فیلم های روز سینمای جهان بروال هر هفته از میان آثار متعددی که در سراسر جهان به نمایش در آمده اند، انتخاب شده اند.
فیلم های روز سینمای جهان
دسته سیزده نفره اوشن Ocean’s Thirteen
کارگردان: استیون سادربرگ. فیلمنامه: برایان کاپلمن، دیوید لوین بر اساس شخصیت های خلق شده توسط جورج کلایتون جانسون و جک راسل گولدن راسل. موسیقی: دیوید هولمز. مدیر فیلمبرداری: استیون سادربرگ. تدوین: استفن میریونه. طراح صحنه: فیلیپ مسینا. بازیگران: جورج کلونی[دنی اوشن]، براد پیت[راستی رایان]، متد یمن[لینوس کالدول/لنی پپریج]، مایکل منتل[دکتر استن]، الیوت گولد[روبن تیشکاف]، ال پاچینو[ویلی بنک]، دان چیدل[باشر تار]، شابو چین[ین/آقای وانگ]، کیسی افلک[ویرجیل مالوی]، کارل راینر[سول بلوم/کنزینگتون چاب]، ادی ایزارد[رومن نیجل]، جولین سندز[گره کومونتگمری]، ونسان کسل[فرانسوا تولوئه]، اندی گارسیا[تری بندیکت]، الن بارکین[ابی گیل اسپاندر]. ۱۲۲ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا. نام دیگر: 13، Ocean’s 13.
پس از سرقت میلیون ها دلار از تری بندیکت به قصد تنبیه وی در قسمت پیشین، این بار دنی اوشن و گروهش به سراغ یکی دیگر از بی رحم ترین قمارخانه داران دنیا به نام ویلی بنک می روند. چون جناب بنک به شکلی ناجوانمردانه سر یکی از کهن سال ترین اعضای گروه اوشن به نام روبن تیشکاف کلاه گذاشته و سهم او از هتل/قمارخانه جدیدشان را به ثمن بخس خریداری کرده است. این واقعه باعث حمله قلبی روبن شده و به بستری شدن او در بیمارستان ختم می شود. از این رو دنی اوشن بار دیگر گروه را دور هم جمع می کند تا انتقام روبن را از بنک بگیرد. ولی برای این کار نیاز به نفر سیزدهمی هم هست و او کسی نیست جز تری بندیکت… البته فرانسوا تولوئه نیز که از نقشه جدید اوشن و دوستانش بو برده، قصد دارد تا سربزنگاه حاصل دستبرد آنها را به جیب بزند.
چرا باید دید؟
استیون سادربرگ متولد ۱۹۶۳ آتلانتا، از معدود کارگردان های خوش قریحه امروز آمریکایی است که حتی درون سیستم بازسازی و دوباره سازی هالیوود فیلم هایش دیدنی است. خواه بازسازی سریال انگلیسی قاچاق باشد؛ خواه فیلم مفرح دسته یازده نفری اوشن! سادربرگ سوئدی تبار در پایان دهه ۱۹۸۰ با فیلم سکس، دروغ و نوار ویدیو به شهرت رسید. فیلم های بعدی او در دهه ۱۹۹۰ مانند کافکا، خارج از دید و انگلیسی[لایمی] هم اکنون جزو کلاسیک های مدرن به شمار می روند و فیلم های نیم دهه اخیر وی مانند قاچاق، سه قسمت ماجراهای دنی اوشن، آلمانی خوب و…که بیشتر در قالب فیلم های پر خرج تر و استودیویی تر تولید شده اند یا بازسازی و دوباره سازی فیلم های کم و بیش موفق قدیمی یا ادای دینی به آنهاست. انبوه جوایزی که سادربرگ برای فیلم هایش دریافت کرده، می تواند دهان هر منتقدی را ببندد. ولی آن چه در تحسین این جماعت[و صد البته تماشاگران] از فیلم های وی نقش اصلی را بازی می کند، حرفه ای بودن همه جانبه اوست. سادربرگ می نویسد، کارگردانی، فیلمبرداری و تدوین می کند و به تمام معنی یک مولف است. او در کنار فیلم های مستقل و تجربی سال های اخیر، فیلم های خوش ساخت تجاری نیز روانه بازار کرده و چنین به نظر می رسد که ماجراهای این دزدان خوش قیافه تا مدت های مدید بتواند اسباب تفریح سازندگان و تماشاگرانش را فراهم کند. دسته سیزده نفری اوشن یکی از آن نمونه های تفریح ناب و سینمای مردم پسند است که در هفته اول نمایش خود بیش از ۳۶ میلیون دلار فروش داشته و یقیناً تبدیل به یکی از فیلم های پر فروش امسال خواهد شد.
این اتفاق همچون قسمت های قبلی نه فقط در سایه روایت بی عیب و نقص سادربرگ، بلکه به مدد حضور نام های پر اهمیتی چون کلونی، پیت، گارسیا و… رخ خواهد داد که این بار نامی جذاب چون ال پاچینو نیز در کنارشان قرار گرفته است. هر کدام از این نام ها به تنهایی برای موفقیت یک فیلم کافی است. البته این چیدمان در قسمت دوم نیز وجود داشت، اما برخورد منتقدان و تماشاگران در قیاس با اولین بخش این مجموعه اندکی سردتر بود و امید می رود که این بار برخورد بهتری میان دو طرف رخ دهد. هر چه باشد در زمانه ای به سر می بردیم که فیلمهای چند قسمتی یا دنباله دار و بازسازی و دوباره سازی اکران سینماها را به خود اختصاص داده اند و هیچ کس هم شکایتی ندارد! به نظر من دسته ۱۴، ۱۵، ۱۶ و… نفری اوشن هم ساخته خواهد شد و بر خلاف بازسازی های بی و آب رنگ فیلم های پر ماجرای دهه های ۱۹۶۰ و ۷۰ اروپایی و آمریکایی درباره سرقت های بزرگ[مانند کار ایتالیایی و ماجرای تامس کراون] موفق خواهد شد. چون سادربرگ سعی در بازسازی همان حال و هوا دارد و با استفاده از ترفند های بصری آن فیلم ها مانند اسپلیت اسکرین موفق هم می شود. تنها نکته منفی که در این روند وجود دارد ترسیم چهره ای جذاب از سارقین گرامی است که در مبارزه با دیگر نامردان روزگار به هر مهارتی مسلح اند و اگر نباشند هم باکی نیست: یک نابغه دیگر برای جبران این نقص به گروه اضافه می شود!
فراموش نکنیم که دوربین سیال سادربرگ که ماجراها را تعقیب می کند سهمی اساسی در موفقیت فیلم دارد و آن را از تولیدات مشابه این سالها متمایز می کند. به همین خاطر از گفتن جمله “نه دیگه! یک ماجرای دیگر از دنی اوشن؟! بس است!” خودداری کنید و به دیدن این فیلم بروید. البته اگر خواهان دو ساعت تفریح درجه یک هستید!
ژانر: مهیج، جنایی، کمدی.
ناشناس/زن ناشناس La Sconosciuta
کارگردان: جوزپه تورناتوره. فیلمنامه: جوزپه تورناتوره، ماسیمو د ریتا. موسیقی: انیو موریکونه. مدیر فیلمبرداری: فابیو زاماریون. تدوین: ماسیمو کواگلیا. طراح صحنه: تونیو زرا. بازیگران: کسنیا راپاپورت[ایرینا]، میکله پلاچیدو[پا انداز]، کلودیا گرینی[والریا آداچر]، پی یر فرانچسکو فاوینو[دوناتو آرچر]، آلساندرو هابر[دربان]، پی یرا دگلی اسپوزتی[جینا]، کلارا دوسنا[تئا]. ۱۱۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ ایتالیا. نام دیگر: The Unknown Woman. برنده جایزه بهترین بازیگر تازه کار/کسینا راپاپورت از جشنواره کاپری، هالیوود.
یک شهر بزرگ و امروزی در ایتالیا. زنی اوکراینی تبار به نام ایرینا که سالها قبل پا به ایتالیا گذاشته، وارد این شهر می شود و خیلی زود با توسل به حیله در ساختمانی که محل سکونت خانواده های ثروتمند است، به عنوان نظافت چی استخدام می شود. ایرینا گذشته پر از رنج و خشونتی داشته و به نظر می رسد از کسی یا چیزی در حال گریز است. پس از مدتی کوتاه در پی حادثه ای ساختگی، خدمتکار خانواده آداچر را از میان برداشته و به عنوان مستخدم در منزل آنها پذیرفته می شود. خانواده آداچر صاحب دختری کوچک به نام تئا هستند و ایرینا خیلی زود به تئا و خانم آداچر نزدیک شده و اعتماد و اطمینان آنان را جلب می کند. اما شبی هنگام بازگشت به خانه مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفته و به شدت مضروب می شود. دربان آپارتمان که به وی گوشه چشمی دارد، او را در خانه خود پذیرفته و تیمار می کند. اما به نظر می رسد کسانی که در تعقیب ایرینا هستند، به راحتی از دنبال کردن وی منصرف نخواهند شد. چون ایرینا مقدار زیادی پول در آپارتمان خود پنهان کرده، آپارتمانی که مشرف به خانه آداچرها هست. این پول از کجا آمده و چه کسی در تعقیب ایرینا است؟ در گذشته ایرینا چه راز دردناک و وحشتناکی نهفته که وی را این قدر عذاب می دهد؟ هدف او از نزدیک شدن به خانواده اداچر چیست؟ همه این معماها با یافته شدن جسد خانم آداچر که در سانحه عمدی اتومبیل کشته شده، پیچیده تر می شود….
چرا باید دید؟
جوزپه تورناتوره متولد ۱۹۵۶ سیسل، ایتالیا برای سینما دوست ایرانی نامی آشنا و محبوب است. فیلمسازی نه چندان پرکار که از سال ۱۹۸۶ با ساختن فیلم پروفسور شروع به کارگردانی کرد و با دومین فیلمش سینما پارادیزو شهرتی جهانی به دست آورد. سینما پاردایزو[۱۹۸۸] که در فیلمی نوستالژیک در ستایش از سینما بود موفق شد تا جوایز فراوانی از جمله بافتا و جایزه بزرگ هیئت داوران کن را به دست آورد. هشت فیلم دیگر تورناتوره تا امروز همگی با علاقه از سوی سینما دوستان و منتقدان دنبال شده و نمایش هر کدام حادثه ای محسوب می شود. از حال همه خوب است تا تشریفات ساده، از از ستاره ساز تا افسانه ۱۹۰۰ و شاه بیتی چون مالنا که از قله های سینمای امروز ایتالیا به شمار می رود. اما تورناتوره بعد از مالنا و در طول شش سال گذشته فیلم دیگری نساخته و هم اکنون سرگرم ساخت پروژه گران قیمت استالینگراد است.
فیلم ۸ میلیون یورویی ناشناس تقریباً با فیلم های قبلی تورناتوره شباهتی ندارد و همچون یک فیلم رازآمیز جنایی/پلیسی پیش می رود و با تبحری که در کارگردان آن سراغ داریم قصه خود را خیلی روان و راحت و با رعایت همه اسلوب تعریف می کند. اما در ناشناس از نگاه و روایت تغزلی و غمگنانه سینما پارادیزو یا مالنا اثری نیست. هر چند موضوعی که به عنوان پیرنگ فرعی اثر انتخاب شده[قاچاق زنان به قصد بهره کشی جنسی و مورد خشونت واقع شدن آنها] موضوعی بس جدی و یکی از معضلات بزرگ اروپای امروز است. با این حال این پیرنگ و دیگر پیرنگ های فرعی مانند رفتار خشونت بار پا انداز وی[با گریم و بازی خوب پلاچیدو]، قتل او، فرار ایرینا و سرقت پول های وی همه در سایه عشق کوتاه مدت ایرینا و کارگر بارانداز و جست و جوی کودکی که به نظر می رسد ثمره هم آغوشی عاشقانه آن دو باشد، قرار می گیرد. البته تورناتوره با پیچ مناسبی[نتیجه آزمایش دی. ان. ای ثابت می کند که کودک خانواده آداچر فرزند ایرنا نیست] در پایان فیلم، قصه را از احساساتی شدن دور می کند. با این حال بازی خوب راپاپورت در نقش اصلی سبب می شود تا تماشاگر با وجود روش های غیر انسانی او- مانند از سر راه برداشتن خدمتکار آداچرها- برای رسیدن به مقصود، طرف او را رها نکند.
ناشناس از بازی های خوبی بهره منداست و موسیقی موریکونه نیز به آن رنگ و جلایی بیشتر می دهد. اما در نهایت جز یک فیلم خوش ساخت مهیج –بازی موش و گربه میان ایرینا و پا اندازش- فراتر نمی رود. البته این سبب نا امیدی من و یقیناً تماشاگر از تورناتوره نمی شود. ناشناس یک دست گرمی بعد از شش سال وقفه برای ساخت فیلم بزرگی است که بی صبرانه منتظر نمایش آن در سال آینده هستیم. تورناتوره با طبع آزمایی در ژانری که تا امروز تجربه ای در آن نداشته، مهارت خود را به نمایش می گذارد تا ثابت کند از اصل نیفتاده و این موضوع را با صلابت تمام نشان می دهد. ناشناس در هنگامه تریلرهای قابل حدس آمریکایی در کنار به هیچ کس نگو نویدبخش نضج گرفتن موج تازه ای از تریلرهای اروپایی نیز هست که با فراغ بال می توان به تماشای آن نشست و از مکانیسم خلق هیجان لذت برد!
ژانر: مهیج، درام.
شرک سومی Shrek the Third
کارگردان: کریس میلر. فیلمنامه: جفری پرایس، پیتر اس. سیمن بر اساس داستانی از اندرو آدامسون. هاوارد گولد. موسیقی: هنری گرگسون ویلیامز. تدوین: مایکل اندروز، جویس اراستیا. طراح صحنه: گیوم آره توس. بازیگران[صداها]: مایک مه یرز[شرک]، ادی مورفی[خر]، کامرون دیاز[پرنسس فیونا]، انتونیو باندراس[گربه چکمه پوش]، جولی اندروز[ملکه لیلیان]، جان کلیز[شاه هارولد]، روپرت اورت[شاهزاده سوار بر اسب سفید]، اریک آیدل[مرلین]، جاستین تیمبرلیک[آرتی]. ۹۲ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا. نام دیگر: Shrek 3، The Third.
بیماری شاه هارولد، پدر پرنسس فیونا باعث به وجود آمدن دردسر تازه ای برای شرک می شود. پادشاه اصرار دارد تا بعد از مرگ اش، شرک جای او را بگیرد. اما شرک که راضی به این کار نیست، تصمیم دارد تا وارث واقعی تاج و تخت شاه هارولد را یافته و او را به کاخ بیاورد. همزمان بازیگر خبیثی که همواره در تماشاخانه ها نقش شاهزاده سوار بر اسب سفید را بازی می کرده، عصیان می کند و برای تصاحب تاج و تخت شاه هارولد گروهی از خبیث ترین شخصیت های قصه های کودکان را گرد آورده و به سوی قصر به راه می افتند. شرک نیز که به همراه خر و گربه چکمه پوش در جستجوی وارث حقیقی سلطنت هستند، موفق به یافتن ارتور می شوند. اما دردسر تازه آنها نبود شجاعت لازم نزد آرتور برای حکومت است. با این حال به سوی قصر به راه می افتند، ولی شاهزاده سوار بر اسب سفید و دوستانش با استفاده از خیانت یکی از خانم های دربار قبل از آنها به شهر رسیده و در انتظار شرک است تا با از میان برداشتن او و دوستانش برای همیشه تاخ و تخت شاه هارولد را از آن خود کند…
چرا باید دید؟
پر فروش ترین انیمشن دنیا در اولین شب افتتاح خود تا امروز [۱۲۱ میلیون دلار] و رقم قابل توجه ۲۸۱ میلیون دلار فروش کل تا این لحظه شاید به اندازه نمایش قسمت اول شرک شگفتی آفرین نباشد. هر چه باشد به قهرمان زشت روی آن خو کردیم، اما ترکیب های بدیع سازندگان این مجموعه ته نکشیده است. این بار ۲۳ شخصیت کلیدی قصه های مشهور کودکان از ناخدا هوک تا پینوکیو در طول قصه حضور دارند و شوخی های جالبی نیز با فیلم های قبلی صدا پیشگان این مجموعه[آوای موسیقی برای جولی اندروز و فرشتگان چارلی برای کامرون دیاز] در فیلم گنجانده شده است. البته موسیقی سریال مشهور مرد شش میلیون دلاری هم برای مرد نان زنجبیلی استفاده شده که اگر حافظه تماشاگران یاری کند، می تواند بر نمک فیلم بیفزاید. تعجب آور ترین نکته سپرده شدن سکان چنین فیلم گران قیمیت به دست کریس میلر جوان نویسنده مشترک و صداپیشه دو قسمت پیشین شرک است. شرک محصول دلزدگی تماشاگران از قصه های پریوار دیزنی است که قهرمانی زشت و بد دهان را تبدیل به شخصیت های تازه فیلم های انیمیشن کرده، شخصیت هایی که بیشتر برای بزرگسالان قابل درک و فهمند تا کودکان یا نوجوانان! شخصیت هایی که ریشه در فرهنگ پاپ امروز آمریکا دارند و ویژگی های صدا پیشگان خود را نیز یدک می کشند. مانند ادی مورفی در نقش خر که از دلایل توفیق فیلم به شمار می رود و بدون شک حضور هر کس دیگری به جای وی نتیجه ای متفاوت در سرنوشت پروژه می داشت. ساخته شدن اولین قسمت این مجموعه اتفاقی بزرگ در تلاقی گاه فرهنگ عامه و آوازهای کلاسیک راک و قصه های پریان مدرن بود. فرمولی که به موفقیت رسید، اما در طول چند سال گذشته از حیث تکرار می رود که کم کم به پدیده ای عادی تبدیل شود. یکی از مسببین اصلی این قضیه قسمت دوم شرک بود که از مایه های افزودنی زیادی بهره نمی برد غیر از چند شوخی تازه در چنته و چند قطره بنزین اضافی در باک این اتومبیل که آن را به مقصد رساند. فرمولی پولساز که به دلیل استفاده نامناسب خیلی زود از رونق خواهد افتاد و سازندگان این قبیل فیلم ها باید به دنبال فرمول دیگری باشند. شرک ۳ به گونه ای منطقی ادامه قسمت پیشین محسوب می شود. بعضی از شخصیت در قسمت فعلی حضور دارند و تغییراتی نیز در اوضاع شان پدید آمده [مانند خر و اژدها که صاحب چندین فرزند شده اند] و شخصیت ای تازه ای مانند شاهزاده سوار بر اسب سفید نیز به آن افزوده شده است. اما مشکل بزرگ شرک ۳ از آنجا ناشی می شود که پیرنگ تازه بیشتر با هدف کسب پول شکل گرفته و از این رو همه چیز[از شوخی های فیلم تا ارجاع هایی که به فرهنگ عامه امروز می شود] در حد متوسط قرار دارد و در نتیجه با وجود کمی تا قسمت سرگرم سازی امیدهایی را که به این حرکت تازه در سینمای انیمیشن بسته شده بود، بر باد می دهد. شاید کمی بی رحمانه درباره شرک ۳ حرف زدم، هر چه باشد می تواند دو ساعت فرزندان ما و شاید خود ما را با چند تا از شوخی هایش-مثل آواز مک کارتنی که قورباغه ها در مرگ شاه می خوانند- سرگرم کرده و بخنداند. اما مناعت طبع تا کی؟!
ژانر: انیمیشن، ماجرا، کمدی، خانوادگی، فانتزی.
کاملاً غریبه Perfect Stranger
کارگردان: جیمز فولی. فیلمنامه: تاد کومارنیکی بر اساس داستانی از جان باکنکمپ. موسیقی: آنتونیو پینتو. مدیر فیلمبرداری: آناستاس ان. میکوس. تدوین: کریستوفر تلفسن. طراح صحنه: بیل گروم. بازیگران: هالی بری[رونا پرایس]، بروس ویلیس[هریسون هیل]، جیووانی ریبیزی[مایلز هیلی]، ریچارد پورتنو[نارون]، گری دوردان[کامرون]، فلورنسیا لوزانو[ستوان تخادا]. ۱۰۹ و ۱۰۵ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.
وقتی دوست نزدیک روندا پرایس خبرنگار که درباره مرد قدرتمندی به نام هریسون هیل تحقیق می کرده، کشته می شود تصمیم می گیرد تا راز مرگ وی را کشف کند. برای این کار با کمک دوستش مایلز هیلی- کامپیوتر- در قالب کارمندی موقت با نام مستعار کارتین به استخدام شرکت هیل در می آید. روندا که از علاقه هیل به روابط جنسی پر هیجان آگاه شده، شبها با نام مستعار ورونیکا با وی چت می کند. به زودی میان هیل و او رابطه ای که مورد نظر روندا بوده، شکل می گیرد. اما یافته شدن تصادفی تصاویر مقتول در کامپیوتر مایلز سبب می شود تا روندا به او نیز شک کند. چه کسی قاتل است: مایلز یا هریسون هیلی؟
چرا باید دید؟
جیمز فولی متولد ۱۹۵۳ بروکلین در میانه دهه ۱۹۸۰ با ساختن بی پروا شروع به کارگردانی کرد. دومین فیلمش در فاصله ای نزدیک نامزد خرس طلای جشنواره برلین شد، اما فیلم متوسط آن دختر کیست؟ با شرکت مدونا در ۱۹۸۷ بسیاری از امیدها را درباره وی بر باد داد. تریلر جنایی بعد از تاریکی، عزیزم در سال ۱۹۹۰ او را به عنوان فیلمسازی خوش قریحه و بازیافته به سینما دوستان معرفی کرد. بعدها گلنکاری گلن راس[۱۹۹۲] تبحر وی در کار با فیلمنامه پر دیالوگ و تئاتری و هنر پیشگان کهنه کار به نمایش گذاشت. اما فولی در سال های قبل ترجیح داد تا به ساختن تریلرهای پلیسی/جنایی بپردازد. کاری که به نظر می رسید مهارتی به سزا در آن به دست آورده است. ترس، فاسد و اعتماد محصول همین دوره بود که سرانجام به کاملاً غریبه منتهی شده است. اما کاملاً غریبه نمونه خوبی برای آشنایی با فولی نیست. فیلمی که با سه پایان متفاوت ساخته شده و تا این لحظه فروش ۲۷ میلیون دلاری آن نشان از برخورد متوسط تماشاگران دارد. کاملاً غریبه بعد آب نبات سفت دومین فیلم هالیوودی است که روابط مجازی و سکس را به عنوان یکی از پیرنگ های اصلی خود برگزیده و قرار است مثلث روابط مجاز، هیجان و عشق ضامن موفقیت فیلم باشد؛ اما نیست!
بروس ویلیس و هالی بری در نقش هایی نامأنوس در میانه فیلم به دام صحنه های بی ارتباطی می افتند که قرار است به روال معمول چنین فیلم هایی به پایانی دور از انتظار منتهی شود. پرداخت کم رمق فولی نیز مزید بر علت است و به نظر می رسد قصه شکلی منسجمی به خود نگرفته و در پایان به شکلی سریع سر و ته آن هم می آید. این کار فیلم را از هیجان و تعلیق که لازمه این ژانر است خالی کرده و تماشاگر را سرخورده و ناراضی از سالن بیرون می کند. مشکل اصلی فولی و کاملاً غریبه فیلمنامه مغشوش و پر از پیرنگ های زائد آن است که منجر به ارائه بدترین بازی های ویلیس و بری نیز می شود. حتی افکت های تصویری مانند دیزالو نیز گاه اشتباه به کار گرفته می شوند و تماشاگر متحیر که این چگونه فیلمی است؟!
تنها بازیگری که به شکلی کلیشه ای سر جای خود قرار گرفته جیوانی ریبیزی است که این اواخر در نقش آدم های روان پریش جا افتاده و حتی سبب گمراهی بیننده هم می شود. بهتر است بیش از این وقت خود را برای منصرف کردن شما از تماشای چنین فیلم خسته کننده ای صرف نکنم. شخصاً ترجیح می دهم یک بار دیگر بعد از تاریکی عزیزم[صاحب یکی از بهترین آنونس های دهه ۱۹۹۰] را ببینم!
ژانر: درام، راز آمیز، مهیج.
اتاق خالی Vacancy
کارگردان: نیمرو آنتال. فیلمنامه: مارک ال. اسمیت. موسیقی: پل هسلینگر. مدیر فیلمبرداری: آندری سکولا. تدوین: ارمن میناسیان. طراح صحنه: جان گری استیل. بازیگران: کیت بکینسل[ایمی فاکس]، لوکولسون[دیوید فاکس]، فرانک والی[میسون]، اتان امبری[مکانیک]، اسکات جی. آندرسون[قاتل]، مارک کاسلا[راننده تریلی]، دیوید داتی[گشت بزرگراه]. ۸۰ و ۸۵ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.
دیوی و ایمی زوج نا شادی هستند که تصمیم دارند تا در آینده از هم جدا شوند. اما در میانه سفری خارج از شهر، ناگهان اتومبیل شان خراب شده و ناچار در هتلی بین راه توقف می کنند. ناچار در یکی از اتاق های خالی هتل اطراق می کنند. اما هیچ چیز این اتاق عادی به نظر نمی رسد. سر و صداهای مشکوکی از اتاق بغلی به گوش می رسد و فیلم هایی که در کنار دستگاه ویدیوی اتاق وجود دارد، همه درباره آدم هایی است که در برابر دوربین های مخفی توسط قاتلی نقاب دار سلاخی می شوند. دیوید و ایمی ناگهان متوجه می شوند که قتلگاه این آدم ها همان اتاقی است که در آن به سر می برند. اما به نظر می رسد که آن دو تنها ساکنین هتل هستند و مدیر هتل نیز گفته های آنان را باور ندارد و تلفن های هتل نیز قطع شده است. از این رو دیوید و ایمی تصمیم می گیرند تا از اولین راننده ای که در برابر هتل توقف کند، تقاضای کمک کنند. اما راننده تریلی نگون بخت توسط قاتل نقاب دار کشته می شود و مامور پلیس بزرگراه نیز دچار سرنوشت مشابهی می شود. دیوید و ایمی تنها مانده اند و به نظر می رسد تنها راه گریزشان تونلی مخفی است که در حمام اتاق کرایه ای یافته اند..
چرا باید دید؟
نیمرود آنتال متولد ۱۹۷۳ لس آنجلس است، اما کار هنری خود را به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان در مجارستان آغاز کرده و در سال ۲۰۰۳ با فیلم کنترل موفق به دریافت ۷ جایزه بین المللی از جمله جایزه جوانان از جشنواره کن، قوی طلایی جشنواره کپنهاگ و فیپرشی شده است. نیمرود دو سال بعد از موفقیت کنترل دوباره به آمریکا بازگشته و اتاق خالی اولین فیلم آمریکایی اوست. فیلمی ۱۹ میلیون دلاری که همین مبلغ را نیز در گیشه به دست آورده، اما برای کسانی که کنترل را دیده اند جز سرخوردگی حاصلی به دنبال نخواهد داشت. اتاق خالی در بهترین شکل خود فیلمی است که هر فیلمساز متوسط هالیوودی می تواند آن را بسازد و نیازی به کسی چون آنتال حس نمی شود. کسی که از نظر منتقدان می توانست امیدبخش ترین کارگردان مجارستان باشد. آنتال مانند دیگر فیلمساز اروپایی الکساندر آجا ترجیح داده با ساختن فیلم های ترسناک هالیوودی گذران زندگی را تامین کند و مانند او کار شسته و رفته ای نیز تحویل داده، اما…. اتاق خالی چیزی بالاتر از فیلم ترسناک پای بند به قواعد ژانر چیز تازه ای در خود ندارد.
اتاق خالی یکی از موضوع هایی را برای پیرنگ اصلی قصه خود برگزیده که نام آن کافی است تا عرق سرد را بر پشت هر بیننده و شنونده ای سرازیر کند: snuff [فیلم هایی که شخصیت های اصلی آن به شکل واقعی در برابر دوربین سلاخی می شوند]. چند سال قبل شوماکر با فیلم ۸ میلی متری به سراغ این موضوع رفت و حاصل کارش تریلری تماشایی بود. ولی آنتال ترجیح داده تا از کنار این موضوع گذشته و فیلم ترسناک کوچک و سرگرم کننده ای بسازد که نمونه های زیادی از آن ها در سال های اخیر تولید شده است. آنتال هر چند موفق می شود تا لحظات هراس آوری خلق کند، اما خیلی زود فیلم از توش و توان می افتد و تماشاگر را به دلیل نچسب بودن شخصیت های اصلی اش، در میانه کار رها می کند. شیمی میان بکینسل و ویلسون هرگز شکل نمی گیرد و هیچ کدام از این دو قادر به جلب همدلی و همذات پنداری تماشاگر نیستند. بنابر این بازیابی همدیگر[کلیشه خانوادگی این گونه فیلم ها] نیز شکلی کسالت بار به خود می گیرد. تنها نقطه قوت فیلم اتمسفری است که آنتال با کمک فیلمبردارش آن را خلق می کند و پایانی کم و بیش قابل تحمل، اما اینها برای تماشاگری که حتی فیلم قبلی او را ندیده باشد بسیار نومید کننده است. برای آشنایی با آنتال حتماً کنترل را پیدا کرده و ببینید و خطای هالیوودی اش را ببخشید. شاید وقتی دیگر….
ژانر: مهیج.
شعر و موسیقی Music and Lyrics
نویسنده و کارگردان: مارک لارنس. موسیقی: آدام شلزینگر. مدیر فیلمبرداری: خاویر پرز گروبت. تدوین: سوزان ئی. مورس. طراح صحنه: جین ماسکی. بازیگران: هیو گرانت[آلکس فلچر]، درو باریمور[سوفی فیشر]، براد گارت[کریس رایلی]، کریستین جانستون[روندا فیشر]، کمپل اسکات[اسلوان کیتز]، اسکات پورتر[کالین تامپسون]. ۱۰۵ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا. نام دیگر: Music and Lyrics by….
الکس ستاره مشهور پاپ در دهه ۱۹۸۰، اینک در میان سالی از آن دوران خوش و سرشار از موفقیت بسیار فاصله دارد. زوج هنری اش از وی مدتها قبل جدا شده و او به آهنگسازی رو آورده است. هر از چند گاه نیز در برنامه های کوچکی که مدیر برنامه هایش ترتیب می دهد، شرکت کرده و پولی به دست می آورد. اما یک روز دست تقدیر خواننده جوان و تازه کاری به نام کورا را سر راه وی قرار می دهد. کورا از شیفتگان کارهای قدیمی الکس است و از وی می خواهد تا ترانه ای تازه ای برای وی با مضمون عشق بازیافته بنویسد. این اتفاق می تواند باعث بازیافتن شهرت سابق الکس نیز بشود. الکس شروع به کار می کند، اما شاعر همیشگی او که مردی پر مدعاست بعد از دخالت کوچک مستخدمه تازه الکس به نام سوفی او را ترک می کند. الکس که به قریحه شاعری سوفی پی برده، از او می خواهد در فرصت باقیمانده به او کمک کند. سوفی می پذیرد و ساعت های متمادی که در پشت پیانو می گذرانند در کنار شعر و آهنگی تازه، جوانه های عشق را نیز میان آن دو شکوفا می کند….
چرا باید دید؟
اگر مدت هاست کمدی رمانتیک جمع و جور و دلچسبی ندیده اید؛ شعر و موسیقی بهترین فرصت ممکن را در اختیار شما می گذارد. دومین فیلم مارک لارنس در مقام کارگردان که بیشتر به عنوان نویسنده و تهیه کننده شهرت دارد و برای سریال پیوندهای خانوادگی نامزد جایزه امی بوده است. مارک لارنس عمده شهرت خود را مدیون شهرستانی ها[با شرکت استیو مارتین] و دختر شایسته[با شرکت ساندرا بولاک] است. ائولین فیلم او اخطار دو هفته ای[۲۰۰۲] یک کمدی عاشقانه با شرکت ساندرا بولاک و هیو گرانت بود که فروشی ۹۳ میلیون دلاری به دنبال داشت. رقمی معقول و سودآور برای یک فیلم ۶۰ میلیون دلاری که قریحه و ذوق لارنس ا در کارگردانی به نمایش گذاشت. پنج سال از آن فیلم گذشته و لارنس بار دیگر با داستانی عاشقانه و کمیک و هیو گرانت بازگشته است تا توفیق پیشین را تکرار کند و می کند. بی تعارف هیو گرانت گل سر سبد و عامل اصلی موفقیت شعر و موسیقی است. گرانت برای بازی در این فیلم نواختن پیانو و آواز خواندن یاد گرفته و توانسته تصویر دلچسبی از گروه های آواز خوان دهه ۱۹۸۰ به نمایش بگذارد. کلیپ ابتدایی فیلم که در دقایقی کمیک به نظر می رسد، چکیده تمامی نوستالژی دو دهه قبل است و با دقت و زیبایی هر چه تمام تر نوشته و اجرا شده است. اگر تا یک دهه قبل در سینمای آمریکا و اروپا پرداختن به نوستالژی دهه ۱۹۷۰ و ۶۰ مد بود، مدتی است که همه آن رقص و آواز های حتی سبک دهه ۱۹۸۰ در فیلم ها به شکلی نقیضه وار مورد ارجاع قرار می گیرد. اما این موضوع که قرار است تا پس زمینه مناسبی برای روایت قصه عاشقانه فیلم باشد، به شکلی معقول سهمی مناسب در دل قصه به خود اختصاص می دهد. سرنوشت گروه های پاپ زیادی می تواند با سرنوشت الکس یکی انگاشته شود، کسانی که فرجام خوش تری را نتوانستند به چشم ببینند. چون الهه الهامی مثل سوفیا نصیب شان نشد. شعر و موسیقی نه فقط در ستایش سرودن و خواندن، بلکه به شکلی بنیادی تر فیلمی در ستایش از احساسات لطیف انسانی و عشق است. لارنس در القای حس فضا و زمان بسیار موفق است و شخصیت های خلق شده توسط وی به راحتی با تماشاگر ارتباط برقرار می کنند. شوخی های جسورانه او با الهگان امرزوی آواز مانند شکیرا نیز دل نشین است و هیچ کس را به خشم نخواهد آورد. البته اشاره های بسیار وی به بودیسم و گرایش بسیاری از خوانندگان بی ریشه جوان به مکاتب کهن شرقی یا ادیان اجق و اجق می تواند کسانی را که از این دکان ها ارتزاق می کنند، آزرده خاطر کند. بازی ها تقریبا ً همه خوب است و درو باریمور نیز خیلی راحت و بدون صرف زحمت زیاد تماشاگر و هیو گرانت را با خود همراه می کند. البته ایده فیلم چندان هم تازه نیست و در دقایقی مرا به یاد فیلم زیبای وقتی پاریس می جوشد[با شرکت ویلیام هولدن و آدری هپبورن] انداخت. با این حال حتی اگر ایده شعر و موسیقی تازه هم نباشد، اجرای خوب آن تمامی این نقطه ضعف ها را می پوشاند. اگر به موسیقی پاپ علاقه دارید، از شعر و موسیقی خوش تان خواهد آمد. اگر به دنبال نوستالزی دهه ۱۹۸۰ هستید، شعر و موسیقی همه چیز دارد و اگر به دنبال فیلمی کوچک، اما خوب هستید: لارنس، گرانت و باریمور قصه ای آرام و دلنشین برای تان فراهم کرده اند که چشم پوشی از آن خسران به دنبال خواهد داشت!
ژانر: کمدی، موسیقی، عاشقانه.
چینی ها دارند می آیند Çinliler Geliyor
کارگردان: زکی ئوکتن. فیلمنامه: فاتیح آلتین ئوز. موسیقی: جعفر ایشلین، سلیم بولوکباشی. مدیر فیلمبرداری: گوکهان آتیلمیش. تدوین: نوزات دیشی آچیک. طراح صحنه: هولیا کاهیا اوغلو تایلان. بازیگران: جونیت تورل[صالیح]، بولنت کایاباش[عثمان]، ایپک بیلگین[لیلا]، ارول دمیرئوز[حاجی]، گورگن ئوز[آحمت]، یاووز سپتچی[یاشار]، سرکان کسکین[آسیم]، یامان تارجان[توفیک]، نیلگون بلگون[زهرا]. ۹۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ ترکیه. نام دیگر: The Chinese Are Coming. نامزد لاله طلایی بهترین فیلم از جشنواره استانبول.
چند نفر از ساکنان شهری کوچک در آناتولی به شکلی خودجوش یک گروه موسیقی تشکیل داده و قصد دارند تا سالروز آزاد سازی شهرشان در هنگام جنگ های استقلال را جشن بگیرند. هر کس با هدفی خاص وارد این گروه شده و همگی سرگرم تمرین آهنگ های کلاسیک هستند. همزمان گروهی چینی وارد شهر می شوند. آنها به مسئولین شهرداری اعلام می کنند که قصد شان خریداری مقدار زیادی زمین و احداث کارخانه و سرمایه گذاری کلان در آن منطقه است. خیلی زود این خبر در شهر می پیچد و کسانی که زمین های بایرشان در منطقه مورد نظر چینی ها قرار دارد، به جنب و جوش می افتند. بسیاری از این آدم ها در میان اعضای گروه موسیقی هستند و یا نزدیکان شان جزو صاحبان این زمین ها محسوب می شوند. این واقعه سبب می شود تا صاحب بنگاه معاملات املاک شهر نیز به تکاپو افتاده و با کمک برخی افراد ذی نفوذ شروع به خریداری زمین ها آن منطقه کند. اما یکی از صاحبان زمین که لوازم تحریر فروشی تنها و همواره مست است، حاضر به فروش ملک خود نیست. در حالی که هر کس تلاش می کند به هر طریقی از این نمد کلاهی برای خود فراهم کند و همه چیز به شدت در حال دگرگونی در شهر کوچک است….
چرا باید دید؟
زکی اوکتن متولد ۱۹۴۱ استانبول از کارگردان های نسل میانی سینمای ترکیه است که شهرتی بین المللی دارد. دستیار بسیاری از کارگردان های مشهور سینمای ترکیه مانند عاطیف یلیماز، ممدوح اون، حالیت رفیق و… بوده و در ۱۹۶۳ اولین فیلم خود را کارگردانی کرده است. یک دهه بعد با یک سبد گل بنفشه به شهرت رسید. کارگردان ثابت بسیاری از فیلم های کمدی کمال سونال بود که برای هر دو موفقیت تجاری بزرگی به همراه داشت. اما همکاری اش با یلماز گونی در فیلم های رمه و دشمن بهترین آثار کارنامه اش را به دنبال داشت. رمه در خارج از ترکیه با استقبال شایانی روبرو شد[برنده یوز پلنگ نقره جشنواره لوکارنو]. ئوکتن بعدها با مرگ بر ربا نگاهی تازه ای به مناسبات فاسد اجتماعی انداخت. فیلم های درمان، پهلوان، صدا که به مشکلات طبقاتی و سیاسی می پرداختند با توفیق هنری و تجاری روبرو شده و در میان فیلم های اثرگذار سینمای ترکیه جای گرفتند. ئوکتن در سال ۲۰۰۰ با فیلم خوش آمدید! یکی از بزرگ ترین موفقیت های تجاری سینمای ترکیه را رقم زد، در حالی که اکثر بازیگران فیلم را هنر پیشگان مسن سینمای ترکیه تشکیل می دادند. چینی ها دارند می آیند سی و یکمین فیلم ئوکتن است و مانند بسیاری از فیلم های پیشین او به مناسبات اجتماعی و تغییرات آنها در سایه تغییرات اقتصادی می پردازد و صد البته در مقیاسی بزرگ تر: یعنی جهانی شدن!
ترکیه در سال های گذشته، پس از رکوردها و بحران های بزرگ اقتصادی پیاپی شاهد شکوفایی مجدد و معجزه اقتصادی بوده که سرمایه گذران غربی و شرقی غیر ترک را به حضور در صحنه حوادث اقتصاد کلان ترکیه ترغیب کرده است. هم اکنون شرکت های بزرگی در بازار ترکیه حضور دارند و در کنار تزریق سرمایه موفق شده اند بخش عظیمی از بازار صادرات پوشاک و خوراک را در اختیار خود بگیرند. چینی دارند می آیند نگاهی به تغییرات عمده چنین سرمایه گذاری هایی در بافت نیمه سنتی/نیمه مدرن ترکیه می اندازد. این که چگونه حضور این دلارهای خارجی می تواند هویت و فرهنگ ترک ها را دچار انحطاط کرده و بومی ها را به جان هم بیندازد. چینی ها دارند می آیند قهرمان های عمده و درشت ندارد. هر کس به گونه ای مناسب نقش و سهمی در پیشبرد قصه دارد از صالیح اغذیه فروش و برادر آجیل فروش دوره گردش عثمان که بر سر فروش زمین موروثی با هم بگو و مگو دارند، تا همسر حاجی که نوازنده گروه موسیقی است تا خود حاجی که حضور سرمایه های خارجی و گران شدن زمین ها نوعی تهدید برای کیان خانواده اش می بیند. چینی ها دارند می آیند در کنار خامه دارم آی بستنی پاسخ های نیش دار و کمیک سینمای ترکیه به مقوله جهانی شدن هستند. و این که اگر جهانی شدن و اقتصاد نو لیبرالیستی منجر به از میان رفتن ارزش های عرفی و سنتی می شود، همان بهتر است که در مقابل آن بایستیم. با این حال برای آشنایی با سینمای ئوکتن بهتر است فیلم های جدی تر او مانند رمه، پهلوان، دشمن و درمان را ببینید، چون چینی ها دارند می آیند از مولفه های آشنای آثار وی کم بهره است. ولی به عنوان اثری مستقل از نسل قبل سینمای ترکیه که سعی دارد در کنار کارگردان های جوان موقعیت سابق را حفظ کند، نمونه ای دیدنی است!
ژانر: کمدی، درام.