شاید انداختن مسئولیت جدیدترین سانحه ی هوایی ایران و کشته شدن ده ها نفر در جریان سقوط هواپیمای ایران- ۱۴۰ به گردن باراک اوباما، حرفی کارشناسی نباشد، اما از نظر سیاسی-ـ انسانی به طور مسلم رئیس جمهور آمریکا در این ماجرا بی تقصیر نبوده است.
بهتر است پیش از ورود به اصل بحث این نکته را روشن کنم که خود معترفم عوامل فنی بسیاری از جمله نوع فناوری و قطعات نامناسب روسی، به کارگیری مدیران انتصابی ناوارد و گوش به فرمان و استفاده ی بیش از اندازه از ظرفیت استاندارد، آن هم در گرمای بالای تابستان، در این ماجرا نقش داشته است.
حتی پیش از آنکه بررسی های لازم نتیجه ی دقیق بروز این سانحه ی اسفناک پرواز تهران- طبس هواپیمایی سپاهان ایر را روشن سازد که در جریان آن متاسفانه اکثر قریب به اتفاق ۴۸ سرنشین، از جمله خلبان اوکراینی کشته شدند، با توجه به سابقه ی امر و پیشینه ی پروازهای آزمایشی و رسمی در ایران و حتی اوکراین که با فناوری روسی هواپیمای کوچک آنتوان ۱۴۰ را تولید می کند، می توان حدس زد که علت اصلی بروز ضایعه دردناک روز یکشنبه چه بوده است.
اما بحث من چیز دیگری است و دغدغه ام نکته ای اساسی تر؛ دغدغه ای که پیش از فرارسیدن سال ۱۳۹۳ در یادداشتی با عنوان “اوباما؛ گلایه، توصیه” مطرح کردم. در آن نوشته از رئیس جمهور آمریکا خواسته شده بود که در پیام نوروزی خود گامی فراتر از معمول در جهت بهبود روابط واشینگتن ـ- تهران بردارد؛ زمانی که هنوز نشست های ایران و ۵+ ۱ شکل نگرفته بود و مقام های عالیرتبه دو کشور به صورت رسمی روبروی یکدیگر ننشسته و جزئیات بهبود روابط ایران و غرب را زمانبندی نکرده بودند.
حرف اصلی این بود: اکنون زمان چرخش است و شکل دادن یک نقطه ی عطف. باراک اوبا دوره ی چهار ساله ی دوم ریاست جمهوری آمریکا را می گذراند و دغدغه ی پیروز شدن در انتخابات بعدی را ندارد. به طور معمول دست ساکنان کاخ سفید در این مقطع باز تر است و آن ها می توانند کارهای اثرگذارتر پرخطرتر، اما تاریخ سازتری را انجام دهند…. البته باید اعتراف کرد که فشار جریان های تمامیت خواه که بر خلاف اکثر مردم ایران از بهبود روابط دو کشور چندان خرسند نیستند و نمی خواهند شعار “مرگ بر آمریکا” و سیاست “گام برداشتن بر پرچم شیطان بزرگ” را کنار بگذارند در بخشی از این فضا سازی بی تاثیر نیست.
برداشتن تحریم فروش هواپیماهای مسافربری وقطعات آن از جمله حرکت های انسان دوستانه ای بود که رئیس جمهور آمریکا می توانست بدون قید و شرط انجام دهد. این موضوع اگرچه در دستور کار مذاکرات قرار گرفته، اما بسیار محدود و به اصطلاح قطره چکانی است. در این میان آنچه که فراموش شده و با غفلت و ساده انگاری با آن برخورد شده، تامین امنیت جانی مردم بی گناه و مسافران پروازهای هوایی ایران است.
ایرانیان مدت ها تاوان بکار گرفته شدن هواپیماهای از رده خارج شده ی “توپولف” روسی را می دادند و اکنون نیز باید به علت تداوم تحریم های اقتصادی در خصوص هواپیماهای مسافربری جان خود را بر سر سوار شدن به هواپیمای ایران-۱۴۰ بنهند که به اصطلاح محصول مشترک اوکراین و ایران است. جالب این است که دولت احمدی نژاد با هوچی گری اجرای این برنامه را به عنوان افتخار خودکفایی و تولید ملی در صنعت هواپیمایی معرفی می کرد.
ایران -۱۴۰ یا نسخه ی روسی آنتوان ۱۴۰ هواپیمایی است که در عمل کاربرد دیگری دارد و به این علت از ۹ فروند (۷ فروند به روایتی دیگر ) ساخته شده در صنایع هوایی ایران، دو فروندش تا کنون سقوط کرده است. باقی این هواپیماها اکنون به دستور حسن روحانی رئیس جمهور جدید باید تا روشن شدن نتایج بررسی ها زمین گیر شوند و خواه ناخواه از ظرفیت پروازی ایران کاسته خواهد شد.
سخنرانی نویسان باراک اوباما، پنج ماه پیش که مناسبت جشن و سرور بود به توصیه ی ارائه شده توجهی نکردند، شاید امروز بتوانند در موسوم عزاداری و سوگواری جبران مافات کنند. آن ها خوب است هرچه زودتر قلم به دست بگیرند و هم زمان با گفتن تسلیت به مردم ایران، بخصوص خانواده های قربانیان سانحه ی سقوط هواپیمای ایران-۱۴۰، اعلام کنند که تحریم صنایع هواپیماسازی آمریکا علیه ایران بدون هیچ قید و شرطی لغو شده است. طبیعی است که کنسرسیوم اروپایی ایرباس نیز به تبعیت از شرکت بوئینگ در این مسیر گام برخواهد داشت.
ضایعات این سانحه چنان ناباورانه است و قربانی شدن مردم ایران چنان مظلومانه که بعید است در واکنش به این اقدام رئیس جمهور آمریکا حرف و حرکتی غیرانسانی شنیده و دیده شود. در برابر این پیام بشردوستانه ی باراک اوباما، نه اقتدارگرایانی که در ایران سنگ جلوی پای دولت اعتدال می اندازند و چوب لای چرخ سیاست های خارجی حسن روحانی می گذارند، و نه جریان راست افراطی آمریکا که خواب سکونت دوباره ی جمهوری خواهان در کاخ سفید را می بینند یارای مقاومت نخواهند داشت. تندروهای هر دو طرف در برابر این حرف و عمل خلع سلاح خواهند شد و بعید است که به کاری دست زنند که نتیجه اش در افکار عمومی جهانی چیزی جز بی آبرویی نخواهد بود!
این اقدام خود می تواند فتح بابی باشد برای کوتاه کردن دیوار بلند بی اعتمادی میان دولت های واشینگتن و تهران. این حرف شاید در این شرایط زیادی خوشبینانه باشد، اما بی خود نگفته اند که فرض محال محال نیست. اگر عقل و منطق حاکم باشد و اقدام های انسانی و بشردوستانه مبنای کار، آن گاه شاید مقام های عالیرتبه سیاسی و اقتصادی دو طرف بتوانند برنامه ای طراحی کنند که همزمان با تحویل آخرین محصول شرکت هواپیماسازی بوئینگ آمریکا به ایران، خط پرواز مستقیم نیویورک - تهران هم بازگشایی و راه اندازی شود.