در ذهن رهبر ایران چه می گذرد؟

لوموند
لوموند

» تحلیل لوموند از اداره کشور

الن فراشون

برای درک بهتر مشکلات موجود در مذاکرات اتمی ایران باید در ذهن رهبر انقلاب اسلامی، علی خامنه ای، کنکاش کرد؛ یعنی درست در جایی زیر عمامه او. بی شک در آنجا می توان کلید رویارویی میان تهران و واشنگتن را یافت؛ این کلید که قبل از هر چیز ماهیت سیاسی دارد، ما را به طرح یک سؤال وامی دارد: آیا رهبر انقلاب می تواند با شیطان بزرگ دست تسامح بدهد؟

تا آنجا که می دانیم، مذاکرات در دو نکته فنی بسیار مهم به نتیجه نرسیده اند: میزان غنی سازی اورانیوم و روند بازرسی در تأسیسات اتمی ایران. اکنون با پرونده ای بسیار سنگین، پیچیده و چندوجهی مواجه هستیم. مذاکره کنندگان که تاکنون دو تاریخ ضرب الاجل را پشت سر گذاشته اند، این بار نیز ۷ ماه دیگر مذاکرات را به تعویق انداختند تا شاید به توافق نهایی دست یابند. در پایان این مدت ممکن است گیره تحریم ها که به شدت بر اقتصاد ایران فشار وارد کرده کمی آزاد شود، و به علاوه این احتمال وجود دارد که روابط تهران و واشنگتن که از سال ۱۹۷۹ تیره شده، به حالت عادی بازگردد.

در یک سوی میز چین، ایالات متحده، فرانسه، بریتانیا، روسیه و آلمان نشسته اند که می خواهند مطمئن شوند ایران، به عنوان امضاء کننده پیمان منع گسترش اتمی، قصد دستیابی به سلاح اتمی را ندارد. و این درحالی است که شاخص های بسیاری دراین راستا وجود دارد. در سوی دیگر، جمهوری اسلامی نشسته که بر حق خود دایر بر غنی سازی اورانیوم تأکید می ورزد و آن را یکی از موارد غیرقابل اجتناب در حاکمیت ملی می داند.

 

عدم اطمینان

عنصری که در این میان وجود ندارد، اطمینان است. چطور می توان به اختلافاتی که از ۳۵ سال پیش تاکنون میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی وجود دارد خاتمه داد؟ زمانی که انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ به سلطنت شاه ایران خاتمه داد، فریاد “مرگ بر آمریکا” برآورد. درواقع نفرت و انزجار از آمریکا در سلول سلول این انقلاب وجود دارد و محکوم کردن “شیطان بزرگ” در مرکز بیانات و توجهات سردمداران آن است که هر روزه به گوش میلیون ها ایرانی دیکته می شود. آمریکا به عنوان “مفسد فی الارض” درواقع متحدی برای تمامی دشمنان این انقلاب محسوب می شود: شیخ نشینان حوزه خلیج فارس و در رأس شان عربستان سعودی؛ و اسراییل، به عنوان ستونی برای حضور آمریکا در خاورنزدیک.

این اختلافات متعلق به دیروز یا امروز نیست. انقلاب اسلامی باعث بیدار شدن یک خشم کهنه ملی شد که به زمان سرنگونی محمد مصدق توسط سازمان سیا در سال های ۱۹۵۰ بازمی گردد و هرگز تا به امروز نیز خاموش نشده. انقلاب اسلامی زمانی که صدام حسین عراقی که ازسوی آمریکا حمایت و تشویق می شد در سپتامبر ۱۹۸۰ به ایران حمله کرد، مهر تأیید دیگری بر این نفرت دیرینه زد. هدف ایجاد بی ثباتی در انقلاب بود، ولی جنگ تأثیری معکوس برجای گذاشت: جنگ باعث شد تا حکومتی که در آن زمان بی ثبات و متزلزل بود تقویت شود.

مردم ایران هرگز همبستگی خود در آن دوران را فراموش نمی کنند؛ درست در همان زمان شوروی سابق و اروپا، به ویژه فرانسه، از جنگ صدام حمایت می کردند. ایالات متحده و اروپا به اندازه عراق در استفاده از سلاح شیمیایی که بیش از میزان معمول علیه ایران به کار رفت مقصر بودند. به علاوه، چیزی در مورد استفاده از سلاح کشتارجمعی علیه جمهوری اسلامی گفته نشد. جمهوری اسلامی پیامدهای آن را نشان داد: ازسرگیری یک برنامه اتمی که آن را از دوران شاه به ارث می برد، ولی به محض رسیدن به قدرت آن را به دست فراموشی سپرده بود.

 

تزویر به سبک غربی

حسین موسویان، که یکی از مذاکره کنندگان هیأت ایرانی بوده، اخیراً به ما گفت: “شما هیچ درس اخلاقی ای برای ما ندارید.” او که به دعوت دفتر شورای اروپا در امور خارجی به پاریس آمده بود، قسم می خورد که ایران هرگز قصد نداشته به بمب اتمی دست یابد. ولی او درعین حال به تزویر و دورویی کشورهای غربی اشاره می کند که با سه قدرت اتمی نزدیک به ایران روابط بسیار حسنه ای دارند: اسراییل، پاکستان و هند. و هیچ گاه نیز نگرانی ای به دل راه نداده اند، زیرا این کشورها امضاء کننده پیمان منع گسترش اتمی نیستند. و این از دید تهران به هیچ وجه قابل درک نیست.

در زمان جرج بوش، سیاست آمریکا در قبال ایران خواسته های جاه طلبانه این کشور را مخفی نمی کرد: تغییر حکومت تهران. البته آیت الله علی خامنه ای همچنان براین عقیده است که هدف آمریکا تغییر نکرده. عادی سازی روابط با آمریکا و گشایش به سوی غرب برای حکومتی که اکثر مردمانش طرفدار غرب اند مخاطرات زیادی به دنبال دارد. درواقع افکار عمومی ایرانیان در طرفداری از غرب بیش از دیگر کشورهای منطقه است.

 

توافق به هیچ وجه به نفع “لابی” اتمی ایران نیست

در اطراف خامنه ای، تندروها قرار گرفته اند که با کوچک ترین تغییری در برنامه اتمی مخالف اند. این اردوگاه متشکل از نهادهای مختلف است: سپاه پاسداران، به عنوان دست مسلح حکومت و یک امپراطوری بزرگ اقتصادی؛ دستگاه قضایی و سرکوبگر؛ و درنهایت مجلس. این “لابی” عظیم که حامی برنامه اتمی است، در صورت توافق بسیار ضرر خواهد دید. درواقع این نهادها وجهه ناخوشایند این حکومت دین سالار خودکامه را تشکیل می دهند و درست همین وجهه از حکومت است که خواستار “حذف اسراییل از روی نقشه جهان” است، موازین حقوق بشر را لگدمال می کند [البته نه بیشتر از عربستان سعودی] و درتلاش است تا با دست یازیدن به اقدامات تروریستی و ایجاد جنگ های بومی بر خاورنزدیک چیره شود.

ولی به نظر می رسد که این حکومت دین سالار که جامعه مدنی در آن بسیار پیشرفته تر از جامعه مدنی عربستان سعودی است، امروز منافع استراتژیک مهم و مشترکی با ایالات متحده دارد که اولین آن نبرد علیه خونخواران دولت اسلامی است. ولی رهبر مردد است. و زیر عمامه سیاهش این سؤال همچنان می گردد: آیا به اندازه کافی قوی هستم که بتوانم با شیطان بزرگ به سازش برسم؟

لوموند، ۱۲ دسامبر