ببوس، گازم نگیر

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

“بچه هااااا… لطفا با هم کل کل نکنید، فقط متن رو بخونید “

” مودب باشید! شما مثلا در یه محیط فرهنگی قراره اطلاع رسانی بکنید. این چه طرز حرف زدنه؟”

” بسه دیگه … شما هر دوتاتون از یه جا اومدین”

” خیلی خب.از اینجا. از یه جایی تو کله من. حالا اگر خیالتون راحت شده، به حق مسلمتون رسیدید، خبر مرگتون بخونید بره. هزار تا کار دارم”

” اذیت نمی کنه، متنش همینه. تو ادامه بده، کاری به اون نداشته باش، کار خودت رو بکن”

” شما نگران نباش … متن خودتو بخون”

 

هفته آینده سه شنبه روز مبادا است

اصلا شما می دانستید کسانی که ایران را تحریم کرده‌اند «برای مشکلات خودشان راه‌ حل ندارند اما ما برای این مشکلات خودمان راه حل داریم» ؟ …خب همین دیگر، تا الان نمی دانستید، ولی الان که آقای محمدعلی موحدی کرمانی٬ امام جمعه عبور موقت تهران گفت، دیگر می دانید که داریم…بروید خیالتان راحت باشد.

اگر داریم الان گذاشتیمش کجا؟ من چه می دانم. حتما گذاشتیمش یک جای امن. به شما چه ربطی دارد؟ می خواهید بروید یک شبه تمامش کنید؟ آدم راه حلش را که همینطوری نمی گذارد سر دست، قایمش می کند برای روز مبادا. خب الان همان روزمباداست؟ نه . اصلا. امروز کجایش روز مباداست. ما خودمان قبل از اینکه شروع به نوشتن این مطلب بکنیم، تقویم را نگاه کردیم، امروز شنبه بود، اصلا هم روز مبادا نبود. بیخودی تشویش اذهان عمومی نکنید. اگر امروز که پیاز کیلویی دوهزار پانصد تومان شده، روز مبادا نیست، پس روز مبادا چه روزی است؟ اولا روز مبادا هیچ ربطی به قیمت پیاز ندارد، دوما، اگر به قیمت پیاز مربوط بود که وقتی قیمت پسته می شد شصت هزار تومان، یا همین قیمت پراید می شد هیجده میلیون، یا قحطی دارو می آمد، یا برنج پیدا نمی شد، یا باید دو ساعت توی صف می ایستادی برای دوتا مرغ هم، روز مبادا بود. ولی نبود. اصلا روز مبادا که به راحتی ها نیست. روز مبادا یک روزی است که کلا شما دور از جان، برای نفس کشیدن هم دچار مشکل بشوید. الان دچار مشکل شدید؟ نه خدا را شکر. دارید مثل شاخ شمشاد نفس می کشید به چه قشنگی. ولی اگر خدای نکرده یک روز نفس کشیدن هم برایتان سخت شد، در این صورت مطمئن باشید ما برای این مشکل راه حل داریم، الآن دچار مشکل تنفسی هستید؟ نفس تان بالا نمی آید؟ کبود می شوید، الآن دارید می لرزید؟ مردید؟ اه اه اه…. با شرمندگی این دوست محترم در این روز مبادا به دلیل اینکه روز مبادا بود درگذشت، فعلا حرف مان را ادامه بدهیم تا مراسم کفن و دفن….

همین است که ما هم روز مبادا داریم، هم راه حل، ولی خارجی ها اساسا برای مشکلاتی از این دست هیچ راه حلی ندارند، برای همین هم اصولا اجازه نمی دهند هیچکس دچار روز مبادا بشود، آزادی نیست که، جلوگیری می کنند. اگر کسی هم یک دفعه به صورت خودجوش در روز مبادا گیر کرد و نتوانست نفس بکشد، یا در نفس کشیدن دچار مشکل شد، هیچ راه حلی برای این مشکلشان ندارند. برای همین هم بدبخت بیچاره را از زور بی راه حلی، به هزار و دویست و سی تا لوله و دستگاه و سیم و تلویزیون وصل می کنند، چهار صد تا دکتر و پرستار و راننده اورژانس هم بالای سرش کشیک می کشند، هی گریزآناتومی! هی گریزآناتومی! راه به راه هم یک عالمه قرص و دوا و کوفت و زهر مار می ریزند توی حلقش.

ولی ما هیچ کدام از این کارها را نمی کنیم. چرا؟ چون ما یک راه حل داریم، که طرف دو سوت مشکلش حل می شود، تمام. الان هم بهتر است شما خیلی در مورد راه حلی که داریم سوال نکنید، یک دفعه خدای نکرده، زبانم لال، آدمیزاد است دیگر، دچار روزمبادای زودرس می شوید، آقای کرمانی که گفته « ما برای مشکلات خودمان راه حل داریم» مجبور می شود از راه حلی که داریم استفاده کند، دو سوت تمام می شوید می رود پی کارش.

وی پی ان ممنوع، بی بی سی ممنوع، بی ام و ممنوع

بفرما! حالا باز بگویید جمهوری اسلامی بین شهروندانش تبعیض قائل می شود، فقط به خواننده های موزیک پاپ و راک مجوز انتشار نوارهایشان را نمی دهد. خب بگویید، منتظر چی هستید؟ نمی گویید؟ اصلا ببینم، شما چرا هر وقت قرار است یک چیزی بگویید، صدایتان در نمی آید؟ آهاااان، متوجه شدم. الان هم دلتان می خواهد صدایتان در بیاید و بگویید، ولی امکاناتش را ندارید. خب گویا اینطوری که به نظر می رسد، برادران گمنام تمام پورت های وی پی ان را مسدود کرده اند، برای باز کردن همین صفحه هم چهل و دو ساعت تلاش خستگی ناپذیر کردید. خسته نباشید.برادران گمنام ، شما هم همینطور. بالاخره شما هم در حال خدمت هستید، اجرتان با آقا…

به هر حال، اینبار که قسمت نیست بگویید، ولی ما پیشنهاد می کنیم، از این به بعد هم، حتی اگر امکاناتش را داشتید، باز نگویید جمهوری اسلامی فقط به خواننده های موزیک پاپ و راک مجوز نمی دهد. الان همین حیدر خان هم که خودش سردسته برادران گمنام است، نمی تواند نوارهایش را منتشر کند. باور نمی کنید؟ حیدر مصلحی٬ وزیر اطلاعات گفت: « ای کاش امکان انتشار نوارهایی مربوط به همین افراد از جلسه خصوصیشان، تهیه کردیم، وجود داشت که در این جلسه جسارت‌هایشان به ساحت امام راحل و سخره گرفتن اصل ولایت فقیه توسط همین فرد برملا می‌شد.»

حالا باور کردید؟ فکر کنید. آدم بیاید اینهمه زحمت بکشد، خلاقیت به خرج بدهد، (حالا اسمش خلاقیت نیست، ولی بالاخره آدم برای اینکارها که باید یک چیزی به خرج بدهد، شما همان یک چیز را در نظر بگیرید) از جلسه خصوصی بعضی افراد نوار تهیه کند، بعد امکان انتشارش را نداشته باشد. چقدر درد آور است؟چقدر به آدم فشار می آید؟ البته ممکن است ما خودمان به صورت زیرزمینی همین نوار را برای تبلیغات انتخاباتی آقای خاتمی منتشر کنیم، ولی این کار چیزی از مظلومیت وزیر اطلاعات که هم گمنام است و هم نمی تواند نوارش را پخش کند، کم نمی کند.

حالا این تازه فقط یک نمونه از مصادیق بیشمار عدالت ورزی و برابری خواهی در جمهوری اسلامی بود. شما فکر می کنید، همین حیدر خان، فقط برای مردم عادی خودمان پرونده سازی می کند؟ فکر می کنید فقط زورش به دختر دوازده ساله نسرین ستوده می رسد؟ فکر می کنید خدای نکرده فقط اگر یک خارجی پایش به مملکت باز شود، برایش پرونده درست می کنند؟ خب اشتباه فکر می کنید. جمهوری اسلامی کلا همه مردم دنیا را، چه داخل ایران باشند، چه خارج از ایران، چه ایرانی باشند، چه اصلا روحشان هم از اینطرف ها نیامده باشد، درهم به یک چشم نگاه می کنند، برایشان هیچ فرقی ندارد، برای هر کسی که باشد با کمال سخاوتمندی پرونده درست می کنند، به چه قشنگی. باز باور نمی کنید؟ اساسا شما چقدر آدم های دیر باوری هستید. اگر یک جای دیگر دنیا متولد شده بودید که حتما اصلا صد و ده قانون اساسی را هم باور نمی کردید. آدمیزاد هم اینقدر دیر باور!

محمدجواد لاریجانی٬ دبیر ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی گفت:” احمد شهید٬ نماینده ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران خودش «تخلفات وسیعی» دارد و به اسلام «جسارت» کرده، ما درباره این آقا کلی اسناد فرستادیم به سازمان ملل که نشان می دهد، خودش تخلفات وسیع دارد.” حالا خیالتان راحت شد؟ باور کردید؟ دیدید روزنامه نگار و فعال سیاسی و نماینده ویژه سازمان ملل هیچ فرقی با هم ندارند؟ نگاه عدالت گستر از این بیشتر؟ رافت اسلامی از این عمیق تر؟ حالا باز تا امکاناتتان جور شد، زود بروید بگویید جمهوری اسلامی بین شهروندانش تبعیض قائل می شود.اصلا همه این حرف ها به کنار، این یکی را چه کار می کنید؟ منظورم این است که این یکی را کجای دلتان می گذارید؟

محمد جواد خان لاریجانی (همین که برادرش خیلی به ویلاهای سی میلیاردی علاقمند است)گفته: “ هیچ کشوری رکورد پاسخگویی‌اش به مسائل مطرح شده درباره حقوق بشر مثل ایران نیست.”  بله،…نیست. رکورد پاسخگویی اش به مسائل مثل ایران نیست. فکت از این قوی تر؟ برهان از این قاطع تر؟ کم الکی که نیست، خودش دبیر ستاد حقوق بشر، برادرش رئیس قوه قضائیه، آن یکی برادرش رئیس قوه مقننه، آن یکی برادرش هم که علاقمند به جا انداختن و این چیزها… حالا شما فکر کنید اگر در این زمینه رکورددار نبودیم وضعیت مملکت چه شکلی می شد؟

البته دست نگه دارید.خیلی هم اصراری نیست در این زمینه فکر کنید. راستش را بخواهید، ما یک کمی به خاطر این غلظت پاسخگویی نگران هستیم، می ترسیم اگر شما فکرش را هم بکنید، یک دفعه سرتان به صورت خودجوش با جسم سخت برخورد کند، به مرگ طبیعی از دنیا بروید. کلا سعی کنید خیلی در این مورد فکر نکنید.

و باران بهار بر چتر الیزابت

اگر یک روزی همینطوری داشتید زیر باران برای خودتان توی خیابان قدیم می زدید و یک دفعه دیدید یکی از این سینماگران محترم عضو خانه سیما آنطرف خیابان ایستاده و دلتان خواست بروید کنارش با اول حرف بزنید، هیچ اشکالی ندارد، می توانید بروید. هنوز جرم محسوب نمی شود، زندانی هم ندارد. فقط مواظب باشید وقتی دارید از خیابان رد می شوید، خوب به اینطرف و آنطرف نگاه کنید، کف خیابان لیز است، ممکن است تصادف کنید.

حالا اگر همان روز اتفاقا به خیر و خوشی و سلامتی از خیابان رد شدید و به آن سینماگر محترم عضو خانه سینما رسیدید و رفتید کنارش ایستادید و تا خواستید حرف بزنید، یکدفعه احساس کردید باران قطع شد، اصلا تعجب نکنید. بله. خودم می دانم نه شما چتر همراهتان بوده و نه آن سینماگر محترم عضو خانه سیما. اتفاقا هر دو تصمیم گرفته بودید بدون چتر بیایید توی خیابان قدم بزنید. ولی به هر حال از اینکه احساس می کنید باران قطع شده و فقط روی سر شما باران نمی بارد، اصلا تعجب نکنید. چون آن سینماگر محترم عضو خانه سینما، به قول جمال شورجه، “از اهالی روشنفکرنمای اپوزیسیون‌گرای سینما است که «دولتی و حکومتی بودن» را «عار و ننگ» می‌دانند، الان هم زیر چتر الیزابت ایستاده.” برای همین شما احساس می کنید، باران روی سر شما نمی بارد.

حالا اگر دو سه هفته ای از آن روز گذشت و زمستان تمام شد و فصل بهار آمد و شما هم عید آجیل را تحریم کرده بودید و اصلا عید دیدنی ها به دلتان نچسبید، نگران نباشید. از قدیم گفته اند سالی که نکوست از بهارش پیداست. شما هم بلند بشوید بروید دنبال کار و زندگیتان.

ولی اگر بلند شدید و رفتید دنبال و کار و زندگیتان و مثلا سر از شهرداری درآوردید با یکی از مسئولانش کاری داشتید و از زبانتان پرید گفتید: “امسال بهار…” اصلا تعجب نکنید اگر با مشت و لگد به جانتان افتاد و از در شهرداری پرتتان کرد بیرون. این بنده خدا یک بیماری روانی دارد که سالی یکبار عود می کند و در راستای همان سالی که نکوست، دقیقا زمان عودش با ورود شما به شهرداری یکی شده. اما شما نا امید نشوید، دوباره سر و وضعتان را مرتب کنید، بروید توی دستشویی… اینطرفی نه، دستشویی مردانه ته راهرو سمت چپ… بله .. بروید دستشویی و دست و صورتتان را آب بزنید و بروید دفتر یکی دیگر از مسئولان شهرداری.

خب…اگر بالاخره آن روز موفق شدید به خیر و خوشی و سلامتی دست و صورتتان را آب بزنید و بروید دفتر یکی دیگر از مسئولان شهرداری و در را هم پشت سرتان ببنیدید. اصلا تعجب نکنید اگر با گفتن:” امسال بهار…” یک دفعه احساس کردید مسئول مربوطه چشم هایش دارد خمار می شود و با یک حالت غیر عادی به سمت شما هجوم می آورد. چون احتمالا رفته اید توی دفتر حمیدرضا بتو٬ معاون سازمان رفاه شهرداری تهران که گفته است: “ نوروز نام مرد است و عنوان آن در برنامه‌های کاری شهرداری تهران خالی از اشکال است٬ اما کلمه بهار یکی از نام‌های خانم‌ها به شمار می‌رود و بهتر است عنوان نشود.”

فقط کاش در را پشت سرتان نبسته بودید.