سلطان محمود و بنتون و آبعلی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

آیت الله محمود نوری، که در جریان سفر نیویورک توسط فاطی رجبی ملقب به آیت الله شد و کسی هم بخاطر وضع عصبی فاطی خانم چیزی به او نگفت، در بازگشت به ایران دوباره گرفتار همان مصائب قبلی شد. من فکر می کنم همین روزها احمدی نژاد از ایران فرار می کند و به یک جایی اطراف پاکستان می رود که هم بتواند جهان اسلام را رهبری کند، هم از شر اداره کشور و ضایع بازی مسوولیت اداری کشور خلاص شود. الآن دقیقا احمدی نژاد دارد همان کارهایی را می کند که احتمالا خیلی از امت شهیدپرور انتظار دارند کسی که رهبر است انجام دهد. البته من می خواهم پیشنهاد کنم، حالا که ما دو تا مجلس داریم، دو تا دولت هم عملا داریم، دو تا ارتش هم داریم، به قول عماد الدین باقی دو تا قوه قضائیه هم داریم، پیشنهاد می کنم دو تا رهبر داشته باشیم، یک رهبر داخلی و یک رهبر خارجی، اینجوری می توانیم بعدا دو تا رئیس جمهور هم انتخاب کنیم که به کارهای هر دو تا دولت برسند. کلی از مشکلات هم حل می شود. سعیدلو، جوان ناکام و دبیر هیات دولت اعلام کرد که « مهلت قانونی اقدام برای معرفی وزرای نفت و صنایع به پایان رسیده» ولی چون رئیس جمهور فعلا مشغول دید و بازدیدهای بعد از زیارت نیویورک است، هنوز وقت نکرده از توی دفتر تلفنش چند نفر را به عنوان وزیر به مجلس معرفی کند. سعیدلو همچنین اعلام کرد: « دور دوم سفرهای استانی با شکلی جدید برگزار می شود.» برخی عناصر آگاه و مطلع خبر دادند که از این به بعد رئیس جمهور غیر از پوشیدن لباس های گشاد محلی و گیوه ماستی و حرف زدن با لهجه های مختلف احتمالا عملیات ژانگولر و راه رفتن روی دست ها و پاره کردن سینی و شکستن آجر و عملیات آکروباتیک را انجام می دهد. احمدی نژاد در واکنش به تنها اقدام مثبتی که باعث کنترل اروپایی ها در ماه گذشته شد، یعنی سفر روحانی به اروپا، اعلام کرد: « عده ای سرخود می خواهند مذاکره کنند.»

انتخابات پاکستان

انتخاب هم می شوند، این جوری باید انتخاب شوند، نه گدابازی دربیاورند مثل خاتمی که مثلا 75 درصد رای آورد یا هاشمی که مثلا 60 درصد رای آورد یا احمدی نژاد که مثلا با 30 درصد آرا، رئیس جمهور شد. رئیس جمهور درست و حسابی باید مثل ژنرال مشرف باشد، اولا بیخودی ملت را منتر خودش نکند و ده تا رقیب الکی نتراشد و پول کشور را حرام نکنند و وقت رقبا را نگیرند، دل یکی دلدار یکی. پرویز مشرف با 100 درصد آراء و بدون رقیب با 272 رای از 275 رای مجلس این کشور، رئیس جمهور پاکستان شد. البته یک اشکال عمده در کارش وجود دارد و آن این است که رئیس جمهور نمی تواند نظامی باشد، در حال حاضر دو راه در پاکستان وجود دارد، یکی اینکه صفحه 42 قانون را که نوشته رئیس جمهور نباید نظامی باشد، ببرند و بکنند و بیندازند دور، و یکی دیگر اینکه ژنرال مشرف تشریف ببرند توی هزارتوی خود و لباس شان را عوض کنند و دیگر نظامی نباشند و رئیس جمهور شوند. البته طبیعی است که کندن یک صفحه از کتابی که هر هفته یکی دو تا سرهنگ از روی آن رد می شود، کار خیلی سختی نیست. قرار است تا 11 روز دیگر نتیجه انتخابات توسط دادگاه عالی یا یکی از جاهای عالی پاکستان تائید شود.

پرویز مشرف با 100 درصد آرا انتخاب شد. 272 نفر از 275 نفر مجلس به او رای دادند. نظامیان حق ندارند در پاکستان در انتخابات شرکت کنند، نتیجه تا 11 روز دیگر اعلام می شود.

هاشمی جلو، احمدی نژاد عقب

به نظر می رسد که قرار است هر کسی حرف خودش را بزند، هر کی برنده شد، او رئیس است. مراسم نماز عید فطر با شرکت پدرخوانده عزیز و جوان شهرستانی برگزار شد. پدرخوانده عزیز در خطبه های نماز جمعه به جنگ با آمریکا اشاره کرد و اعلام کرد که « نباید اجازه تهاجم به آمریکا داد.» وی توضیح نداد که این اجازه را چه کسی نباید بدهد؟ در جمله بدون فاعل هاشمی رفسنجانی، مفعول کاملا مشخص است، اما ظاهرا فاعل این جمله رفته است گل بچیند. درست قبل از خطبه نمازجمعه هاشمی که با تکبیر بعضی از حضار میانه رو مواجه شد، محمود احمدی نژاد زد روی دست هاشمی رفسنجانی و اعلام کرد که اسرائیل نه تنها باید از بین برود، بلکه باید به آلاسکا یا کانادا هم برود. مقامات اسرائیلی هم خواهان « کشاندن احمدی نژاد به دادگاههای بین المللی شدند.» آگاهان متوجه شدند که هر دو طرف دارند حرف خودشان را می زنند و قضیه زیاد جدی نیست. احمدی نژاد گفت: « ما قدرت منطقه ای هستیم، نه فقط منطقه، بلکه جهان.» وزیر دفاع هم اعلام کرد: « در اوج آمادگی دفاعی قرار داریم.» اما از این موضوع دردسر زا تر، اظهارات فرمانده جدید سپاه پاسداران بود که در مصاحبه ای گفت: « ضربه به آمریکا در عراق حق مسلم ایران است.» متکی هم که به نظر می رسد احتمالا در همین روزها که ما نبودیم احتمالا وزیر خارجه شده است، گفت: « اگر تحریم کنند، در روابط خود با آژانس انرژی اتمی تجدید نظر می کنیم.»

یک کلام از سخنگوی سابق

فرض کنیم در ایران مثلا آقای ناطق نوری یا مثلا هاشمی رفسنجانی یا اصغر سمسارزاده رئیس جمهور بود و این رئیس جمهور، به کلمبیا می رفت و در آنجا در حضور ششصد دانشجو، صد نفر از مسوولان کشوری و جلوی دوربین های نیم میلیارد نفر به او می گفتند که « یک دیکتاتور سنگدل حقیر و بی سواد و حامی تروریسم است.» و وقتی هم می خواست همراهانش را با خودش ببرد به بعضی از آنها اجازه سفر نمی دادند، و وقتی وزیر خارجه اش می خواست به ملاقات حاکم بحرین برود، این حاکم حاضر به پذیرفتن وزیرخارجه ایران نمی شد و وقتی رئیس جمهور می خواست به چین برود اعلام می کردند، اول باید دو جاسوس چینی را آزاد کند تا بعد رئیس جمهور ایران را به چین راه بدهیم و وقتی در شانگهای می خواست با ولادیمیر پوتین که خودش آخر مافیای جهان است، ملاقات کند، طرف حاضر به دیدارش نمی شد…. همه این خبرها به نقل از آقای رمضان زاده است، احتمالا اگر این خبرها دروغ باشد رمضان زاده را دستگیر می کنند و معلوم می شود دروغ گفته است. با فرض اینکه همه این خبرها راست باشد، شما فکر می کنید با چنین رئیس جمهوری در ایران چه می کردند؟ اگر معلوم می شد که خانم اسفندیاری و آقای تاجبخش و شاکری آزاد شدند تا این سلطان محمود معمولی اجازه سخنرانی در در دانشگاه کلمبیا داشته باشد تا در آنجا فحش بخورد، چه اتفاقی پس از بازگشت او به وطن رخ می داد؟ البته احمدی نژاد اعلام کرد که « حادثه دانشگاه کلمبیا توطئه بود.» آگاهان توضیح دادند علت اینکه احمدی نژاد این همه برای رفتن به آنجا عجله داشت هم همین توطئه بود.

خبرهای جنگی

فعلا دو حالت وجود دارد، یا جنگ می شود، یا نمی شود، اگر جنگ نشد، انتخابات برگزار می شود و اوضاع کشور از این وضع خارج می شود و به یک وضع دیگر داخل می شود. اگر هم جنگ شد که ای دده ام یاندی! یعنی هیچ کس احتمال نمی دهد ممکن است جنگ شود؟ البته آمریکا در این چند روز تعداد نیروهایش را در عراق افزایش داده است، بعید است که افزایش این نیروها برای حمله به ترکیه یا اردن یا کویت باشد، برای حمله به ژاپن هم عراق جای خوبی نیست، ضمن اینکه ژاپن فعلا دشمن اصلی آمریکا نیست، مگر اینکه فرض کنیم آمریکا نیروهایش را در عراق اضافه کرده تا از آنجا به کوبا حمله کند. بخاطر همین هم بوش با وجود افزایش نیرو در عراق اعلام کرده که « حمله به ایران توهم است.» از طرفی بوش همان بازی که با صدام کرد را دارد با ایران می کند، یعنی اعلام کرد که با وجود غیر قابل قبول بودن اظهارات احمدی نژاد « حاضریم با ایران سر میز مذاکرات بنشینیم.» البرادعی هم گفته است « ایران فقط تا اول آذر یعنی تا 22 نوامبر فرصت دارد.» نیروهای آمریکا در عراق هم که فرهادی یکی از فرماندهان سپاه پاسداران را گرفتند، اعلام کردند « فرهادی، فرمانده نیروی قدس است.» می گویم نکند این فرهادی همان فرهادی خودمان باشد.

چرا ایران با کره فرق دارد؟

از همه اینها گذشته بوش از ایران خواست « کره شمالی را سرمشق خودش قرار دهد.» آگاهان برای آمریکا توضیح دادند که به دلایل زیر کره شمالی نمی تواند سرمشق ایران باشد.

اول: در کره شمالی یک کسی وجود دارد که بتوان او را تهدید یا با او مذاکره کرد. در ایران همه از یک نفر تبعیت می کنند، اما او خودش معلوم نیست که چه تصمیمی دارد.

دوم: در کره شمالی امکان ندارد با کسی مذاکره کنید که تکلیف تان روشن نباشد، چون چنین کسی وجود ندارد. در ایران هر گروه سیاسی می تواند با شما مذاکره کند و هفته دیگر زندانی شود.

سوم: کره شمالی از شما یک چیز مشخص به نام پول می خواهد و به شما یک چیز مشخص به نام کلاهک هسته ای می دهد، یا معامله نمی کند، یا معامله می کند، در معامله یا چانه می زند یا چانه نمی زند، در هر حال قابل خرید و فروش است. در ایران کسی به پول و قدرت و آرامش و غذا و هیچ چیز دیگر نیاز ندارد.

چهارم: شما نمی توانید کره شمالی را به چیزی تهدید کنید، چون چیزی وجود ندارد که بخواهید آن را نابود کنید. در ایران همه چیز برای نابود کردن هست، اما حتی در امنیتی ترین بخش پنتاگون هم شما یک کارمند ایرانی را پیدا می کنید که اتفاقا پسر عمویش معاون وزیر است و پریروز با هم تلفنی صحبت کرده اند و گفته است همه مردم با این حکومت مخالفند، در حالی که همه مردم نشان می دهند با این حکومت مخالفند.

پنجم: در کره شمالی شما هر چهل سال با یک نفر سروکار دارید که مثل نفر قبلی فکر می کند، در ایران شما هر سال با عده ای سروکار دارید که هیچ کدام شان مثل هم فکر نمی کنند و مثل قبل فکر نمی کنند و آنچه را که فکر می کنند، با آنچه به آن اعتقاد دارند فرق می کند.

اصلاح طلبان بی سر

این اصلاح طلبان هم مثل جانبازان جنگ تحمیلی همیشه یک درصدشان وجود ندارد، در مثل نه مناقشه است و نه توهین. مثلا گاهی اوقات یک اصلاح طلب هفتاد درصد داریم که نمی تواند حرکت کند، ولی خوب حرف می زند، یک اصلاح طلب 25 درصد داریم که مثل فرفره راه می رود و کار می کند، فقط درست سر موقع موج می گیردش و همه چیز را خراب می کند. فعلا بعد از مدتها که جنبش اصلاحات دست و پا نداشت، فعلا یواش یواش دست و پا دارد، اما سر ندارد. همه شمع در دست گرفته اند و دعا می کنند که خاتمی بیاید و دوباره شعار بدهند استعفا استعفا، عده ای هم دور هاشمی را گرفته اند در این دریای خروشان و دارند می گویند… نه بابا، من چکار به زن داداشش دارم، دارند می گویند باید برای انتخابات بیاید، او هم پس از 27 سال رهبری انقلاب موفق شده است، مجوز چاپ کتابش را از ارشاد بگیرد و فعلا اینقدر حالش خوب است که با هیچ کس حرف نمی زند. از آقای کروبی هم فعلا خبری نیست، می ماند عمادالدین باقی که چیزی را که همه یقین داشتند که وجود دارد، پیش بینی کرده که احتمالا وجود دارد و گفته است: « دو دستگاه قضایی داریم.» مصطفی تاج زاده هم یک هشدار نسبتا باحال داده است، که کلی باعث شده تا مردم به اوضاع ایران امیدوار شوند، وی گفته است: « به هوش باشید، به نام مقابله با انقلاب مخملی کودتای مخملی نکنند.» آگاهان گفتند: کودتا؟ این که چیزی نیست، ما فکر کردیم می خوان بجنگند. اما حرف زیبا را عزت الله سحابی زده که گفته است: « حقانیت هر حکومتی بر اساس رضایت مردم به وجود می آید.» که این جمله بسیار درست و مفیدی در بررسی حکومت های موجود است، منتهی یک اشکال وجود دارد، معمولا حکومت های دنیا دو دسته اند، یا حکومت هایی هستند که می توان فهمید مردم از آنها راضی هستند یا نه، یا حکومت هایی هستند که اجازه نمی دهند کسی ببیند مردم از حکومت راضی هستند یا نه، بنا براین در تمام این دنیا معلوم می شود که 34 درصد مردم سوئیس یا 21 درصد مردم سوئد از دولت شان ناراضی اند، اما 99درصد مردم سوریه یا 85 درصد مردم عربستان از حکومت شان راضی اند. البته اینها که گفتیم ربطی به آقای سحابی ندارد، چون آقای آقایی از کارگزاران گفته است: « در پی ائتلاف حداکثری هستیم نه صد درصدی» البته ما هم از این نوع ائتلاف پشتیبانی می کنیم و امیدواریم این انتخابات قبل از حمله آمریکا برگزار شود. انشاء الله. راستی گفتم آمریکا، آقای نجفی گفت: « ای کاش احمدی نژاد در دانشگاه امیر کبیر هم مثل کلمبیا تحمل نشان می داد.» آگاهان توضیح دادند که اصولا رفتاری که رئیس جمهور در کلمبیا نشان داد، در تهران قابل نشان دادن نبود. به این دلایل

اول: در بیرون دانشگاه کلمبیا تعدادی از طرفداران احمدی نژاد و مخالفانش که اکثرا مخالف بوش هم بودند، جمع شده بودند، اگر چنین چیزی در تهران اتفاق افتاده بود، قطعا یک درگیری یک هفته ای خونین رخ می داد که رئیس جمهور اصلا به جلسه نمی رسید.

دوم: علت اینکه در کلمبیا رئیس جمهور خونسردی نشان داد، این بود که آنها ششصد نفر بودند، در حالی که این طرف فقط دویست نفر بودند، ضمنا پلیس هم کسانی را که سووال می کردند یا هو می کردند، بعدا دستگیر نمی کرد.

سوم: اگر رئیس دانشگاه کلمبیا که آن سخنان را گفت، الآن در ایران زندگی می کرد و همان حرف ها را به احمدی نژاد می زد، احتمالا تا یک سال بعد آزاد می شد و به کلمبیا می رفت، ضمن اینکه، کیان تاجبخش که شاگرد کلمبیا بود و گفته بود « غلط کردم» تا چهار ماه بعد ول نکردند، این آقای بولینجر که گفته بود « غلط کردی» لابد تا چهل سال باید آب خنک می خورد.

نتیجه گیری اخلاقی: همیشه خونسردی بخاطر داشتن اخلاق نیست، گاهی هم بخاطر کمبود امکانات است.

بنتون و آبعلی

آخر مرد حسابی! آقای بنتون، الآن وسط این بگیر بگیر و جنگ و دعوا که سگ صاحبش را حتی اگر بشناسد هم به عنوان اخلال در امنیت اجتماعی دستگیر می شود، چه جای سفر به تهران است؟ آن هم برای لباس شیک و مارک معتبر و شبه جوادی به نام بنتون. این مدیر عامل شرکت بنتون اگر عقلش کار می کرد، باید طرح تبدیل توالت فرنگی به توالت ایرانی را بصورت پیش ساخته و کاملا مدرن مستقیما به دفتر رئیس جمهور می برد تا بنتون هم از ورشکستگی نجات پیدا می کرد و احمدی نژاد طرح را برای تمام جهان اسلام می خرید و مسلمین جهان بخصوص در اروپا را از مشکلات استراتژیک مدرنیته نجات می داد. مرد حسابی! در مرحله چهارم یا پنجم یا چندم طرح امنیت اجتماعی که همه مشکل سر لباس پوشیدن است، نمایندگی بنتون در ایران، جز از مغز یک مشنگ خوش تیپ ایتالیایی صادر می شود؟ آن هم برای قالیباف که رقیب احتمالی احمدی نژاد است و متهم است که سه تا عینک دودی دارد. فعلا از برکات بنتون، قالیباف هم متهم شده صهیونیست است و بعید نیست، همین روزها صهیونیست تر هم بشود. ضمنا مطابق معمول در یک تصادف در جاده آبعلی 15 نفر کشته شدند. سازمان های اقتصادی هم اعلام کردند که میزان فقر در کشور از 11.3 درصد در دوره احمدی نژاد دو درصد افزایش یافته و به 13.3 درصد رسیده است. من فکر می کنم تا میزان فقر به بیست درصد نرسیده دولت جلوی ریختن نفت روی سفره مردم را بگیرد، بدجوری بو می دهد.

حداد عادل و سلطان محمود نیویورکی

بیچاره حداد عادل، آن یکی رفت نیویورک و زمان سخنرانی بوش هم نشست توی سالن و وسط جمعیت صهیونیست ها سخنرانی کرد، این مادر مرده بخاطر اینکه قبلا مجاهدین خلق به اتحادیه اروپا رفته بودند، به پارلمان اروپا نرفت. همین است که می گویند هرچه که سنگ است، به پای حداد عادل می خورد. مجلس هم گفت: « اقدام حداد عادل رویه سیاست خارجی قرار بگیرد.» قرار شد این اقدام به عنوان رویه برای همه جز احمدی نژاد رعایت شود. راستی این وسط ها حواس تان بود که مجلس نمایندگان آمریکا که وقتی انتخاب شد و دموکرات ها انتخابات را بردند، احمدی نژاد و حداد عادل و بروجردی اعلام کردند که این پیروزی در حقیقت پیروزی ایران بود، بعد همین مجلس حکم تروریست بودن سپاه را صادر کرد؟ در همین راستا و در جهت توسعه میمون و ظفربخش ترک های اسلامگرا در ترکیه که باعث شادی و سرور دولت احمدی نژاد شد، رجب طیب اردوغان با بیل کلینتون و شیمون پرز بطور تلفنی گفتگو کرد. ظاهرا می خواست از آنها در مورد روسری عیال اش نظر بپرسد.

و اما الحوادث الواقعه….

آن طرف که هیچ، شهر نه در امن و امان است و نه آسوده بخوابید. این طرف هم بره کشون است و ملت اپوزیسیون داخل و خارج حالی می برند. پاسخ سحابی به گنجی منتشر شد، سپس پاسخ گنجی به سحابی منتشر شد، بعد از آن پاسخ داریوش سجادی به گنجی منتشر شد، مدتی بعد پاسخ زیدآبادی به گنجی منتشر شد، بعد پاسخ کشتگر به سحابی منتشر شد، چندی بعد پاسخ سازگارا به سرکوهی شرف انتشار یافت، بعد از آن یا قبل از آن پاسخ سرکوهی در مورد سروش در وب سایت ها خوانده شد، پاسخ ملکی هم به سروش در ابعاد وسیع دیده شد، مدتی بعد پاسخ دکتر سروش به بقیه منتشر شد، چند روزی نگذشته پاسخ های مختلف به اسماعیل نوری علاء در ابعاد وسیع رفت بالا، مدتی هم پاسخ زرافشان به میلانی در اینترنت موضوع اصلی بود، یک ماهی بعد پاسخ میلانی به زرافشان بطور متین داده شد. در حال حاضر هم اپوزیسیون وقت سر خاراندن ندارد، یک مشت موجود از مملکت رانده و از فرنگ مانده، یک طرف ترس از دستگیری و زندان دارند و عده ای ترس از بازگشت به کشور به جان شان افتاده، یک عده هم از حالا دارند فکر می کنند که وقتی احمدی نژاد رفت، هاشمی می آید، وقتی هاشمی رفت، لابد گنجی می آید، پس بهتر است از همین حالا کلک طرف را بکنند. به جان عزیزتان، این جمهوری اسلامی با این اپوزیسیون که دارد، هیچ ترسی نباید از هیچ بحرانی داشته باشد، آخرش این است که آمریکایی ها می آیند، تهران را می گیرند، حکومت را می دهند دست زرافشان و سحابی و گنجی و عبدی و زیدآبادی و داریوش سجادی و فرج سرکوهی و محسن سازگارا و علی افشاری و آنها را می کنند توی اتاق تا رئیس جمهور موقت انتخاب کنند، نیم ساعت بعد وارد می شوند می بینند، ده تا جسد روی زمین افتاده و هنوز دارند همدیگر را کتک می زنند، آخرش هم مجبور می شوند محسن رضایی را بکنند رئیس جمهور دولت لائیک ایران.

سهیل عزیز! آزادی ات مبارک است!

مثل این می ماند که پسر خودم از زندان آزاد شده باشد. حس مادرش را بخوبی می فهمم، اگرچه نه، نمی شود فهمید، باید خودش باشی تا بفهمی. باید تصویر سهیل را در تمام این ماههای دوری ، از چند ماهگی اش و کودکی اش تا امروز مرور کرده باشی، باید شبها نگرانش نشسته باشی، باید وقتی تا نیمه شب می نشست که مصاحبه ای کند یا گزارشی تهیه کند، در اتاقش را زده باشی و چای گرمی در لیوان برایش برده باشی و کارش که تمام شد، تو را نشانده باشد روی مبل و برایت گزارشش را خوانده باشد و تو از اینکه همین کودکی که تا پنج سال پیش نگرانش بودی و حالا مردی شده است و برای خودش سری میان سرها درآورده و کلی خواننده دارد، حالا می تواند چنین کلماتی خلق کند، غرق لذت شده باشی و با خودت گفته باشی، بالاخره سهیل هم سهیل شد.

همیشه در زندگی یعضی پدرها روزی می رسد که مردی از او می پرسد: اسم تون چیه؟ می گوید: آصفی. می گویند: شما اون آقای سهیل آصفی معروف هستید، من مطالب شما رو خوندم. پدر می گوید، نه، ایشون پسر من هستند. می توانم به وجودت افتخار کنم. حالا دیگر سهیل ما آزاد است، جوان و آزاد و پر از نیرو، خاطره میله ها، هر چند تا چند روز می ماند، اما تا هفته دیگر دوباره همان پاها ست و همان راهها و همان کاغذ و همان قلم. خبر خوشی بود. سهیل آصفی آزاد شد.

بازتاب رفت، فرارو آمد

من کاری به سیاست سایتش ندارم، این میم ف خیلی کارش درست است، البته خیلی رنج آور است که وب سایت خبررسان و مهمی مثل بازتاب به دستور احمدی نژاد و درست در همان روزی که در حال سخنرانی و بیان این جمله بود که در ایران آزادی کامل وجود دارد، حذف شود و وسایل آن هم حراج شود و دفترش هم خالی شود، سایت گویا هم در عرض دو روز اسم بازتاب را حذف کند، فکر می کنم ملت الآن اصلا یادشان نیست سایت بازتابی وجود داشت. عجب ملت نامردی هستیم. من در مورد بازتاب حاضرم تعهد بدهم که شخص مرتضوی قطعا هیچ تقصیری ندارد، دفتر رئیس جمهور مستقیما موثر و مقصر است. البته من که چندان از بازتاب و انتخاب خوشم نمی آید، ولی تعطیل ستون طنز انتخاب به دلیل نمی دانم چه موضوعی، و تعطیل دروبرگردان بازتاب به دلیل تعطیل بازتاب اصلا واقعه خوبی نبود و نیست، از امروز دیدم که سایت « فرارو» مطالب طنز م ف یازتاب را با اسم بامزه دیگری دارد منتشر می کند. بخوانیدش و از دست ندهید. این آقای فقیهی و دوستانش هم این نوازنده را سازی به دستش بدهند که او هم مشغول شود، البته اگر دوباره اول کار چهار تا لیچار بار ما نکند. حالا که ذکر احوال این دو آوردیم وقت کردید به دوم دام ما هم سر بزنید، تقریبا هر روز به روز می شود، نخواندن موجب پشیمانی است، لینک بدهید و سر بزنید. لطفا.

www.doomdam.com