دیدار♦ چهار فصل

نویسنده
بهار ایرانی

‏استاد بزرگ روزنامه نگاری، ا زآغازگران پاورقی نویسی درایران، بنیانگزار وسردبیر کیهان ورزشی، گزارشگر ‏جنگ الجزایر، بشارت دهنده صلح وآشتی در زندگی، سر فرو نیاورده در برابر نام و نان، کتاب تازه خود را برای ‏مشتاقان امضاء می کند…‏

sadredinelahi1.jpg

‎ ‎از دیروز به فردا‎ ‎

دیداری دیگر است بادکتر صدرالدین الهی در لوس آنجلس به مناسبت انتشار کتاب تازه اش از “دوری ها و دلگیری ‏ها” و به همت بیژن خلیلی مدیر شرکت کتاب وهما سرشار روزنامه نگار سرشناس ایرانی.‏

‏ برنامه با فیلمی 45 دقیقه ای شروع می شود که عباس حجت پناه از زندگی “ استاد” تهیه کرده است. آنگاه عترت الهی ‏همسر دکتر الهی بدعوت هما سرشار روی صحنه آمد. خانم معتمدی کردستانی نفر بعدی بود که نوشته ای راکه از ‏مطلب کتاب تهیه کرده بود، دکلمه کرد.‏

در پایان دکتر صدرالدین الهی بخشی از مطلب کتاب را بازخوانی کرد و به صف مشتاقانی پیوست که از ساعت ها پیش ‏د رهوای بسیار سرد لوس آنجلس انتظار می کشیدند تا کتاب امضاء شده را دریافت کنند.‏

در این مراسم جای شاگردان استاد در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی خالی بود. این شاگردان که بسیاریشان در داخل ‏و خارج کشور اداره نشریات و سایت ها را بر عهده دارند خالی بود. یکی از این شاگردان مقاله زیبائی نوشته است و د ‏رکمترین خطوط تصویرکاملی از دکتر صدرالدین الهی داده است.‏

‎ ‎نه، او پیر نمی شود…‏‎ ‎

علیرضا خدائی

sadredinelahi2.jpg

یکشنبه شب، تنگ غروب، در یک گوشه ای از ینگه دنیا، زیر یک سقف، اما با در و پیکر(1) برای دکتر صدرالدین ‏الهی، به پاس بیش از 6 دهه ماندگاری استوارش در خانه روزنامه نگاران ایران مراسمی برپا کردند. از اطراف و ‏اکناف آمده بودند، کم هم نیآمده بودند. در تجلیل از او سخن هم گفتند، اما شیرین گفتار تر از همه، خودش بود. پیرانه سر ‏سخن گفت، اما راست اینست: پیر نشده! نسیان؛ حتی “کم کم” هم به سراغش نیآمده!(2)‏


صدرالدین الهی، اگر به شیوه خود او که این حرفه را با استادی تقطیع می کند بخواهیم بنویسیم: روزنامه نگار است. در ‏این حرفه و فن که با تاسف باید گفت در جمهوری اسلامی مانند همه امور دیگر مرزهایش بهم ریخته و داستان “احضار ‏خیاط ها در زمان ظل السلطان” را تداعی می کند، فرق است میان “خبرگیر” با “خبرنویس”، “گزارش نویس” با ‏‏”سرمقاله نویس”، “مقاله نویس” با “ویراستار”، “تیترنویس” با “سردبیر” و تازه هر کدام از آنها، در رسانه های ‏مکتوب، صوتی و تصویری به شاخه های گوناگون- برحسب امور سیاسی و رخ دادهای غیر سیاسی و کانون های فعال ‏اجتماعی و…- تقسیم می شوند. این مجموعه، همراه با هنر ارتباط گیری و حفظ رابطه با همگان اگر با هم جمع شوند، ‏آنوقت نامش می شود “روزنامه نگاری” یا “روزنامه نگار”. و صدرالدین الهی روزنامه نگار است. از این مقام به بعد، ‏هستند کسانی که تک بُعدی اند. برای نمونه مرحوم عبدالرحمان فرامرزی در این حرفه، مقاله نویس زبردستی بود. یا ‏غلامحسین صالحیار و یا دکتر مهدی سمسار سردبیران کم نظیری بودند. اما، آنها گزارش نویسانی خوب و یا حتی تیتر ‏نویسان برجسته و یا خبرگیرهای تیزبین و یا حتی همه شان دارای هنر حفظ رابطه ها نبودند. ‏

صدرالدین الهی در این خانه، صاحب چند کرسی است. سردبیر ورزیده‌ای بود، البته در شاخه و رشته ورزشی. او را ‏می تواند بنیانگذار “کیهان ورزشی” دانست. گزارش نویسی کم نظیر است و اگر چشمش نزنند، در گزارش نویسی ‏رقیب ندارد. نام خود را در این رشته، در گزارش هایش از جنگ استقلال الجزایر جاودانه کرد. برای تهیه این گزارش ‏ها 27 بار خود را به الجزایر رساند و بارها جان خویش را به خطر انداخت. اگر دست در خرجین خاطره های خویش ‏کند و گذشته ها را بیرون بکشد، مقالاتش با مقالات عبدالرحمان فرامرزی رقابت می کند. در حفظ رابطه ها و ارتباط ‏برقرار کردن نیز بسیارتواناست.‏

تا زمانی که با محافل مطبوعاتی و اهالی خانه مطبوعات نشست و برخاست شخصی و کاری داشت، معلم این حرفه هم ‏بود و زمانی که برای تدریس روزنامه نگاری به دانشکده علوم ارتباطات دعوت شد، استاد این رشته در تمام شاخه ‏هایش شد. و در صدر همه شاخه ها “گزارش نویسی”! که تا ادبیات و تاریخ، سیاست و هنر و دهها شگرد و هنر را ‏ندانی و از هر حادثه و رویدادی با ذهنت عکس نگرفته باشی به درون این خانه آخر راه نمی یابی.(3) بقول خودش، از ‏هفت تخم بلبل، یک جوجه خوش صدا بیرون می آید! و او خود، همین است. ادبیات ایران و جهان را خوب خوانده و ‏میداند. شعر کهن، نیمائی و شکسته ایران را هم خوب می شناسد و هم بسیار حفظ است و دلنشین می خواند و حق ‏سراینده اش را، گاه نیکوتر از گوینده و سراینده اش ادا می کند. آرشیو کم نظیری از رویدادهای زمان خویش است. از ‏پیش از 28 مرداد تا اکنون. اگر می خواست، می توانست عالم و ادیبی گردد نگو، یا شاعری شیرین سخن، (4) اما ‏صدرالدین الهی با همه این مجموعه و اندوخته “روزنامه نگار” شد و استاد این حرفه. در مهاجرت و دوری از ایران هم ‏بر سر عهد و ایمان خود با این حرفه باقی ماند و در مقایسه با همه آنها که دور از اقیانوس ایران – در مهاجرت- شنا می ‏کنند، او پیشتاز است، چنان که گوئی هر خروسخوان لب همین اقیانوس وضو می گیرد و بعد به محراب روزنامه نگاری ‏می رود. راستش، در این خانه، حرفه و فن حتی به تفکر و گرایش سیاسی نیز شاخ می زند تا راه خویش را باز کند. ‏

قفس مهاجرت برای او تنگ و تاریک بود و هست، اما او پری روئی بود که تاب مستوری نداشت (5) و از روزن ینگه ‏دنیا نیز سر برآورد. چه حیف، که انقلاب 57 به خویش امان نداد، تا از همه توان خفته در این خانه بهره گیرد! نه برای ‏صدرالدین الهی که بهرحال به خویش و حرفه خویش بدهکار نیست، بلکه برای آن نسلی حیف که دق الباب کرد و به ‏درون خانه هم آمد، اما دریغ که قبل از رفتن به محراب نتوانست پای منبر او بنشیند!‏

‏ ‏

پانوشت:‏

‏1- اصل شعر از زنده یاد افراشته در قطعه “برف زمستانی” است:‏

زیر یک سقف، ولو بی در و پیکر جائی

تا دراین برف نباشیم ولو، آی گفتی

‏ ‏

‏2- از شعر “خانگی” در دفتر “از قُرق تا خروسخوان” سیاوش کسرائی در دوران رکود جنبش مردم و سلطه کودتای ‏‏28 مرداد:‏

راست اینست، که ما

سگ رامی شده ایم، گرگ هاری باید!‏

‏ ‏

‏- اصل شعر تک بیتی است از ایرج میرزا:‏

یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد‏

خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

‏3- اصل شعر از عراقی است:‏

در دیر می زدم من، که ندا ز در درآمد

تو برون در چه کردی، که درون خانه آئی؟

‏4- در اصل قطعه اینچنین است:‏

روزها باید که تا یک پنبه دانه زآفتاب

زاهدی را خرقه گردد یا حماری را رسن‏

‏…‏

عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع‏

عالمی گردد نکو، یا شاعری شیرین سخن

‏5- اصل شعر از ایرج میرزا در حمله به ارتجاع دینی و حجاب:‏

پری رو تاب مستوری ندارد‏

در ار بندی، ز روزن سر برآرد