در میزگرد دانشگاه سنتژوزف بیروت که به “آیندهی تغییر و اصلاح در خاورمیانه” اختصاص داشت؛ ابتدا تأکید کردم که من به عنوان یک “دینپژوه” به این موضوع نگاه میکنم و ادامه دادم:
در خاورمیانه از یکسو “دین و دولت” به هم گره خوردهاند و از سوی دیگر منافع پیروان ادیان با هم در تضاد افتاده است.
“غریزهی دینداری” در پیروان بنیادگرای ادیان در جامعهی بسته، غیر دموکراتیک و منافی حقوق بشر ارضاء میشود و هر جا که گروههای نزدیک به آنان به قدرت میرسند غلظت آمیختگی دین و دولت خود را بیشتر نشان میدهد.
دولت ایدئولوژیک اسرائیل و دولت ایدئولوژیک ایران نمونههای این آمیختگی هستند به ویژه وقتی قدرت در دست نتانیاهو و احمدینژاد باشد.
بدترین نتیجهی غریزهی دینداری، پدید آمدن تدیّن وحشی یا توحّش دینیست که مظهر تامّ و تمام آن در القاعده و طالبان مشاهده شد.
من از دینداری بنیادگرا به “غریزه” تعبیر میکنم به این دلیل که هیچ نسبتی با عقلانیّت و فطرت ندارد و تنها غریزهایست که به هر شکلی به دنبال ارضای خود میگردد.
وقتی از یکسو منافع بنیادگرایان اسلامی و یهودی با هم در تضاد باشد و از سوی دیگر منافع نسلی که به اهمیّت دنیای مدرن و دستاوردهای آن باور دارد با منافع و مصالح بنیادگرایان قابل جمع نباشد چگونه میتوان آیندهی خوبی را برای خاورمیانه تصور کرد؟
امکان گفتوگو با بنیادگرایان وجود ندارد؛ زبان زور و قدرت هم آنها را به جهاد فی سبیلالله و ثواب شهادت تشویق میسازد و “خون به خون شستن” نسل انتقام را متولد میکند. اینجاست که خاورمیانه به تعبیر “محمد البرادعی” به بمب ساعتی تشبیه میشود و چه تشبیه دقیق و درستی!
بنیادگرایان در دولتها و جامعهها هر فرصتی را برای جنگ و رویارویی غنیمت میشمارند و خاورمیانه هرگز روی صلح را نخواهد دید؛ تنها میتوان تلاش کرد که این “آتش بس” ادامه یابد.
اگر آتش بس زمان زیادی طول بکشد و پروندههای کینه و اعتقاد، مشمول مرور زمان بشوند شاید هواداران اصلاح و تغییر و صلحطلبان منطقه، فرصت بیشتری برای آگاهیبخشی بیابند و شرایط تغییر کند اما شرط پایداری این آتش بس و طولانیتر کردن آن بر سرکار آمدن دولتهایی است که در همین ساختار بیمار موجود بتوانند بستر را برای آگاهیبخشی و ترویج فرهنگ صلح و اصلاح فراهم کنند.
به نظر میرسد اگرچه این فرصت در آمریکا (باتوجه به تأثیر مستقیم این دولت بر منطقه) با انتخاب باراک اوباما فراهم آمده، اما در اسرائیل با روی کار آمدن بنیامین نتانیاهو از دست رفته است.
در لبنان و ایران نیز دو انتخابات آینده تعیین کننده است. اگر در انتخابات پارلمانی لبنان که پنجم ژوئن آینده برگزار میشود جریانی معتدل اکثریت پارلمان را به دست بگیرد و در انتخابات ریاستجمهوری ایران نیز هرکس غیر از احمدینژاد به قدرت برسد میتوان به نفع فعالان صلح و اصلاح در منطقه، زمان خرید که در ایران نیز اکثریت اصلاحطلبان برای آیندهی ایران و برای آیندهی خاورمیانه به پیروزی مهندس میرحسین موسوی امید بستهاند.
پس از این میزگرد در یک کافهنشینی دانشجویی بهطور اتفاقی “ابراهیم الجعفری” نخستوزیر سابق عراق را دیدیم؛ جالب آنکه او نیز روزهای خوبی را برای منطقه پیشبینی نمیکرد و نگران بود این بمب ساعتی هر لحظه منفجر شود.