درست پس از سکانس رقص آشنایی “فرانک” و “آپریل” ما به اواسط دهه پنجاه پای می گذاریم. هفت سال از ازدواج آن دو می گذرد. زن و شوهری عاصی، خسته و پرخاش جو به ملامت یکدیگر مشغولند.
نگاهی است به فیلم جاده دگرگونی که در سراسر بر پرده است.
نگاهی به فیلم “جاده دگرگونی”
کابوس “رویای آمریکایی”
زندگی اتفاق هایی است که برایت رخ می دهد آن هنگام که سرگرم کشیدن نقشه های دیگری هستی. “جان لنون”
باید اعتراف کرد سکانس نخستین فیلم ممکن است سوءتفاهم هایی را رقم زند. در یک “ کوکتل پارتی”د ر نیویورک هستیم. ”فرانک”( با بازی لئوناردو دی کاپریو) در حین صحبت با رفقیش است و “آپریل” تنها در جلوی بار به کشیدن سیگار مشغول است. اوج حیله آنجاست که نگاه “فرانک” متوجه تنهایی اغوا کننده دختر می شود. چه باید فکر کنیم؟ با یک عاشقانه هالیوودی شیرین روبرو هستیم؟ دوباره نام کارگردان را مرور می کنی، “سام مندز”، آیا کارگردان تراژدی- درامی همچون “زیبای آمریکایی” به دنبال حکایت شروع معاشقه دختر و پسری جوان است؟ نه، این تنها یک فلش بک است.
درست پس از سکانس رقص آشنایی “فرانک” و “آپریل” ما به اواسط دهه پنجاه پای می گذاریم. هفت سال از ازدواج آن دو می گذرد. زن و شوهری عاصی، خسته و پرخاش جو به ملامت یکدیگر مشغولند. ما هرگز در نمی یابیم چگونه “فرانک” و “آپریل” که شروع رمانتیک و فوق العاده ای داشته اند کارشان به اینجا رسیده است. اساسا احتیاجی نیز به درک آن نداریم همان گونه که برای درک زندگی های از هم گسسته امروزی چندان به فکر فرو نمی رویم. هرچند برخی اوقات متحیر می شویم. ما برای درک بی قراری “آپریل” هنگامی که “فرانک” می کوشد با گفتن “عزیزم تو تنها کسی بودی که در نمایش دیده شدی” آپریل را به خاطر بازی افتضاحش دلداری دهد کار سختی پیش رو نداریم. فقط شگفت زده می شویم که چگونه زن با نعره هایش به مقابله به مثل با کسی بر می خیزد که سال ها قبل به آن مرد گفته است “تو جالب ترین آدمی هستی که تا حالا ملاقات کرده ام”.
اما “جاده دگرگونی” اینچنین ناامید کننده پیش نمی رود. جای رویا در زنگی آنان باز می شود. درست در روز تولد ”فرانک”. آنها با یکدیگر رویایی می سازند. برای فرار از روزمرگی هایی که آنان را ذله کرده است. “فرانک” از کار و بروکراسی پوچی که اسیر آن است لذت نمی برد اما به آن عادت دارد. اما رویایی که با همسرش ساخته است انگار او را تهییج به دهن کجی به تمام ساختارهایی می کند که مدت ها مجبور به تحمل آن ها بوده است. رویای عزمیت به اروپا و شروعی دوباره در پاریس آنقدر شعف انگیز است که زن و شوهر را دوباره عاشق هم می کند. آنها زوجی هستند که همواره خود را پویا و آماده تغییر قلمداد کرده اند. پر قدرت و متفاوت از عوام و اطرفیان. زن و شوهر با افتخار رویایشان را با دوستان و نزدیکان در میان می گذراند. از محافظه کاری آنان ریسه می روند و بلاهتشان را به سخره می گیرند. “فرانک” بی تفاوت به مرد همسایه خاطرنشان می کند که در شروع زندگی جدیدشان در پاریس “آپریل” خرج خانواده را خواهد داد و می کوشد با خونسردی “آوانگارد” بودن خویش را چون پتکی بر ذهن ساختارگرای مرد همسایه بکوید.
در “جاده دگرگونی” ما با شخصیتی به ظاهر روان پریش به نام “جان” (با بازی بی نظیر”مایکل شانون”) مواجه هستیم که دوبار در زندگی “فرانک” و “آپریل” ظاهر می شود. یک بار در آغاز رویا و بار دیگر در آغاز سقوط زندگی آنان. ”جان” به مثابه مردی است که لذت می برد از اینکه مردم روح مسخ شدگی و بی ارادگی خود را پس زنند و پا به فرار از زندگی و قواعد تحمیل شده آن بگذارند. بگذارید برای درک آن بخشی از دیالوگ های درخشان فیلمنامه “جاستین هایث” را مرور کنیم:
خارجی- منطقه ییلاقی- روز
جان، فرانک و آپریل در حال قدم زدن در میان درختان هستند.
زمین از بارش باران رطوبتی تازه گرفته است. خورشید تابان است.
جان: خب زوجی همانند شما باید از چه چیزی در حال فرار باشد؟
فرانک: ما در حال فرار نیستیم.
جان می ایستد.
جان: در پاریس چه چیزی وجود دارد؟
آپریل: سبک متفاوتی از زندگی کردن.
فرانک: پس شاید ما در گریز هستیم… ما در گریز از پوچی مایوس کننده سراسر زندگی اینجا هستیم.
جان: پوچی مایوس کننده؟ حالا گفتیش. خیلی از مردم در پوچی به سر می برند اما پدرشان در می آید تا ناامیدی را ببینند… وای.
جان به قدم زدن ادامه می دهد. فرانک و آپریل دور شدن او را تماشا می کنند.
داخلی - اتاق نشمین- هنگام غروب
فرانک و آپریل پشت میز آشپزخانه
آپریل: می دونی، اولین نفری هست که به نظر می آید میفهمه ما داریم چی میگیم.
فرانک: درسته، شاید ما واقعا درست به اندازه اون دیوونه ایم.
آپریل: اگر معنی دیوونه بودن اینه که طوری زندگی کنیم که انگار زندگی اهمیت داره، پس واسم مهم نیست اگه ما به کل مجنون باشیم.
اما “رویای آمریکایی” فرانک و”آپریل”( با بازی درخشان “کیت وینسلت”) نه تنها رنگ واقعیت نمی گیرد که خود به کابوسی تمام عیار بدل می شود. کابوسی که ارمغان رویا پردازی است. توفانی که پس از مرگ یکباره رویا این زوج زندگی شان را در می نورد چنان هولناک است که بیننده را به این فکر وا می دارد کاش “فرانک” و همسرش به زندگی ”پوچ” و “یاس آور” خویش ادامه می دادند و دل در گروی “تغییر” و “دگرگونی” نمی دادند.
”آپریل” پس از اطمینان از پرپر شدن رویای مشترکشان و مشاهده ی بی خیالی همسر خوش خیال خود در هنگام رقص با زن همسایه شان چنان عنان از کف می دهد که یکباره خیانت پیشه می شود و چنان در درک همسرش عاجز است که پس از اعتراف داوطلبانه شوهرش به برقراری رابطه با دختری دیگر می گوید “اینها را میگی که من دوباره عاشقت بشم و در رختخواب کنارت بخوابم؟”
این درست سکانس سقوط است. سکانسی که بلافاصله باز آمدن “جان” را به همراه دارد. “جان” می کوشد با زخم زبان های برنده ی خود آنان را به رویا بازگرداند. او شبیه به خطوط کتاب “سقوط” آلبرکامو سخن می گوید و می کوشد عجز ”فرانک” و “آپریل” را به رخ شان بکشد؛ تحقیر و عصبانی شان می کند تا شاید رویای از دست رفته شان باز بازگردد اما به نظر دیر و بی فایده می آید. انگار دست های زوج آمریکایی “جاده دگرگونی” مدت هاست بالا رفته است.
تقلای فداکارانه و نهایی “آپریل” نیز ارمغانی جز فاجعه ای تمام عیار به همراه ندارد.
”جاده دگرگونی” که بر اساس کتابی با همین نام (منتشر شده در سال1961) ساخته شده است در حقیقت در امتداد “زیبای آمریکایی” قرار دارد. پرداخت و تدوین آن به زیبایی ساخته سال 1999 “مندز” نیست اما ماهیت تلخ آن نمودی تراژیک تر و بی رحمانه تر از “زیبای امریکایی” دارد. انگار “مدنز” کوشیده است خیال قرن بیست و یکمی ها را راحت کند. آنها که گمان برده بوند زندگی ملال آور و پر خیانت و دروغ امروز ارمغان پست مدرنیزم و نئو لیبرالیسم بی بند و بار دهه هشتاد به بعد است. تو گویی فیلمسازبریتانیایی کوشیده است با سرک کشیدن به دهه پنجاه قرن بیستم ما را با این واقعیت روبرو سازد که سرگشتگی ( که در سکانس های دویدن آپریل و فرانک در جنگل و خیابان آشکار است) و تهی بودن زندگی طبقه متوسط شهرنشین مال سالیان آزگار پیش از این است. واقع گرایی “ مندز” آنجا عریان تر می شود که ما حسرت وار در پایان فیلم به صمیمیت و وفاداری زندگی پدر و مادر سالمند “جان” که – احتمالا متولدین قرن نوزدهم هستند- خیره شده ایم. اما حسرت ما زودتر از آنچه گمان می بریم به پایان می رسد. پیرمرد در حالی که به زن خیره شده است، صدای سمعکش را آنقدر کم می کند تا دیگر صدای همسرش را نشنود.