در مقاله سه گرایش در سبزها ازبرخی ویژگی های این سه گرایش گفتیم اما در این باره می توان بیشتر گفت، چرا که با توجه به تفاوت تحلیل و نگاه ها، روشن شدن گرایشات در جنبش سبزی ها می تواند به شناخت هر گرایش کمک کند. پس به نکات دیگری در مورد گرایشات سه گانه مزبور می پردازیم.
گرایش اول معتقد است که:
باید به صندوق رای بازگشت.
باید به طور مشخص با رهبری نظام اعتماد سازی کرد.
به مرز خودی و غیر خودی توجه کرد.
فتیله فعالیت را پائین کشید. حتی از مطالبات مدنی هم حمایت نکرد. [از همین روی زنان اصلاح طلب هم یک باره میدان فعالیت را خالی کردند].
از طریق هاشمی و خاتمی به فکر مصالحه با رهبری نظام بود. خاتمی را دوباره به عرصه مناسبات قدرت در حکومت باز گرداند. [اگر چه این مذاکرات به نتیجه نرسیده است اما ادامه دارد. ]دولت روحانی دولت ما نیست، اما اگر فضا باز شود عرصه برای ما باز می شود، اگر هم شکست بخورد به نام اصلاح طلبان تمام نمی شود.
حرکت انتخاباتی این گرایش هم در گرو فضای جامعه است تا داشتن وضعیت خلاق تحلیلی از شرایط. این دیدگاه حتی به ریاست ناطق نوری و شاید لاریجانی برای مجلس راضی است و داشتن اقلیت قوی در مجلس آینده را هم پیروزی می داند.
با این وصف نباید از نظر دور داشت که از نظر حکومت این گرایش خطرناک است چون در درون نظام پایگاه دارد،از ثروت و منزلت در جامعه برخوردار است، واقشار تائیر گذار جامعه که محاسبه گر هستند در شکاف دو جناح، به این جناح بورکرات و اصلاح طلب رای خواهند داد.
نظام با براندازان برخورد خود را دارد؛برخوردی که سال ها است سامان گرفته و از حیطه جامعه و ذهن مردم بیرون است. برای نهاد های امنیتی چنین برخوردی و مدیریت کردن آن سخت نیست اما کشمکش درون حکومت محاسبات را بر هم می ریزد. مانند رشد یافتن مطالبه محوری در روند انتخابات ۱۳۸۸ که به جنبش سبز منجر شد. در عین حال گفته می شود که در آخرین نظر سنجی ها رای اصول گریان برای مجلس ۲۰ درصد است و اصلاح طلبان به طور کلی وزنه بیشتری دارند.
علت تندی برخورد با ملی ـ مذهبی هم این است که این جریان در رابطه با کشمکش درون حکومتی ها بی طرف نیست. در نتیجه بازیگری موثر در سالهای اخیر و جنبش سبز بوده و در حال حاضر تحت فشار قرار دارد.
گرایش اول در حال حاضر در میان سبزها از قدرت بیشتری برخوردار است. علت آن هم خستگی بعد از سرکوب خیابانی جنبش سبزست که هم در افراد فعال و هم جامعه به چشم می خورد؛ رضایت حداقلی را در جامعه دامن زده و ترس از بدتر شدن اوضاع هم برای این گرایش، توجیه مناسبی برای مواضعش ساخته است.
نکات قابل توجه در این نگاه آن است که رهبری حکومت با خاتمی و طیفی که اصلاح طلب رادیکال یا فتنه گر می خواند به سازش نخواهد رسید. عدم توجه به این نکته برای این گرایش باعث می شود که هنوز فکر کند در درون بافت حکومت قرار دارد. این جریان باید بداند تا رهبری حکومت همین است،وضع این جریان بر همین منوال خواهد بود. گفته می شود رهبری نظام عدم اعتماد خود را به جریان مزبور اعلام کرده و این مسئله شامل خاتمی هم می شود.
بهتر آن است که این گرایش به جایگاه ملی- مذهبی بازگردد و جامعه محوری کند و در عین استقلال کمک کند بوروکرات ها نظامیان را کنار زنند تا فضا برای آنان هم باز شود.
در راهبرد اعتماد سازی با حکومت، اصلاح طلبان امتیاز زیادی خواهند داد و بدون گرفتن امتیاز مهمی باید این مسیر را طی کنند. در حالیکه این جریان اگر به اصلاح طلبی باور دارد تا اطلاع ثانوی باید بدون گرفتن پست و مقام در جامعه مدنی زیست کند.
اگر چه گشایش فضا می تواند رهبری نظام را به نرمش در برابر این جریان وا دارد اما در شرایط فعلی نرمشی از سوی رهبری نظام برای گرایش اول نخواهد بود. ضمن آنکه با روش سکوت کردن و لابی گری پنهان، اعتماد سازی با رهبری نظام به دست نمی آید در حالیکه در جامعه مدنی فعال شدن خودش اعلام مواضع به حکومت است که چگونه می اندیشد.
در حال حاضر این گرایش با سکوت مدنی و سیاسی نظاره گر شرایط است اما در روند انتخاباتی هم فکر روشنی در باره انتخابات ندارد؛اگر چه می تواند با اتخاذ نگاه جامعه محور هم با بوروکرات ها مرز ببندد هم به عقب زدن نظامیان یاری رساند؛موضعی که البته نیاز به رفتار ابتکاری دارد
اتخاذ راهبردی مستقل همراه با جامعه مدنی می تواند به اتخاذ راهبرد درست انتخاباتی منجر شود. اما سوال مهم این است که این دید گاه چرا حتی از حرکات صنفی و مدنی در جامعه حمایت نمی کند؟
گرایش دوم اما تحلیل جنبشی از شرایط را باور دارد و تا رخداد جنبش اجتماعی، هر نوع نگاه به انتخابات و گشایش فضا راغیر ممکن می داند. به نظر این گرایش، دولت روحانی در مدار بسته قدرت رهبری و نظامیان محاصره شده؛محاصره ای که فقط جنبش اجتماعی می تواند آن بشکند و مسیر آن هم رفع حصر رهبران جنبش سبز است که بتوانند نظام را وادار به عقب نشینی کنند؛ در غیر این صورت تحولی در شرایط جامعه رخ نخواهد داد.
با آمدن موسوی و کروبی به صحنه، پتانسیل اجتماعی به سمت آزاد سازی فضا خواهد رفت و مواضع حکومت حساب شده می شود، زیرا مواضع رهبران جنبش سبز می تواند مردم را در خیابان بسیج کند.
در این نگاه، هم فساد ساختاری و پرونده های فساد و هم وضع اقتصادی اقشار جامعه ملاک بحرانی بودن شرایط جامعه است؛ وضعی که جامعه را به شکل اعتراض جنبشی پیش خواهد برد. در این رابطه هم دولت روحانی نخواهد توانست به حل مشکلات بپردازد، هم چنان که تا کنون نتوانسته بر مشکلات فائق آید.
این نگاه هم جای نقد و بررسی دارد زیرا این نگاه سوالات زیر را پاسخ نداده است:
فساد در ساختار حکومت تا چه میزان و در چه زمان به جنبش اجتماعی منجر خواهد شد؟ توجه به شرایط جامعه ایران و درآمد نفت که می تواند بحران به سمت شورش یا فروپاشی را به عقب بیندازد تا امکان اصلاحات صورت بگیرد.
هم چنین با توجه به گسیختگی منافع اقشار اجتماعی ایران، این وحدت برای جنبش اجتماعی چگونه صورت خواهد گرفت؟
آیا نخبگان ایده چنین جنبشی را باور و به آن اعتقاد دارند در حالیکه نقد به دوره انقلاب وجود دارد؟
مسئله مهم تر آن است که نیروی تعیین کننده تحول اگر با جنبش همراه نشود پیروزی در کار نخواهد بود و نتیجه جنبش به سرکوب خواهد کشید. در جنبش سبز این سرکوب تلخ رخ داد،نباید به آن توجه کرد؟
این نگاه در بدنه جوان اما غیر فعال سبز تا حدی طرفدار دارد. برخی از اقشار اجتماعی هم با این نگاه همدل هستند اما همراه آن نیستند.
گرایش رسانه ای داخل کشور با این گرایش همراه نیست. جنبش دانشجویی هم در شرایطی نیست که بتواند این نگاه را تبلیغ کند، لذا باید پرسید بستر جنبش اجتماعی در کجا خلق می شود؟
فرق جنبش اجتماعی با انقلاب چیست؟
جامعه ایران چه میزان توان دارد که به جنبش اجتماعی کشیده شود؟
با روی کار آمدن دولت روحانی شکافی در میان سبزها به ضرر این جریان رخ داده است؟
این جریان شعار جامعه محوری می دهد اما باید برای ورود به این جامعه محوری، بستر سازی لازم را انجام دهد. با این وصف سوال این است که جامعه محوری چگونه می تواند در کوتاه مدت و دراز مدت به سمت جنبش اجتماعی مدنی سیر کند؟
گرایش دوم به رهایی موسوی و کروبی و رهنورد بهای راهبردی می دهد و توجه دارد که این سه توان ایجاد حرکت اجتماعی را دارند. اما مسئله این است که فرض کنیم این افراد از حصر بیرون آیند و شرایط هم برای شور و شوق اجتماعی آماده باشد؛ آیا در حال حاضر چنین امکانی هست؟چگونه می توان این گرایش را زنده و راهبردی نگه داشت؟چگونه می توان شرایط را به پایان حصر نزدیک کرد؟ این بستر کدام است؟
توجه به این سوالات می تواند نظرات گرایش دوم را شفافتر کند.
گرایش سوم: گرایش سوم جامعه محوری و منشور جنبش سبز را باور دارد. رفع حصر موسوی و کروبی می تواند کمک کند که نیروی اجتماعی متعین شود و به عنوان جریان جامعه محور بوروکرات ها را کنترل و اصلاح طلبان را به مردم نزدیک کند، اما باید توجه داشت که این مهم برای اتفاق به عواملی نیاز دارد که بستر لازم می طلبد. از طرفی اگر شور و شوق و نیروی پیشرو در جامعه نباشد، رفع حصر هم مشکل گشا نیست، اگر چه مهم است. پس مهم بستر حضور مردم و شور و شوق و امید آفریدن در جامعه است.
در ضمن دور شدن از جنگ و رفع تحریم، خواسته اصلی مردم است که در رای دادن به دولت روحانی خود را نشان داد. گرایش اول این مسئله را عمده می کند تا سکوت خود را توجیه کند و گرایش دوم به این نگاه اهمیت راهبردی نمی دهد. گرایش سوم می داند که جامعه ایران توان عمومی اش در حال حاضر دادن یک رای مخفی در صندوق است؛ جریان راست هم به این نکته واقف است پس جلو هر حرکت صنفی و مدنی را می گیرد، از اعتراض خیابانی پراکنده هم ابایی ندارد زیرا آن را سرکوب می کند تا همه گیر نشود.
با این وصف این همه ماجرا نیست چرا که شکاف در درون حکومت بعد از جنبش سبز بیشتر شده است. رهبری بیمار است، فساد دولت احمدی نژاد به حدی است که سایت رهبری نظام به انتقاد ۱۲ گانه از وی پرداخته که برخی از این انتقادات متوجه خود بیت رهبری هم هست. این انتقادات تائید فساد در حکومت به شکل رسمی است.
اگر چه مردم ایران جنگ نمی خواهند و رفتار ملاحظه کارانه دارند، اما اگر احساس امید کنند و به شعف آیند تحرک خواهند داشت. ولی چگونه و با کدام بستر این اتفاق خواهد افتاد؟
نیروی سیاسی وظیفه اش شناخت این بستر و اعلام آن به جامعه است. جنبش سبز گفتمانی داشته که همدلی با تحول اصولی را در جامعه ایجاد کرده اما همراهی مردم با گفتمان ممکن و قابل دسترس است تا گفتمان بهتر.
این اتفاق را باید درک کرد. گرایش اول از این ویژگی جامعه سود می برد. گرایش دوم این ویژگی را نمی بیند، به نارضایتی توجه می کند و وقتی عملی می شود به خواسته حداقلی رضایت می دهد.
در این میان چه می توان کرد تا وحدت عملی ایجاد شود، نیروی اجتماعی سر خورده نشود و بستر سازی عملی برای گشایش فضا صورت بگیرد.
به نظر می رسد سه بستر برای این همکاری اصولی در عمل وجود دارد:
1- کشمکش بوروکرات ها با نظامیان که جدی است. همچنین شکاف در درون حلقه اصلی قدرت که یک جریان به رای مردم نیاز دارد و حاکمیت را به قبول این نیاز وادار می کند. منتها باید دانست که بوروکرات ها دموکرات نیستند.
2- جامعه مدنی ژله ای ایران که در داخل آن جوش و خروشی است برای شکوفایی به فضای باز نیاز دارد.
3- انتخابات در ایران بستر ساز بوده است پس برای گشاش فضا نمی توان آن را ندید.
گرایش سوم با این نگاه هر دو گرایش را به توجه به این سه نکته فرا می خواند. باید دید که این توجه می تواند در عمل به همکاری موثر ختم شود؟در این مورد باز باید نوشت.