پرده نقرهای/ اکران تهران - مهرداد زمانی: فیلم “رد کارپت” را می توان شخصیترین و البته شاخصترین فیلم در کارنامه رضا عطاران دانست.
شخصیت ِ سینمایی “رضا عطاران” در طول این سال ها و از میان سریال های تلویزیونی و چند فیلم سینمایی، رفته رفته تراش خورد تا اینک از مجسمه ی تمام قد آن در “رد کارپت” رو نمایی شود. در طول فرآیند این پردازش و به موازات شکل گیری این “تیپ – شخصیت” سینمایی، به همان نسبت از سهم مولفه های فیلمنامه نویسی مانند روند منطقی شکل گیری اتفاقات و حوادث، پایان بندی، شخصیت های مکمل، فضا سازی و… کاسته شد. چرا که همه ی روابط شخصیت ها در فیلم و حوادث داستان همه گی در خدمت حضور رضا عطاران ِ آشنا برای مخاطب چیده و پرداخت می شد و قصه ی فیلم، طرح موضوع، گسترش و پایان بندی فیلم، همه گی در درجه بعدی اهمیت قرار می گرفت.
به عنوان یک نمونه در فیلم هایی چون “خوابم می آد” و یا “طبقه ی حساس” پاین بندی فیلم ها هیچ تناسبی با روند اتفاقات قبلی داستان ندارد. گویی پایان بندی این فیلم ها صرفا به هدف ایجاد یک نقطه ی پایان بر داستانی است که به دلیل حضور “رضا عطاران” و شخصیت ِ تیپ شده ی او، می توانست تا ساعت ها ادامه پیدا کند.
حال در فیلم “رد کارپت” این مولفه و مشخصه ها به اوج خود نزدیک شود.
در فیلم “رد کارپت” فقط “رضا عطاران به کن می رود”. هیچ اتفاق دیگری در فیلم رخ نمی دهد، چرا که برای تماشاگر منتظر ِ دیدار با او، صرف حضور او در کن بالقوه جذاب و خنده دار می نماید.
تنها گره ی میانی فیلم – دزدیده شدن پول های رضا – هم صرفا به کار ایجاد تنوع در سکانس های مختلف حضور رضا در کن آمده، چرا که هیچ تغییری در روند اتفاقات ندارد. رضا به همان روش قبلی، از هتل خارج می شود و بقیه ی شخصیت خود را اجرا می کند. چرا که عطاران ِ کارگردان به درستی دریافته که همه چیز در ارتباط فرامتنی با مخاطبش می گذرد، بنابراین هیچ اتفاقی نمی تواند و نباید خللی در اجرای این شخصیت شناخته شده ایجاد نماید.
به همین سبق، برای اعمال یک نقطه ی پایان بر این داستان بی پایان، یکی از سر دستی ترین و البته مطمئن ترین پایان بندی ها به کار می آید: خوابیدن رضا زیر پرچم ایران! در حالی که دزدیده شدن پول های رضا در غربت، با منطق خود فیلم، یکی از مهمترین اتفاقات طول زندگی او بوده وعملا و منطقا پایان سفر شخصیت دست و پا چلفتی چون رضا، به محل برگزاری جشنواره ی کن و در آن حالت مفلس گونه، در هیچ حالتی نمی تواند خوابیدن زیر پرچم کشورش باشد.
از زاویه ای دیگر و با مرور نوع پایان بندی این مدل از فیلم های کمدی ِ عطارانی، در می یابیم که کارگزاران این فیلم ها با نوعی رندی و زرنگی، پایان فیلم هایشان را با یک پیام اخلاقی ِ نزدیک به شعائر تریبون های رسمی پایان برده اند تا عملا درصد احتمال اعتراض و دستبرد نهاد سانسور به کم و کیف شوخی ها ی موقعیت و یا گفتاری ِگذر کرده از خط قرمز در متن فیلم کاسته شود.
در فیلم “طبقه ی حساس” کمال تبریزی همچون فیلم های “مارمولک” و حتی “لیلی با من است” تمام آن شوخی های اروتیک را با چرخشی غیر منطقی در انتهای داستان به سمت عرفان و دنیا گریزی، به پرده ی سینما می آورد.
با چنین دیدگاهی در نزد کارمندان سینمایی، بعید نیست که رو انداز شدن ِ پرچم ملی یک کشور در “رد کارپت”، ضمن نقطه ی پایان بودن بر حوادث زندگی رضا عطاران در کن، به دلیل احتمالی تقویت حس وطن دوستی و غرب گریزی، یک پایان اخلاقی بر فیلمی آموزنده تعبیر شده باشد.