دو خاطره، یک فرضیه

نویسنده

po_akbarain_01.jpg

روش اعلام نتایج انتخابات اخیر و شیوه ی اداره و نظارت بی نظیر آن در تاریخ انتخابات پس از جمهوری اسلامی چه نسبتی با نتایج اعلام شده دارد؟

آیا امکان تغییر جدی در نتایج تهران وجود داشته است؟ اگر پاسخ مثبت است چه تغییری و براساس کدام هدف سیاسی، در نتایج انتخابات صورت گرفته است؟

شاید نقل دو خاطره و طرح یک فرضیه بتواند پاسخ قابل تأملی برای این پرسش فراهم کند:

1- در پایان دهه ی 60 زمانی که هنوز مدت زیادی از برگزاری اولین انتخابات مجلس پس از در گذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی نگذشته بود نیروهای مشهور به “خط امام” ـ یا “چپ” ـ و در رأس آنها “مجمع روحانیون مبارز”به زعامت “مهدی کروبی” در اعتراض به جانبداری رهبری از طیف رقیب و نیز رد صلاحیت های شورای نگهبان و نیز با پذیرش شکست باقیمانده ی نامزدهای خود در انتخابات، از حاکمیت خارج شدند و حتی از مسئولیت های انتصابی خود نیز استعفا دادند و به داشتن “روزنامه ی سلام” به عنوان تنها نشانه ی حیات سیاسی خود اکتفا کردند.

چندی بعد، رهبر ایران که به برخی از پیامدهای ناگوار فقدان رقابت پی برده بود از مجمع روحانیون مبارز خواست تا به صحنه ی رقابت سیاسی بازگردند. بررسی این دعوت غیر رسمی، به برگزاری جلسه ی شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز با مقام رهبری انجامید؛ جلسه ای که در آن چهره هایی چون مهدی کروبی، موسوی خوئینی و سید محمد خاتمی از بسترهای لازم برای بازگشت به عرصه ی سیاسی سخن گفتند.

اما در همان نشست، مقام رهبری نکته ای را در میان سخنانش یاد آور شد تا مخاطبان دریابند که نظام، اضطراری به حضور آنها ندارد و در نتیجه، در طرح شروط شان برای بازگشت، زیاده روی نکنند: “… اگر شما نباشید، باز هم چپ خواهیم ساخت و عرصه ی رقابت خالی نخواهد ماند.”

(نقل به مضمون) بعدها به گواهی یک عضو بلند پایه ی مجمع روحانیون مبارز، آنها دریافتند که جریان موسوم به “حزب الله”، همان چپ موعود است که با رویکرد مطبوعاتی

( با محوریت مهدی نصیری) و رویکرد سیاسی ـ خیابانی( با محوریت حسین الله کرم) و با شعار عدالتخواهی، جبهه ی جدیدی را تشکیل دادند که حتی “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” نیز آنها را در دسته بندی سیاسی، “چپ جدید” نامید.

2- در انتخابات ریاست جمهوری نهم، دقایقی پس از دستور مقام رهبری به شورای نگهبان مبنی بر تأئید صلاحیت دکتر مصطفی معین، این نگرانی از سوی یکی از نزدیکان مطرح شد که “اگر تجربه ی غیر قابل پیش بینی خرداد 76 تکرار شود و معین پیروز انتخابات شود چه باید کرد؟” و پاسخ شنید که: “جای نگرانی نیست، جریان معین را اداره می کنیم”!

تنها دو هفته بعد در برابر چشمهای حیران ناظران سیاسی و بر خلاف همه ی نظر سنجی ها، احمدی نژاد رقیبان خود را پشت سر گذاشت و به رقابت با هاشمی رفسنجانی پرداخت و سر انجام رئیس جمهور ایران شد.

و اما فرضیه: در انتخابات اخیر، اگرچه اختلاف بین اصولگرایان ساختگی نبود و واقعیت داشت اما به حال خود رها شده بود تا از منافع این اختلافات برای آینده بهره برده شود و گرنه اداره ی این اختلافات و حل آنها برای بزرگان کار دشواری نبود؛ زیرا وجه مشترک عموم اصولگرایان اطاعت از مقام رهبری است، اطاعتی که هم به لحاظ اعتقادی ارضاء شان میکند و آنها را از مسئولیت خطیر و رنج عمیق “فکر کردن” و پاسخ گویی به خدا و خلق و وجدان خویش بی نیاز می سازد و هم به “مصلحت” آنهاست.

آیا اگر رهبری می خواست نمی توانست تنها با یک پیام غیر رسمی، تفرقه ی آنها را به وحدت تبدیل کند و آنها با یک فهرست در انتخابات گذشته حاضر شوند؟ و یا اگر می خواست نمی توانست مقرر کند که فهرست مطلوب، همان فهرست احمدی نژاد باشد تا مواضع داخلی و بین المللی دولت، تقویت شود؟

آنان که از نسبت (اعتقادی ـ مصلحتی) میان اصولگرایان و مقام رهبری مطلع اند تصدیق می کنند که پاسخ این پرسش ها مثبت است.

حتی برخی از روزنامه نگاران خاور میانه نیز به این نکته پی برده اند از جمله “سحر بعاصیری” نویسنده روزنامه ی “النهار” چاپ بیروت که 19 دسامبر گذشته در ستون ثابت خود نوشت: “این، اتفاق و تصادف نیست که رهبر ایران راه را برای شکست رئیس جمهور و حامیانش در انتخابات باز میگذارد!”

به نظر می رسد بزرگان هم دریافته اند که مشکلات سیاست داخلی و خارجی و پیچیدگی های حوزه ی فرهنگ و اقتصاد و حتی امنیت، بزرگتر از آن است که امثال احمدی نژاد بتوانند بر آن فائق آیند و اگر اوضاع بر همین منوال پیش رود باقیمانده ی مردم امیدوار نیز از وی ناامید خواهند شد؛ پس باید قبل از رسیدن فصل انتخابات، “اداره” ی آن آغاز و رقیب مطلوبی برای وی ساخته شود.

از نظر آنها، “محمد باقر قالیباف” که ظرفیت خود را برای ارائه ی چهره ای عامه پسند (در انتخابات ریاست جمهوری) و متفاوت از اصولگرایان (در شهرداری تهران) و قابل اعتماد برای بزرگان (در سپاه و فرماندهی نیروی انتظامی) نشان داده است می تواند مناسبترین فرد برای ریاست جمهوری آینده باشد و ناکامیهای “دولت ولایت” را جبران کند؛ پس باید تا آن تاریخ شهردار تهران بماند و اختلافات وی با احمدی نژاد و حامیانش و حتی نقاط مشترک وی با اصلاح طلبان به حال خود رها شود؛ بلکه بر آنها تأکید شود و صدا و سیما نیز در این مدت باقیمانده به وظیفه ی خود عمل نماید.

اعتراض به تأخیر در اعلام نتایج انتخابات، گم شدن صندوقها و شیوه ی اداره ی انتخابات هر قدر هم که تند باشد پس از مدتی فروکش میکند و نتایج برای افکار عمومی قابل هضم می شود و به این ترتیب، انتخابات اخیر تا مرز تأمین این نیاز اداره می شود و قالیباف نیز تا انتخابات آینده شهردار پایتخت باقی خواهد ماند.

اگر این فرضیه صحیح باشد آن دسته از فعالان سیاسی که هنوز به “مشارکت اصلاح طلبانه” معتقدند و آینده ی “تحریم” را مبهم و پر هزینه می دانند از هم اکنون باید به فکر ایجاد امکان مجدد برگزاری انتخابات سالم در ایران باشند و این ممکن نیست مگر آن که کسی را برای انتخابات ریاست جمهوری آینده، نامزد کنند که علاوه بر امکان عبور از فیلتر شورای نگهبان، به اندازه ای مورد اجماع ایرانیان باشد که آرای بالای حاصل از این اجماع دستبردها را بی اثر کند و هر گونه اداره ی انتخابات، نتواند اکثریت را از وی سلب نماید و دولتی تشکیل دهد که حداقل، ضامن سلامت انتخابات باشد. در غیر این صورت، شرکت در انتخابات، تنها بر آمار تأئید کنندگان نظام موجود می افزاید و راهی به نظام موعود اصلاح طلبان نخواهد گشود.