جناب وزیر ارشاد در فراری رو به جلو با هدف اعمال سانسور و خودسانسوری گسترده تر در همه ی امور کشور، به ویژه در نقد و بیان ناتوانی ها و ناکارائی های دولت، روز دوشنبه در چالشی جدی با جمعی از خبرنگاران پارلمانی، با لحنی عتاب آلود رسانه های منتقد و حتی حامی احمدی نژاد را به “جفاکاری در حق دولت” متهم کرد و به اندک مدیران بر جای مانده از خیل روزنامه ها و رسانههای غیرحکومتی هشدار داد تا خودشان “جلوی این رویه را بگیرند”، و گرنه لابد به بلای نازل شده بر مطبوعات مستقل و اصلاح طلب، در بهار 1379دچار خواهند شد.
جناب صفار که هنوز که هنوز است دوست دارد، حتی در وضعیت دست به یقه شدن با نمایندگان رسانه ها، کسوت روزنامه نگاری را در زیر قبای وزارت بر تن داشته باشد - اما کسی گذشته ی خبری و پرونده سازی هایش در بولتن سپاه و عملکرد آن چنانی و توپخانه ی پر آتشش در روزنامه ی فخیمه ی کیهان علیه دولت خاتمی را به رویش نیاورد- منکر این مسئله شده است که به دلیل بگیر و بندهای گسترده و بازداشت ها و زندان های مکرر، در ایران چیزی از روزنامه نگاری آزاد و حرفه ای باقی نمانده است، و به علت بخشنامه ها، توصیه ها و هشدارهای دست کم 7 نهاد حکومتی در جهت اعمال سانسور و خودسانسوری غیرقانونی، در عمل چیزی به نام مطبوعه ی مستقل در معیارهای جهانی در ایران وجود ندارد. درمقابل، آن جناب چشم اندازی مطلوب از جانب حکومت، اما تیره از جانب ملت را در عرصه ی خبر و اطلاع رسانی معرفی کرده است که در آن “رسانهها اگر در مشت دولت نباشند، (باید) پشت دولت باشند”. وی در عین حال وضعیتی را ترسیم کرده است که اگر حتی روابط عمومی نهاد ریاست جمهوری و دیگر ارگان های دولتی- چون باقی امور تحت اقتدار دولت احمدی نژاد- کم اثرو ناکارا هستند، این وظیفه ی رسانه ها و روزنامه نگاران مستقل و غیرحکومتی است که با هزینه ی خود و به صورت ماموریتی شخصی، مبلغ کارهای ریز و درشت و حتی مجیزگوی دوره گردی ها و بریز و بپاش های هیات وزیران در کشور از منابع بیت المال و جیب ملت، باشند.
وی در این مصاحبه ی توام با نسق کشی، دوست و رئیس سابق خود را تراز منقد منصف، و روزنامه ی محل کسب و کار پیشین و سکوی پرتاب سیاسی خود را رسانه ی مطلوب حاکمیت معرفی می کند. جناب وزیر همانگونه که جوایز اهدایی چند ماه پیش دولت نیز بیانگر چنین رویکردی بود، در این گفت و گوی توام با تندی و طعنه به وضوح نشان داده است که شاخص روزنامه نگاری مطلوب حاکمیت چه کسانی و روزنامه های منتقد چه رسانه هایی هستند؛ شریعتمداری کیهان، انبارلوئی رسالت و…، برندگان جایزه ی بهترین مطبوعاتی های منتقد دولت.
کاش حد انتظار دولت تا همین حد بود، اما واقعیت چیز دیگری است. شاخصه ی معرفی شده از جانب صفار بیانگر آنست که حکومت می خواهد سطح خبرنگاری و خبرگزاری های کشور را به سمت خبرنویسی محض و خبربیاری های صرف تنزل دهد. یعنی در همان سطحی که در رژیم دیکتاتوری پهلوی بود؛ خبرگزاری ها و روزنامه هایی در سطح بولتن دربار و دولت. به این دلیل است که جناب وزیر به صراحت اعلام می کند: ”رسانه ها باید بلندگوی نظام که دولت بخش اصلی آن است، باشند”. وی حتی به صراحت اعلام می کند که دولت عملکرد رسانه ی ملی زیر نظر ولایت فقیه را نیز برنمی تابد.
باز کاش انتظار دولت در همین حد نیز باقی می ماند و سطح توقع از روزنامه نگاران تا مشاطه گری چهره ی زشت، و سطح انتظار از مدیران رسانه ها تا ماله کشی بر خرابکاری ها و افتضاح های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ریز و درشت بالا نمی رفت. و حتی کاش این توقع ها در اتاق های دربسته بیان می شد و کار به جایی نمی رسید که در پی خاموش کردن پژواک ضعیف صدای اعتراض های فزاینده ی مردم در رسانه ها، در مخالفت با ناکارامدی و ناکارایی دولت از جمله گرانی رو به تزاید، بیکاری در حال افزایش، و ناتوانی در تامین نان و آب و برق و گاز باشند، و در حالی که خود پنبه در گوش کرده اند و چشم بر این حقایق کتمان ناپذیر بسته اند، عتاب آمیز بگویند: “چشمبستن روی حقایق پیشکش، میخواهند ما را جلو افکار عمومی مفتضح کنند…”
کاش حاکمان به جای این نوع قداره کشی های فرهنگی، این پند و اندرز حکیمانه را آویزه ی گوش خویش می ساختند که “خود شکن، آئینه شکستن خطاست”. کاش می دانستند که اگر در ایران به معنای واقعی کلمه رسانه های مستقل وجود داشتند، و روزنامه نگاران آزاد، تصویر درون آینه ی پیش رویشان، بازتاب واقعیت های جامعه بود، نه این چنین که اکنون می گویند و می پندارند. آنها از این حقیقت غافلند که نقش درون آینه ی پیش رو چیزی نیست جز نقاشی درون تابلویی آئینه شکل. تصویری که بادنجان دور قاب چین ها دارند به خوردشان می دهند و خود به زور تبلیغات راست و دروغ به خورد ملت و افکار عمومی. اگر این توهم ذهنی، و این تصویر خیالی گول زننده ی درون تابلوی آئینه شکل نبود که نام و لقب گروهی بسیج شده و جمع آوری شده از گوشه و کنار کشور، به ضرب پول و یا از روی نیاز، دیگر “ملت” و “افکار عمومی” نبود. آن گاه دیگر با افتخار اعلام نمی شد که “افکارعمومی با وجود این همه جوسازی علیه رییسجمهور، باز هم (برای احمدی نژاد) سر و دست میشکند”.
برای بیرون آمدن از این توهم و هر چه بیشتر نشکستن آئینه ها، کاش جناب وزیر اجازه می داد که یک “کمیته ی حقیقت یاب مستقل”، مسئول تهیه گزارشی می شد که در آن مشخص می گردید آیا این خبرنگاران و رسانه ها هستند که در حق حاکمیت و دولت “جفاکاری” کرده اند، یا این حاکمیت و دولت است در حق روزنامه نگاران و مطبوعات “جفا” روا داشته است. کاش می شد که اعضای این کمیته لیستی بلند فرا روی ملت قرار دهند که در آن، در یک ستون نقدهای رسانه ها و کارشناسان و صاحب نظران به دولت ردیف می شد، و در ستون مقابل بخشنامه ها و دستورالعمل های حکومتی به روزنامه ها و نشریات که چه بنویسند و چه ننویسند، از کی مطلب بزنند و با کی مصاحبه نکنند. و در نهایت چه مطلبی را بر خلاف روح و مفاد قانون اساسی و قانون مطبوعات سانسور کنند و چه خبر و گزارشی را خودسانسوری.
کاش برای افکار عمومی روشن می شد که چرا در شرایطی که جلوی صدور مجوز انتشارات نشریات جدید اثرگذار به ویژه روزنامه های مستقل و آزادیخواه گرفته شده است، خبرگزاری ها و روزنامه های پرنفوذ و تاثیرگذار یکی پس از دیگری توقیف می شوند، وب لاگ ها و سایت های خبری موثر به صورت فزاینده ای فیلتر می شوند و تیغ تیز سانسور و خودسانسوری چشم گردن روزنامه نگاران، دبیران و سردبیران مصلحت اندیش را روز به روز بیشتر زخم می کند. و در عمل، هرچند در صحنه ی مطبوعات ایران چیزی جز یک مشت رسانه ی سر و شاخ شکسته باقی نمانده است، اما باز هر از چندگاهی - چون دیروز - صداای “عتاب” و “خطاب” سردمداران جریان اقتدارگرا و حزب پادگانی در جامعه بلند می شود و ندای “هشدار” و ”اخطار” کرکننده تر به گوش ملت می رسد؟
شگفت آور آنکه در شرایطی که دست کم 7 نهاد رسمی مذهبی، دولتی- امنیتی، از جمله زبدگان مطبوعات محافظه کار و روزنامه نگاران پرونده ساز نشسته بر مسند قدرت، از جمله چون جناب صفار، تکیه داده بر صندلی وزارت ارشاد، شبانه روز سطر سطر مطالب مطبوعات و عملکرد روزنامه نگاران را زیر نظر دارند، باز صدای آه و فغان از جفاکاری رسانه ها عرش اعلا را پر کرده است!
مایه ی تعجب است که چرا وقتی روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات بارها از مسئولان کشور درخواست کرده اند که در جهت روشن شدن چارچوب عملیاتی و فضای حرکت و فعالیت رسانه ای، “نقشه ی میدان مین فعالیت روزنامه نگاری در ایران” را در اختیار آنها بگذارند، باز گوش ها عامدانه بر روی این مطالبه ی بر حق بسته مانده، و در مقابل این انگشت های اتهام است که دائم به سو آنها نشانه می رود. مگر نه این است که نتیجه ی این “جفاکاری” در حق اهالی مطبوعات چیزی نبوده است جز اینکه در فضایی پر ابهام و ناروشن، و ضوابط و چارچوب های نامشخص، آب به اندازه کافی گل آلود باشد تا بتوان راحت تر ماهی قدرت را در آن صید کرد و هر روز به بهانه ای رسانه ای را بست و روزنامه نگاری را بازداشت و زندانی کرد؛ یک روز به بهانه ی “مذاکرات هسته ای”، روز دگر “نقد برنامه های اقتصادی دولت” یا “گزارش درمورد میزان واقعی تورم در جامعه”، یا روزی به بهانه ی “تجمع زنان و فرهنگیان در مقابل مجلس” و روز دگر “شکنجه ی دانشجویان در زندان”؟
چقدر باید این بیم را در دل نهفت که نکند که بلای پس از انتخابات مجلس ششم، که پیامد شکست سنگین محافظه کاران بود، پس از هشت سال بار دیگر بر مطبوعات نازل شود؟ چند بار باید این دغدغه را بیان داشت که “نقشه ی میدان مین فعالیت روزنامه نگاری” را چاپ و منتشر کنید، چون در غیر این صورت شرایط روزنامه نگاری امروز، چون فضای نمایندگی مجلس دوران مرحوم مدرس خواهد بود که این روحانی مبارز حیران مانده بود که پایش را کجا بگذارد که روی دم کسی قرار نگیرد. و مسلما پیامد چنین شرایطی، طرح اتهام های چدید که هر روز به لیست طولانی اتهام های روزنامه نگاران و اهالی رسانه های عمومی افزوده می شود، چون اتهام جدید “جفاکاری”.