افراطیون، دیروز و امروز

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

افراط‌گرایان راست پس از انتخابات خرداد ماه که ظاهراً با صلح و سلم انجام شده بود و بنا بر نتیجه‌ای که به دست آمد، منطقاً باید ارزیابی جدیدی از موقعیت خود به دست می‌آوردند. اما آنها نشان می‌دهند که نمی‌خواهند واقعیتی را که در فضای سیاسی ایران پس از فراز و فرودهای پرهزینه روی داده است، بپذیرند.

آنها در پی از دست دادن برخی موقعیت‌های ممتاز هم‌چون وزارتخانه‌ها و نهادها، بلندتر فریاد می کشند! در نام بردن از این افراطیون، بر خاستگاه راست ایشان از این جهت تأکید می کنم که فضای سیاسی ایران اغلب از دو نوع افراط‌‌گرایی چپ و راست رنج برده است و این سکوت نسبی که در این ایام در سمت چپ جاری است، کم‌سابقه است و به نظر می‌رسد که چپ حتا در شکل افراطی‌اش امروز به مجموعه‌ی دلایل، بیش از راست، با مصلحت و منافع مردم نزدیکی دارد؛ بی‌آن‌که بر اساس این مشاهده بتوان حکمی استوار کرد و یا اساساً اسنادی معتبرتر از مشاهده برای آن وجود داشته باشد.

به هر روی، راست افراطی علیرغم ادعای همیشگی اطاعت از رهبری، بر خلاف سفارشات او، نه تنها هیچ همراهی‌ای با دولت جدید نشان نمی‌دهد بلکه از تمامی تریبون‌های کوچک و بزرگ خود، عزم خود را برای تخریب دولت در مهم‌ترین رویکردهایش که سیاست خارجی و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی است، آشکار کرده است. او از سر سهو یا نافهمی نیست که فقط وجه تذکرات و هشدارهای رهبر را برجسته می‌کند و همه‌ی توصیه‌های حمایتی او از اقدامات دولت را در سایه می‌گذارد. این جماعت هم با زیر و بالای سخنان آقای خامنه‌ای آشنایی دارند، هم تمامی تلاش‌شان را برای جلب نظر علنی او از کاندیداتوری جلیلی انجام داده‌اند و هم اینک هم‌چون همه‌ی ما سرشار از میزانی از تجربه هستند که بدانند روحانی امروز از موقعیت مستحکم‌تری نسبت به شکست‌خوردگان در انتخابات برخوردار است. پس همه‌ی عزم آنان این است که واقعیات جاری و احتمالات منطقی را تغییر بدهند. آنها این مبارزه را در سال ۷۶ آزمودند و سرانجام در خرداد ۸۴ پیروز شدند؛ هر چند که نمی‌دانستند دارند نطفه‌ی شکستی عظیم‌تر از آن پیروزی را بارور می‌کنند.

ما فراموش نکرده‌ایم که درست پس از خرداد ۷۶ این جریان همین فریادها را سر داد؛ به فریادها بسنده نکرد؛ حمله آغاز کرد و چه فجایعی به بار آورد! آن زمان چپ افراطی هم فعال‌تر از امروز در صحنه بود. راست حمله می‌کرد، می‌زد، می‌بست و حتا کشتار می‌کرد و چپ افراطی می‌گفت اینها نشان از عدم تغییر شرایط دارد و حتا احتمال دست داشتن تیم خاتمی در آن فجایع را طرح می‌کرد. به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستی توجه این دوستان را به این پرسش جلب کنی که اگر چیزی تغییر نکرده است، این حملات کدام جبهه‌ها را نشانه می رود! آنانی که این ذهنیات را اشاعه می‌دادند، نمی‌توانستند یا نمی‌خواستند باور کند که افراطیون راست برای جلوگیری از پیشروی اصلاحات حمله می‌کنند و اگر عزمی و تلاشی برای تغییر وجود نداشت، حملات ارتجاعی نیز ضرورت نمی‌یافت. پس بر بستر بی‌تجربگی اصلاح‌ طلبان و ایضاً جامعه‌ی سیاسی ایران، بخشی از اپوزیسیون تبدیل شد به یکی از عوامل شکست دولت جوان اصلاحات و فراهم آمدن شرایطی که دولت اصول‌گرای احمدی‌نژاد را به عرصه آورد.

امروز آن فضا و آن سیاست با تغییرات ناگزیری مواجه است. اردوی افراطیون نسبت به سال ۷۶ از ضعف و پریشانی شدید رنج می‌برد.

مجموعه‌ی جریان اصول‌گرا تحت تأثیر تجزیه و فروپاشی‌های متوالی تضعیف شده و قدرتش در صحنه‌ی سیاسی ایران آشکارا کاهش یافته است و از آن مهم‌تر، نتایج سیاست‌های تخریبی هشت ساله‌ی گذشته بر اثر اصرار این جریان در حمایت بی چون و چرا از احمدی‌نژاد، تماماً به پای اصول‌گرایان نوشته شد. نتیجه‌ی آن، ورشکستگی اصول‌گرایی در عمل و در اذهان جامعه بود. به این ترتیب، اصول‌گرایی که در شانزده سال گذشته نماد نظام اسلامی در برابر هرگونه تغییر و اصلاحی محسوب می‌شد، ناگزیر از آن شد که در درون خود، طیفی تحت عنوان اصول‌گرایان میانه‌رو را بپرورد که این طیف جدید، تضاد مجموعه‌ی قبلی را در مقابل اصلاحات یا اعتدال ندارد.

در مقابل و شاید در مقابله با این ریزش درونی که سرنوشت هر گونه‌ای از استبداد است، می‌توانست فقط تشکل متزلزل جبهه‌ی پایداری شکل بگیرد که گرفت و در مهم‌ترین اقدام خود، پیش‌زمینه‌ی شکست در انتخابات ریاست جمهوری را در انتخابات مجلس رقم زد.

از سوی دیگر، موقعیت جریان پیروز انتخابات در مقایسه با دولت اصلاحات از استحکام بیشتر و آسیب‌پذیری کمتری برخوردار است. طبیعی است که حمایتی که در دستگاه رهبری نسبت به دولت جدید وجود دارد، یکی از عوامل این قدرت و نیز آن ضعف است. این را همه می‌دانیم. اما علت برخورداری دولت روحانی از این پشتوانه‌، بیشتر از آن‌که حاصل آموختن از روزگار باشد، یا در تعابیر سخت‌تر جام زهر! محصول تفاوت مطالبات و گفتمان‌های ارائه شده توسط دولت اصلاحات و دولت اعتدال است.

گفتمان دولت اصلاحات، گفتمان حقوق و آزادی‌ها بود و گفتمان دولت اعتدال، تصحیح رابطه با جهان که معنایش در شرایط دشوار کنونی، از منظر همگان تضمین امنیت و بهبود اوضاع وخیم اقتصادی در سطح کلان و روزمره است.

آزادی مطالبه‌ی گروه‌های معینی از طبقه‌ی متوسط شهری بود و نه فقط آن زمان، که هنوز هم مطالبه‌ی همه گروه‌ها و طبقات جامعه‌ی ایران نیست و فراتر از همه، نه فقط برای حکومتی‌ها که برای طیف‌های وسیعی از سنتی‌ها و مذهبیون جامعه تهدیدی است که امنیت و جمعیت خاطر را پریشان می‌کند. پس مسئله نه تنها عدم حمایت که خصومت‌های منسجم و حتا ناآگاهانه‌ای بود که دولت تازه‌پای اصلاحات را هدف گرفتند.

اما گفتمان طرح شده توسط دولت روحانی بسته‌ای بود که هم تمامی گروه‌ها و طبقات اجتماعی نیاز به دستیابی به آن را حس می‌کردند و می‌کنند و هم حکومت منافع خود را در تحقق آنها می‌بیند. دولت روحانی بر اساس تجربه‌ی دولت‌مردانش، به گفتمان آزادی بی‌توجه نیست، اما واقعیت این است که او عمده‌ی تلاشش را برای تغییر در اوضاع سیاست خارجی و اقتصاد به کار گرفته و بیشترین “اعتدال” را مصروف امر آزادی‌ها می‌کند. این واقعیت است که اصلاح طلبان که یک‌بار درس پیروزی و شکست را در کامل‌ترین چهره‌اش تحصیل کرده‌اند و نیز سبزها که از بذرهای در عمق‌مانده‌ی اصلاحات روییدند دشواری این شرایط را درک و آشکارا مهلت روحانی را تمدید کرده‌اند تا نخست مشکلات همگانی و ابتدایی‌تر جامعه آسان شود. ای کاش دولت آقای روحانی به این مهلت که بی‌پایان نیست ارج بگذارد و فعالان و رهبران سیاسی از خود گذشته و شریف ایرانی را حتا یک لحظه هم فراموش نکند. این نه فقط یک وظیفه انسانی، اخلاقی است و نه حتا صرفاً از زاویه‌ی حقوق دموکراتیک اهمیت دارد؛ بلکه از زاویه‌ی حفظ منافع مورد نظر آقای روحانی نیز دارای اهمیت است. از این بابت که رویکرد مهار اندیشه در هر جامعه‌ای، حتا در صورت وجود پیشرفت و توسعه‌ی اقتصادی در آن جامعه، در بلندمدت می‌تواند تبدیل به امواج نارضایتی شود. طرفه این‌که رفاه اقتصادی که اگر نباشد، نخستین عامل نارضایتی و بحران سیاسی و اجتماعی است، وقتی به طور نسبی به‌وجود آمد از محوریت آن در وجدان جامعه کاسته می‌شود و در پناه فراغتی که انسا‌ن‌ها از احتیاجات اولیه و معیشت می‌یابند، مسئله‌ی حفظ حرمت و کرامت انسانی ـ که آزادی اندیشه اصلی‌ترین مبنای آن است ـ تبدیل به مسئله‌ی اصلی جامعه می‌شود و اگر درست مدیریت نشود می‌تواند شیرازه‌ی امور را از هم بپاشد. آقای روحانی را دعوت نمی‌کنم که به چهره‌ی کریه ناامنی و ویرانی در منطقه‌ی ما نگاه کند و ببیند که چگونه بر پایه‌ی مطالبه‌ی به‌حق آزادی، فرصت‌طلبان داخلی و خارجی، تشنگان قدرت و امواج ناآگاهی و عصبیت، دست به دست هم داده و تومار جوامع را از هم می پاشند! این فجایع از جان ایران دور باد. اما ایشان را به مشاهده‌ی مجدد ناکامی‌های آقای هاشمی رفسنجانی که همین اهداف ایشان را در سر داشت، که می‌توانیم دعوت کنیم؟ باید اعتراف کنیم که کارها برای آقای روحانی دشوار خواهد بود، کم و بیش آنچنان که برای آقای خاتمی بود. اما هم‌چنان که در بالا نوشتم، گفتمان رسمی ایشان حاوی مواردی است که نیاز آگاهانه‌ی وسیع‌ترین بخش‌های جامعه و حکومت است و تلاش برای بازکردن فضای سیاسی در پناه این هم‌گرایی جامعه و حکومت، برای ایشان دشواری‌های خاتمی را نخواهد داشت.