بعد از ظهر بود و هوا گرم. زنگ تلفن به صدا درآمد. خواهر زاده ی “محمد صدیق کبودوند” بود. سریع سلام کرد و یکراست رفت سر اصل مطلب “آقا امروز مامورین رفتن شرکت وآقای کبودوند را دستگیر کردند! معلوم نیست مامورین کجا بردنش اما احتمالا بند 209 مقصدشون بوده” این را گفت و رفت. امروز هشت روز از بازداشت محمد صدیق کبودوند گذشته است و در این هشت روز گزارشها و مصاحبه ها منتشر شد، نهادهای مدافع حقوق بشر واکنش نشان دادند اما دریغ از لب گشودن حاکمیت و خبری از کبودوند. در ارتباط با بازداشت کبودوند، چهار روز پیش مصاحبه ای انجام دادم با دوست و همکارم “اجلال قوامی” که در روز منتشر شد.
اجلال که پیشتر با آقای کبودوند در هفته نامه ی “پیام مردم” همکار بود و اخیرا در سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان هم با ما همراه، به هر دری می زد تا شاید بغض و احساس واقعی خود را نسبت به “بسته شدن فضا” و “دستگیری کبودوند” نشان دهد.
از “بالا رفتن هزینه ی مبارزه” می گفت و از “غیر قابل تحمل بودن شرایط”. اینها را گفت تا رسیدیم به نتیجه گیری. آخرین جمله ی کوتاهی که در پایان مصاحبه در وصف اوضاع گفت، این بود که “هوا بس ناجوانمردانه سرد است”.
بعدا با اجلال قرار گذاشتیم که به تهران برویم و به خانواده ی کبودوند سری بزنیم.
امروز باز در بعد از ظهری گرم، تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم، برادر اجلال بود. صدایش گرفته بود اما سعی می کرد طور دیگری وانمود کند. من هم رام رام سراپا گوش بودم و منتظر، تا حرفش را بزند “آقا امروز ماموران اجلال رو گرفتند و به زندان فرستادند!” خبر بازداشت برادرش را با آنکه پیدا بود خودش هم هنوز باورش نشده، داد و رفت.
با بازداشت این دو در ظرف چند روز بسیاری می گویند که موجی تازه به راه افتاده است، موجی که برایم عادت شده هر روز صدای تلفنم را به صدا درآورد و از اتفاقی شوم خبر دهد. حق داشتند بچه ها که می گفتند “این روزها ضمانتی برای دیدار دوباره ی دوستان و خانواده نیست و باید گفت هر آنچه را که گفتنی است و باید دید هر آن کس را که شاید تا سالها نتوان دیگر دید”.
بغض گلوها را هر روز فشار می دهد تا که دوستی به زندان بیافتند. چرا؟ به خاطر مسالمت جویی، حق خواهی، بخاطردفاع از انسان بودن و به قول اجلال”به تاوان دفاع از حقوق ملت”.
تلفن اینبار کی به صدا در می اید و چه کسی از بازداشت دوستی دیگر خبر می دهد؟ این را کس نمی داند. فقط میدانیم آسمان اینجا پر از عزراییل است. آنها میدانند.
با بازداشت کبودوند پیدا بود که موج جدیدی به راه افتاده است… انگار می خواهند دور کردن دوستانمان را به عادت تبدیل کنند. عادتی که بیشتر به تراژدی شبیه است.
دوستان طوری با هم صحبت می کنند و طوری به یکدیگر نگاه می کنند که پیداست دیدار دگر را تضمینی نیست که تا سالها نباشد.
از اشک و نفرت قدرت می سازیم…
یکی پس از دیگری دوستان
هر روز یک دوست را از ما می گیرند. دیروز محمد صدیق کبودوند بازداشت شد. امروز اجلال قوامی و فردا…