سیاسی ترین پدیده در ایران

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

نیازی نیست آدمی اقتصاددان باشد تا مشکلات پیش روی اقتصاد ایران و علت‌های کلان آن را درک کند.‏

روشن است که اقتصاد ایران، از یک سلسله معضلات عمیق و ساختاری رنج می‌‌برد که ریشه تاریخی دارند. ‏متاسفانه هیچکدام از دولت‌های پس از انقلاب شجاعت و یا قدرت آن را نداشتند که جراحی پر درد اما ‏ضروری اقتصاد ایران را انجام دهند.‏

افزون بر معضلات تاریخی، بی‌ثباتی سیاسی، ناامنی سرمایه گذاری و فساد بی در و پیکر دستگاههای اداری ‏و مبسوط الید بودن پاره‌ای از نهادهای حساس حکومتی در مداخله در امور اقتصادی و مالی کشور، یکی دیگر ‏از دلایل بیماری اقتصاد ایران است.‏

تحریم‌های اقتصادی بین‌المللی و بخصوص قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل از دیگر دلایلی است که ‏اقتصاد ایران را با وجود دهها میلیارد دلار درآمد باد آورده نفت، در معرض خفگی قرار داده است.‏

سرانجام، سیاست اقتصادی آقای احمدی نژاد که منجر به رها شدن کامل غول نقدینگی از بطری شد، بر دامنه ‏مشکلات بویژه افزایش تورم و گرانی فزاینده افزوده است.‏

در یک نگاه منصفانه برای بررسی اقتصاد بیمار ایران، قاعدتا باید به همه عوامل فوق توجه کرد، اما سیاسی ‏شدن بیش از حد اقتصاد ایران که مسبب واقعی آن همین جناح محافظه کار است، سبب شده تا گروهها و ‏جناح‌های سیاسی به فراخور موقعیت خود فقط بر برخی از این عوامل انگشت بگذارند.‏

منتقدان آقای احمدی نژاد در درون دستگاههای قدرت، به تدریج در حال معرفی کردن وی به عنوان عامل ‏اصلی نابسامانی اقتصادی هستند. هر چند که آقای احمدی نژاد به عنوان رئیس قوه مجریه باید مسئول ‏وضعیت حاضر شناخته شود، اما کتمان کردن تاثیر تحریم های بین‌المللی بر اقتصاد ایران ناعادلانه به نظر ‏می‌رسد.‏

البته مسئول این بی‌عدالتی شاید خود آقای احمدی نژاد باشد که قطعنامه‌های سازمان ملل را کاغذ پاره و فاقد ‏هر نوع تاثیرگذاری بر اقتصاد ایران می‌داند، اما این مساله نباید موجب شود کسانی که از سیاست هسته‌ای ‏دولت وی با قاطعیت حمایت می‌کنند، بخواهند از زیر بار مسئولیت ناشی از تاثیر تحریم‌های بین‌المللی بر ‏اقتصاد کشور فرار کنند و در نهایت همه چیز را به رشد نقدینگی نسبت دهند.‏

به هر حال، روشن است که تحریم‌های بین‌المللی بار سنگینی را بر گرده اقتصاد ایران می‌نشاند و این تحریم‌ها ‏نیز ناشی از نوع سیاست اتمی دولت آقای احمدی نژاد است. از این رو، اگر کسی دولت را به ادامه سیاست ‏اتمی اش تشویق کند و در همان حال، مشکلات اقتصاد ایران را یکسره به پای سیاست اقتصادی داخلی دولت ‏بنویسد، به انصاف رفتار نکرده است.‏

در این میان اما آقای احمدی نژاد، شخصی است که نه حاضر می‌شود اشتباه بودن سیاست اقتصادی خود را ‏بپذیرد و نه به پیامدهای سنگین تحریم‌های بین‌المللی اذعان کند.‏

او معمولا می‌کوشد تا مدتی مشکل را نادیده بگیرد و چشم‌اندازی کاملا امید بخش از آینده ارائه کند، اما ‏هنگامی که مشکل – برای مثال تورم و گرانی – چندان آشکار شد و از پرده برون افتاد که امکان نادیده ‏گرفتنش نبود، او چه می‌کند؟

همان کاری که روز چهار شنبه در قم کرد. تمام مشکلات را به گردن رقبای خود در داخل نظام می‌اندازد تا ‏هم خود را از زیر بار انتقادهای توده مردم برهاند و هم با رقیب تسویه حساب کند.‏

رقیب هم اما ساکت نمی‌ماند و برای دفاع از خود به افشاگری متقابل و بر ملا کردن کارنامه عملکرد شخص ‏آقای احمدی نژاد و همکاران نزدیکش می‌پردازد.‏

با این حساب، دو طرف مدتی به آتش باری لفظی علیه یکدیگر ادامه می‌دهند و آنگاه که پای تسویه حساب ‏عملی به میان کشیده ‌شود، نهادهای رنگ وارنگ هر کدام بنا به تعلق سیاسی خاص خود، وارد معرکه پرونده ‏سازی و برخوردهای ناهنجار می‌شوند و در این میان، برخی صاحبان سرمایه ممکن است اموالشان به باد ‏رود و برخی دیگر از بیم خسران، سرمایه‌های خود را بردارند و به خارج بگریزند و این یعنی ناامنی ‏اقتصادی، کاهش تولید، افزایش بیکاری و اوج گرفتن گرانی.‏

به هر حال این روندی است که اقتصادایران را به طور کامل قربانی و تبعات سیاسی آن را نیز گریزناپذیر ‏می‌کند.‏

اینکه مدیر مسئول یک روزنامه تند رو اما متنفذ، با وجود تجربه‌های سه دهه گذشته، بار دیگر مصادره اموال ‏ثروتمندان و تقسیم آن بین مستمندان را به عنوان راه حل مشکل اقتصاد ایران مطرح می‌کند، گواه آن است که ‏روزگار غریبی در انتظار اقتصاد ایران است!‏