پروفسور نیکی کدی، یکی از پایه گذاران رشته تاریخ ایران در در شمال آمریکامحسوب می شود. وی در مصاحبه با روز در پاسخ به سوالی در مورد پیش بینی خود از آینده ایران می گوید: “من به عنوان یک مورخ که تجربه طولانی در مورد وقایع غیر منتظره مثل انقلاب سال 1979 ایران و فروپاشی شوروی دارم، یاد گرفته ام آینده را پیش بینی نکنم. من مطمئن هستم که اوضاع تغییر می کند، اما دقیقا نمی توانم جهت این تغییر را تعیین کنم.” وی در عین حال تاکید دارد که به عقیده وی “ مهم ترین عامل تغییر در کوتاه مدت در ایران، وضعیت اقتصادی است که تعداد کمی از دانشگاهیان غربی درباره آن بحث کرده اند. تاثیر این موضوع، از نقطه نظرات رادیکال سیاسی –مذهبی … بیشتر است.” وی اختلاف طبقاتی بین “مردم فقیر و غالبا مذهبی ایران و مردم تحصیل کرده که معمولا با دید تحقیر به مردم فقیر مذهبی می نگرند” را به عنوان مانعی برای پیشرفت در ایران می داند و می افزاید: “من تردید دارم که مثلا مسخره کردن و حمله به عقاید و رفتار افراد مذهبی در همه موارد شخصی … بهترین راه برای حل این اختلافات باشد.”
نیکی کدی از اولین مورخانی است که مطالعه درباره زنان خاورمیانه علاقه نشان داده و بعد از سال 1978، مطالب زیادی درباره انقلاب ایران و وقایع بعد از آن نوشته است. او در دانشگاه یو سی ال ای استاد دانشجویان زیادی بود که بسیاری از آنان بعدها تاریخ دانان برجسته ای در زمینه ایران و خاورمیانه شدند. کدی کتاب های بیشماری درباره ایران و خاورمیانه نوشته و جوایز مختلفی به دلیل کارهایش در زمینه ایران و خاورمیانه دریافت کرده است که در میانشان می توان به جایزه دست آورد های دانشگاهی از انجمن تاریخ آمریکا، جایزه انجمن مطالعات خاورمیانه و جایزه با ارزش بالزان در سال 2004، اشاره کرد. اخیرا انجمن مطالعات خاورمیانه جایزه یک عمر تلاش را در سال 2008 در شهر واشنگتن به او تقدیم کرد.
دکتر کدی، شما تقریبا در تمام دوران عمر حرفه ای تان روی خاورمیانه و ایران کار کرده اید. چه چیز باعث شد که تصمیم بگیرید به طور خاص درباره ایران مطالعه کنید؟
لیسانس و فوق لیسانس من درباره تاریخ اروپا و ادبیات بود، اما من و بعضی از دوستان دوران تحصیلم به این فکر کردیم که “جهان سوم” را به عنوان رشته تحصیلی خود انتخاب کنیم و به جاهای مهم تری در این جهان بپردازیم. دوستانم به رشته تاریخ شرق آسیا رفتند، اما من وقتی از برکلی فارغ التخصیل شدم، به ایران، به عنوان کشوری با تاریخ طولانی و جالب در زمینه سیاست و فرهنگ، علاقه مند شدم. این اتفاق در زمان مصدق افتاد، که بطور خاص جالب توجه بود. من هیچ ارتباطی مثل دوست یا خانواده در ایران یا خاورمیانه نداشتم و شروع به خواندن زبان عربی و فارسی کردم - قبل از آن زبان های فرانسه، ایتالیایی و روسی را یاد گرفته بودم. تا زمانی که فوق لیسانس گرفتم در تاریخ ایتالیا تخصص داشتم که این کشور هم مثل ایران تاریخ طولانی در فرهنگ و روشنفکری و سیاست داشت و اتفاقا مثل ایران دارای دولتی فوق محافظه کار بود که توسط روسای جمهور عجیب و غریب اداره می شد و درگیر مشکلات بزرگ اقتصادی و قومی بود، اما مثل ایران مردمی فوق العاده داشت.
شما چندین کتاب درباره ایران نوشته اید که با جنبش تنباکو و سید جمال الدین اسدآبادی آغاز می شود و با کتاب هایی درباره جنبش زنان و انقلاب ایران ادامه می یابد. همچنین در نوشتن کتاب های دیگری هم با دیگران همکاری کرده اید. چرا شما با جنبش تنباکو اغاز کردید؟ چه چیز آن برای شما جالب بود؟
من درباره انقلاب مشروطه کتابی نوشتم اما در آن زمان به نظر می رسید که با توجه به عدم دسترسی به تاریخ دانان آن زمان و با وجود اینکه بیش از چند دهه از این واقعه نگذشته بود، توجهم را روی دوران اولیه ای که منجر به انقلاب مشروطه شد، متمرکز کنم. قبل از انتشار این کتاب چندین مقاله نوشتم که در کتابشاسی کتاب “ایران و جهان اسلام: مقاومت و انقلاب” من می توانید آن را پیدا کنید. این مقاله ها هم در کتاب جنبش تنباکو و هم در کتاب های جمال الدین افغانی [اسدآبادی] مورد بحث گذاشته شدند. در این مقاله ها من به نقش مهم روحانیت متعصب در کنار انقلابیون و جنبش های شورشی در سال های 1911-1890 پرداخته ام. من همچنین نشان داده ام که بعضی از روشنفکران انقلابی مثل سید جمال الدین کمتر از آنچه خودشان را نشان می دادند، مذهبی بوده اند. مقاله هایی در همین زمینه با عنوان “مذهب و لامذهبی در اولین ملی گرایان ایران”، “سمبل و صداقت در اسلام” و مقاله ای درباره ریشه های رادیکالیسم مذهبی در ایران، نوشته ام.
با وجود اینکه دیگر بازنشسته شده اید، هنوز کارهای دانشجویان جدید و سابقتان را دنبال می کنید و با آنها مشورت می کنید و برای مجلات مختلف می نویسید. چه نقاط مثبت و منفی در این عرصه می بینید، بخصوص با توجه به اینکه مقالات و کتاب های زیادی درباره ایران منتشر شده است؟
این خیلی خوب است که عده زیادی به ایران و این مباحث علاقه مند شده اند، اما بعضی وقت ها این احساس به آدم دست می دهد که کتاب های خیلی زیادی درباره ایران معاصر نوشته شده است که حرف تازه ای برای گفتن ندارند. اتفاقا به تازگی نقد جالبی درمورد کارهای اخیر درباره ایران معاصر خواندم که در تاریخ 15 ژانویه 2009 در قسمت نقد کتاب مجله اکونومیست توسط مکس رادنبرگ نوشته شده بود. او کتاب های اخیر نویسندگانی چون باربارا سالیوان، تریتا پارسی و هومن مجد را فهرست بندی کرده بود. او همچنین نویسندگانی را که محرک جنگ علیه ایران هستند نقد می کرد. کتاب های زیادی هم درباره ایران معاصر و تاریخ ایران بررسی شده بود. اکثر دانشجویان دکترای من که تخصصشان ایران است چنین کتاب هایی نوشته اند و به تاریخ ایران مدرن پرداخته اند که باید از میانشان به رودی متهی، حوری بربریان، افشین متین عسگری، مازیار بهروز، افشین مرعشی، کامران آقایی و مونیکا رینگر اشاره کنم. هیسائی ناکانیشی هم کتاب هایی به زبان ژاپنی منتشر کرده است. مهرداد امانت کتابی زیر چاپ دارد و یاسمین رستم کلایی هم بزودی کتابی منتشر خواهد کرد. دانشجویان دیگری که با من کار کرده اند، مثل جوان کول و گلنار مهران کتاب های مهمی در ایران منتشر کرده اند. یک مشکل این است که کتاب های جدی علمی، غالبا توجه عده کمی را جلب می کنند، درحالی که کسانی که کتاب های عام تری می نویسند بیشتر مورد توجه عامه مردم قرار می گیرند و در برنامه های تلویزیونی کتابشان را معرفی می کنند و از طرف دولت از آنها حمایت می شود. این موضوع با توسعه سیاسی دولت، پیشرفت کرده است. عده کمی هستند که هم در عرصه دانشگاهی موفق هستند وهم در تلویزیون اعتبار دارند، مثل ولی نصر، و در امور سیاسی هم می شود از گری سیک نام برد.
به عقیده شما تا چه اندازه عرصه مطالعات ایران نسبت به سال های گذشته توسعه پیدا کرده است؟
از زمانی که من پا به این عرصه گذاشتم، عده زیادی درگیر این قضیه شده اند و بسیاری از آنان توسط کسانی تربیت شده اند که در این زمینه مدرک دارند و با روش های متعدد آشنا هستند، که این باعث می شود از ضعف های موجود در کارهای یک دانشجوی تازه کار دور شوند که معمولا پایه آن در شرق گرایی سنتی است که با نظم دانشگاهی سازگار نیست. از سوی دیگر نسبیت گرایی پست مدرن و بازگشت فرهنگی و زبانی، که سووالات خوبی را مطرح کرده است، بسیاری از دانشگاهیان را که از جامعه و مسائل اقتصادی و مشکلات زندگی روزمره مردم عادی دور بوده اند به سوی آنان بازگردانده است. برای اولین بار در زمینه ایران، بورس های خوبی به مطالعات زنان تعلق می گیرد، اما در مورد گروه های دیگر اجتماعی منابع ناچیز است و استفاده از منابع آرشیو شده که در ایران موجودند، بسیار کم است… به طور کلی، امیدوارم با آمدن دولت جدید آمریکا بعد از 20 ژانویه تماس ها با ایران بیشتر شود.
با توجه به اینکه مدت طولانی درباره ایران مطالعه کردید، آینده را چطور می بینید، بخصوص با اتفاقاتی که اخیرا در این کشور افتاده است؟ به زعم شما آیا ایران در آستانه تحول بزرگی است؟ گمان می کنید این تحولات مثبت است؟ بسیاری از ما از اتفاقاتی که افتاده است، نا امید و سر خورده شده ایم. نظر شما به عنوان یک مورخ چیست؟
من به عنوان یک مورخ که تجربه طولانی در مورد وقایع غیر منتظره مثل انقلاب سال 1979 ایران و فروپاشی شوروی دارم، یاد گرفته ام آینده را پیش بینی نکنم. من مطمئن هستم که اوضاع تغییر می کند، اما دقیقا نمی توانم جهت این تغییر را تعیین کنم. می توانم بگویم که مهم ترین عامل تغییر در کوتاه مدت در ایران، وضعیت اقتصادی است که تعداد کمی از دانشگاهیان غربی درباره آن بحث کرده اند. تاثیر این موضوع، از نقطه نظرات رادیکال سیاسی –مذهبی کسانی چون سروش و گنجی بیشتر است، با این حال نو آوری های این روشنفکران هم مهم است. از یک سو مطالعه وضعیت اقتصادی از راه دور هم دشوار است، اما اقدامات بیشتری هم می شود انجام داد. در زمینه اقتصادی، غیر روحانی ها در ایران به دنبال بنیاد های مختلف هستند و روحانیون در پی کنترل وقف، مثلا در مشهد، که این ایجاد تغییر اساسی در اقتصاد را دشوار می کند. در دوران امپراطوری عثمانی وقف و روحانیون توسط حکومت مرکزی کنترل می شدند و که در پی حملات آتاتورک به موسسات مذهبی منجر به کنترل آنها توسط دولت شد، اما این تجربه مربوط به ترکیه است و هیچ ربطی به حکومت اسلامی در ایران ندارد.
در ایران تغییرات پیش رونده یا تغییر دراقتصاد کاربردی به سختی صورت می گیرد. در کشوری مثل آمریکا وقوع بحران اقتصادی ممکن است منجر به این شود که حکومت و بعضی از محافظه کاران تصمیمات قطعی تری برای باز سازی سیستم اتخاذ کنند اما چنین اتفاقی در ایران مستلزم زمان طولانی و متحد کردن مردمی است که تا کنون با هم متحد نبوده اند. اختلاف طبقاتی بین مردم فقیر و غالبا مذهبی ایران و مردم تحصیل کرده که معمولا با دید تحقیر به مردم فقیر مذهبی می نگرند، قرن هاست که مانعی برای پیشرفت است و مردم تحصیلکرده ایران باید به دنبال راهی برای حل این مشکل باشند؛ مثلا زنان فمنیست ایرانی که می خواهند با زنان مذهبی کار کنند. من تردید دارم که مثلا مسخره کردن و حمله به عقاید و رفتار افراد مذهبی در همه موارد شخصی و برزو دادن رفتار های بی قیدانه جنسی، بهترین راه برای حل این اختلافات باشد و همینطور تلاش برای ایجاد یک جور اتحاد سیاسی بین فقرا و نخبگان.
توصیه شما به نسل جدید ایرانیان آمریکا یا آمریکایی هایی که می خواهند وارد این عرصه بشوند، چیست؟ ایا توصیه خاصی برای آنها دارید؟
کسانی که پا به عرصه علوم اجتماعی می گذارند، چه ایرانی - آمریکایی باشند یا نه، فارسی را خوب نمی خوانند و این در آثار مکتوبشان هم دیده می شود. توصیه من به آنها این است که روی زبان فارسی متمرکز شوند و در عین حال کار هایی انجام بدهند که برای درک بهتر نقش طبقات و گروه های اجتماعی و قومی در ایران به آنها کمک کند. نوشته های آنها باید برای خواننده های عمومی قابل درک باشد و لازم است از بکار بردن اصطلاحات تخصصی و کلماتی که در مدارس فکری مد شده است، بپرهیزند. اگر کسی به نوشته های 50 سال گذشته نگاه کند، می بیند که تمام اصطلاحات روشنفکری که در آن زمان مد بوده است، بعد از گذشته دو دهه جذابیت خود را از دست داده است.
آخرین باری که در ایران بودید، بعد از انقلاب ایران بود. از آن به بعد با وجود دعوت های مکرر به ایرا ن نرفتید. آیا قصد رفتن به ایران را دارید و اگر ندارید دلیل آن چیست؟
من تصمیم نگرفته ام که به ایران نروم. سال هاست که مشکلات مزمن جسمانی مانع سفر من به فراتر از غرب آمریکا شده است. چند دهه است که به اروپا نرفته ام و آخرین بار که به شرق آمریکا سفر کردم، چند سال پیش بود. من قادر بودم در دهه نود به ایران سفر کنم، ولی آلودگی هوای تهران مانع از آن می شد. قرار بود برای شرکت در یک کنفرانس در سال 1988 به ایران سفر کنم، اما با وجود اینکه برگزار کنندگان من را دعوت کرده بودند، به من ویزا داده نشد.
فکر می کنم، من اولین استاد دانشگاه آمریکایی بودم که از اواخر تابستان تا اوایل پاییز سال 1979 بعد از انقلاب ایران، به این کشور سفر کردم. آن سال، دوره گذار گروه های مختلف سیاسی بود که بعضی از آنها هنوز بر سر کار بودند و سقوط بعضی از آنها آغاز شده بود. این موضوع از یک سو جالب و از سوی دیگر ناامید کننده بود. من که شغل دومم عکاسی است، تصاویر زیادی از این سفر دارم. بسیاری از عکس های کتاب هایم را خودم می گیرم، اگرچه اکثر عکس هایی که می گیرم رنگی است، و به غیر از روی جلد، این عکس ها سیاه و سفید گرفته شده یا سیاه و سفید چاپ شده است.