اینکه همه ما ایرانی هستیم سخن سنجیده ای است. اینکه ایران قدمتی تاریخی دارد و دولت-ـ ملت ایرانی در طی زمان وجود اما سیر متفاوتی داشته است هم سخن نادرستی نیست. اما دولت-ـ ملت مدرن براساس دموکراسی ملی، سخن جدیدی است که الزامات خود را دارد.
دولت- ملت مدرن در ایران به شیوه تمرکز و هم بر رویه مرکز پیرامون شکل گرفته؛ ویژگی ای که با جغرافیای ایران نمی خواند و از لحاظ قیاس اختیارات محلی از ملوک الطوایفی گذشته به مراتب عقب مانده تر است.
در این سیستم دولت- ملت متمرکز که زبان رسمی را تبدیل به زبان مقابل زبان مادری دیگر اقوام می کند، هویت های دیگر را، گاه به نام مذهب و گاه به نام فارس، نادیده می گیرد. در حالیکه با حفظ زبان مشترک، می توان زبان های دیگر ایرانی و همچنین هویت های ایرانی را در پرتو تعامل با هم نشاند و انواع هویت های ایرانی، از فارس و ترک و کرد،شیعه، سنی و غیره را در خدمت دولت ـ ملت ایرانی در آورد؛عملی که تا امروز کمتر ممکن شده است.
ساختار متمرکز دولت مدرن در ایران چنان متمرکز و مرکز محور است که حتی روحانیون شیعه هم که در زمان نداشتن حکومت، به زبان مردم در همه جا سخن می گفتند، در قالب قدرت حکومت در چنبره قدرتی افتادند که مرکز محورست و زبان اصلی تعامل با زبان های دیگر را نمی داند.
اما مقوله تمرکز از زمانی سختر شد که رنگ مذهبی هم به آن افزوده شد. چنین است که از قضای روزگار به نام اسلام اهل سنت در ایران در مرکز کشور مسجدی به نام خود ندارند؛ فرق و تبعیضی که درد آور است.
این مقدمه را آوردم تا به موضوع اصلی توجه کنیم. اعدام 6 جوان کرد سنی ایرانی در زندان گوهر دشت کرج بس تاسف بار بود. از جنبه حقوقی و ناعادلانه بودن دادگاه ایشان هم که بگذریم، می توانیم به نکاتی توجه کنیم که برای همین حفظ ایرانیت مهم است.
شکاف مرکز و پیرامون
داستان مرکز و پیرامون در ایران بس مهم است. اگر این افراد در تهران نبودند تا این حد در مورد اعدام شان سر و صدا نمی شد. به عنوان نمونه اگر زینب جلالیان هنوز زنده است به خاطر این است که مدتی درزندان اوین زندانی بوده، فعالان تهرانی با او آشنا شده و برای پرونده اش تلاش کرده اند. اگر اعدام ۶ فعال کرد در سال ۱۳۸۹را به یاد بیاوریم اعدام آنان اعتراض برانگیز شد زیرا آنان در تهران زندانی شده بودند و حکم هم در تهران اجرا شد.
در زمانی که فاصله مرکز و پیرامون تا این حد است، باید به این تبعض اشاره و برای رفع آن اقدام کرد.
در جریان همین اجرای حکم ۶ نفر کرد سنی ایرانی، روشنفکران در مرکز چقدر حساسیت نشان دادند؟ بی گمان این حساسیت کافی نبوده است. بسیاری به درستی این احکام باور ندارند اما دوری و نا آشنایی، عدم اعتماد می آورد؛عدم اعتماد هم جدایی را افزون می کند و در نتیجه هر کس به راه خود می رود که نتیجه آن دوری بیشتر است. نتیجه این فاصله به ایرانیت ما ضربه می زند.
نیروی های ملی و دموکرات باید به معضل مرکز و پیرامون توجه کنند تا شکاف ایرانیت عمیق تر نشود. وجود این فاصله باعث شده که گاه نیرو های افراطی و زمانی هم نیروهای اطلاعاتی با نیت متفاوت به اتحاد ملی ضربه بزنند.
هویت ها و ایرانیت
زمانی که دوری مرکز از پیرامون خود داستانی پر از آه و اشک است، می شود به این شعار ایده ال که همه ایرانی هستیم بسنده کرد؟بی گمان بهترین مرحله این است که ما شهروندان ایرانی هستیم، اما شهروندان هویت های خود را هم دارند؛ هم جنیستی و هم مذهبی و هم قومی و هم صنفی. این نوع هویت شهروندی به دموکراسی هم نزدیک است. اما برای رسیدن به این مرحله طی مراحل لازم است، که در آن اصل مهم، به رسمیت شناختن حقوق دیگری است. این حقوق شامل هویت فرد و جریان مورد نظر می شودوهویت مذهبی و قومی بخشی از این هویت است. به صرف سوءاستفاده دیگران نمی توان صورت مسئله هویت را پاک نمود. البته باید دانست که هویت ها پاک نمی شوند، متحول می شوند، پس باید به تعاملی شدن آنها توجه کرد. در همین راستا شمردن هویت مذهبی و قومی تحت فشار در ایران، هم به تجربه و هم به دلایل گوناگون حقوقی و ساختاری، ستم مضاعف بر اقوام ایرانی سخن نادرستی نیست.
برخی ازدلسوزان ایرانی معتقدند که باید از از حقوق عام شهروندی شروع کرد، این افراد را ایرانی خواند و به هویت آنان تکیه نکرد. چرا که رفتار حکومت با مخالفان، سنی و شیعه و فارس و ترک و کرد نمی شناسد. لذا رعیت حقوق بشر باید در چهار چوب ایران هدف باشد. این نوع نگاه هم قابل توجه و هم قابل نقد است. قابل توجه است چون مسیرمطلوب ایران باید به سوی تبدیل هویت ها در چهارچوب شهروند ملی باشد. هر هویتی در حقوق شهروندی خود اصالت خویش را داشته باشد و در چهار چوب ایران چند هویتی حقوق برابر داشته باشد. از این منظر این نگاه قابل توجه و بررسی است.
اما چرا قابل نقد است؟ در همین اعدام ۶ نفر سنی کرد ایرانی، آیا مرکز نشین نبودن این افراد و همچنین هویت غیر فارس آنان باعث نشد که حساسیت بر روی اعدام آنان در حد انتظار نباشد؟ حتی مذهبی بودن این افراد هم تاثیر گذار نبود. پس این واقعیت ها وجود دارد و همه هم متوجه آن هستند پس بر هویت خود تاکید می کنند
اما راه حل مناسب در وهله اول پذیرش هویت ها و بعد به سوی تعامل بردن این هویت ها در چهارچوب ایران و حقوق شهروندی است.
توجه به این نکته ضروری است که چفت و بسط دولت-ملت مدرن در ایران متمرکز بوده و تمرکز مشکلات خود را دارا است. این تمرکز بعد از انقلاب با مسئله مذهبی مضاعف هم شده است. البته قدم هایی برای حل این ستم مضاعف برداشته شده اما هنوز کافی نیست. ایران قدرتمند، ایرانی مدنی است که هویت ها بتوانند در شکل فرهنگی قومی و صنفی و جنسیتی و مذهبی خود را نشان دهند و بنیان مدنی -ـ شهروندی به خود بگیرند. آنگاه است که همین هویت ها بهتر می توانند بپذیرند که در چهار چوب ایران به خواسته و حقوق خود برسند. این مسیر را می توان فربه کردن دموکراسی ملی ـ–مدنی نام نهاد. اگرتندروی به این روند صدمه می زند،در عین حال نباید نادیده گرفت که عدم شناسایی هویت ها هم به مسیر دموکراسی ملی-مدنی صدمه خواهد زد.