اساسا تمام حرف هایی را که در طول شبانه روز از طرف آدم های مختلف گفته می شود و ما می شنویم یا از طرف ما گفته می شود و آدم های مختلف می شنوند، را می شود به سه دسته کلی تقسیم بندی کرد:
دسته اول حرف هایی هستند که آدم با شنیدنشان مغزش به کار می افتد و شروع می کند به فکر کردن و همینطوری در تفکرات خودش غرق می شود. به این حرف ها می گویند حرف حساب یا کلام عاقلانه. چرا؟ چون بالاخره بر اساس یک حساب و کتابی گفته می شود، همینطوری طرف دهانش را باز نمی کند صوتی از خودش صادر کند. یعنی گوینده اول خودش مغزش را به کار می اندازد، بعد شروع می کند به فکر کردن، بعد در تفکرات خودش غرق می شود، بعد یک دفعه همانطوری که دارد در بحر تفکرات خودش دست و پا می زند، یک حرف حساب هم تولید می کند و وارد بخش صادرات می شود. البته هیج تضمینی برای صادرات موفق این حرف ها و وارداتشان به گوش آدم های حسابی دیگر وجود ندارد، چون اساسا تضمینی برای وجود خود آدم های حسابی دیگر وجود ندارد. به همین دلیل بازار حرف حساب خیلی کساد است و معمولا آدم های حسابی بیشتر از اینکه به فکر مبادلات خارجی باشند، به فکر تولیدات داخلی و خودکفایی هستند و در همین راستا مدام با خودشان حرف می زنند. از این روجامعه در یک اقدام هماهنگ و برنامه ریزی شده، آدم های حسابی را حتی الامکان(یعنی تا حدی که امکان دارد، تا ته، تا دسته) تنها می گذارند و از خودشان دور می کنند. چرا؟ برای اینکه آنها بتوانند با خیال راحت و در یک محیط آرام هر چه قدر دلشان می خواهد با خودشان حرف حساب بزنند و به قله های رفیع خودکفایی صعود کنند. (در اینجا، دقیقا همین جا، لازم است از این اقدام هماهنگ و برنامه ریزی شده جامعه، که نشانگر بلوغ عمیق اجتماعی و نیت خیر دست جمعی است، تشکر و قدردانی به عمل بیاورید… به هر شکلی که خودتان صلاح می دانید) گفتنی است از آخرین باری که یک نفر در جامعه و به صورت کاملا آزاد و طبیعی حرف حساب زده و توانسته در روزهای بعد هم همچنان به زندگی در میان مردم ادامه بدهد، تقریبا سند موثقی در دست نیست. ولی خیلی احتمال دارد به دوران پارینه سنگی اول و زمانی که هنوز اجتماعی شکل نگرفته بود برگردد. البته کاملا واضح و مبرهن است که از حرف حساب گفته شده در آن زمان، اساسا هیچ سندی موجود نیست. پس لطفا سوال نکنید.
دسته دوم حرف هایی هستند که آدم با شنیدنشان قلبش به کار می افتد و شروع می کند به تالاپ تلوپ کردن و همینطوری دست و پایش شل می شود و صورتش گل می اندازد و نیشش باز می شود و حلقش هویدا، به این دسته ازحرف ها هم چون هم در تولیدشان و هم در توزیع شان و هم در دریافتشان مقدار نا متنابهی احساسات غنی سازی شده، با غلظت بالا مورد استفاده قرار می گیرد، می گویند حرف های احساسی یا کلام عاشقانه. معمولا حرف های احساسی را آدم های احساسی می زنند، آدم های احساسی می شنوند و آدم های احساسی با خودشان به گور می برند. چرا؟ چون اساسا این دسته از حرف ها را آدم در طول زندگیش فقط یکبار می تواند بگوید و یک بار هم می تواند بشوند. باقی موارد مشابه و متعدد، به دلایل کاملا فنی، جزو دست سوم هستند که گاهی به اشتباه در این دسته قرار داده می شوند، که در این صورت پیامد های بسیار بسیار دردناکی را برای گوینده یا شنونده یا هر دو به اتفاق اجدادشان به دنبال دارد. بنابراین توصیه می شود حتی المقدور (یعنی تا حدی که مقدور است… نه تا ته… نه تا دسته) ازمبادرت به گفت و شنود حرف های احساسی اجتناب کنید و در این زمینه جون مادرتون بخورید و بیاشامید، ولا تسرفوا… از ما گفتن)
دسته سوم، حرف هایی هستند که بخش عمده ای از شنیده ها، گفته ها، ناشنیده ها و ناگفته های ما را در طول شبانه روز و عرض زندگی شامل می شوند و با شنیدنشان تقریبا هیج جای آدم به کار نمی افتد. نقش اصلی شان این است که علاوه بر تولید آلودگی صوتی در ابعاد صنعتی….( هر چه فکر می کنیم الان کاربرد دیگری برایشان پیدا نمی کنیم…. لطفا بعدا مراجعه کنید.) به این حرف ها می گویند حرف مفت یا کلام رایگان. چرا؟ چون گفتن یا شنیدن این حرف ها اصولا هزینه خاصی در بر ندارد و به وفور در دسترس گویندگان و شنوندگان و سایر موجودات قرار دارد. حرف مفت از خصوصیات مشترک تقریبا تمام آدم هاست و یکی از معدود مواردی است که در هیچ نقطه ای از دنیا کمبود یا محرومیت یا محدودیتش در هیچ شکلی گزارش نشده است. گفتنی است از بدو پیدایش منشور حقوق بشر، حق گفتن و شنیدن حرف مفت و کلام رایگان به عنوان یکی از حقوق اولیه انسان ها مورد نظر قرار گرفته و احترام به آن بر کلیه اشخاص حقیقی و حقوقی اعم از دولتی و غیر انتفاعی لازم است. به عقیده دسته ای از کارشناسان این دسته از حرف ها اساسا تنها دسته موجود و قابل اعتناست که ابعادش با هیچ دسته دیگری قابل مقایسه نیست و به همین دلیل هم تا این حد مورد اقبال بشریت در طول ادوار تاریخی قرار گرفته و بشریت تا همین امروز ول کن این دسته نیست. اما دسته دیگری هم وجود دارند که بدون توجه به ابعاد ماجرا، پایشان را فرا تر گذاشته و می گویند هیچ دسته دیگری اساسا وجود نداشته ، ندارد و نخواهند داشت و همین یک دسته برای کل بشریت کفایت می کند. این دسته علاقمند به دسته مذکور، که نگرانی های زیادی بابت مواضع میانی شان وجود دارد و روز به روز پایشان را فراتر می گذارند، همچنین باور دارندآن دو دسته مذکور قبلی هم متعلق و وابسته به همین دسته بوده اند که در روند تکاملی دچار تغییرات شده و به شکل عقب مانده کنونی درآمده اند.
علاوه بر تمام اینها، دسته دیگری هم از حرف ها وجود دارد که به دلیل تمرکزش در یک ناحیه جغرافیایی خاص معمولا در بین سایر اقوام چندان شناخته شده نیست. این دسته که از پیدایشش سی و چهار سال بیشتر نمی گذرد در فلات ایران و در میان مردمان این سرزمین پا روی عرصه هستی گذاشته و در سال های اخیر عمیقا در حال پیشروی و گسترش است. با شنیدن حرف های متعلق به این دسته، معمولا شکم و دستگاه گوارشی انسان به کار می افتد و از عوارض جانبی آن می توان به کم پشت شدن موی سر، سرخ شدن گونه ها، کبود شدن پیشانی، جر خوردن بخش تحتانی و… اشاره کرد. به این حرف ها در ساختار زبانشاسی می گویند حرف های اضافی یا غلط زیادی(البته اسامی دیگری هم قابل طرح و پیشنهاد است که… هیچی، خانواده نشسته). چرا؟ چون گویندگان این دسته از حرف ها، معمولا به صورت تمام وقت و بدون توجه به قطع بودن آب ، در حال تولید مازاد بر مصرف و ایجاد اضافه بار هستند. این دسته از حرف ها علاوه بر تولید آلودگی های صوتی و تصویری در ابعاد صنعتی، در تولید کودهای شیمیایی و بیولوژیک در ابعاد کارگاهی و خانوادگی نیزکابرد منحصر به فردی دارند. در پایان توجه شما را به یکی از نمونه های جدید این دسته جلب می کنم…
جواد کریمی قدوسی گفت: “همه ما لمس کردهایم که اگر ولایت فقیه نبود، مملکت به دیکتاتوری کشیده میشد”
ته راهرو سمت چپ لطفا