کدام جفاکاری آقای وزیر؟

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

جناب وزیر ارشاد در فراری رو به جلو با هدف اعمال سانسور و خودسانسوری گسترده تر در همه ی امور ‏کشور، به ویژه در نقد و بیان ناتوانی ها و ناکارائی های دولت، روز دوشنبه در چالشی جدی با جمعی از ‏خبرنگاران پارلمانی، با لحنی عتاب آلود رسانه های منتقد و حتی حامی احمدی نژاد را به “جفاکاری در حق ‏دولت” متهم کرد و به اندک مدیران بر جای مانده از خیل روزنامه ها و رسانه‌های غیرحکومتی هشدار داد تا ‏خودشان “جلوی این رویه را بگیرند”، و گرنه لابد به بلای نازل شده بر مطبوعات مستقل و اصلاح طلب، ‏در بهار 1379دچار خواهند شد.‏

جناب صفار که هنوز که هنوز است دوست دارد، حتی در وضعیت دست به یقه شدن با نمایندگان رسانه ها، ‏کسوت روزنامه نگاری را در زیر قبای وزارت بر تن داشته باشد - اما کسی گذشته ی خبری و پرونده سازی ‏هایش در بولتن سپاه و عملکرد آن چنانی و توپخانه ی پر آتشش در روزنامه ی فخیمه ی کیهان علیه دولت ‏خاتمی را به رویش نیاورد- منکر این مسئله شده است که به دلیل بگیر و بندهای گسترده و بازداشت ها و ‏زندان های مکرر، در ایران چیزی از روزنامه نگاری آزاد و حرفه ای باقی نمانده است، و به علت بخشنامه ‏ها، توصیه ها و هشدارهای دست کم 7 نهاد حکومتی در جهت اعمال سانسور و خودسانسوری غیرقانونی، ‏در عمل چیزی به نام مطبوعه ی مستقل در معیارهای جهانی در ایران وجود ندارد. درمقابل، آن جناب چشم ‏اندازی مطلوب از جانب حکومت، اما تیره از جانب ملت را در عرصه ی خبر و اطلاع رسانی معرفی کرده ‏است که در آن “رسانه‌ها اگر در مشت دولت نباشند، (باید) پشت دولت باشند”. وی در عین حال وضعیتی را ‏ترسیم کرده است که اگر حتی روابط عمومی نهاد ریاست جمهوری و دیگر ارگان های دولتی- چون باقی ‏امور تحت اقتدار دولت احمدی نژاد- کم اثرو ناکارا هستند، این وظیفه ی رسانه ها و روزنامه نگاران مستقل ‏و غیرحکومتی است که با هزینه ی خود و به صورت ماموریتی شخصی، مبلغ کارهای ریز و درشت و حتی ‏مجیزگوی دوره گردی ها و بریز و بپاش های هیات وزیران در کشور از منابع بیت المال و جیب ملت، ‏باشند.‏

وی در این مصاحبه ی توام با نسق کشی، دوست و رئیس سابق خود را تراز منقد منصف، و روزنامه ی ‏محل کسب و کار پیشین و سکوی پرتاب سیاسی خود را رسانه ی مطلوب حاکمیت معرفی می کند. جناب ‏وزیر همانگونه که جوایز اهدایی چند ماه پیش دولت نیز بیانگر چنین رویکردی بود، در این گفت و گوی توام ‏با تندی و طعنه به وضوح نشان داده است که شاخص روزنامه نگاری مطلوب حاکمیت چه کسانی و روزنامه ‏های منتقد چه رسانه هایی هستند؛ شریعتمداری کیهان، انبارلوئی رسالت و…، برندگان جایزه ی بهترین ‏مطبوعاتی های منتقد دولت.‏

کاش حد انتظار دولت تا همین حد بود، اما واقعیت چیز دیگری است. شاخصه ی معرفی شده از جانب صفار ‏بیانگر آنست که حکومت می خواهد سطح خبرنگاری و خبرگزاری های کشور را به سمت خبرنویسی محض ‏و خبربیاری های صرف تنزل دهد. یعنی در همان سطحی که در رژیم دیکتاتوری پهلوی بود؛ خبرگزاری ها ‏و روزنامه هایی در سطح بولتن دربار و دولت. به این دلیل است که جناب وزیر به صراحت اعلام می کند: ‏‏”رسانه ها باید بلندگوی نظام که دولت بخش اصلی آن است، باشند”. وی حتی به صراحت اعلام می کند که ‏دولت عملکرد رسانه ی ملی زیر نظر ولایت فقیه را نیز برنمی تابد.‏

‏ باز کاش انتظار دولت در همین حد نیز باقی می ماند و سطح توقع از روزنامه نگاران تا مشاطه گری چهره ‏ی زشت، و سطح انتظار از مدیران رسانه ها تا ماله کشی بر خرابکاری ها و افتضاح های سیاسی، اقتصادی ‏و فرهنگی ریز و درشت بالا نمی رفت. و حتی کاش این توقع ها در اتاق های دربسته بیان می شد و کار به ‏جایی نمی رسید که در پی خاموش کردن پژواک ضعیف صدای اعتراض های فزاینده ی مردم در رسانه ها، ‏در مخالفت با ناکارامدی و ناکارایی دولت از جمله گرانی رو به تزاید، بیکاری در حال افزایش، و ناتوانی در ‏تامین نان و آب و برق و گاز باشند، و در حالی که خود پنبه در گوش کرده اند و چشم بر این حقایق کتمان ‏ناپذیر بسته اند، عتاب آمیز بگویند: “چشم‌بستن روی حقایق پیش‌کش، می‌خواهند ما را جلو افکار عمومی ‏مفتضح ‌کنند…” ‏

کاش حاکمان به جای این نوع قداره کشی های فرهنگی، این پند و اندرز حکیمانه را آویزه ی گوش خویش می ‏ساختند که “خود شکن، آئینه شکستن خطاست”. کاش می دانستند که اگر در ایران به معنای واقعی کلمه رسانه ‏های مستقل وجود داشتند، و روزنامه نگاران آزاد، تصویر درون آینه ی پیش رویشان، بازتاب واقعیت های ‏جامعه بود، نه این چنین که اکنون می گویند و می پندارند. آنها از این حقیقت غافلند که نقش درون آینه ی ‏پیش رو چیزی نیست جز نقاشی درون تابلویی آئینه شکل. تصویری که بادنجان دور قاب چین ها دارند به ‏خوردشان می دهند و خود به زور تبلیغات راست و دروغ به خورد ملت و افکار عمومی. اگر این توهم ‏ذهنی، ‌و این تصویر خیالی گول زننده ی درون تابلوی آئینه شکل نبود که نام و لقب گروهی بسیج شده و جمع ‏آوری شده از گوشه و کنار کشور، به ضرب پول و یا از روی نیاز، دیگر “ملت” و “افکار عمومی” نبود. آن ‏گاه دیگر با افتخار اعلام نمی شد که “افکارعمومی با وجود این همه جوسازی علیه رییس‌جمهور، باز هم ‏‏(برای احمدی نژاد) سر و دست می‌شکند”. ‏


برای بیرون آمدن از این توهم و هر چه بیشتر نشکستن آئینه ها، کاش جناب وزیر اجازه می داد که یک “کمیته ‏ی حقیقت یاب مستقل”، مسئول تهیه گزارشی می شد که در آن مشخص می گردید آیا این خبرنگاران و رسانه ‏ها هستند که در حق حاکمیت و دولت “جفاکاری” کرده اند، یا این حاکمیت و دولت است در حق روزنامه ‏نگاران و مطبوعات “جفا” روا داشته است. کاش می شد که اعضای این کمیته لیستی بلند فرا روی ملت قرار ‏دهند که در آن، در یک ستون نقدهای رسانه ها و کارشناسان و صاحب نظران به دولت ردیف می شد، و در ‏ستون مقابل بخشنامه ها و دستورالعمل های حکومتی به روزنامه ها و نشریات که چه بنویسند و چه ننویسند، ‏از کی مطلب بزنند و با کی مصاحبه نکنند. و در نهایت چه مطلبی را بر خلاف روح و مفاد قانون اساسی و ‏قانون مطبوعات سانسور کنند و چه خبر و گزارشی را خودسانسوری.‏


کاش برای افکار عمومی روشن می شد که چرا در شرایطی که جلوی صدور مجوز انتشارات نشریات جدید ‏اثرگذار به ویژه روزنامه های مستقل و آزادیخواه گرفته شده است، خبرگزاری ها و روزنامه های پرنفوذ و ‏تاثیرگذار یکی پس از دیگری توقیف می شوند، وب لاگ ها و سایت های خبری موثر به صورت فزاینده ای ‏فیلتر می شوند و تیغ تیز سانسور و خودسانسوری چشم گردن روزنامه نگاران، دبیران و سردبیران مصلحت ‏اندیش را روز به روز بیشتر زخم می کند. و در عمل، هرچند در صحنه ی مطبوعات ایران چیزی جز یک ‏مشت رسانه ی سر و شاخ شکسته باقی نمانده است، اما باز هر از چندگاهی - چون دیروز - صداای “عتاب” ‏و “خطاب” سردمداران جریان اقتدارگرا و حزب پادگانی در جامعه بلند می شود و ندای “هشدار” و ‏‏”اخطار” کرکننده تر به گوش ملت می رسد؟‏

شگفت آور آنکه در شرایطی که دست کم 7 نهاد رسمی مذهبی، دولتی- امنیتی، از جمله زبدگان مطبوعات ‏محافظه کار و روزنامه نگاران پرونده ساز نشسته بر مسند قدرت، از جمله چون جناب صفار، تکیه داده بر ‏صندلی وزارت ارشاد، شبانه روز سطر سطر مطالب مطبوعات و عملکرد روزنامه نگاران را زیر نظر ‏دارند، باز صدای آه و فغان از جفاکاری رسانه ها عرش اعلا را پر کرده است!‏

مایه ی تعجب است که چرا وقتی روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات بارها از مسئولان کشور درخواست ‏کرده اند که در جهت روشن شدن چارچوب عملیاتی و فضای حرکت و فعالیت رسانه ای، “نقشه ی میدان ‏مین فعالیت روزنامه نگاری در ایران” را در اختیار آنها بگذارند، باز گوش ها عامدانه بر روی این مطالبه ‏ی بر حق بسته مانده، و در مقابل این انگشت های اتهام است که دائم به سو آنها نشانه می رود. مگر نه این ‏است که نتیجه ی این “جفاکاری” در حق اهالی مطبوعات چیزی نبوده است جز اینکه در فضایی پر ابهام و ‏ناروشن، و ضوابط و چارچوب های نامشخص، آب به اندازه کافی گل آلود باشد تا بتوان راحت تر ماهی ‏قدرت را در آن صید کرد و هر روز به بهانه ای رسانه ای را بست و روزنامه نگاری را بازداشت و زندانی ‏کرد؛ یک روز به بهانه ی “مذاکرات هسته ای”، روز دگر “نقد برنامه های اقتصادی دولت” یا “گزارش ‏درمورد میزان واقعی تورم در جامعه”، یا روزی به بهانه ی “تجمع زنان و فرهنگیان در مقابل مجلس” و ‏روز دگر “شکنجه ی دانشجویان در زندان”؟ ‏

چقدر باید این بیم را در دل نهفت که نکند که بلای پس از انتخابات مجلس ششم، که پیامد شکست سنگین ‏محافظه کاران بود، پس از هشت سال بار دیگر بر مطبوعات نازل شود؟ چند بار باید این دغدغه را بیان ‏داشت که “نقشه ی میدان مین فعالیت روزنامه نگاری” را چاپ و منتشر کنید، چون در غیر این صورت ‏شرایط روزنامه نگاری امروز، چون فضای نمایندگی مجلس دوران مرحوم مدرس خواهد بود که این ‏روحانی مبارز حیران مانده بود که پایش را کجا بگذارد که روی دم کسی قرار نگیرد. و مسلما پیامد چنین ‏شرایطی، طرح اتهام های چدید که هر روز به لیست طولانی اتهام های روزنامه نگاران و اهالی رسانه های ‏عمومی افزوده می شود، چون اتهام جدید “جفاکاری”.‏