وقتی که از پیش بینی ناپذیر بودن رفتار انتخاباتی ایرانیان سخن میگوئیم نه بدان معناست که رفتار ایرانیها تابع هیچ نوع نظام علت و معلولی نیست، بلکه بدان مفهوم است که عوامل تاثیر گذار در نحوه برخورد ایرانیها با امر انتخابات به قدری زیاد و در عین حال شخصی است که شناسایی و تحلیل همه آنها برای ما امکانپذیر نیست.
از این رو، برای ما که به مجموعه عوامل خرد و کلان موثر در تصمیم ایرانیها دسترسی نداریم، رفتاز انتخاباتی آنها به نظرمان تصادفی میآید، گرچه اصل تصادف هم چیزی جز همین نیست!
نظر سنجی معمولا راه مناسبی برای پیش بینی رفتار انتخاباتی شهروندان است، اما به نظر من نظر سنجی در ایران حتی اگر با تمام مختصات علمی آن صورت گیرد، به دلایل مختلف جواب نمیدهد که یکی از آن دلایل بیم عمومی از ارائه پاسخهای مغایر سیاستهای رسمی است.
از این رو، من استمزاج را راه بهتری برای درک افکار عمومی در ایران میدانم. منظور از استمزاج، وارد گفتگو شدن با افرادی است که به طور اتفاقی با آنها در زندگی روزمره روبرو میشویم، البته به شرطی که زندگی ما در حصار بستهای از روابط با جمعی از دوستان و همفکران جریان نداشته باشد.
واقعیت این است که چند پیش بینی من در مورد نتایج چند انتخابات بر اساس استمزاج از جامعه، درست از آب در آمده، اما مهمترین آنها که بر سر آن شرط هم بستم، با واقعیت منطبق نشد.
در انتخابات مجلس هفتم فهم من از افکار عمومی این بود که اکثریت قاطع آنها در پای صندوقهای رای حاضر نمیشوند، اما در عمل چنین نشد.
در واقع من قبل از انتخابات مجلس هفتم با برخی از مردم در شهرها و روستاهای پراکنده صحبت کردم که سخن قاطع آنان عدم حضور در پای صندوقهای رای بود.
در روز رای گیری تا ساعت چهار بعد از ظهر به نظر میرسید که پیش بینیام در حال تحقق است زیرا تا آن ساعت در غالب حوزههای رای گیری چه در شهرستانها و چه در تهران، پرنده هم پر نمیزد، اما از ساعت چهار به بعد بخصو صدر شهرستانها هجوم به سوی صندوقها آغاز شد.
دلیلش چه بود؟ دقیقا نمیدانم، همینقدر میفهمم که تبلیغات شبکههای مختلف تلویزیون واقعا موثر بود.
به نظرم میرسد که مردم بسیاری از شهرستانها در آن روز منتظر بودند تا رفتار تهرانیها را ببینند و بر اساس آن الگو برداری کنند. رفتار تهرانیها را هم از طریق تلویزیون دنبال میکردند.
تلویزیون هم که جعبه جادو است. به راحتی میتواند با سازماندهی قبلی، صفی چند کیلومتری در یک حوزه انتخاباتی ایجاد کند و با نشان دادن آن، به سراسر ایران پیام بفرستید که چه نشستهاید؟ قافله در حال رفتن است و شما در حال عقب ماندن از آن!
در ایران اما بسیاری نمیخواهند از قافله عقب بمانند و از همین رو، به حوزههای رای گیری سرازیر شدند.
البته نباید فراموش کرد که نرخ مشارکت در تهران و مراکز شهرهای بزرگ در انتخابات مجلس هفتم حدود 30 درصد بود، اما تلویزیون با نشان دادن چند حوزه شلوغ و معرفی آن به عنوان حماسه، نرخ مشارکت را به حاشیه راند.
در این میان بدون شک نقش مجریان تلویزیون در جلب مردم به پای صندوقهای رای بیشترین تاثیر را داشت، آن هم مجریانی که صبغه سیاسی نداشتند.
قاعدتا وقتی که عادل فردوسی پور به یک حوزه رای گیری میرود و در آنجا مردم را با حرارت تمام تشویق و ترغیب به شرکت در انتخابات میکند، در کشاندن بسیاری از ورزش دوستان و مردم عادی به پای صندوق رای واقعا موثر عمل میکند. در انتخابات مجلس هفتم او و دیگر مجریان برنامههای مختلف تلویزیون برای تشویق مردم به رای دادن، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. به یاد دارم که یکی از رای دهندگان میگفت که برای دیدن آقای فردوسی پور در آن حوزه خاص حاضر شده است.
به هر حال روشن است که در انتخابات مجلس هشتم هم چنین خواهد شد!
با این همه، یک حس غریب به من میگوید که رفتار انتخاباتی ایرانیان در این دروه ممکن است کاملا غافلگیر کننده باشد. واقعیت این است که سرخوردگی مردم از دولت آقای احمدی نژاد و عموم محافظه کاران به علت بالا رفتن هزینههای سنگین زندگی به اوج خود نزدیک شده و در عین حال، رقبای آنان نیز با توجه به کیفیت حضورشان امیدی در مردم ایجاد نکردهاند.
در این میان اجرای طرح امنیت اجتماعی بخصوص بخشی از آن، که به ظاهر خانم ها و جوانان گیر داده، خشم عمیقی در بین لایههای اجتماعی برانگیخته است. این خشم در کنار سرخوردگی از امکان بهبود شرایط معیشتی ممکن است دست به دست هم دهد و حضور در پای صندوقهای رای را کمرنگ تر از گذشته کند.
البته نا گفته نگذارم که اطمینانی نسبت به تحقق عینی این مساله ندارم.