمدهاند و تلاش میکنند از این موقعیت رهایی یابند. آنها در چنبرهای گرفتار آمدهاند که ظاهرا راه رهایی از آن وجود ندارد. از سوی دیگر کارگردان توانسته به مدد این کمبود حرکت یک فضای ایستا و کانونی ایجاد کند که توجه مخاطب از متن دور نشود. در واقع رایگان تلاش داشته تا توجه تماشاگر را بیشتر به گفتوگوها جلب شود.
در پرده دوم نیز این نگاه تا حدود زیادی امتداد مییابد، با این توجه که ایوب خاندین شبکه ارتباطی میان شخصیتهایش را بسط و گسترش میدهد. در این بخش آدمها که از تاریکخانه جدل بیرون آمدهاند بیشتر فرصت پیدا میکنند تا خود را به نمایش بگذارند.
در اجرای نمایش “شرق شرق است” در حیطه متن و مفهوم و فارغ از اجرا، نمایش بزرگترین لطمه را از سیاستزدگی امروز جامعه ایرانی خورده و به دلیل غفلت و دوری رایگان از آشناییزدایی برای اثبات وفاداریاش به متن خاندین؛ که در اجرا نعل به نعل آن پیش رفته و کوچکترین نشانهای از رویکرد و نگاه کارگردان دیده نمیشود، این مساله بهشدت برجسته میشود. بهخصوص که در برخی صحنهها، شباهتهای گویشی و لهجهای “پسرخانواده” به نوعی بر این آشناییسازی صحه میگذارد و پیوندی میان شرایط امروز با مسائل طرح شده در نمایش برقرار میکند که این پیوند سیاستزدگی جامعه امروز را در ارتباط با نمایش تقویت میکند و تماشاگر را از حرکت به سوی زیر ساختها و لایههای زیرین نمایش دور نگه می دارد و عمدتا تماشاگر در ارتباط مفهومی با نمایش در سطح حرکت میکند و از کلیات و اندیشه اصلی خاندین غافل میماند. این چنین است که دیالوگها و حتی تاریخهای بهکار برده شده در نمایش هم قرابت زیادی با اوضاع کنونی دارد و بر خلاف تصور رایج، تمام این عناصر در نمایشنامه “شرق شرق است” وجود دارد و رایگان برای آشناییسازی و تطبیق آن با تماشاگر امروز، آنها را به اثر وارد نکرده و به طور کامل همان نوشتار و مکتوبات نمایشنامه نویسنده را به اجرا در آورده است.
کارگردان به لحاظ مضمون و محتوا دربرخی لحظات اجرای نمایش “شرق شرق است” موفق و وفادارانه عمل کرده و نمایشاش تبلوری از ذهنیات و اندیشههای نویسنده است؛ همان اندیشههای فلسفی که خود رایگان در پرداختن به آنها ید طولایی دارد و با آن شهره شده است. اما دوری جستن مسعود رایگان از فضا و عناصر بصری، سبب شده تا اجرا همپای نمایشنامه پیش نرود و از نوعی جاماندگی و عقبماندگی رنج ببرد.
میزانسنهای نمایش نیز به نوعی طراحی شده که گویا آدمها در یک موقعیت مشخص دائم دور خود میپیچند و این تکرار بر یکنواختی زندگی آنها صحه میگذاردگویا شخصیتها هیچ راه مشخصی برای گریز از واقعیتهای محتوم زندگی خود ندارند. تنها افرادی که آزادانه از این موقعیت پنهان عبور میکنند، شخصیتهای فرعیتر داستاناند”مسعود رایگان” در نمایش “شرق شرق است” سعی میکند تا تجربههای گذشته خود را از منظر زبان، روایت و حتی کارگردانی کامل کند و در راه دستیابی به یک تراژدی مدرن تمام تلاش خود را به خرج میدهد، اما وی هنوز کارهای دیگری را در کارنامه دارد که از این اثر پیشتر میایستند.