انتشار کتاب گنجی در آمریکا

نویسنده

theroadtodemocrasiiniran.jpg

اخیراً کتاب “راه دموکراسی در ایران”، نوشته ی اکبر گنجی، به زبان انگلیسی، به وسیله بستون ریویو و ام. ای. تی پرس ‏منتشر شده است. کتاب به سرعت توجه متفکران بزرگی را به خود معطوف داشت، به طوری که ناشر در مدت کوتاهی ‏کامنت پنج تن از نام آوران اندیشه را در سایت خود قرار داد.‎‏. ‏

کامنت های یاد شده به قرار زیر است:‏

‏- کتاب تحرک برانگیز و سرشار از شجاعت اکبر گنجی که هم از نظر فلسفی عمیق و هم به آسانی قابل خواندن است، ‏طرحی برای اصلاحات را در ایران ترسیم می کند. این کتاب بر حقوق بشر تمرکز دارد و نشان می دهد که اسلام می تواند ‏هم حامی دموکراسی و هم برابری جنسیتی باشد. اگر در وضعیت کنونی جایی برای امید وجود داشته باشد به خاطر آدم ‏هایی مثل اکبر گنجی و کتاب هایی مثل این کتاب است. (مارتا نسبام، استاد ممتاز حقوق و اخلاق، دانشگاه شیکاگو)‏

‏- اکبر گنجی در این کتاب روشن و مختصر مبارزه ای پیگیر، تدریجی و غیر خشونت آمیز برای اصلاحات در ایران را ‏تبلیغ می کند که به تحقق دموکراسی برابری طلبانه و عادلانه منجر گردد. آنچه که به عنوان برنامه ای برای اصلاحات در ‏ایران توصیف می کند برنامه ای برای همه ی ماست، چرا که امروز هیچ جامعه ای به نحو شایسته پایبند به معیارهای ‏جهانی حقوق بشر نیست که تنها راه دستیابی به صلح در جهان است. این کتابی است که باید کنار دستمان نگه داریم و ماهی ‏یکبار آن را بخوانیم تا آن که به آن نوع جامعه ای که او توصیف می کند نزدیک تر شویم. (رابرت بلا، استاد بازنشسته ‏جامعه شناسی، دانشگاه برکلی)‏

‏- اکبر گنجی با تمرکز و دقت فیلسوف، کوبندگی روزنامه نگار و برخوردار از اعتبار کسی که برای خیر عمومی جنگیده و ‏رنج برده است می نویسد. کلمات او که به خاطر نوشتن شان رنج بسیار برده است روشنگر و تحرک بخش اند. (فیلیپ ‏پتیت، استاد علم سیاست و ارزش های انسانی، دانشگاه پرینستون)‏

‏- کتاب مختصر و آسان خوان اکبر گنجی هوشیارانه ترین و قابل دسترسی ترین برنامه ی غیر خشونت آمیز تحقق ‏دموکراسی و حقوق بشر در ایران است. گنجی هم بر اندیشه ی غرب و هم بر امکانات فرهنگ ایران تسلط دارد و یکی از ‏نخستین مردان ایرانی است که اهمیت اساسی دستیبابی به منزلت و رفتار برابر با زنان ایرانی را درک کرده و مبارزات و ‏فعالیت های زنان را قدر می نهد. گنجی ماهیت خود ویرانگر تهدیدهای پرخاشگرانه ی دولت ایالات متحده در مورد ایران ‏را بر ملا می کند و آمریکا را به اتخاذ سیاستی جدید در قبا ل ایران فرا می خواند که مشوق دموکراسی و صلح باشد. ‏‏(نیکی کدی، استاد بازنشسته تاریخ و خاورمیانه و ایران در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس)‏

‏- آمریکاییان برای نخستین بار نام اکبر گنجی را وقتی شنیدند که او قریب به یک دهه به عنوان زندانی ای سیاسی در زندان ‏بسر می برد. این سخن او لرزه بر اندامها افکند: “چهره درهم شکسته من چهره جمهوری اسلامی ایران است.” امروز ‏چهره او التیام یافته است، و کتابش راه دموکراسی در ایران از ذهن قوی و اندیشه اصیل او حکایت می کند. این کتاب فقط ‏به بحث درباره ایران منحصر نیست؛ او ایران را دریچه ای برای نگریستن به کل جهان مدرن می بیند. او به قوّت در مورد ‏ضرورت اصلاح دین اسلام استدلال می کند، اما در عین حال توجه دارد که این اصلاحگری به همان اندازه ضرورتی مبرم ‏برای مسیحیت، یهودیت، و سایر ادیان دنیا نیز هست. او این تلاش اصلاحگرانه را شرط دائمی زندگی مدرن می داند. اما به ‏نحو قانع کننده ای استدلال می کند که مردان و زنان مدرن این توانایی روحی را دارند که این بار را بر دوش بکشند اکبر ‏گنجی نمونه یک “روشنفکر عرصه عمومی” است. او حیات تازه ای به این وعده مارتین لوتر کینگ می دهد که “ما ‏سرانجام پیروز خواهیم شد.” (مارشال برمن، استاد برجسته علوم سیاسی در سیتی کالج نیویورک)‏

به مناسبت انتشار کتاب، بوستون ریویو گفت و گویی با گنجی انجام داده و آن را روی سایت خود قرار داده است:‏


ترجمه فارسی متن کامل گفت و گو به قرار زیر است:‏


‎ ‎شما در محله ای از تهران پرورش یافتید که مشهور است به اینکه محل زندگی بسیاری از اسلام گرایان بوده ‏است. این محله، چگونه جایی بوده است؟‏‎ ‎

محله ای فقیر که اکثر اهالی آن را کارگران تشکیل می دادند. شکاف طبقاتی بین طبقات مرفه و طبقات فقیر بسیار عمیق ‏بود. اما چنین نبود که در این نوع مناطق فقط اسلام گرایان وجود داشته باشند. مارکسیست ها هم در این نوع مناطق حضور ‏فعال داشتند و خانه های تیمی خود را نوعاً در این مناطق انتخاب می کردند.از میان مردم همین محلات جوانهای مسلمانی به ‏پا خاستند که بعدها، به گروه های مختلف سیاسی پیوستند و از نظر اعتقادی به سه نوع مسلمان متفاوت تبدیل شدند: ‏مسلمانهای بنیادگرا، مسلمانهای سنت گرا و مسلمانهای نوگرا.اینکه گمان شود این نوع مناطق محروم فقط بنیادگرا پدیدآورده ‏است، تصویری ایدئولوژیک از این مناطق است.جوانهای فعال سیاسی آن دوران منطقه ی ما، اینک اکثرآ به اسلام نوگرا ‏تعلق دارند.‏


‎ ‎به عنوان یکی از حامیان انقلاب 1979، چه انتظاری از آن داشتید؟ آیا انقلاب متفاوت از چیزی که شما تصور ‏می کردید از کار در آمد؟‎ ‎

دیسکورس انقلاب 79، عدالت خواهانه، استقلال طلبانه، ضد امپریالیستی، ایدئولوژیک، یوتوپیایی(یوتوپیایش جامعه اسلامی ‏قرن هفتم میلادی بود)، انقلابی و… بود. متأثر از فضای جنگ سرد، و ایدئولوژی های جهان سومی آن دوران، آمریکا ‏عامل تمام مسائل و مشکلات کشور و جامعه ما تلقی می شد. از نظر داخلی، آرمان عدالت اجتماعی بر اذهان سیطره داشت ‏و دموکراسی و حقوق بشر چندان جدی گرفته نمی شدند.منظور از عدالت اجتماعی در آن دوران، جامعه قرن هفتم ‏میلادی(عدالت علوی) یا سوسیالیسم مدل روسی بود. تئوری عدالت آن دوران هیچ ربطی به تئوری عدالت رالز یا رونالد ‏دورکین یا آمارتیاسن و… نداشت. انقلاب 79، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر به دنبال نیاورد، اما حتی عدالت اجتماعی هم ‏به همراه نداشت. شکاف طبقاتی اگر افزایش نیافته باشد، در همان حد و حدود است. اما میزان و گستره سرکوب سیاسی بیش ‏از رژیم پیش از انقلاب است. برای اینکه رژیم شاه فقط عرصه سیاسی را سرکوب می کرد، ولی رژیم جمهوری اسلامی، ‏تمامی عرصه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را سرکوب کرده و می کند. رژیم شاه در تمام دوران زمامداری اش حدود ‏‏3500 تن از مخالفان سیاسی را به قتل رساند، ولی رژیم جمهوری اسلامی فقط در تابستان 1367 چند هزار زندانی سیاسی ‏را ناجوانمردانه قتل عام کرد. به گمان من، تنها دستاورد سیاسی بسیار مهم این انقلاب آن است که توده های مردم را به ‏عنوان کارگزار ‏‎(agent)‎وارد تاریخ کرد و مردم را به شدت سیاسی نمود. یکی از خواست های انقلاب 79، استقلال سیاسی ‏و عدم دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران بود. به این معنا، ایران مستقل شد، اما فرایند جهانی شدن، انواع و اشکال ‏بسیار جدیدی از دخالت خارجی پدید آورده که ایران هم متأثر از آن است. به عنوان مثال، دولت ایران مجبور است سری ‏ترین تأسیسات هسته ای خود را که از مردم خود پنهان می دارد، جهت بازدید دائمی در اختیار دولت های غربی بگذارد و ‏تمام اطلاعات خود در این زمینه را به آنها تحویل دهد. استقلال و دولت ملی به معنای گذشته دیگر وجود ندارد و نمی تواتد ‏وجود داشته باشد.‏


‎ ‎چه چیزی شما را واداشت که روزنامه نگاری جستجوگر شوید؟‎ ‎

آرمان ها و ارزش هایی چون آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت و کرامت انسانها، ما را به پیکار با دیکتاتورها و ‏افشای جنایات آنها فرا می خوانند. افشای جنایات رژیم های خودکامه، بخش مهمی از فراگیر کردن مبارزه ی با این رژیم ‏هاست. رژیم جمهوری اسلامی روشنفکران دگراندیش بسیاری را در داخل و خارج از کشور ترور کرد، افشای این ترور ‏ها، وظیفه اخلاقی ما بود.جریانهای اجتماعی دو دهه ی اول انقلاب رفته رفته راه خود را گشودند و پس از گذشت 20 سال ‏روزنه های ایجاد کردند. آن فضا به شدت مساعد بود تا فساد ها و جنایات رژیم افشا شود. تا جایی که امکان پذیر بود از این ‏فضا استفاده شد.‏


‎ ‎وضعیت کنونی جنبش اصلاحات در ایران چگونه است؟ ایا شما نسبت به چشم اندازهای آن خوشبینید؟‎ ‎‎ ‎

رویارویی دولت ایران و دولت آمریکا بر سر مسائلی چون انرژی هسته ای، تروریسم، صلح خاورمیانه و افزایش قدرت در ‏منطقه ی خاورمیانه، مبارزات داخلی را به شدت تحت الشعاع خود قرار داده است. اصلاح طلبان نگران آنند که ایران از ‏سوی آمریکا یا اسرائیل مورد تهاجم نظامی قرار گیرد.فضای جنگ و خشونت، دموکراسی و حقوق بشر را به حاشیه خواهد ‏راند. از سوی دیگر، رژیم ایران در فضای شبه جنگی، به شدت مخالفین را سرکوب می کند. مبارزه در چنین شرایطی ‏بسیار دشوار است.فضای بین المللی مساعد یا نامساعد می تواند موجب رشد یا زوال دموکراسی خواهی ایرانیان شود. به ‏عنوان مثال، عدم حل نزاع اعراب و اسرائیل، به رشد بنیاد گرایی در منطقه ی خاورمیانه مدد می رساند. دولت آمریکا می ‏تواند و باید به دولت اسرائیل فشار آورد تا وارد صلحی با فلسطینیان شود که به تشکیل دولت مستقل فلسطینی در کنار دولت ‏اسرائیل منتهی شود. حل مسأله فلسطین از طریق تشکیل دولت فلسطین، بزرگترین ضربه به بنیادگرایان کل منطقه، منجمله ‏ایران، است. از سوی دیگر، دولت آمریکا نباید سخنانی ایراد کند که به اصلاح طلبان ایرانی صدمه وارد آورد. وقتی ‏پرزیدنت بوش می گوید اصلاحات طلبان ایرانی دوستی بهتر از بوش ندارند، این سخن غیر واقعی، نه تنها هیچ فایده ی ‏عملی یا نظری برای آنان ندارد، بلکه بهترین بهانه را به بنیادگرایان حاکم بر ایران می دهد تا مخالفان خود را آمریکایی ‏بنامد و در پوشش مبارزه با مزدوران آمریکا آنها را سرکوب کند. آیا زمامداران آمریکا ازپیامدهای این نوع موضع گیری ‏های نادرست اطلاع ندارند؟ پس چرا بهانه ی سرکوب دموکراسی خواهان ایرانی را به رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران می ‏دهند؟

در چنین شرایطی، بسیاری از گروه های اصلاح طلب، فقط به انتخابات رسمی جمهوری اسلامی چشم امید بسته اند. اما از ‏صندوق های رای جمهوری اسلامی دموکراسی و حقوق بشر بیرون نخواهد آمد. بخش دیگری از فعالین سیاسی به سوی ‏جامعه مدنی رفته اند. این تنها راه ممکن پیش روی ماست.نارضایتی عمومی فراگیر است، ولی مشکل عدم سازمان یافتگی ‏مردم و عدم وجود رهبری مورد اجماع و توافق است.‏


‎ ‎چرا شما تصمیم به اعتصاب غذا گرفتید؟ ایا فکر می کنید که تاکتیک موثری بود؟‏‎ ‎

اعتصاب غذا یک تاکتیک مبارزاتی خوب است. تأثیر آن به شرایطی که از آن استفاده می شود هم بستگی دارد. اما یک ‏زندانی در شرایط سخت، گاه مجبور می شود از تنها سلاح خود، یعنی جانش، مایه بگذارد تا به رژیم ستمگر خودکامه، “نه” ‏بگوید. ممکن است جان او فدای این نه گفتن شود، ولی دیگران در خواهند یافت که هنوز مبارزه ادامه دارد.دموکراسی و ‏آزادی و حقوق بشر را نمی توان به بحث های نظری و معرفت شناختی فروکاست ‏‎(reduce)‎‏. برای رسیدن به آنها، باید ‏کاری کرد. مبارزه ی عملی، شجاعت مدنی، هزینه دادن، زندان و… بخشی از این فرایند است. ‏


‎ ‎شما در کتابتان ذکر کردید که شنفکران مسئولیتی ویره مبنی بر درگیر بودن از نظر سیاسی و مبارزه برای ‏حقوق بشر دارند. تعریف شما از روشنفکر چیست؟ چرا قائل به چنین وظیفه ای برایش هستید؟‎ ‎

توجه من معطوف به روشنفکر حوزه ی عمومی است. روشنفکر برج عاج نشین، خود را با مسائل انتزاعی سرگرم می کند ‏و به درد و رنج انسانهای با پوست و گوشت و خون توجهی ندارد. کاهش درد و رنج آدمیان مهم است. روشنفکر حوزه ‏عمومی، در مقام نظر، سودای حقیقت دارد، و در مقام عمل، بدنبال کاهش درد و رنج مردم است. رویکردش به کلیه ی ‏مسائل انتقادی است. با سرمایه سالاری، دولت سالاری، ایدئولوژی سالاری و دین سالاری مخالف است. مگر می شود آن ‏همه فقر و فلاکت و جنایت را نادیده گرفت و فقط به مسائلی چون “صدق”‏‎(truth)‎‏ توجیه” ‏‎(justification)‎خود را سرگرم ‏کرد. ‏


‎ ‎چه کسی به عنوان روشنفکر عمومی بیشترین تاثیر فکری را بر شما داشته است؟‏‎ ‎

هانا آرنت، سارتر، یورگن هابرماس، چارلز تیلور، ریچارد رورتی، چامسکی و… روشنفکران حوزه عمومی اند. اما در ‏جامعه ما، روشنفکر حوزه عمومی باید با شخصیت های چون گاندی و نلسون ماندلا ترکیب شود. همه ی اینها بر روی ‏تحول فکری امثال من تأثیر گذارده اند.‏


‎ ‎چه پاسخی برای کسانی دارید که اصرار دارند اسلام با دموکراسی غربی ناسازگار است؟‏‎ ‎

متون مقدس دینی، همچون هر متن دیگری، تفسیر می شوند. دین تفسیر ناشده وجود ندارد.از این منظر، سه نوع دین وجود ‏دارد. دین بنیادگرایانه، دین سنت گرایانه و دین مدرنیستی. اسلام بنیادگرایانه و اسلام سنت گرایانه، مثل یهودیت و مسیحیت ‏بنیادگرایانه و سنت گرایانه، با دموکراسی و حقوق بشر و آزادی سر ستیز دارند. ولی نوگرایان، تفاسیری از اسلام ارائه می ‏کنند که با دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و پلورالیسم و سکولاریسم سازگار است.‏‎,‎وقتی کسی از تعارض ذاتی اسلام و ‏دموکراسی و حقوق بشر سخن می گوید باید از او پرسید درباره ی کدام اسلام حرف می زند؟ از سوی دیگر، حتی ذات ‏گرایان ‏‎(essentialists)‎هم برای اموری چون اسلام و دموکراسی و حقوق بشر قائل به ذات نیستند و فقط طبیعت را دارای ‏ذات می دانند، نه برساخته های بشری را. ‏

همانطور که در کتاب نوشته ام، کانت ایده ی “دین در محدوده ی عقل” را مطرح کرد، نیاز مبرم کنونی دنیای امروز، طرح ‏‏”دین در محدوده ی صلح” است. یهودیت و مسیحیت و اسلام، باید برای صلح بازسازی شوند، نباید دین را به سلاح جنگ و ‏خونریزی تبدیل کرد. دینی که سلاح پیکار و جنگ است و خشونت را تئوریزه می کند، هر دینی باشد، با دموکراسی و ‏حقوق بشر تعارض خواهد داشت. نباید به نزاع های دینی دامن زد.پیروان ادیان مختلف، باید به باورهای یکدیگر احترام ‏بگذارند. هر دین تازه ای که ظهور می کرد، پیروان ادیان قبلی، دین تازه را جعلی و کپی شده از دین قبلی قلمداد می کردند. ‏مسلمین هم که با این اتهام روبرو شدند، تورات و انجیل را تحریف شده قلمداد کردند. دینداران نه توانایی آن را داشتند که از ‏طریق مباحث کلامی- فلسفی پیروان دیگر ادیان را قانع کنند، و نه قدرت آن را داشتند که به زور پیروان دیگر ادیان را ‏نابود کنند. جبر واقعیت همه ی آنها را مجبور کرد تا یکدیگر را تحمل کنند. امروز هم مطرح کردن تعارض ذاتی اسلام با ‏دموکراسی، حقوق بشر و آزادی سودی به حال صلح و دموکراسی ندارد. اسلام هم به اندازه ی مسیحیت و یهودیت با ‏مدرنیته و لوازم منطقی آن تعارض دارد و همانند آنها می تواند خود را با مدرنیته سازگار کند. ‏


‎ ‎یک بخش از کتاب شما به مسئله نابرابری جنسی در ایران اشاره دارد. آیا فعالین مرد حقوق بشر در ایران نسبت ‏بدین مسئله حساسیت دارند؟‎ ‎

برابری بنیاد دموکراسی است. نابرابری زنان و مردان، یکی از غیر انسانی ترین نابرابری هاست. مردان روشنفکر ایرانی ‏اهمیت زیادی به این مسأله و آزادی زنان می دهند. مبارزه در راه برابری زنان و مردان، بخش بسیار مهمی از دموکراسی ‏خواهی ماست. زنان در جنبش اصلاحات فعال بودند. اما اینک آنان به خوبی دریافته اند که باید جنبش فمینیستی مستقل خود ‏را داشته باشند. دموکراسی محصول موازنه قوا بین دولت و جامعه ی مدنی است. افزایش قدرت دولت، به معنای کاهش ‏قدرت جامعه ی مدنی است. یک جامعه ی مدنی قوی و گسترده می تواند نظامی دموکراتیک بیافریند. جامعه ی قدرتمند، ‏جامعه سازمان یافته است. علائق و منافع و هویت های مختلف باید سازمان بیابند، تا جامعه قوی و قدرتمند شود. زنان ایران ‏در چنین مسیری گام بر می دارند. آنان در حال سازمان یابی هستند. دموکراسی، محصول توازن قوای داخلی کشور است. ‏به تعبیر دیگر، دموکراسی محصول سازمان یابی گروه های متنوع و متکثر اجتماعی است که از طریق نافرمانی مدنی، ‏یعنی نقض عملی قوانین ناعادلانه، ناحق و برخلاف وجدان، دولت را به پشت میز مذاکره می نشانند و آن را مجبور به ‏برگزاری انتخابات منتهی به انتقال قدرت می کنند.‏


‎ ‎شما در کتابتان از اهمیت تغییرات تدریجی در افکار و عقاید به جای تغییرات انقلایب از بالا سخن گفته اید. فکر ‏می کنید چگونه این تغییرات تدریجی تحقق می یابند؟‎ ‎

انقلاب منتهی به دموکراسی نخواهد شد. انقلاب پرهزینه و کم فایده است. دموکراسی محصول فرهنگ دموکراتیک است. از ‏این رو، بدون نقد سنت و نقد دین، نمی توان فرهنگ دموکراتیک آفرید. در جوامعی چون جامعه ما که در آن دولت مدعی ‏دینی بودن است، نقد دین عین نقد دولت است. در طی سه دهه ی گذشته، تحولات فکری - فرهنگی بسیاری در ایران روی ‏داده و اندیشه ی دموکراسی و حقوق بشر بسیار بسط یافته است. جهانی شدن ایده دموکراسی، دولت خودکامه ی ایران را ‏مجبور کرده است تا خود را مردم سالاری دینی بنامد. فرهنگ و سنت و دین و اخلاق ما باید به شدت نقد و از نوع بازسازی ‏شوند.‏


‎ ‎همانگونه که شما در کتابتان بحث کرده ایدو دو راه پیش روی اسلام است: دنبال کردن راه غرب یا ناتوانی در ‏ارجاع دادن به نیازهای مردمش(در رفع نیازهای مردمش). آیا این بدین معناست که هیچ راه حکمرانی موفقی به جز مدل ‏غریب وجود ندارد؟‎ ‎

ما به دنبال غربی کردن امور نیستیم. صورت مسأله را باید بدرستی طرح کرد. مسأله این است: بازگشت به دوران ماقبل ‏مدرن محال است. همه ی ما آدمیان، کم یا بیش، در دوران مدرنیته زندگی می کنیم. زندگی کردن در این دوران مقتضیاتی ‏دارد. دین، و در اینجا اسلام، اگر بخواهد در چنین دنیایی باقی بماند، باید بنحوی سخن بگوید که برای بشر مدرن قابل شنیدن ‏باشد. نمی توان بگونه ای سخن گفت که با ارزش های انسان مدرن تعارض بنیادین داشته باشد. بشر مدردن، انحصارگرایی ‏را برنمی تابد. ادیان چاره ای جز پذیرش پلورالیسم ندارند. ما در یک دنیای پلورال زندگی می کنیم. دموکراسی خردمندانه ‏ترین و عادلانه ترین نظام سیاسی است که تاکنون انسانها برساخته اند. حقوق بشر دستاورد بسیار مهم انسان مدرن ‏است.پذیرش این امور، به معنای غربی شدن نمی باشد. فرهنگ و ارزش ها، بی وطن هستند. نمی توان و نباید ارزش های ‏بشری را غربی نامید. اگر اندیشه یا آرمانی از نظر عقلی و اخلاقی قابل دفاع باشد باید به آن خوشامد گفت. نسب آن اندیشه ‏اصلا مهم نیست. همانگونه که سوسیالیسم واقعا موجود اروپای شرقی سابق، یکی از اشکال محقق شده سوسیالیسم بود، ‏نظامات دموکراتیک واقعاً موجود غربی کنونی هم یکی از اشکال دموکراسی اند که با آرمان دموکراسی فاصله ی بسیار ‏دارند. این نظامات را می توان و باید از منظر دموکراسی و حقوق بشر و عدالت نقد کرد.‏


‎ ‎شما مدت مدیدی در آمریکا و کانادا بوده اید. احساس شما راجع به آمریکای شمالی چیست؟‎ ‎

جوامع غربی هم جوامع انسانی اند. آنچه آدمی تاکنون ساخته، ترکیبی از خوب و بد، درست و نادرست، کارا و ناکارا بوده ‏است.آمریکا جامعه ای بسیار خلاق است که در تولید دانش نقش مهمی در جهان دارد. متفکران بزرگی تربیت کرده و ‏متفکران بزرگ جهان را جذب دانشگاههای خود می کند. کار کردن در این جامعه بسیار جدی است. گویی افراد زندگی می ‏کنند تا کار کنند. در عین حال، شکاف طبقاطی آمریکا باور نکردنی است. چگونه بزرگترین اقتصاد جهان این همه بی خوان ‏و مان، این همه انسان فاقد بیمه درمانی، این سطح از خشونت و… را تحمل می کند.رسانه های جمعی این جوامع مردم را ‏به شدت سطحی می سازند و سر آنها را با مسائل بی هوده ای گرم می کنند که ربطی به مسائل واقعی این جوامع ندارد.به ‏اصطلاح همه چیز را تئاتری می کنند. از سوی دیگر، همیشه از خود می پرسم: چر ا و چگونه جامعه ی مدنی، در یک ‏جامعه ی دموکراتیک کاملا پیشرفته، به دولت اجازه می دهد تا در سیاست خارجی روش های میلیتاریستی در پیش گیرد؟ ‏این روش ها، جان هزاران سرباز آمریکایی را در عراق و افغانستان گرفته است، هزاران سرباز آمریکایی در این جنگ ‏مجروح شده اند، بیش از هزار میلیارد دلار پول آمریکایی ها در این جنگ به هدر رفت، مشروعیت جهانی آمریکا به شدت ‏آسیب دیده است، تأثیر گذاری آمریکا در تحولات منطقه ی خاورمیانه نسبت به قبل کاهش یافته است. عراق و افغانستان به ‏دموکراسی و آزادی دست نیافتند، اما مردم بی گناه عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین، فدای منافع منطقه ای دولت های ‏آمریکا و ایران و عربستان و اسرائیل و… می شوند. برای این دولت ها، تنها چیزی که هیچ ارزشی ندارد، جان مردم این ‏منطقه است. از این منظر، باید با معیار واحد، دولت ایران و آمریکا و اسرائیل را به نقد کشید. این دولت ها، منابع مالی ‏مردم خود را به سلاح تبدیل می کنند، گروه های مسلح مزدور در این منطقه تشکیل می دهند، منطقه را به آتش می کشند، و ‏صلح و امنیت و توسعه را به امیدی دور از دست رس تبدیل می کنند. روشنفکر با معیارهای واحد همه را به نقد می کشد، ‏نمی توان و نباید در نقد معیارهای دوگانه به کار گرفت. ‏