وبگرد

نویسنده

هنوز امکانی برای باور نکردن این حرف وجود دارد!

سید رضا شکراللهی در “خوابگرد” از واکنش فرمانده نیروزی انتظامی به یک پرسش یک خبرنگار به حیرت افتاده است:

این را به چشم ندیده‌ام، و خوشحالم که ندیدم. از کسی شنیدم فرمانده‌ی نیروی انتظامی در برنامه‌ای تلویزیونی، در جواب سؤال مجری برنامه که از او پرسید آیا درست است که شما کسانی را که به عنوان اراذل و اوباش دستگیر کرده‌اید، سوار خر می‌کنید و در محله‌شان می‌چرخانید؛ جواب داد: “ما دون شأن آن چارپا می‌دانیم که چنین کسی را سوارش کنیم”.

این است نگاه فرمانده‌ی نیروی انتظامی به انسان، کسی که قرار است برای جامعه امنیت به ارمغان آورد. می‌توان پای نظریه‌های اردوگاه آگامبن و آرنت را به میان کشید و نشان داد که چرا اردوگاه ممکن است همین جا، در چند قدمی جایی که زندگی می‌کنیم باشد. اما همه چیز آن قدر عجیب و تکان‌دهنده است که احتمالاً به کار گرفتن نظریه پیامد خوبی نخواهد داشت. نظریه‌پردازی نیاز به کمی خون‌سردی و آرامش دارد که معمولاً انسان مدتی پس از فاجعه بدان دست می‌یابد. این‌جا فقط می‌گویم که خوشحالم آن لحظه پای تلویزیون نبودم و این حرف را از دهان مرد اول نیروی انتظامی کشور نشنیدم، چون هنوز مانند خوانندگان رمان کاداره، امکانی برای باور نکردن این قول وجود خواهد داشت.

 

لحظه شماری برای گرفتن صورتحساب!

همایون خیری که وبلاگ “آزاد نویس” را منتشر می کند، در آخرین پست ارسالی اش؛ به مشاهدات خودش در آزمایشگاهی که در آن کار می کند پرداخته و با سود بردن از منطق حاکم بر سلول های طبیعی، نتایجی جامعه شناختی گرفته که در نوع خودش جالب توجه است. در انتهای این پست، همایون خیری در اشراه ای تلویحی به وضع موجود سیاسی در ایران چنین می نویسد:

حرف عجیبی نیست که ویروس‌ها سعی کنند توازن بدن را به هم بزنند. عجیب این است که سیستم ایمنی بدن، خودش به اندازه‌ی هزار تا ویروس بزند اندام‌های بدن را از کار بیندازد. که چی؟ که به نظرم امروز که نوشتی آخ؛ دم تمام آن‌هایی که شکل تو بودند را می‌گیرم می‌اندازم یک جایی که عرب نی انداخت. آنوقت؟! آنوقت خودت باید سطل بگیری دستت و مثل سلول‌های کلیه فعلگی کنی و لحظه‌شماری کنی برای صدور صورتحساب.

 

منصف باشیم

ثمانه اکوان در وبلاگ “سیاه مشق” می نویسد با دید بسیار منفی و منتقدانه ای راهی سفر سیستان و بلوچستان شده تا موضوع تاثیر سفرهای استانی رئیس جمهور را برسی کند. اما ادامه می دهد:

از نوع سوالاتم از مسئولین استان در روزهای اول سفر هم معلوم بود که هنوز هم اعتقادی به سفرهای استانی ندارم ولی بعد از نوشتن گزارش هام از مشاهداتم در سیستان، با وجود اینکه خیلی بی طرفانه تر از نگاه سایر خبرنگاران بود و سعی کرده بودم اصلا پاچه خواری توش نباشه؛ خیلی ها بهم زنگ زدند و گفتند قلمت را چند فروختی و یا اینکه چرا این همه پاچه خواری آقایان دولت نهمی را کردی؟!

تنها جوابی که می تونستم بهشون بدم همون مشاهدات بود. درسته که خیلی از مصوبات دولت در استانها هنوز اجرایی نشده و در استان سیستان هم برخلاف تبلیغات انجام شده، تنها به مرحله اجرا و یا تکمیل 40تا 50 درصدی رسیده. ولی این مصوبات و یا پروژه های مختلف دقیقا پروژه هایی بوده که مورد نیاز مردم بوده.

مثلا چطوری میشه از تجهیز کردن تقریبا تمامی شناورهای بندر کنارک به سردخانه که باعث میشه ماهیگیران با خیال راحت تا مراحل آخری صیدشان را طی کنند و با بار بیشتری به ساحل برگردند چشم پوشی کرد و چطوری میشه باور کرد که دستگاه آب شیرین کن کنارک که در زمان دولت اصلاحات به دلیل کمبود سوخت قرار بوده به عنوان آهن قراضه به پاکستانی ها فروخته بشه، یکدفعه با تامین سوخت مورد نیازش در سفر استانی رییس جمهور، تونسته جان هزاران مردم سیل زده در طوفان گونو را نجات بده ؟


حالا ما باید بیاییم با دید منفی به سراغ این کارها بریم و چون با دولت نهم مشکل داریم هر اقدام درست و حسابی اش را نادیده بگیریم؟ فضای سیاسی و فحش و لعنت های رسانه ای تو تهران اینقدر تو روح و روان ما تاثیر گذاشته که دیگه نمی تونیم کارهای مثبت و مفید دولت را ببینیم و تنها به انتقاد فکر می کنیم ولی آیا رسالت ما فقط اینه؟

نه ! رسالت ما این نیست. این را مردم سیستان به من گفتند. مردمی که از باز شدن یک راه برای عبور و مرور فرزاندانشان و یا افتتاح یک دانشگاه و دانشکده برای تحصیل بچه هاشون از دولت متشکرند و از شنیدن صدای سوت قطار ایرانی در داخل سرزمین زابلستان لذت می برند.

 

وسیله جای هدف نشسته

سمیه توحیدلو در وبلاگ “بر ساحل سلامت” در مورد ایده تبلیغاتی اصلاح طلبان حکومتی در زمینه راه اندازی سازمان رای مطلبی نوشته و برخی معایب آن را گوشزد کرده است:

مجموعه اصلاح طلبان؛ جمعی بسته را تشکیل می دهند. جزیره ای که به سختی به محدوده خارج از آن می توان راه یافت. به عنوان مثال پیام های کوتاهی که چه در زمان انتخابات و چه در مواقع دیگر در بین اصلاح طلبان دست به دست می شود، اغلب تکراری است و از محدوده ای فراتر نمی رود.

آنچه تلاش برای سازماندهی رای دیده شده هم، از دایره این مجموعه فراتر نرفته است. تنها یک تفاوت دارد. آن هم هر فرد نام اعضای خانواده و فامیل را اضافه کرده. در نتیجه هیچ تلاشی برای گشایش مرزهای جدید وجود ندارد. سازمان رای یک عمل تبلیغاتی نیست چون نتوانسته مرددین و نقادان اصلاحات را به سمت و سوی خود بکشاند. در نتیجه تنها فعالیتی برای سازماندهی است. تا این اندازه قابل قبول است اما داشتن انتظار زیاد از آن مایه خسران خواهد بود.

نکته مهمتر اینکه ظاهرا نفس سازماندهی و پر کردن فرمهای ده نفره اینجا مهم شده. اصلاح طلبان فراموش کرده اند که این تنها یک وسیله ای است جهت اطلاع رسانی. فعلا وسیله جای هدف نشسته و اصلاح طلبان را دچار خوش باوری کرده است.

 

فعلا باید به انتظار تحولات نشست

نویسنده وبلاگ “مهجاد” هم گزارشی از راه اندازی کمیته ای برای دفاع از رسانه های توقیف شده و چند دیدار سیاسی اعضای آن خبر می دهد:

کمیته ای که برای دفاع از رسانه های توقیف شده تشکیل دادیم، کم کم داره جا می افته. البته هنوز باید برای منسجم شدنش خیلی تلاش کنیم ولی تو همین دو هفته هم بد جلو نرفتیم. تا حالا تنها کارکرد جدی که برای این کمیته تعریف کردیم یک سری دیدار با آدم های سیاسی و دانشگاهیه.

هفته اول با کدیور دیدار کردیم و پنجشنبه پیش هم رفتیم منزل عباس عبدی. خوشبختانه همه چیز خوب پیش رفت. از ایلنا و اعتماد ملی هم این بار بچه ها امده بودند ولی باز هم معتفدم که جا داره این جمع خیلی گسترده تر بشه.

بهر حال با همین جمع نسبتا محدود فعلی، دغدغه هامون رو با عبدی در میان گذاشتیم. عبدی هم از ایده تشکیل این کمیته استقبال کرد و پیشنهاد خودش هم این بود که یک سایت راه اندازی کنیم تا این حرکت لااقل تو فضای مجازی یک مرکزیتی داشته باشه.

درباره شرایط فعلی رسانه ها معتقد بود که احتمال داره نزدیک انتخابات یکی دو تا رسانه دیگه هم توقیف بشه ولی می گفت اگه مدیران روزنامه خبره باشند، امکان حفط رسانه ها وجود داره. یک مثال هم از دوره روزنامه سلام زد که تابستان 75 به خاطر احتمال توقیف، فتیله را داد پایین و تو کل تابستان فقط دو تا یادداشت چاپ کرد اما نزدیک انتخابات که شد دوباره تخته گاز رفت.

خلاصه منظورش این بود که مدیران رسانه ها هم باید دستشون باشه که دارند کجا زندگی می کنند و نباید بیخود و بی جهت بهانه به دست دادستانی و وزارت ارشاد بدهند. در مورد توقیف شرق و هم میهن هم معتقد بود که این دو تا روزنامه به خاطر رقابت با هم باختند. چون آنقدر درگیر رقابت شده بودند که حواسشون از بعضی چیزها پرت شده بود.بین تحلیل های عبدی، بچه ها هم دیدگاهشون را می گفتند.

مثلا در مورد این که حکومت با چه تحلیلی شرق و هم میهن را رفع توقیف کرد و با چه تحلیلی 2 ماه بعد دوباره هردو را تعطیل کرد. عبدی می گفت این اتفاق ها به خاطر تعارض های درونی دستگاه قضاییه. که مثلا یک بخش میانه رو داره و یک بخش تندرو. هر چند که الان این دولت و وزارت ارشاد است که برای مطبوعات تعیین تکلیف می کنه. تحلیل عبدی این بود که بهر حال در کوتاه مدت معجزه ای اتفاق نمی افته که به آزادی مطبوعات منجر بشه. می گفت نمی شه به سادگی چشم انداز چند ماه آینده کشور را پیش بینی کرد و باید فعلا به انتظار تحولات نشست.

 

چرا ستودنی و موثر است؟!

امیر عباس نخعی در وبلاگ اش به مصاحبه اخیر اکبر گنجی با فریبا امینی در زمینه اقدام تازه اکبیر گنجی در تهیه نامه ای اعتراضی به دولت ایران پرداخته است:

می خواستم مطلبی در باره این توافق تهران با آژانس انرژی هسته ای و بیهودگی های آن بنویسم و اینکه این توافق تازه اول راه عقب نشینی های بزرگتره که یک دفعه چشمم خورد به مصاحبه “فریبا امینی” با” اکبر گنجی” و نامه ای که با امضا روشنفکران جهانی می خواد برای سازمان ملل بفرسته.

در نگاه اول ممکنه طرح چنین ایده ای جالب به نظر نرسه و به دور از واقعیت های داخل ایران به نظر بیاد اما من احساس می کنم این کار اکبر گنجی واقعا ستودنی و موثره.

اما چرا ستودنی وچرا موثر؟ برای اینکه گنجی جزو معدود مبارزین ایرانیه خارج کشوره که تجربه جدی مبارزه و زندان در نظامی رو داره که خودش زمانی با اون کار کرده و الان با شناخت از فضای داخل کارهای عملی و در عین حال نزدیک به واقعیت برای هدفش یعنی تغییر نظام یا جدایی دین از حاکمیت و ایجاد دمکراسی واقعی انجام میده.

اون بر خلاف یک عده ننشسته و فقط غر بزنه یا تو برنامه های بی سروته ماهواره ای مردم رو تشویق به ریختن توی خیابون ها کنه ویا مطالب بی تاثیر و از همه مهمتر بی مخاطب بنویسه. اون با توجه به تجربه خودش واینکه با وجود آزادی بیان واقعی و آگاهی مردم همه چیز توسط خود مردم درست خواهد شد داره تلاش میکنه تا دست روشنفکران و نویسندگان رو باز کنه تا اونها بتونن مردم را نسبت به واقعیت های داخلی و جهانی آگاه کنن.

آگاه از اینکه مثلا چرا در آمریکا و اروپا روشنفکران و مردم از جنگ دوباره یا در واقع سه باره واهمه دارن ولی در داخل مردم به تنها چیزی که فکر نمی کنن جنگه. اون برای نتیجه گیری از کارش خیلی سختی ها رو متحمل میشه. دیدار با روشنفکرانی که متعلق به همه دنیا هستن وقانع کردن اونها به امضاء کردن نامه ایکه نتیجه اون افزایش فشار های بین المللی است؛ یعنی پاشنه آشیل همه حکومت های اقتدارگرای قرن21.چنانکه در مسئله هسته ای هم علیرغم همه هارت وپورت های اینها، عقب نشینی گام به گام آغاز شده.

شاید به این موضوع که آیا دیدار با روشنفکران و قانع کردن اونها سخته تردید داشته باشین. ولی به نظرم سخته. بخصوص نسبت به کار کسانیکه در خارج مهمترین کارشون فحش دادن به نظام از چند هزار کیلو متری و تظاهرات های ضد نظام در کشور های آزاد اروپایی یه که علیه کمتر چیزی ست که نشه اونجا تظاهرات کرد.


اگرچه این روزها برخی از دوستان گنجی که دوست داشتن اون در داخل بمونه وبه یک عنصر بی فایده تبدیل بشه منتقدش هستن و برخی از دست چندم های سیاسی هم برای طرح خودشون، گه گاهی لگدی به اون میزنن. ولی من هم به حرف هاش و هم راهش اعتقاد دارم.

 

اگر لباس پاره می پوشی کفش هاتو واکس بزن

شهرام شریف هم در وبلاگ “آی تی ایران” از راه اندازی یک سایت عجیب خبر می دهد:

سایت اینترنتی علی واکسیما - اولین واکسی تلفنی - به زودی راه اندازی می شود ( سایت فعلی). آنچه علی واکسیما و کار او را جذاب کرده ایده ای نو در زمینه کاری است که ممکن است به چشم بسیاری بسیار پیش پا افتاده بیاید. اینجا البته عکس قدیمی از وسیله نقلیه اوست ولی دیروز عکس جدیدی از خودرویی سه چرخه را دیدم که به تبلیغات فراوان مزین بود. شک ندارم در آینده ای نه چندان دور علی واکسیما را با یک ماشین آخرین مدل در شهر خواهیم دید. اونمونه یک ایده خوب روبه پیشرفت است. کراوات می زند و لباس مرتبی به تن دارد و خوش تیپ هم به نظر می رسد و با گاردین هم مصاحبه می کند. شعار تبلیغاتی عالی را هم انتخاب کرده : اگر لباس پاره می پوشی کفش هاتو واکس بزن!