خانواده های تقی رحمانی، منصور اسانلو و یدالله اسلامی در مصاحبه با “روز” نسبت به وضعیت این سه زندانی سیاسی ابراز نگرانی کردند.
خانواده تقی رحمانی از تماس تلفنی این فعال سیاسی خبر داده اما گفته اند از محل نگهداری و اتهام یا اتهامات انتسابی به او بی خبرند.
خانواده منصور اسانلو اما ضمن ابراز نگرانی شدید از وضعیت این فعال کارگری گفتند تمام پی گیری هایشان برای گرفتن خبری از وضعیت سلامت آقای اسانلو بی نتیجه بوده است.
خانواده یدالله اسلامی نیزگفتند که از محل نگهداری و علت بازداشت این عضو مجمع نمایندگان ادوار مجلس بی خبر هستند.
همزمان و در حالیکه تنها یک روز به 25 بهمن باقیست موج جدیدی از بازداشت های فله ای فعالان سیاسی، مطبوعاتی و مدنی آغاز شده و طی روزهای گذشته بیش از 21 نفر بازداشت شده اند.
تقی رحمانی (عضو شورای فعالان ملی مذهبی و عضوفعال ستاد انتخاباتی مهدی کروبی)، صالح نقره کار(دبیر کمیته حقوقی ستاد میرحسین موسوی و خواهر زاده زهرا رهنورد)، یدالله اسلامی (دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار مجلس)، محمد حسین شریف زادگان (وزیر رفاه دولت هشتم و همسر خواهر میرحسین موسوی)، میثم محمدی و امید محدث (مدیر و کارمند سایت بنیاد شهید بهشتی) و مصطفی میراحمدی زاده (عضو بنیاد باران) صدرالدین بهشتی (فرزند علیرضا بهشتی شیرازی)، مازیار خسروی و نزهت امیرآبادیان (روزنامه نگاران روزنامه شرق)، فریبا ابتهاج (مسول دفتر معصومه ابتکار)، کورش زعیم (از اعضای جبهه ملی ایران) ، محمد حسین مهیمنی (فرزند استاندار سابق مازندران)، غلامحسین محمودی میمندی (مسئول حوزه شرق حزب مشارکت) ، پیمان عارف (فعال سابق دانشجویی)، غلامحسین محمودی و عباس شجاعی و مجتبی شایسته (اعضای جبهه مشارکت) ، زهرا افتخاری و زهرا شریف (دو فعال دانشجویی و از اعضای ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی) و جاوید فخریان (فعال دانشجویی) از جمله بازداشت شدگان دو روز گذشته هستند.
بی خبری از دکتر یدالله اسلامی
همسر دکتر یدالله اسلامی در مصاحبه با “روز” از محل نگهداری و علت بازداشت همسرش ابراز بی اطلاعی می کند و می گوید به شدت نگران وضعیت همسرش است.
یدالله اسلامی، دبیر کل مجمع نمایندگان ادوار مجلس و مدیر مسئول روزنامه توقیف شده فتح است که روز جمعه در منزلش بازداشت شد.
همسر آقای اسلامی می گوید: تا این لحظه آقای اسلامی نه تماسی گرفته اند و نه میدانیم که کجا به سر می برند و در چه شرایطی هستند و همین به شدت ما را نگران کرده است.
او می افزاید: وقتی ماموران وارد منزل شدند، خود را نیروهای امنیتی معرفی کردند و یک لحظه کاغذی را به دکتر نشان دادند اما متاسفانه ما ندیدیم که حکم بازداشت یا تفتیش از سوی وزارت اطلاعات بوده یا سپاه. وقتی من خواستم خود را معرفی کنند یکی از آنها خود را سردار کریمی یا سرهنگ کریمی معرفی کرد و هیچ توضیحی ندادند که علت تفتیش منزل و بازداشت آقای دکتر چیست.
ماموران از منزل دکتر اسلامی مدارک شناسایی از جمله کارت ملی، سند منزل، لپ تاب، هارد کامپیوتر و تعدادی سی دی با خود برده اند. همسر دکتر اسلامی توضیح میدهد: همسرم پزشک جراح است و سی دی هایی که بردند همه سی دی های پزشکی بود. وارد اتاق خواب ما شدند؛ ما کتاب زیاد داریم همه را به دقت دیدند و جالب این است که هم از ما و هم از کتاب ها و اتاق های ما فیلم می گرفتند. من واقعا نمیدانم این فیلم به چه کارشان می آید. ضمن اینکه در کتابخانه ما دفترچه ای است که عکس آقای خاتمی روی آن است و با دقت از آن فیلم گرفتند.
او می افزاید: دکتر اسلامی ، نماینده مجلس سوم و دبیرفعلی مجمع نمایندگان ادوار مجلس بوده و این تشکل ، یک تشکل کاملا قانونی و شناخته شده است.
همسر آقای اسلامی سپس با ابراز نگرانی از وضعیت این نماینده سابق مجلس می گوید: نه محل نگهداری ایشان معلوم است و نه میدانیم که در چه شرایطی و اصلا دست چه کسانی هستند و این مساله واقعا ما را نگران کرده. موقع بازداشت هم اصلا اینقدر حضور ذهن نداشتم که زود مسواک و لباس برای ایشان بگذارم. امیدوارم حداقل خبر بدهند و بگذارند تلفنی بزند تا بدانیم کجا است و وسایل شخصی اش را ببریم.
یکسال زندان دیگر برای اسانلو
همسر منصور اسانلو در مصاحبه با “روز”از وضعیت سلامتی همسرش ابراز نگرانی می کند و می گوید: هر چه پی گیری کردیم تا کوچکترین خبری از وضعیت منصور بگیریم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم.
روز گذشته برخی وب سایت ها از وضعیت حاد جسمانی آقای اسانلو و حمله قلبی او خبر داده بودند. پروانه اسانلو در این زمینه می گوید: من هم مثل شما هستم و هیچ خبری ندارم وقتی این خبر را خواندم با هر جایی که امکان داشت تماس گرفتم اما هیچ خبری ندادند و مسولان زندان گفتند که “حالش خوب است و جای نگرانی نیست و فقط دیشب حالش بد شده بود و به بیمارستان منتقل شده بوده و الان خوب است”. اما خبرهایی که من می شنوم با این گفته مسول زندان متفاوت است اینکه منصور سکته کرده و تنگی نفس داشته و با برانکارد او را برده اند و زنجیر به پایش بسته بودند و… حتی شنیده ام که سایر زندانیان هر چی در زده اند که حال منصور خوب نیست کسی توجهی نکرده و ….
خانم اسانلو می افزاید: شما نمیدانید ما در چه وضعی هستیم. مادر منصور، مادر من و فرزندانم همه نگران و مستاصل هستیم. به دادسرا و دادستانی هم رفتیم فایده ای نداشت. سه هفته است که تلفنش قطع است و ما صدایش را هم نمی شنویم. در دادستانی گفتم جواب دادند بله به دلایلی قطع است. گفتم بگذارید فقط چند ثانیه زنگ بزند و ما صدایش را بشنویم و بدانیم که حالش خوب است اما متاسفانه تا کنون اجازه نداده اند. ملاقات حضوری هم که نداریم. واقعا نمیدانیم چه باید بکنیم.
همسر آقای اسانلو که روز یکشنبه هفته گذشته موفق به ملاقات با این فعال کارگری شده بود می گوید: منصور حالش خوب نبود، صورتش به شدت پف کرده و برافروخته بود. از او پرسیدم چرا این گونه هستی گفت شاید به خاطر سرما است یا اینکه هواخوری کمتر می برند اصلا حرفی از ناراحتی قلبی و چیز دیگری نزد. ظاهرش اصلا طبیعی نبود و از آن روز هم از وضعیت او بی خبر هستیم تا اینکه الان این خبرها را می خوانیم.
وی می افزاید: هفته پیش نامه ای نوشتم و گفتم که خانواده های زندانیان نیاز دارند؛ ما نیاز داریم حرف بزنیم. او را تنبیه کرده اید ما چی؟ ما چه گناهی داریم؟ الان نزدیک یک ماه است که تلفنش را قطع کرده اید آخر چرا؟ اما جوابی نشنیدم و بی نتیجه بازگشتم.
منصور اسانلو، رئیس هیأت مدیرۀ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی ایران و از سرشناس ترین فعالان کارگری است که با اتهاماتی امنیتی به تحمل 5 سال حبس تعزیری محکوم شده است.
و اکنون همسرش می گوید که یکسال حبس تعزیری دیگر به محکومیت آقای اسانلو اضافه شده است: دیروز به وکیل زنگ زده و گفته اند که حکم یکسال حبس تعزیری در دادگاه تجدید نظر تایید شده است.
خانم اسانلو می افزاید: خیلی سخت است شما نمیدانید. در تب و تاب می سوزیم نمیدانیم در چه وضعیتی است اینقدر مستاصل شدیم که بلند شدیم رفتیم به چندین بیمارستان سر زدیم و پرسیدیم که چنین کسی را اینجا اورده اند؟ تنها می خواستیم بدانیم حالش چطور است اما گفتند که چنین اسمی ثبت نشده. کلی دیروز خواهش تمنا کردیم که بگذارید فقط چند ثانیه زنگ بزند و بگوید حالش خوب است. فقط بدانیم حالش خوب است و حمله قلبی نکرده و … اما نگذاشتند. ما همچنان در نگرانی هستیم و در تب و تاب می سوزیم.
انقلاب نکردیم که امروز سرکوب شویم
مادر تقی رحمانی در مصاحبه با “روز” از تماس تلفنی کوتاه این فعال سیاسی خبر داد و در عین حال گفت که فرزندش نتوانسته است درباره اتهامات و محل نگهداری اش صحبتی بکند.
تقی رحمانی از فعالان ملی ـ- مذهبی و عضو ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در جریان انتخابات سال گذشته، روز پنج شنبه در منزلش بازداشت شد.
زهرا رحمانی می گوید: شب ریخته اند منزل پسرم و قفل را شکسته و وارد منزل شده اند. در مقابل چشمان دو نوه ام ، تقی را بازداشت کرده اند و همسرش هم به شدت دچار تشنج و در بیمارستان بستری شد.
وی می افزاید: دیروز نرگس را از بیمارستان به منزل آورده ایم اما حالش خوب نیست از طرفی دو نوه ام به شدت بی تاب هستند و به هم ریخته اند. ماموران رفتار مناسبی نداشته اند و یکباره با شکستن قفل وارد خانه شده و در مقابل چشمان علی و کیانا، پدرشان را برده اند. این دو بچه از نظر روحی به هم ریخته اند و مدام می گویند آقا دزده آمد و بابا را برد. علی مدام می گوید که آقا بده آمد و اتاق مرا به هم ریخت و میخواست اسباب بازی های مرا بدزدد. کیانا هم همین طور، او هم مدام می گوید آقا بده یا آقا دزده بابا را برد. نمیدانید در چه وضعی هستیم مدام با این بچه ها حرف می زنیم تا بتوانیم آرامشان کنیم از آن طرف تقی زندان است و نمیدانیم اصلا کدام زندان است و اتهامش چیست نرگس هم که میدانید در چه وضعی است و نمیدانیم در زندان چه بلایی سر او آورده اند که به این روز افتاده.
نرگس محمدی، همسر تقی رحمانی و نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، تیر ماه و پس از آزادی از زندان بلافاصله در بیمارستان بستری شد.
تقی رحمانی همان زمان به “روز” گفت که همسرش هر چند ساعت یک بار دچار فلج عضلانی می شود و قادر به انجام کارهای روزانه و حتی حرف زدن نیست.
خانم محمدی پس از ورود ماموران امنیتی به منزلش مجددا دچار تشنج و فلج عضلانی شده و به بیمارستان منتقل شده بود.
زهرا رحمانی، مادر تقی رحمانی که فرزندش بیش از یک سوم زندگی اش را در زندان به سر برده می گوید: 15 سال تمام اوین رفت و آمد داشتم و الان باز با یک زن مریض و دو کودک 4 ساله ، تقی را برده اند اما اشکالی ندارد من واگذار کرده ام به خدا و میدانم که خدا جواب خواهد داد. من به بچه ام ایمان دارم و میدانم که او انسانی شریف و پاک است و اگر ده تومان داشته باشد 9 تومانش را می بخشد، با ذلت و خواری سراغ بچه ام رفته و با آن وضعیت او را بازداشت کرده اند. من تنها میخواهم یک چیز به مسئولان جمهوری اسلامی بگویم و آن هم اینکه شما نمیدانید ما چی کشیدیم تا انقلاب شود و امام بیاید شب و روز تظاهرات رفتیم و …. نه برای اینکه امروز باز مردم را سرکوب کنید و با بچه من چنین رفتاری کنید. مدام الان می شنویم که می گویند رفتید انقلاب کردید تظاهرات کردید و اکنون با بچه ات چنین می کنند و ………
خانم رحمانی در خاتمه می گوید: میخواهند بازداشت کنند احضاریه بفرستند، این چه نوع برخوردی است؟ چرا آرامش و امنیت خانواده ها را بر هم می ریزند؟ آن دو بچه 4 ساله چه گناهی دارند؟ ریخته اند قفل را شکسته اند نه حکمی نشان داده اند و نه مشخص است از کدام ارگان هستند.
نرگس محمدی پیش از این در نامه سرگشاده ای به دادستان تهران نحوه ورود ماموران امنیتی به منزلش را تشریح کرده و نوشته است: وقتی مردان نامحرم ناشناس در مقابل من ایستاده بودند و مرا با سر و روی نامناسب میدیدند، احساس کردم در ایران نیستم. احساس کردم سرزمین مادریام به تاراج رفته و من بیپناه در سرزمینی غریب و بیگانهام. حال سؤال دارم از شمای مسئول و طلب پاسخ دارم: آیا زنان این سرزمین، بر مردان حکومت حلال شدهاند؟ آیا ما زنان و مادران دیگر حرمتی در این سرزمین نداریم؟ آیا با وضع ظاهری درون خانه دیدن من ، یک مادر، یک زن 37 ساله در منزل شخصی و در شب هنگام توسط مردان ناشناس و نامحرم هیچ گناهی در پیشگاه خداوند متعال ……..
متن کامل نامه خانم محمدی بدین شرح است:
به نام خداوندی که رحمت او وسیع و دائم است بر همه بندگان
جناب آقای جعفری دولت آبادی دادستان محترم تهران
با سلام و احترام
اینجانب نرگس محمدی همسر تقی رحمانی این شکوائیه را خدمت حضرتعالی مینویسم و درخواست رسیدگی عاجل دارم.
شب گذشته، ساعت 20:30 صدای زنگ منزل به صدا درآمد. سؤال کردم کیستید؟ گفتند با آقای رحمانی کار داریم. سری چرخاندم و تقی را صدا کردم. تقی در منزل نبود. گفتم نیست و آیفون را گذاشتم. من هم مشغول کار فرزندان کوچک ۴ سالهام بودم تا آماده خواب شوند. در را باز نکردم و کارهایم را ادامه دادم.
من در وسط هال کنار دو کودکم بودم و با آنها صحبت میکردم که ناگهان در حدود 2 متری خود 4-5 مرد با لباس شخصی را دیدم. آنچنان شوکه شده بودم که قادر به حرکت نبودم. زبانم بند آمده بود. من بیمار هستم. و روزی 18 عدد قرص میخورم و تحت مراقبت پزشکان مغز و اعصاب و اعصاب و روان و ریه هستم.
بیماری دیگری هم دارم که میبایست عمل جراحی شوم. دست و پاهابم سست شد و روی پاهایم لغزیدم. در را گرفتم تا زمین نخورم، اما دستانم سست و بیجان شد. گفتم شما کی هستید و چرا بدون اجازه وارد خانه شدید. از ترس نمیتوانستم تکان بخورم. پلههای خانه ما مستقیم وارد هال میشود و آنها در ورودی کوچه را با دیلم شکسته بودند و 2 در ورودی دیگر را باز کرده بودند و بدون حتی یک یا الله یا صدایی آرام و بیصدا از پلهها بالا آمده بودند و من یک باره با دیدن چهره مردان ناشناس و در حالی که لباس نامناسبی بر تن داشتم و روسری بر سر نداشتم و آماده خواب بودم، زبانم بند آمده بود. در مقابلشان ایستادم و علی و کیانا، بچههای مظلوم و بیپناهم را به آغوش کشیدم تا نترسند. آنها مرتب از من میپرسیدند این ها دزدند؟ بعد از جر و بحث که در منزل من چه میکنید و من روسری ندارم، در مقابلم ایستادند و اجازه دادند تا بروم شال بردارم.
به زحمت خودم را روی زمین کشیدم و یک شال از کشوی اتاق برداشتم و در مقابل دیدگان مردان ناشناس بر سر انداختم. نتوانستم مانتو بپوشم و لباس عوض کنم. روی زمین افتاده بودم. تقی واقعا پیش ما نبود و من هم چون مشغول خواباندن بچهها بودم متوجه نشده بودم که تقی برای تنظیم درجه شوفاژ به موتورخانه رفته است.
به هر حال آنها در ورودی حاج خانم (صاحبخانه) را نیز شکستند و وارد منزل وی هم شدند. حاج خانم بعدا میگفت من روی تخت در اتاق خواب دراز کشیده بودم که دیدم چند مرد بالای سر من هستند. تقی هم در طبقه زیرزمین (2 طبقه پایینتر) در موتورخانه مشغول کار بوده که یک مرتبه او را دستگیر کردند.
اما بازداشت تقی رحمانی همچون بازداشت من در 2/03/89 کاملا غیرقانونی بود. هیچگونه حکم ورود به منزل ما و حکم تفتیش آن و یا بازداشت تقی رحمانی در دست مأموران وجود نداشت. هر چه گفتیم این کار شما غیرقانونی است و ما باید به پلیس 110 گزارش دهیم که مردان ناشناس بدون حکم بازداشت به طور غیرقانونی وارد منزل شخصی ما شدند و قصد بردن تقی را دارند، تلفن ما را برداشتند و اجازه زنگ زدن ندادند.
تا ساعت 23 شب منزل ما را دفعه قبل زیر و رو کردند. گفتم من شماره تلفن 8 پزشک معالج خود را در موبایل و دفترچه تلفن دارم ضمن اینکه اینها 6 ماه پیش توسط مأموران اطلاعات بررسی شده، آنها را به من بدهید چون من برای مراجعه به پزشکانم به آنها نیاز دارم. اما آنها اعتنایی نکردند و هر چه دستشان آمد از منزل ما بردند. تقی هم گفت تلفنهای ضروری نرگس را بدهید.اما ندادند. صبرم را از کف دادم. یکی از مأموران گفت ما شیر هستیم و چون شمشیر. فریاد زدم باشد چون قدرت دارید هر چه میخواهید ببرید حتی میخواهید لباسهای ما را هم بکنید و ببرید.
من خدا را شاهد و ناظر و گواه میگیرم، علی و کیانا به شدت ترسیده بودند.
دادستان محترم
نمیدانم رنجی را که بر من و خانوادهام روا میدارند چگونه بر قلم جاری سازم. زمانی که 20 / 3⁄89 وارد زندان اوین شدم سرحال و سالم بودم اما وقتی از آن در بیرون آمدم، با بیماری نگرانکنندهای دست به گریبان بودم. 6 ماه است که تحت معالجه پزشکان هستم و هنوز من بیمارم و ناتوان. بارها درخواست کردم پاسپورتم را بدهند تا من برای معالجه از ایران بروم و ندادند. من دو کودک ۴ ساله دارم. زمانی که مرا بازداشت کردند کیانا را عمل کرده بودم.
ناله میکرد و ضجه میزد و گریه میکرد بار تا پایین پلهها مرا بردند و دخترم با صدای لرزان از من خواست تا او را ببوسم و بروم. 3 بار بالا آمدم و او را بوسیدم. نگذاشتم اشکم را ببیند ولی خدا شاهد است که در دل خون میگریستم. کیانا را عمل جراحی کرده بودم. شکمش پر از بخیه و زخم بود. همان شب ساعت 8 از بیمارستان به منزل آورده بودم. و باید مراقب بخیهها میبودم. دختر کوچک سه سال و نیمهام تب داشت.عمل جراحی سختی شده بود و من 10 شب و روز بیدار بر بالین کوچکش بودم
در زندان آرزو کردم ای کاش مادر نبودم. آیا در این سرزمین مادر بودن گناه است؟ ای وای بر ما
این صحنه دیشب دوباره برای علی و کیانا، کودکان 4 ساله معصوم من تکرار شد. آن ها تا صبح در خواب هذیان می گفتند. چندین نوبت مأموران با تقی با الفاظ بسیار نامناسب و دور از شأن یک مأمور رسمی حکومت با صدای بلند درگیر شدند و علی و کیانا با چشمان بهتزده و نگران به صحنه مینگریستند. علی راه میرفت و با خودش میگفت از خانه من برید بیرون. بابا را اذیت نکنید.
به دلیل شوکی که بر من وارد شده بود و حملههای مکرر تا صبح قادر به ایستادن نبودم. 2 بار تشنج شدید کردم. ای کاش مرده بودم و دیشب را ندیده بودم.
بگذارید صادقانه بگویم دیشب وقتی مردان نامحرم ناشناس در مقابل من ایستاده بودند و مرا با سر و روی نامناسب میدیدند، احساس کردم در ایران نیستم. احساس کردم سرزمین مادریام به تاراج رفته و من بیپناه در سرزمینی غریب و بیگانهام. حال سؤال دارم از شمای مسئول و طلب پاسخ دارم:
آیا زنان این سرزمین، بر مردان حکومت حلال شدهاند؟ آیا ما زنان و مادران دیگر حرمتی در این سرزمین نداریم؟ آیا با وضع ظاهری درون خانه دیدن من ، یک مادر، یک زن 37 ساله در منزل شخصی و در شب هنگام توسط مردان ناشناس و نامحرم هیچ گناهی در پیشگاه خداوند متعال نیست؟
آیا ترسیدن کودکان بیپناه من، زیر و رو شدن اسباب منزلم در مقابل چشمان کودکانم نه یک بار بلکه به فاصله شش ماه یک بار، موجب آزار فرزندان کوچک من نیست؟ من چگونه روان آن دو معصوم بیگناه را از بردن مادر، از بردن پدر و از خاطرات تلخ پاک کنم؟ خدایا دنیای کودکانهشان چه با خشم و بیرحمی مکدر شده است. علی و کیانا، مرتب با مردان ناشناس صحبت میکردند و با دستهای کوچکشان به آنها اشاره میکردند که اینها وسایل ما را میبرند. مامان آنها دزد هستند؟ بابای من را نبرید، آقا!؟ بابا نرو، مامان من بابا را میخوام ….
پس از بردن تقی کیانا روی موزائیکها دراز کشید و با صدای بلند گریه سر داد و پدرش را میخواست.من مثل یک مرده و بیجان نقش بر روی زمین ققط او را مینگریستم. دختر چهار سالهام را. میخواهم بگویم من یک انسانم، یک همسرم، یک مادرم وتکرار این همه درد و رنج دیگر در خیالم هم نمیگنجد.
تقی رحمانی 15 سال از عمر خود را در زندانهای جمهوری اسلامی ایران گذرانده به جرم آزادی بیان. و این هم سهمی دیگر. من هم 1/12/89 دادگاهی خواهم شد به جرم مدافع حقوق بشر بودن و علی و کیانای کوچک و معصومم را به خدا خواهم سپرد.
بازداشتکنندگان خود را ابتدا از نیروی انتظامی و سپس از وزارت اطلاعات معرفی کردند و بعد ساعت 24 و 30 دقیقه بعد از نصف شب از وزارت اطلاعات بازجویان بنده زنگ زدند و گفتند تقی را ما نگرفتیم. و من در هول و هراسم از این بردن تقی که نمیدانم چه کسانی بردند و چرا بردند. اتهامش چه بود و چرا این گونه با ما رفتار کردند. در هراسم از شکسته شدن درهای منزلم. از ورود غیرقانونی افراد ناشناس. از احساس ناامن بودن حتی در منزلم.
احساس تحقیری که از آنچه بر من دیشب گذشت، در تمام وجودم رخنه کرده، از هراس آینده علی و کیانا، از سنگدلی کسانی که باید حافظان امنیت خانواده من باشند، اما رنج و ستم و دلشکستگی بر من روا میدارند. ای خدای من ای کاش قدری با ما مهربانتر بودند. آیا این خواسته زیادی است؟ به خدا پناه میبرم. این نامه را در حالی برای حضرتعالی مینویسم که علی و کیانا خوابندو من عازم بیمارستان و دکتر. از شما میخواهم تا به شکواییه من رسیدگی فرمایید. شکایت از ورود غیرقانونی مردان ناشناس، بازداشت همسرم بدون حکم بازداشت. تفتیش منزلم بدون حکم تفتیش، ورود غیرقانونی مأموران به حریم شخصی خانوادهام شب هنگام، اذیت و آزار روانی کودکانم، تشدید بیماریام.
از یک دادستان در حکومت اسلامی خواستهای مصرانه دارم ، شکایت از مردانی که مرا سر برهنه و با لباس نامناسب و در حالی می نگریستندکه بر اثر بیماریام بر زمین افتاده بودم. من یک زن ایرانی و یک مسلمانم. وبه خدا سوگند اگر از هر تجاوزو قانون شکنی بگذرم از تحقیری که در منزلم شدم نخواهم گذشت.
احساس میکنم دیگر مرگ ما را سزاوار است و بس.
در انتظار پاسخ آن مقام محترم قضایی چشم به راهم و تقاضای ملاقات فوری دارم.